صفحه محصول - چارچوب نظری و پیشینه پژوهش فرسودگی زناشویی 99 صفحه

چارچوب نظری و پیشینه پژوهش فرسودگی زناشویی 99 صفحه (docx) 101 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 101 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

فهرست مطالب 1-6-1- تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها7 فصل دوم (پیشینه و ادبیات پژوهش) 9 2- 1- تعریف مفاهیم 10 2-1-1- فرسودگی زناشویی(دلزدگی زناشویی)10 2-1-1-1- تاریخچه وتعریف فرسودگی زناشویی 10 2-1-1-2- عوامل زمينه ساز فرسودگی زناشویی10 2-1 -1-3- دلايل بروز و نشانه های دلزدگی زناشویی12 2-1-1-4– حفظ روابط زناشويي13 2-1-1-5- فرسودگی در زندگي زناشويي16 2-1-1-6- عناصر دلزدگي از زندگي زناشویی19 2-1-1-7- را‌ههای مقابله با اختلالات فرسودگی در زندگي زناشويي2 2-1-1-8- شروط دستيابي به رضايت زناشويي24 2-1-1-9-فرسودگی در زندگی زناشویی 26 2-1-2- رویکرد ارتباطی ستیر27 2-1-2-1- سیر تاریخی و مبانی موثر بر دیدگاه ارتباطی ستیر32 2-1-2-2- نظریات ستیر درباره خانواده32 2-1-2-3- نقش ها در نظریه ستیر32 2-1-2-4- مفاهیم پایه ای نظریه ارتباطی ستیر35 2-2-1- تئوری های مظرح شده در زمینه فرسودگی47 2-2-1-1- تئوری تفاوت های ادراکی47 2-2-1-2- تئوری های رفتاری تعارض 47 2-2-1-3-تئوری برابری48 2-2-1-4- تئوری مبادله48 2-2-1-5- تئوری اسناد48 2-2-1-6- تئوری رشد48 2-2-1-7- تئوری گفتگو 48 2-3- پیشینه تجربی تحقیق52 2-3-2- تحقیقات انجام گرفته در مورد فرسودگی زناشویی در داخل و خارج کشور55 منابع فارسی منابع انگلیسی -101600700405 1815465-36195000 دانشگاه‌ کردستان دانشکده ی علوم انسانی و اجتماعی گروه مشاوره پایاننامه کارشناسی ارشد رشته مشاوره گرایش خانواده عنوان:‌ بررسی اثربخشی مشاوره ی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره پژوهشگر: محی الدین قادر پور استاد راهنما: دكترناصر یوسفی استاد مشاور: دكتر احمد امانی 16/10/93 دانشگاه‌ کردستان دانشکده ی علوم انسانی و اجتماعی گروه مشاوره پایاننامه کارشناسی ارشد رشته مشاوره گرایش خانواده عنوان:‌ بررسی اثربخشی مشاوره ی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره پژوهشگر: محی الدین قادر پور سپاسگذاری سپاس خدای را که توان تلاش و جاری سازی اندیشه ها را بر قلبم آفرید. به پاسداشت تلاش استادانی که با اندیشه ی گره گشای خود موجبات غنی سازی این پایان نامه گردیدند و به سبب حفظ سنت نیکوی قدر دانی در این مختصر کلام،مراتب تشکر وسپاس را به حضورشان تقدیم می کنم؛ جناب آقای دکتر ناصر یوسفی و دکتر احمد امانی و داوران گرامی جناب آقای دکتر امید عیسی نژاد و دکتر مهدی زمستانی لطف و محبت شما عزیزان را برای همیشه بر ضمیر وجودم می نگارم. چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعهکننده به مراکز مشاورهی شهر اشنویه در سال 1393 بود. در اين پژوهش از روش تحقيق نیمه تجربی به شيوه پيش آزمون- پس آزمون با گروه هاي آزمايشي و کنترل، استفاده شده است. تأثیر رویکرد ارتباطی ستیر به عنوان متغیّر مستقل بر میزان میل به طلاق و فرسودگی زناشویی زوجین به عنوان متغیّرهای وابسته مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه آماري اين تحقيق کليه مراجعين (زوجین ) اعم از مراجعان خود ارجاعي که به مراکز مشاوره شهرستان اشنویه واقع در استان آذربایجان غربی در سال 92-93رجوع کرده بودند. شیوهی نمونهگیری این پژوهش، نمونهگیری هدفمند میباشد. با استفاده از تکمیل کردن پرسشنامهی خود گزارشدهی فرسودگی زناشویی و میل به طلاق و مصاحبه از طریق مشاور با زوجینی که تمایل به همکاری داشتند از این جامعه 40 زوج (20زوج گروه آزمایش و 20 زوج گروه کنترل) انتخاب شدند اما به دلیل ریزش در گروهها تعداد زوجین به 15 زوج در هر گروه تقلیل یافت . ابزارهای پژوهش حاضر شامل آزمونهای پرسشنامهی میل به طلاق ومقیاس فرسودگی زناشویی بر روی هر دوگروه آزمون شد و مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر به مدت 7 جلسهی 60دقیقهای در هفته در مورد گروه آزمایش اعمال شد و اما گروه کنترل هیچ گونه آموزشی دریافت ننمود یک هفته بعد از خاتمهی آموزش پس آزمون بر روی هر دو گروه انجام گردید. لازم به ذکر است که زوجین گروه آزمایش همراه هم در جلسههای مشاورهی گروهی شرکت کردند نتايج تحلیل واریانس چندمتغیری و تحليل كواريانس تفاوت معناداري را در نتایج حاصل از پس آزمون دو گروه آزمايش و كنترل، نشان داد. بدین معنی که میزان متغیرهای وابسته در آزمودنیهای گروه آزمایش به طور معناداری نسبت به گروه کنترل کاهش یافت(001/0>( p. پس میتوان نتیجهگیری نمود که مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر در کاهش فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعه کننده تاثیرگذار بوده است.همچنین مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ستیر بر روی خرده مقیاسهای فرسودگی زناشویی شامل خستگی جسمی، خستگی روانی، خستگی روانی و میل به طلاق شامل بعد تمایل برای خارج شدن ومسامحه تأثیر گذار بوده است(001/0>( p. 240855575438000کلید واژه ها: رویکرد ارتباطی ستیر، فرسودگی زناشویی، میل به طلاق. 1-6-1- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها - تعاریف مفهومی: - مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر: رویکرد ارتباطی ستیر که توسط ویرجینیا ستیر (١٩٧٨) بوجود آمده، مدعی است که شیوهی پیامرسانی خانواده بیانگر احساس ارزشی شخصی اعضای آن است. پیامرسانی بدکار یا ناکار آمد شاخص نظام خانوادگی بدکار به حساب میآید. فصل اول: مقدمات و کلیات - فرسودگی زناشویی: فرسودگی زناشویی یکی از مشکلات زناشویی است که از عدم تناسب مزمن بین توقعات و واقعیت در زوج ها ناشی میشود و زوجین را دچار خستگی جسمی، عاطفی و روانی میکند(پاینز، ترجمهی شاداب، 1381، ص 22). خستگی جسمی: خستگی جسمی یا کاهش انرژی، خستگی مزمن، ضعف و تنوع وسیعی از شکایات جسمی و روان تنی مشخص میشود (پاینز، ترجمهی شاداب، 1381، ص 23). خستگی عاطفی: حالتی است که مبتلایان احساس میکنند از نظر عاطفی تباه شدهاند و آزرده و دلسردند روز به روز ناراحتتر و غمگینتر میشوند و زندگی را تهی و بیمعنی میبینند(پاینز، ترجمهی شاداب، 1381، ص 24). خستگی روانی: به کاهش خود باوری و نظر منفیگرایانه نسبت به روابط بخصوص رابطه با همسر تظاهر مییابد(پاینز، ترجمهی شاداب، 1381، ص 24). - میل به طلاق: ﻣﻴـﺰان ﺗﻤﺎﻳﻞ و ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪي زوﺟﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺪا ﺷﺪن و ﮔﺴﺴﺘﻦ رواﺑﻂ زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻃﻲ ﻣﺮاﺣﻞ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم داراي ﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ، ﻋــﺎﻃﻔﻲ و رﻓﺘــﺎري اﺳــﺖ، ﻛــﻪ در ﺑﻌــﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ ﺗﺼﻮرات ﻓﺮد در ﻣﻮرد ﻃـﻼق را در ﺑـﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد و در ﺑﻌـﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺷﺎﻣﻞ اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﻋﻮاﻃﻒ ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﻲ ﻓﺮد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻃﻼق اﺳﺖ ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﺑﻌﺪ رﻓﺘﺎري ﻣﻴﺰان آﻣﺎدﮔﻲ رﻓﺘـﺎري ﻓﺮد را ﺟﻬﺖ ﻳﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﻃﻼق در ﺑﺮﻣـﻲﮔﻴـﺮد (یوسفی، 1388). - تعاریف عملیاتی: -مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر: رویکرد ارتباطی ستیر عبارت است از: 7 جلسه ۱ ساعته مشاوره که بر اساس مفاهیم نظریه ارتباطی ستیر، هفته اي 1 جلسه به صورت گروهی بر روی زوجین مراجعهکننده به مراکز مشاوره اجرا شده است. - فرسودگی زناشویی: نمرهای است که با استفاده از مقیاس فرسودگی زناشویی پاینز بدست می آید. و با مجموع مولفههای خستگی جسمی، عاطفی، روانی بدست میآید. - میل به طلاق: نمرهای است که با استفاده از شاخص میل به طلاق بدست میآید. و با مجموع مولفههای بعد تمایل برای خارج شدن وبعد مسامحه بدست میآید. فصل دوم:پیشینه ی پژوهش فصل دوم: پیشینه پژوهش این فصل به بررسی پیرامون موضوعات مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر، فرسودگی زناشویی و میل به طلاق میپردازد؛ که مطالب فوق در دو بخش ارایه میشود. بخش اول شامل مبانی نظری است که به توضیح تعاریف و توضیحات تکمیلی در باب موضوعات پژوهش میپردازد و بخش دوم شامل پیشینه پژوهش است که تحقیقات صورت گرفته پیرامون موضوعات صورت گرفته در داخل و خارج از کشور را بررسی مینماید. 2-1- تعریف مفاهیم 2-1-1- فرسودگی زناشویی(دلزدگی زناشویی) 2-1-1-1- تاریخچه وتعریف فرسودگی زناشویی فرسودگی واژهای است که به تازگی به حوزهی خانواده راه یافته و از خستگی جسمی، روانی و عاطفی بین روابط زوجین حکایت می کند. هنگامی که زوجین با انتظارات بالا وارد یک رابطه میشوند نمیتوانند این انتظارات را برآورده کنند و دچار نوعی خستگی میشوند که اصطلاحاً فرسودگی نامیده میشود. امروزه افراد دلیل اصلی ازدواج را عشق و محبت، ارضای نیازهای روانی عاطفی وافزایش شادی و خشنودی میدانند به عبارت دیگر تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی باعث شده تا جاذبهی رومانتیک و ارضای نیازهای برآورده نشدهی شخص مبنای ازدواج و انتخاب همسر قرار گیرد(نوابی نژاد، 1380). الیس(1987؛ به نقل از ادیب راد، 1383) عنوان میکند که زوجهایی که به تازگی ازدواج کردهاند کمتر به این فکر میافتند که زمانی ممکن است که عشق افسانهای آنها کمرنگ شود و این درست زمانی است که فرسودگی آغاز میشود. از آنجا که فرسودگی زناشویی کاهش عشق و علاقه و افزایش رفتارهای خصمانه را به دنبال دارد میتواند به نارضایتی زناشویی منجر شده و بنیان خانواده را متزلزل سازد (هاستون، 2009 ). اولین مقالهها دربارهی فرسودگی شغلی در اواسط دههی هفتاد در نشریات علمی منتشر شدند(پاینز،1996، ترجمهی شاداب ، 1381). پاینز اولین کسی بود که فرسودگی را به حوزههای غیرشغلی و سایر جنبههای زندگی تعمیم داد و اولین کسی بود که فرسودگی زناشویی را مطرح کرد. فصل دوم: پیشینه پژوهش یکی از مشکلات زناشویی فرسودگی زناشویی وضعيت دردناكي است كه كساني را كه توقع دارند عشق رؤيايي به زندگيشان معنا ببخشد، متاثر ميسازد. فرسودگی هنگامي بروز ميكند كه متوجه ميشوند علي رغم تمام تلاشهايشان، رابطهشان به زندگي معنا نداده و نخواهد داد. ازدواجها ممكن است بيآن كه منجر به فرسودگی شوند، سرانجام خوبي نداشته باشند و سبب سرخوردگي و ناراحتي شوند. هنگامي كه همسري بيدقت و بيتوجه است، طرف مقابل ميتواند تصميم بگيرد كه به زندگي با او ادامه دهد يا وي را ترك كند، اما وقتي كسي انتظار دارد كه رابطه او با همسرش به زندگياش معنا بدهد، چنين رنجشهايي غيرقابل تحمل خواهد بود(خواصي، 1389). فرسودگی زناشويي به علت مجموعهاي از توقعات غير واقعگرايانه و فراز و نشيبهاي زندگي بروز ميكند. برخلاف عقيده اغلب رويكردهاي باليني كه در زوج درماني استفاده ميشوند، فرسودگی زوجها به علت وجود اشكال در يك يا هر دو نفر يا اختلال در رابطه آنها نيست. فرسودگی از عشق يك روند تدريجي است. به ندرت به طور ناگهاني بروز ميكند. درواقع صميميت و عشق به تدريج رنگ ميبازند و به همراه آن احساس خستگي عمومي عارض ميشود. در شديدترين نوع آن، دلزدگي برابر است با فروپاشي رابطه. كسي كه گرفتار دلزدگي شده است؛ به نحوي ميخواهد بگويد: «همين است كه هست! اين رابطه ديگر برايم بس است. ديگر نميتوانم آن را تحمل كنم. فرسودگی طبق تعريف (و طبق تجربههاي اشخاص) از پا افتادن از نظر جسمي، عاطفي و رواني است كه از عدم تناسب مزمن بين توقعات و واقعيت ناشي ميشود(خواصي، 1389). هر فردی ابتدا و در شکل طبیعیاش روابط زناشویی خود را با عشق و علاقه شروع میکند و حدس و گمانهای اولیهی او نیز، حفظ و تداوم این رابطه است. اما گاهی پس از مدتی ممکن است زن یا شوهر یا هر دوی آن ها نسبت به عمق و شکل روابطشان دچار تردید شوند و چون بین توقعات خود از زندگی و واقعیتهای موجود در زناشوییشان هماهنگی لازم را نمیبینند، ممکن است دچار سرخوردگی و دلزدگی شوند(خواصي، 1389). بروز فرسودگی در روابط زناشویی یک پدیدهی تدریجی است و یک شبه و به طور ناگهانی بروز نمیکند. صمیمیت و عشق میان همسران به تدریج رنگ میبازد و احساس خستگی و ناامیدی بر روابط زوج سایه میافکند. مبتلایان به فرسودگی احساس میکنند زندگی فصل دوم: پیشینه پژوهش آنها تباه شده است و دیگر حوصلهای برای رفع مشکلات زناشویی شان ندارند و چون زندگی دو نفرهی خود را تباه شده میدانند، اغلب افسرده هستند و ترجیح میدهند نیروی کمی را که برایشان باقی مانده است صرف کار و فرزندان خود کنند. زیرا که احساس میکنند یار و همراه مناسبی ندارند، بنابراین نگاه مثبتی هم به امکان ایجاد تغییرات در زندگی نخواهند داشت و در موارد شدیدتر و حادتر حتی ممکن است بر اثر آشفتگیهای عاطفی اقدام به خودکشی کنند. بروز و شکل گیری این احساسات منفی و یأس آور به دلیل ناکارامدی حریم زناشویی افراد است که در طول زمان دچار ایستایی و سکون میشود و زندگی را به یک عادت روزمره و تکراری تبدیل میکند. این زوجها ارتباط عاطفی قویای ندارند و تنها بر حسب مرزهای بیرونی و ظاهری زناشویی با یکدیگر زندگی میکنند، در نتیجه پس از مدتی متوجه میشوند که هر روز در حال تکرار اموری هستند که برایشان به یک عادت تبدیل شده و گریزی از آن ندارند. مثلاً زنی که چندتا بچه دارد و حریم زناشوییاش هم ایستا و ساکن است، اغلب دیگر هدفی را دنبال نمیکند و دورنمایی از اهدافش ندارد و فقط به گذراندن لحظه و مرور گذشته میپردازد(بولتون، ترجمه سهرابي، 1383). 2-1-1-2- عوامل زمينه ساز فرسودگی زناشویی آنچه زمینه ساز اصلی فرسودگی زناشویی است کاهش سطح نوازش و به خصوص نوازشهای سطح دو و سه یعنی درک همدیگر در شادی و غم و وضعیتهای گوناگون رقابتی یا شکست و بیماری و نیز فقدان برنامه و هدفی برای ساختن مشترک است. اغلب زوجها تنها به تولد فرزند و حتی کم تر به روش تربیتی مشترک به عنوان کاری مشترک فکر میکنند. و خارج از موضوع فرزندان همکاری چندانی ندارند. بالا رفتن سطح روابط بین فردی، انرژی افراد را افزایش میدهد و به روابط فردی و بین فردی آنها بالندگی و پویایی میبخشد. زوجهایی که از چنین روابط پویایی برخوردارند در سطح اجتماع نیز موفقترند و یکدیگر را برای رسیدن به اهدافشان بهتر پوشش میدهند، زیرا خود را مانند پیچ و مهرههای یک دستگاه واحد فرض میکنند که برای رسیدن به یک هدف مشخص در حرکت است . هنگامی که زن و شوهر یکدیگر را از نظر روانی ارضا نمیکنند، هر روز از سطح انرژی بین فردیشان کاسته میشود و چه بسا این کاهش انرژی در سطح روابط و امور اجتماعی آن ها فصل دوم: پیشینه پژوهش نیز تأثيرگذار باشد و فرد را در این سطح هم با مشکل مواجه کند. در چنین حالتی است که دلزدگی زناشویی معنادار میشود و باید به حال آن فکری کرد (خواصي، 1389). آنچه در مورد فرسودگی زناشویی عمدتاً مشاهده میشود فقدان حمایت و پرورش احساسات کودک درون افراد است که این مسئله حمایت از احساسهای فرد توسط بالغ درون او امکان پذیر است. همسرانی که ارتباط خود را صرفاً با عشق آغاز کرده اند به دلیل این که از اهمیت توجه به بالغ درون در حفظ و بقاء عشق خود بی اطلاع هستند کم کم به مراحلی وارد میشوند که کودک درون آنان آزرده و خسته است. یکی از مشکلات مهمی که اغلب بین همسران پیش میآید وجود تابوهای فرهنگی ( ممنوعیت عرفی) دربارهی آموزش صحیح روابط جنسی و عدم آگاهی افراد به مراحل چهارگانهی یک ارتباط جنسی است. با این که کلاسهای آموزش پیش از ازدواج - که اجباری هم هستند - فرصت مغتنمی برای تشریح یک ارتباط طبیعی و مطلوب جنسی است، اما تابوهای فرهنگی مانع از تشریح و آموزش درست اصول روابط جنسی میشوند و این کلاسها آن بار آموزشیای را که باید داشته باشند، ندارند . در ارتباط جنسی - نه صرفاً عمل جنسی که میتواند به یکسری فعالیتهای فیزیولوژیک خلاصه شود - در مرحله آغازین میل یا کشش جسمی و ذهنی شروع و با تحریک و تصحیح بدن و سپس ارضاء جسمی و ذهنی و در نهایت گذر از مرحلهی خاتمه، رابطه پایان مییابد. مرحله چهارم یا خاتمه ارتباط معمولاً نادیده گرفته میشود و قدردانی کلامی و غیرکلامی ( نوازش های سطح یک و دو) به دلیل فقدان اطلاعات همسران از اهمیت آن انجام نمیشود. بدین گونه یک رابطه زناشویی مناسب که در سالهای اولیه پیوند زوج در تقویت و تحکیم حریم زناشویی نقش محوری داشت کم کم به یک عمل تکراری و تکلیف گونه تبدیل میشود که بدون مغازله و معاشقه است، و فقط حکم یک عمل جنسی صِرف ( بدون نوازش های سطح دوم) تبدیل میشود که نتیجه‌ی آن عادت و دلزدگی روانی دو طرف است(خواصي، 1389). 2-1-1-3- دلايل بروز و نشانه های دلزدگی زناشویی فصل دوم: پیشینه پژوهش دلمردگی و خسته شدن از همسر معمولا وقتی رخ میدهد که آن شور و هیجان اولیه زندگی مشترک از بین میرود و همسران که تصور میکردند یکدیگر را میشناسند، با ادبیات متفاوتی با یکدیگر روبهرو میشوند. در این وضعیت نوعی «صمیمیت بیروح» در روابط بین زوجها برقرار است که ممکن است هر یک، طرف مقابل را مسئول به وجود آمدن آن بداند از جمله دلايل فرسودگی عبارتند از: 1- توقعات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه: گاهی توقعات فرد آنقدر بالا و غیرواقع بینانه است که ازدواج با هر فرد دیگری هم نمیتواند آن توقع ها را برآورده کند. مثلاً زنی که توقع دارد شوهرش که از صفر زندگی را با او شروع کرده باید یکساله هم خانه و هم ماشین بخرد معلوم است با دیدن واقعیت دلزده میشود. 2- گذشتن از فاز هیجانی اول ازدواج: وقتی زن و شوهر از فاز هیجانی و عاطفی اول ازدواج بیرون میآیند، هر حادثه کوچکی را بهانه می‌کنند تا به همسرشان یک برچسب منفی بزنند. در این مواقع سکوت مردها نشانه بیاحساسیشان تلقی میشود و یک بار محبت نکردن زنها نشانه نامهربانیشان. 3- نگفتن احساسات به یکدیگر: اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به نیازهای یکدیگر نبرند و به راه حل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر دلزدگی دو چندان میشود . به گمان همسران، عشق کاملکننده زندگی آن‌ها خواهد بود اما عشق به تنهایی نمیتواند دایره صمیمیت را شکل دهد. زمانی صمیمیت در اوج بود اما حالا شور و احساسات فروکش کرده است و خود واقعی طرفین برای هم آشکار شده است (بوون، 1966). روانشناسان میگویند ممکن است فرسودگی و خستگی از روابط با همسر ریشه در روابط مخدوش در دوران کودکی دارد. شاید یکی از همسران توجه لازم و کافی را از والدین خود در دوران کودکی دریافت نکرده است و احساس میکند نمیتواند در مقابل همسر آنچنان که باید جلوهگری کند یا به خود بابت روابطی که با همسرش برقرار کرده است، ببالد و افتخار کند. او به طور طبیعی نارضایتی از روابط با والدین را به رابطه با دیگران و به ویژه همسرش تعمیم میدهد. از نظر روانی فاصله گرفتن از همسر میتواند به دلزدگی تعبیر شود فرد از خود میپرسد: چرا باید با کسی زندگی کنم که نمیتواند تمام نیازهای مرا برآورده کند. البته ریشه دلزدگی فقط در دوران کودکی نیست و گاه دلایل دیگری مثل «جنگ قدرت» هم دارد. زندگی فصل دوم: پیشینه پژوهش زوجی را تصور کنید که دایم و بابت همه چیز از کوچک و بزرگ گرفته با هم بحث میکنند. درباره پول، وقت خواب، تربیت بچهها و حتی نوع پوشش. رابطهای که بر محور چنین مشاجراتی بچرخد و نتوان پایانی بر آن یافت، قطعاً مخدوش است. از سوی دیگر، نگرش منفی هم به صمیمیت یک رابطه خاتمه میدهد فرد با خود می گوید:«اگر کسی کاری برای من نمیکند، چرا من باید کاری انجام دهم. البته فرسودگی خود یک دفاع است. وقتی فرد نمیخواهد احساساتی مانند خشم و ناامیدی را بروز دهد، احساس فرسودگی پیدا میکند. وقتی مدتهای مدید همسران درباره آنچه آزارشان میدهد، صحبت نکنند، دچار دلزدگی میشوند و هر دو در تنهایی به دنبال جایی هستند که کمی آرامش و رضایت بیشتری را تجربه کنند. بنابراین کارشناسان تأکید می‌کنند دلزدگی را نه فقط یک احساس بلکه یک علامت منفی در زندگی مشترک محسوب کنید (بوون، 1966). در هر مرحله‌ای از زندگی، و در هر موقعیت جدید، همه آدمها باید بطور مداوم بین امنیت و قابل پیش‌بینی بودن از یک طرف و عطش ماجراجویی و چالش از طرف دیگر، انتخاب کنند. وقتی افراد امنیت زیاد داشته باشند، ممکن است دچار یکنواختی کُشنده‌ای شوند که ذهن را تیره و تار کرده و روحیه را از بین می‌برد. اگر از طرف دیگر، زندگی سراسر چالش و ماجراجویی داشته باشند، ممکن است منابعشان به شدت تخلیه شود و زندگی پرهرج‌ و مرج و غیرقابل‌پیش‌بینی را بگذرانند. هدف عالی برای هر فرد پیدا کردن بهترین تعادل بین این دو انتخاب است. وقتی قرار باشد فقط خودمان را در نظر داشته باشیم، این فرایند به اندازه کافی مشکل خواهد بود. وقتی وارد یک رابطه نزدیک می‌شویم، از ‌آن سخت‌تر شده و مجبور خواهیم بود به طور متقابل بین تعارضاتمان با طرف‌ مقابل تعادل ایجاد کنیم. زوج‌ها در ابتدای رابطه تا حد زیادی برای استقبال از ماجراجویی‌هایی که ارتباطشان ایجاد می‌کند مشتاق هستند. آنها جذب سختی کشف همدیگر می‌شوند و به طور پیوسته افکار، اعمال و احساسات جدیدی را تجربه می‌کنند. در این شرایط که هنوز نمی‌دانند رابطه‌شان تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد، نیاز به راحتی و امنیت هنوز به خاطرشان خطور نکرده است(خواصي، 1389). همینطور که همدیگر را می‌شناسند و سرعت اکتشافات جدید کاهش می‌یابد، زوج بیشتر و بیشتر نگران آینده رابطه می‌شوند. هر دو طرف یا یکی از آنها هرگونه تغییرات شخصی تهدیدآمیز را محدود می‌کند و به جای روابط قابل‌پیش‌بینی به هم پاداش می‌دهند. به شریک‌هایی تبدیل می‌شوند که سعی می‌کنند محدودیت‌های همدیگر را بپذیرند به جای اینکه فصل دوم: پیشینه پژوهش آنها را به چالش بکشند. وقتی دو طرف اجازه می‌دهند که گذشته، آینده‌شان را تعریف کند، اکتشافات اولیه آنها در منطقه ناشناخته به وضعیت رکود تبدیل می‌شود و این محدودیت‌های انتخاب شده را عشق واقعی و ماندگار می‌پندارند. 1- نشانههای جسمی: بعضی افراد اصلا فرسودگی را یک نوع احساس خستگی و کسالت میدانند، دلزدهها علامتهایی مثل بیحالی، سردردهای مزمن، دردهای شکمی و بیاشتهایی یا پرخوری هم از خودشان نشان میدهند. دلزدهها از نظر جسمی هم از پا میافتند. 2- نشانههای عاطفی: دلزدهها قبل از هر چیز احساس آزردگی میکنند. آنها حس میکنند در زندگی مشترک اذیت میشوند. تمایلی به حل مشکلات نشان نمیدهند و امیدی هم ندارند مشکلاتشان حل شود. گاهی این ناامیدی و اندوه آنان را به وادی افسردگی میکشاند. آنها احساس میکنند زندگی پوچ و بیمعنایی دارند. حس می‌کنند کسی را در زندگی ندارند که از آنها حمایت عاطفی کند. 3- نشانههای روانی: دلزدهها خودشان را باور ندارند، حس میکنند شکست خوردهاند و خودشان را دوست ندارند. درست همین احساسات را نسبت به همسرشان هم دارند. آنها دیگر نه همسرشان را قبول دارند و نه میتوانند او را دوست داشته باشند(كوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، 1378). 2-1-1-4- حفظ روابط زناشويي عشق، باآنكه محرك قدرتمندي براي زوجهاست كه يار و ياور هم باشند، خوشبخت شوند و تشكيل خانواده بدهند، براي ادامه زندگي و حفظ زندگي زناشويي كافي نيست و نقشي در ايجاد خصوصيات شخصي و مهارتهايي كه لازمه زندگي مشترك موفق است ندارد. لازمه داشتن مناسبات حسنه كيفيات و خصوصيات فردي متعهد است كه از جمله آنها ميتوان به تعهد، حساسيت، سخاوت، ملاحظه، صميميت، وفاداري، مسئوليت، اعتماد و اطمينان اشاره كرد. زن و شوهر به همكاري، مودت حسن تفاهم و باورهاي همگون نياز دارند. بايد انعطا فپذير، پذيرنده و بخشنده باشند، بايد خطاهاي يكديگر را تحمل كنند و به خصوصيات هم بها بدهند. تنها درصورت وجود اين خصوصيات و تقويت به مرور ايام آنهاست كه ازدواج به بلوغ و شكوفايي ميرسد. ازدواج با ساير مناسبات زندگي تفاوت دارد. وقتي زوجي با هم زندگي ميكنند و متعهد به حفظ زندگي مشترك هستند، توقعاتي از هم پيدا ميكنند. هر كدام انتظار دارند كه از عشق بيقيد و شرط، صميميت و وفاداري و حمايت ديگري برخوردار باشند. زن و شوهر، به طور فصل دوم: پیشینه پژوهش صريح، يا غير مستقيم، كلامي و غيركلامي خود را به رعايت اين نيازهاي عميق متعهد كردهاند هر اقدام زن يا شوهر مفاهيمي مشتق از اين اميال و انتظارات‌ دارد(كوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، 1378؛ بوون، 1966). به خاطر شدت احساسات و توقعات و تحت تأثير وابستگي عميق و معاني سمبليك و اغلب دلبخواهي، كه زن و شوهر براي اعمال يكديگر در نظر ميگيرند. احتمال برداشت سوء تفسير و نادرست رفتارهاي آنها ازهم زياد است. وقتي دراثر سوء تفاهم اختلافاتي بروز ميكنند، زن و شوهر به جاي توجه به مسئله، درمقام سرزنش يكديگر حرف ميزنند، وقتي مشكلات نمايان ميشوند و خصومت و سوءتفاهم بالا ميگيرد، زن و شوهر جنبههاي مثبت و قوت يكديگر را از ياد ميبرند و بهتدريج كار به جايي ميرسد كه اصل زندگي مشترك زير سؤال ميرود و گرفتاري اصلي و عامل سوءتفاهم فراموش ميشود آرون بك، سوءتفاهم را مهمترين علت مشكلات زناشويي و روابط انساني ميداند به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلاف و پيآمدهاي ناشي از آن ميشود (بك، ترجمه قراچه‌داغي، 1382). طبق تحقيقات مايكلگورين كه بيش از20 سال به طول انجاميد، مغزانسان در جريان مراحل مختلف ازدواج تغييرات زيادي را تجربه ميكند. همين تغييرات مغزي سبب ايجاد تغييرات رفتاري ميگردد. ادراك صحيح اين تغييرات همان كليد دستيابي به ازدواج موفق است. اين تغييرات شامل 4 مرحله به شرح زير مي‌باشد: الف ) مرحله عشق: وقتي زن و شوهر احتمالي، با يكديگر آشنا ميشوند و رابطه عاطفي بين آنها برقرار ميشود، مغز آنها وارد مرحله « عاشق شدن » ميگردد. در اين مرحله، بدن آنها مادهاي موسوم به فرومونز توليد ميكند. به عنوان مثال، هنگامي كه زن و مرد به يكديگر نگاه ميكنند، خود را به هم بسيار نزديك و وابسته ميبينند و احساس ميكنند كه يك روح در دو جسماند دراين ميان هورمون اكسيتوسين نقش بسيار مهمي ايفا ميكند اين هورمون را هورمون ايجاد وابستگي مينامند. اين هورمون همان هورموني است كه در بدو زايمان مادر در بدن او ترشح ميشود و عامل به وجودآمدن وابستگي عميق مادر به نوزادش است. به همين دليل اين هورمون، زن و مردي را كه عاشق يكديگر هستند به هم وابسته ميسازد. اكسيتوسين باعث ميشود كه طرفين رابطه، رفتارهاي ناخوشايند يكديگر را نبينند. فصل دوم: پیشینه پژوهش ب) مرحله دلسردي: چندمين ماه يا حتي يك سال پس از ازدواج، هورمونها و شيمي مغز دچارتغييراتي ميگردند، بخش« فكركردن » در مغز به وجود نقاط ضعف درشريك زندگي پي ميبرد. دراين مقطع است كه زن و شوهر به راحتي از رفتارهاي يكديگر ناراحت ميشوند. اگر زوجين در مرحله اول با يكديگر ازدواج كرده باشند، در مرحله دوم نسبت به انتخاب خود دچار شك و ترديدي جدي خواهند شد و به سادگي در مييابند كه ازدواج آنها با مشكلي روبهرو شده است اما اين مرحله كاملاً طبيعي است و اين دلسردي ناشي از تغييرات شيميايي بدن است و گذر از اين مرحله، به منظور همگام كردن دو ديدگاه متفاوت الزامي است (بك، ترجمه قراچه‌داغي، 1382). ج ) مرحله قدرتمندي: زن و شوهري كه مرحله دلسردي را پشت سر ميگذارند معمولاً وارد اين مرحله مي‌شوند. به منظور مقابله با دلسردي، زوجين تلاش ميكنند تا با تغيير طرف مقابل او رابه مرحله اول بازگردانند اما اين كار بيهوده است. به همين دليل، تلاش زوجين درجهت تغيير يكديگر، به پيچيدگي مشكل آنان دامن ميزند. اما آنچه مسلم است اين است كه شيوه تفكر، عملكرد و رفتار زن و مرد متفاوت است. اين بخش دردناكترين قسمت ازدواج است. اما زوجيني كه دراين مرحله باقي ميمانند بايد بدانند كه تفاوتهاي مغزي آنان خود كليدي در رسيدن به ازدواج موفق است. بايد به خاطر داشت كه مرد، مرد است و زن، زن، آنها دو روح در دو جسم كاملاً جدا از يكديگر هستند. پس از تضعيف عشق، شوهر به فعاليتهاي مستقل بيشتري احتياج پيدا ميكند و زن نيز به تقويت ارتباط با دوستان خود روي ميآورد. براساس تحقيق گورين، يكي ازدلايلي كه مردان و زنان در مرحله قدرتنمايي يكديگر را سرزنش ميكنند، عدم درك و تعريف مشترك از مفهوم استقلال در زندگي زناشويي است. بسياري از طلاقها در هفتمين يا هشتمين سال پس از ازدواج روي ميدهند، درست زماني كه زوجين سعي در « تغيير » يكديگر دارند. د ) مرحله بيداري: طي مراحل عشق، دلسردي و قدرتنمايي، زن و مرد به يكديگر بسيار نزديك ميشوند. حال آنكه غالب زوجها به اين موضوع توجهي ندارند. در حقيقت، به حدي به يكديگر نزديك ميشوند كه هر يك فرديت طرف مقابل را ناديده ميگيرد. مرد نيازهاي عاطفي و هيجاني و توجه زن به كارهاي خانه را بيهوده تلقي ميكند. از سوي ديگر، زن نيز عادات، سرگرميها، پركاري و استقلالخواهي مرد را خودخواهانه و زنگ خطري براي ازدواج ارزيابي ميكند. در اين مرحله،‌ زوج بيدار مي شوند آنها در مييابند كه نزديكي آنها بسيار غيرمنطقي و خارج ازچارچوب بوده است و اينك بايد از نظر روانشناختي از يكديگر جدا شوند. فصل دوم: پیشینه پژوهش به عنوان مثال، مرد ممكن است در قبال رفتار ناراحت كننده همسرش سكوت اختيار كند. زن نيز ممكن است به دليل انجام كارهاي خانه، از رفتن به ميهماني صرفنظر كند. در نهايت مرد متوجه ميشود كه حق با زن است، اگر زن و مردي در ارتباط خود همديگر را ياري نكنند، ارتباط به شكست ميانجامد. ازسوي ديگر زن نيز حق را به جانب شوهر خود ميدهد، اگر استقلال كافي در رابطه وجود نداشته باشد ارتباط با مشكل مواجه خواهد شد. وقتي زوجين از يكديگر فاصله ميگيرند، ‌رابطه قوي كه در ابتدا وجود داشت، كمرنگ ميشود ضمناً نزديكي بيش از اندازه به گونهاي كه هر يك فرديت ديگري را ناديده بگيرند، ‌پيامدي مشابه را به همراه خواهد داشت. ه ) مرحله ازدواج مادام العمر: با ايجاد توازن درنحوه ارتباط زن و مرد، ازدواج نيز به توازن خواهد رسيد. قدرتنمايي از بين ميرود و يك ارتباط رشديافته و بالغ، زن و مردرا به يكديگر پيوند ميدهد. در اين شرايط، آنها ضمن آنكه به هم نزديكند، ازهم جدا هستند به همين دليل آن را ارتباط متوازن مينامند. در اين حالت، زوجين نه به اين دليل كه يكي شدهاند، ‌بلكه به دليل شناخت و احترام به هم زندگي ميكنند (كوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، 1378). 2-1-1-5- فرسودگی در زندگي زناشويي تعارض پدیدهای است که همراه با عشق و به موازات آن در ارتباطات زندگي زناشویی به وجود می‌آید، به همزیستی خود در کنار آن ادامه می‌دهد و گاهی همچون سرطان تمامی رابطه را فرا می‌گیرد. در تمام دوران‌های تاریخ بشر، تعارض بین مرد و زن مشهود است. از همان ابتدا درگیری و کشمکش آدم و حوا بر سر خوردن میوه معرفت نشانگر اجتناب‌ناپذیر بودن تعارض است(گودرزي، 1378: 19-18). تعارض وقتی ایجاد می‌شود که اعمال یکی از طرفین با اعمال طرف مقابل تداخل کند. همچنانکه دو فرد به هم نزدیکتر می‌شوند، پتانسیل تعارض افزایش می‌یابد. در حقیقت، وقتی تعاملات بین افراد بیشتر شود و فعالیت‌ها و موضوعات متنوع‌تری را در بر گیرد فرصت مخالفت بیشتر می‌شود. نظریه تعارض مطرح می‌کند که برای دو نفری که محصول تجارب مختلفی هستند، غیر ممکن است تعارضی در رابطه با هم نداشته باشند. در حقیقت، هر ازدواجی لحظه به لحظه تعارض را به همراه دارد و اکثر زوج‌ها روش‌هایی را برای حل آنها به کار می‌برند و از طریق حل فصل دوم: پیشینه پژوهش همین مخالفت‌ها رشد رابطه پیش می‌آید. به عبارت دیگر ازدواج سالم، ازدواجی است که گاه و بیگاه به دعوا و تعارضات سازنده منتهی شود. در ازدواج تعارض به منزله تنوع نیازها و ارزش‌های دو طرف می‌باشد، که با بیان احساسات منفی به یکدیگر متجلی می‌شود. تعارض نه فقط بد نیست، بلکه امری لازم است و می‌تواند سازنده باشد زیرا لازمه رشد است بنابراین، ازدواج به دلیل مسائل بسیاری خالی از تعارض نمی‌باشند. آگاهی از تعارضات و مشکلات موجود در ازدواج می‌تواند به فهم این رابطه اجتماعی کمک کند. با ازدواج، دو نفر(يك زن و يك مرد) با سليقهها، شخصيتها، نگرشها، احساسات و عواطف و وجوه متمايز و منحصر به فرد تشكيل خانواده ميدهند و زندگي مشتركي را شروع ميكنند، هر چند كه لازمهْ اين زندگي مشترك تفاهم دو طرف است. نميتوان از اين واقعيت چشم پوشي كرد كه در هيچ زندگي مشتركي زوجين در همهْ زمينهها با هم تفاهم كامل صددرصدي دارند. تعارض و اختلاف بخشي از زندگي و واقعيت هر رابطه است و ضرورتاً بد نيست. در حقيقت، رابطهاي كه در ظاهر بدون تعارض است ممكن است ناسالم تر از يك رابطه همراه با تعارضات و اختلافات مكرر باشد. اختلافات با تعارضات رويدادهاي انتقادي هستند كه ميتوانند رابطه را تضعيف يا تقويت كنند. تعارضات ميتوانند سودمند، موجب درك عميقتر و نزديكي و احترام بيشتر بين دو نفر نسبت به يكديگر شوند. اما آن ها ميتوانند مخرب، موجب آزردگي، خصومت و جدايي نيز باشند (فروم، ترجمه سلطانی، 1373). محققین در زمینه مسایل خانوادگی به بررسی نقش عوامل مختلفی پرداخته‌اند که هر کدام به نحوی موجبات رضایت یا نارضایتی همسران را فراهم می‌آورد. از این رو برای شناخت بیشتر مسایل زندگي زناشويي، پژوهشگران به عوامل درون فردی که بر رفتارهای بین فردی تأثیر می‌گذارد، توجه کرده‌اند. یکی از عوامل، مسایل مربوط به شناخت می‌باشد. نظریه‌های اخیر روانشناسی و روان‌درمانی نیز شناخت را عامل مهم و تأثیرگذار در رفتار، احساس، و عواطف می‌دانند. به اعتقاد این نظریه‌ها سلامت روان، قدرت سازگاری، احساس رضایتمندی يا دلزدگي از زندگی و مانند این‌ها تا حد زیادی متأثر از تفکر و ادراک فرد از خود، دیگران و رویدادهای زندگی می‌باشد(ساروخاني، 1379). در سال‌های اخیر کوشش‌های بسیاری صورت گرفته تا کیفیت روابط زندگي را با استفاده از مفاهیمی چون دلزدگي زندگي، موفقیت، رضایت، ثبات، خوشبختی، توافق، تطابق، همبستگی یا انسجام و مفاهیمی شبیه اینها ارزیابی کنند. برخی اوقات این اصطلاحات در یک مفهوم جامعه‌شناختی و برخی اوقات در یک مفهوم روانشناختی، برای ارزیابی کیفیت رابطه به فصل دوم: پیشینه پژوهش کار رفته می‌شوند. به هر حال این مفاهیم تأکید بر یکی از ابعاد روابط زندگي زناشویی دارند که با دلزدگي، نارضایتی، بی‌ثباتی و غیره در تقابل است (ساروخاني، 1379). در میان مفاهیم فوق مفهوم دلزدگي از زندگي زناشویی در مطالعه ازدواج روابط خانوادگی جایگاه خاصی یافته است. دلزدگي از زندگي زناشویی در دوام یک ازدواج تأثیر عمده داشته و آن معطوف به محدوده‌ای است، که اشخاص متأهل، تضاد را کنترل کرده و با یکدیگر کنار می‌آیند. بنابراین باید توجه کرد که توانایی، برای کنار آمدن، با شخص مقابل، تحت تأثیر عوامل بسیاری است که این عوامل (عوامل فرهنگی، روانی و غیره) به نوبه خود می‌توانند دلزدگي از زندگي را تحت تأثیر قرار دهند. امروزه نظام خانواده در مرحله‌اي از تحول قرار گرفته؛ چرا كه وظايف قديمي و سنتي زن و مرد در جامعه تغيير كرده و اين تغييرات تأثير مهمي بر زندگي گذاشته‌است. همانطور كه زن كار بيرون از خانه را با وظايف هميشگي، همچون تربيت بچه و كارهاي خانه تطبيق مي دهد و به دنبال اين تحت فشار و استرس زيادي قرار مي‌گيرد؛ وظايف و كارهاي خانه نيز بايد بين زن و شوهر تقسيم شود و هر كدام از طرفين بايد در اين موارد به توافق برسند و همچون دو عنصر يكسان و برابر رابطه دوستانه و عاشقانه‌اي را با هم برقراركنند. تنها در اين شرايط است كه آنها مي‌توانند همچون دو انسان كامل عمل كنند و با حضور خود در كنار هم، نه يكي جلوتر و ديگري عقب‌تر از زندگي خود لذت ببرند. اگر زن و شوهري بخواهند روابطشان را بهبود بخشند، در ابتدا بايد برطبق گفته آلفرد‌‌ آدلر به مهارتهاي زندگيشان بينديشند. تمام زن و شوهرها در صورت تقسيم وظايف خود كه پايه و اساس زندگي است مي‌توانند براي ساليان سال در كنار هم زندگي‌كنند در غير اين‌صورت تداوم زندگي بعيد است. زن و شوهر هستند كه با هم و در كنار هم ساز زندگيشان را كوك مي‌كنند و همچنين براي سازش مراحل بعدي مسئوليت‌پذيري و مهارتهاي زندگي مي‌توانند مفيد باشند. در زندگي عشق لازمه آن است چرا كه باعث تداوم و پيشرفت زندگي است در طول ساليان متمادي همواره مردمان عاقل و خردمند صلح و سازش و عشق ميان زن و شوهر را گوشزد كرده‌اند (ساروخاني، 1379). چرا كه اين عشق و صفا لازمه‌ي يك زندگي بادوام و پايدار است. صلح و سازش خوشبختي در زندگي است اگر زوجين در صلح و صفا و يگانگي زندگي كنند هيچ رابطه‌اي دوستانه‌تر و عاشقانه‌تر در زندگي نيست. فصل دوم: پیشینه پژوهش احترام متقابل و عدالت شروط اصلي اتحاد بين زن و شوهر است بدون يك احترام متقابل هيچ رابطه دوستانه و سالمي بين زن و شوهر بوجود نمي‌آيد. احترام متقابل بجاي بحث و جدل منجر به درك بيشتر و كمك به يكديگر مي شود. كه براي دستيابي به زندگي سراسر صلح و صفا و رضايت از يكديگر بايد به اين نگرش احترام گذاشت. از آنجا كه بحث و جدل منجر به درگيري مي‌شود هر يك از زوجين بايستي دست از اين كار بردارند و در حقيقت نه تنها بايد مشاجره را كنار گذاشت بلكه بايد از مشاجرت لفظي و كنايه‌ها خودداري كرد زيرا هر دو باعث تداوم اختلاف و از هم پاشيدگي روابط مي‌شود. كوتاه آمدن نيز راه‌حل صحيحي نيست چرا كه باعث از بين رفتن ارزش و شخصيت مي‌شود تنها راهي كه براي ايجاد يك احترام متقابل و تبديل يك زندگي سراسر اختلاف و درگيري به زندگي توأم با رضايت و صلح و صفا وجود دارد اين است كه تا جايي كه امكان دارد بحث و جدل را كنار گذاشت و اختلاف نظر و درگيري را با درك و شناخت بيشتر و كمك كردن به يكديگر حل‌كرد (ساروخاني، 1379). 2-1-1-6- عناصر دلزدگي از زندگي زناشویی 1- جاذبه : مطابق تعريف فرهنگ روانشناسي ربر (1982)، جاذبه عبارت است از: 1- جنبه‌اي از يك شيء فعاليت يا شخص كه برانگيزاننده پاسخهاي نزديكي در ديگران باشد. 2- تمايلي براي نزديك شدن يك شيء فعاليت يا شخص(اديب و همكاران، 1384). بعُد اول به وجود يك ويژگي در يك موضوع مطلوب و بعُد دوم به وجود يك ويژگي در فرد اشاره دارد. بديهي است كه هرگونه تحليلي در مورد روانشناسي جاذبه بايد با درنظر گرفتن هر دو جنبه مذكور به روشي پيچيده و پويا انجام شود. در ارتباط اين جاذبه‌ها عمدتاً به جاذبه بدني و جنسي تقسيم شده است. گلدان(1971) به نقل از دوكس (1988) معتقد است كه رضايت از روابط جنسي معمولاً يكي از عوامل خوشبختي در زندگي تشخيص داده ‌شده‌ است. بهعلاوه اسناد پژوهشي (براي مثال،‌ بلومشتاين و شوارتز، 1983و پرلمن و آلرامسون، 1982، به نقل از دوكس، 1982) به خوبي نشان مي‌دهند كه بين رضايت‌مندي جنسي و رضايت‌مندي، رابطه وجود دارد. در اين زمينه تحقيقات زيادي انجام شده ‌است از جمله مي‌توان به تحقيقات ذيل اشاره‌كرد: بطور كلي تفاهم عبارت‌ است از: ارتباط مبتني بر پذيرش دو سويه، راحت، بدون تنش و دغدغه خاطر كه بين دو نفر ايجاد مي‌شود. بدين ترتيب كاربرد اين اصطلاح آنطور كه متداول فصل دوم: پیشینه پژوهش است صرفاً به محدوده روانشناسي باليني و روابط خاص درمانگر – درمانجو محدود نمي‌شود و در محدوده روابط خانوادگي نيز جاي خود را پيدا كرده‌است. كميت و كيفيت ارتباطي بين زن و شوهر يا (تفاهم) كه به نوبه خود بر ساير اعضاي خانواده اثر مي‌گذارد موضوعي است كه در تحقيقات زيادي مورد استفاده قرار مي‌گيرد. براي مثال ديل (1990) بر اهميت احترام متقابل در ارتباطات و حتي‌نقش آن در درمان اختلالات رفتاري فرزندان تأكيد كرده‌است (اديب و همكاران، 1384). اهميت كيفيت روابط بهعنوان يك متغير واسطه‌اي در تأمين آرامش و ثبات خانواده در بسياري پژوهشها (براي نمونه رسينك، 1993 و كويك، 1989) نشان داده شده ‌است مشخص شده كه زنان و شوهراني كه از كيفيت ارتباطي يا تفاهم خوبي برخوردارند از وضعيت تندرستي بهتري بهرمند مي ‌باشند. طرز تلقي بنا به تعريف فرهنگ روانشناسي وبر (1982) طرز تلقي يا نگرش را مي‌توان نوعي سوگيري دروني عاطفي دانست كه عمل يك فرد را تبيين مي‌كند. در اصل اين تعريف در برگيرنده قصد و نيت فرد مي ‌باشد اما در حال حاضر چهار مؤلفه را براي آن در نظر مي‌گيرند: مؤلفه شناختي (يا عقيده و باور هوشيارانه)، مؤلفه عاطفي (بار هيجاني يا احساس)، مؤلفه ارزشيابي (مثبت يا منفي) و مؤلفه رفتاري (آمادگي براي عمل). در يك تعريف ساده طرز تلقي را مي‌توان يك گرايش پاسخي دانست. ميزان شباهت يا تفاوت بين انتظارات همسران از ويژگي‌هاي زنانه و مردانه خود و طرف مقابل و آنچه در عمل مشاهده مي‌شود (تفاوت بين آرمانها و واقعيت‌هاي زنانگي و مردانگي در خود همسر) از جمله شاخص‌هاي معتبر براي پيش‌بيني رضامندي محسوب مي‌شود(اديب و همكاران، 1384). در اين خصوص لاير و لاير (1958)، نقل از ويگينز (1994) بدين نتيجه رسيدند كه در ازدواج‌هاي موفق مهمترين عامل، داشتن ديدي مثبت نسبت به همسر است. مثل اينكه فرد بگويد كه همسرم بهترين دوست من است، در اين شرايط ميزان چشم‌پوشي از خطاهاي طرف مقابل در حد بسيار بالايي است. برخي از محققان (داوسيون، ترامپان و ديگران، 1981) به نقل از دوكس (1988) نيز معتقدند كه روابطي كه از ديدگاه هر دو طرف (يكسان و برابر) ادراك مي‌شود جزو موفق‌ترين روابط محسوب مي‌شود. با توجه به مؤلفه‌ها و پيوندهاي مذكور جاي تعجب نيست كه در تحقيقات زيادي از طرز تلقي به عنوان شاخص براي بررسي وضعيت استفاده شده‌است(اديب و همكاران، 1384). فصل دوم: پیشینه پژوهش سرمایه گذاری راسالت (1991) به نقل از ارونسون و همكاران (1994) معتقد است بدون در نظر گرفتن ميزان سرمايه‌گذاري فرد در يك رابطه، شناخت صحيح آن رابطه امكان‌پذير نیست. طبق اين نظريه تعهد افراد در يك رابطه به ميزان رضايت آنها برحسب پاداشها، هزينهها و سطوح مقايسه بستگي دارد. در اين نظريه بخشي از رضامندي به تلاشهايي نسبت داده مي‌شود كه در تعاملي پويا بين زوج جريان دارد. هر يك از زوجها براي بهتر ساختن رابطه و نيز خوشايندی طرف مقابل كارهايي را انجام مي‌دهد و يا از انجام آنها خودداري مي‌كند. ارونسون (1994) در اين شرايط ميزان چشم‌پوشي از خطاهاي طرف مقابل در حد بسيار بالايي است. پژوهش استانفورد (1991) نشان داده‌است كه افزون بر اين عوامل ويژگيهايي نظير:‌ مثبت بودن، دلگرمي ‌بخشيدن و شراكت در كارها از جمله عواملي‌ هستند كه تا حدود بسيار زيادي احساس تعهد و عشق و علاقه را به همراه مي‌آورند (اديب و همكاران، 1384). 2-1-1-7- را‌ههای مقابله با اختلالات فرسودگی در زندگي زناشويي مهارت اول: مسئولیت‌پذیری فعالانه یکی از راه‌های خوب برای مسئولیت‌پذیری فعال در یک رابطه، درک همدلی و پی‌بردن به ارزش آن است. سه نوع همدلی در ایجاد حس نزدیکی در یک رابطه مهم است. درک دیدگاه فرد، نگرانی و توجه همدلانه و همدردی، درک دیدگاه فرد، یعنی تلاش برای نگریستن به مسایل از دید همسر. توجه به علاقه همدلانه یعنی توجه خالصانه و صادقانه به احساسات همسر. همدردی یعنی خود را به جای همسر خود گذاشتن و تجربه کردن همان احساسات و هیجاناتی که او تجربه می‌کند. وقتی دو طرف مقابل در یک رابطه فعالانه مسئولیت ابراز این نوع همدلی‌ها را بپذیرند احتمالاً خوشبختی و رضایت آنها افزایش می‌یابد(كريس، ترجمه محمدخاني، 1384). مهارت دوم: ایجاد تعادل بین اعمال مثبت و منفی فصل دوم: پیشینه پژوهش شیوه دیگر برای کنار آمدن با معایب و نارسائی‌های افراد نزدیک ایجاد تعادل بین اعمال مثبت و منفی آنهاست. حتی اگر نزدیکان شما افراد کاملی نباشند به طور معمول بیشتر کارهای خوشایند انجام می‌دهند تا ناخوشایند. یادآوری اعمال خوب نزدیکان اغلب باعث می‌شود تا کارهای نه چندان خوب آنها را تحمل کنید. البته این کار زمانی آسانتر خواهد بود که همه ما افرادی کاملاً عینی و منطقی باشیم. با وجود این تحقیقات نشان داده است که انسان‌ها به ندرت منطقی و عینی هستند به خصوص زمانی که درباره اعمال دیگران قضاوت می‌کنند. برداشت‌های ما از رفتار دیگران به طور طبیعی متأثر از انتظارات نیازها و ارزش‌های ما هستند. زوج‌های ناسازگار در ارزیابی منصفانه نکات مثبت و منفی یکدیگر مشکل دارند. آنان رفتارهای منفی همسران خود را به انگیزه‌های نامقبول و قصد بد آنها نسبت می‌دهند ولی زوج‌های سازگار آموخته‌اند که در قضاوت نسبت به همسران خود رئوف و منصف باشند (كريس، ترجمه محمدخاني، 1384). مهارت سوم: دست زدن به اقدامات مثبت زن و شوهر باید فهرستی از 20 عمل مثبت را که از همدیگر می‌پسندند تهیه کنند. در تهیه این فهرست قواعد زیر باید رعایت شود. 1ـ اعمال یا کنش‌ها باید مثبت باشد. هر فرد از طرف مقابلش می‌خواهد کارهای مورد علاقه او را انجام دهد. هیچ کدام از دو طرف نباید از طرف مقابل بخواهد انجام کاری را که دوست ندارد متوقف کند. 2ـ اعمال باید مشخص باشد، به عنوان مثال به جای اینکه از همسرتان بخواهید بیشتر با عاطفه و مهربان باشد، به او بگویید: روزی سه بار مرا بغل کن و با مهربانی مرا ببوس، در شستن ظروف مرا کمک کن. 3ـ اعمال و کنش‌ها نباید شامل کارهایی باشند که همسرتان نسبت به آن حساس است یا مربوط به اختلاف و تعارضی باشد که اخیراً با هم داشته‌اید. 4ـ اعمال باید کارهای کوچکی باشند که بتوان هر روز آنها را انجام داد. مهارت چهارم: خوشبین بودن در قضاوت نسبت به دیگران (ارفاق کردن) یکی از مهارت‌های مقابله‌ای که در تمامی روابط نزدیک مفید است، توانایی چشم ‌پوشی کردن از کارهای ناخوشایند آنها برای شما راحت‌تر خواهد بود. مثلاً می‌توانید به خود بگویید: کاری که همسرم کرد برایم مشکل ایجاد کرد با این حال می‌دانم که منظور خوبی داشته و از نکات مثبت زیادی برخوردار است. فصل دوم: پیشینه پژوهش مهارت پنجم: بیان صریح احساسات خود یک بررسی روی زوج‌های متأهل نشان داد که پاسخ‌دهندگان زمانی که همسرانشان نارضایتی خود، را به شیوه‌ای محتاطانه و با استفاده از عبارتی مانند زیر بیان می‌کنند احتمال پاسخ منفی و خصمانه از جانب آنها بیشتر است. «شما من را ناراحت می‌کنید، شما من را مأیوس می‌کنید، شما من را عصبانی می‌کنید، شما من را اذیت می‌کنید پاسخ‌دهندگان گزارش کردند اگر همسرانشان احساس نارضایتی خود را به شیوه‌ای جرأتمندانه و با استفاده از عبارات زیر بیان کنند. احتمال همدلی و برخورد آشتی‌جویانه از جانب آنها بیشتر است من ناراحتم ـ من مأیوسم ـ من عصبانیم ـ من رنجیده‌ام» (كريس، ترجمه محمدخاني، 1384). 2-1-1-8- شروط دستيابي به رضايت زناشويي زوجهاي امروزي با هدف تحقق انتظاراتشان ازدواج مي‌كنند افراد انتظار دارند كه از همسرانشان بطور خاص و از ازدواج بطور عام، سود مطمئني عايد شان شود. در مجموع مي‌توان گفت كه در عصر حاضر باورهاي غلط متعددي توسط زوجها پذيرفته‌شده‌اند. زوجها اين عقيده را پذيرفته‌اند كه ازدواج ارضاي هر نياز روانشاختي را به همراه دارد و همين عقيده غير واقع‌بينانه است كه دامي براي سرخوردگي زناشويي خواهد بود (سلامت، 1386: 12-14). انتظار هميشه شاد بودن، رفع نيازها و تحت حمايت و تأييد بودن از جمله همين عقايد است شاد بودن بعنوان يك فرد يا يك زوج پيوسته و در تمام عمر، كار سختي است. هيچ فردي هميشه شاد نيست و براي زوجها طبيعي است كه دوره‌هايي از ناشادي، كشمكش يا فشار را تجربه كنند. تصويري كه مي‌توان از ازدواج ارائه داد خوشي و سعادت پيوسته زناشويي است. واقعيت اين است كه ازدواج فرد را شاد نمي‌كند، شاد نگه نمي‌دارد و يا به وي كمك نمي‌كند كه از زحمت و سختي دور شود بطور قطع كسي كه هدفش از ادواج هميشه شاد بودن است محكوم به شكست است (ساروخاني، 1379). گرچه در ازدواجهاي موفق الگوها متنوعند ولي قواعد مشتركي وجود دارند بعضي از قواعد مشترك در ازدواج‌هاي موفق با الگوهاي عملكردي متنوع مشاهده مي‌شوند. هريك از همسران بعضي ويژگيها يا تواناييهاي قابل احترام را در ديگري مي‌يابد، مثل همسر خوبي‌بودن، تأمين مخارج كردن، طبع و ذوق هنري داشتن و ... . هرچه ميدان احترام گذاري به يكديگر وسيع‌تر باشد زندگي ‌زناشويي رضايت‌مندانه‌تر خواهد بود اين همسران تأييد و ارزش‌گذاري خود براي همسرشان را نشان مي‌دهند و بطور پيوسته كارهايي انجام مي‌دهند و مطالبي بيان مي‌كنند كه عواطف، عشق و احترامشان را به فصل دوم: پیشینه پژوهش يكديگر نشان مي‌دهد و كلمات و اعمالي را كه اهداف مثبت ازدواجشان را حمايت و تأييد مي‌كند، انتخاب مي‌كنند. همسران نسبت به يكديگر برد بارند آنها درك مي‌كنند كه امكان فريب خوردن يا خطا كردن خودشان نيز وجود دارد انسان را آسيب‌پذير مي‌بينند و به اين ترتيب مي‌توانند قصور و كوتاهي ديگري را بپذيرند. آنها مسئوليت رفتار و عزت نفس خودشان را بطور فردي مي ‌پذيرند و انتظار ندارند كه شريك زندگيشان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد. به همين دليل از سرزنش و انتقاد يكديگر اجتناب مي‌كنند و در عوض آنچه را كه در مورد همسرشان درست است تأييد مي‌كنند، با همدلي به سخنان يكديگر گوش مي‌دهند و در جستجوي عواملي‌اند كه در روابط آنها تأثير مثبت بجا مي‌گذارد. همسران بر پايه‌ي اعتماد متقابل به تشريك مساعي مي‌پردازند. آنها آزادند كه نه‌تنها از يكديگر بلكه از هرآنچه ممكن است يعني شركت در فعاليتها و كارهاي فرعي و خارج از محيط زناشويي همراه يكديگر و يا بطور فردي لذت ببرند (ساروخاني، 1379). در يك ارتباط زناشويي توأم با همكاري و مشاركت ممكن نيست زن و مرد هميشه با يكديگر موافق باشند اما مي‌توانند براحتي مخالفت خود را اعلام كنند و اين امر مورد پذيرش قرار مي‌گيرد كه هم بدنبال راه‌حلي بگردند كه مورد تأييد هر دو قرار بگيرد. زوجهاي خشنود و راضي از مهارتهاي ارتباطي خود به نحو احسن در زندگي مشترك خود استفاده مي‌كنند. رفتار و حالت يكي از زوجها هميشه محرك نوع خاصي از واكنش‌هاي طرف ديگر است (كريس، ترجمه محمدخاني، 1384). چون اين حالات و اعمال ناشي از آن بسياري از اوقات از سطح ناخودآگاه فرد ناشي مي‌شود. همسران خشنود تلاش مي‌كنند رفتار و حالات خود را بازشناسي كنند و نسبت به محركهاي يكديگر، چه بصورت كلامي و چه غير كلامي، آگاهانه واكنش نشان دهند. زوجهايي كه نقص مهارتهاي ارتباطي دارند در معرض خطر نقص عملكرد زناشويي و بروز اختلافات منجر به طلاق و جدايي قرار دارند (ساروخاني، 1379). 2-1-1-9- عوامل مؤثر در رضایتمندی از زندگي زناشویی حیات هر کسی و هر چیزی مستلزم داشتن هدف و جهت است، بدون داشتن هدف زندگی معنا نخواهد داشت، یکی از مراحل هدفمند زندگی ازدواج است و خانواده یکی از ارکان اجتماعی و عاملی است که زمینه‌ساز بهداشت روانی جامعه و نسل آینده می‌باشد. سلامت خانواده در گرو تداوم و سلامت رابطه بین زن و شوهر است و رابطه زناشویی هسته مرکزی نظام خانواده است پس رضایت فرد از رابطه زناشویی به منزله رضایت وی از خانواده است. فصل دوم: پیشینه پژوهش اولسون پارسونز و ریترز 1998 (نقل از طباطبائي) عقیده دارند که سه زمینه کلی رضایتمندی زناشویی که با هم تداخل دارند و به هم وابسته هستند عبارتند از: 1ـ رضایت فرد از ازدواج 2ـ رضایت از زندگی خانوادگی 3ـ رضایت از زندگی کلی (عطاري و همكاران، 1388). شناخت عوامل مؤثر در رضامندی از زندگي زناشویی از جمله شناخت ویژگی‌های یک خانواده سالم، عوامل تنش‌زای خانوادگی درک و فهم دست‌اندرکاران تعلیم و تربیت به خصوص درمانگران را در حل مسائل و مشکلات خانوادگی و تأثیر آن را در جهت سالم ‌سازی جامعه بالا می‌برد و به حل مشکلات زندگی کمک می‌کند. سلامت جامعه در گرو سلامت خانواده است و از طرفی در دنیای صنعتی امروز زنان همپای مردان در امر اقتصادی و اجتماعی جامعه فعالیت می‌نماید از طرفی نقش زن چه در فعالیت اجتماعی و چه در خانه بالا بردن رشد و تعالی همه‌جانبه جامعه بسیار حائز اهمیت است بنابراین حفظ بهداشت روانی و احساس رضامندی از زندگي زناشویی که باید به آن پرداخته شود (عطاري و همكاران، 1388). هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند ادعای سلامت کند چنانچه از خانواده‌ هایی سالم برخوردار نباشد و هیچ یک از آسیب‌های اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آید و در حقیقت حفظ و تداوم این نهاد مقدس در گرو تداوم و سلامت رابطه بین زن و شوهر می‌باشد. رابطه زناشویی که زیربنای نظام خانواده می‌باشد در زمره پیچیده‌ترین روابط انسانی است. حال چنانچه انتخاب همسر بر پایه شناخت و به کارگیری معیارهای حساب شده و عمیق‌تری صورت گیرد احتمال اینکه زندگی در مسیر سازنده‌تری بیفتد و عشق در پیری به پختگی و شیرینی خاصی برسد بیشتر است و دختران و پسران جوانی که می‌خواهند ازدواج نموده و تشکیل خانواده دهند با آگاهی از این عوامل می‌توانند در انتخاب خود دقت لازم را بنمایند تا بتوانند با انتخاب صحیح یک زندگی راحت و آرامی را برای خود و فرزندان خود به وجود آورند (كريس، ترجمه محمدخاني، 1384). بررسی عواملی که می‌تواند رضایت زناشویی را تداوم بخشد و یا خانواده‌ها را در معرض دلزدگي و نابسامانی و ازهم‌پاشیدگی قرار می‌دهد ضروری به نظر می‌رسد: 1- تشابه: یکی از موضوعات مورد علاقه در بحث در زندگي زناشویی مشابه بودن ویژگی‌های جمعیت‌شناسی و زمینه‌ای است. اکثر مطالعات نتیجه گرفته‌اند که اشخاص تمایل دارند با شخص مشابه ازدواج کنند و موضوع دیگر اینکه همسران وقتی با هم مشابه هستند، فصل دوم: پیشینه پژوهش راضی‌ترند. تحقیقات بر این امر دلالت دارند که همسران در نگرش‌ها، ارزش‌ها، علایق و اسنادهای دیگر مشابه هم هستند. نتایج تحقیقات ترمن در دهه 1930 این بود که افراد تمایل دارند با شخصی ازدواج کنند که مشابه آنها باشد. یافته دوم و قطعی‌تر این بود که شباهت / عدم شباهت و یا خوشبخت بودن در ازدواج ارتباط دارد (بلومنتال، ترجمه سلطاني، 1384). 2ـ جذابیت جسمانی: مشخص شده است که افراد جذاب صرفاً بر اساس جذابیتشان به عنوان افرادی که ویژگی‌های قابل قبول دارند شناخته می‌شوند، حتی اگر آن ویژگی‌ها با جذابیت ربطی نداشته باشد. هر چند نمی‌توان مسائل ظاهری، زیبایی‌ها و جذابیت‌های جسمانی را خصوصاً در سنین جوانی نادیده گرفت. 3ـ تحصیلات: در بیشتر مواقع دیدگاه و بینش فرد تحصیل کرده نسبت به محیط خانوادگی مسائل و مشکلات واقع‌بینانه‌تر و منطقی‌تر می‌باشند. اختلاف سطح تحصیلی بین زن و شوهر، درک متقابل بین آنها را کم می‌کند و این زمینه مناسبی برای اختلاف و درگیری‌های زندگي زناشویی است. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که هر چه اختلاف سطح تحصیلات کمتر باشد، احتمال بروز اختلاف نیز کمتر می‌شود. 4ـ عوامل اقتصادی و درآمد: از دیدگاه گروهی بالا بودن سطح درآمد و داشتن امکانات رفاهی از ضرورت‌های نخستین ازدواج است در حالی که تأمین چنین امکاناتی تقریباً در حال حاضر برای اکثریت غیر ممکن است. درمورد مسائل اقتصادی، همچون سایر عوامل هر چه تفاوت و فاصله خانواده زن و شوهر کمتر باشد، می‌توان بیشتر امیدوار بود که در زندگی آینده تنش و اصطکاک کمتری بوجود آید. 5ـ عامل سن: ازدواج با فاصله سنی بسیار زیاد اصولاً مناسب نیست، چرا که در این حالت تمام نیازها، خواستها، علایق و محدودیت‌های زن و شوهر دارای تفاوت‌های چشمگیری است. و همین تفاوت‌ها می‌توانند منشاء اختلاف و کشمکش‌های جدی و اصولی باشند. تحقیقات نشان داده‌اند که ازدواج‌هایی که در آن همسران کمتر از 20 سال دارند، نسبت به ازدواج‌های سایر همسران به احتمال زیاد به شکست منتهی می‌شود (بلومنتال، ترجمه سلطاني، 1384). نزدیکی محل سکونت و شباهت پاره‌ای ویژگی‌های تن مانند رنگ پوست و اندازه قد، آنچنان کافی نیستند که دو فرد را پیوند زناشویی وا دارد گو اینکه در این میان متغیرهای دیگری نیز وجود دارد اما نزدیکی سن یکی از بنیادی‌ترین آنها است. آلن ژیرا می‌نویسد: آگاهی‌های جمعیت ‌شناسانه درباره سن همسران به هنگام زندگي زناشویی آموزنده است و فصل دوم: پیشینه پژوهش می‌دانیم که بیشتر اوقات افرادی با هم پیوند زناشویی می‌بندند که از لحاظ سنی به هم نزدیک باشند. از این رو همسانی سنی را باید به عنوان یک ضریب مهم همسان همسری که در جوامع باختری از اهمیت بالاتری برخوردار است در نظر بگیریم. 6ـ همجواری جغرافیایی و عوامل فرهنگی: عامل جغرافیا با تلفیق و پیوند عوامل دیگر بر ازدواج تأثیر می‌گذارد. یکی از دانشمندان با پذیرش نظریه همجواری می‌گوید: ازدواج در میان افرادی که از نظر مکان به یکدیگر نزدیک می‌باشند، بیشتر انجام می‌گیرد. زیرا کسانی که به هم نزدیک هستند صفات و عادات همگون بیشتری دارند. ازدواج‌هایی که ریشه فرهنگی همگونی ندارد، کم‌دوام‌تر و آسیب‌پذیرتر است و هر چه زوجین از نظر فرهنگی و اجتماعی به هم نزدیک‌تر باشند، سازگاری آنها پس از ازدواج آسانتر و بیشتر خواهد شد. 7ـ اعتقادات و باورها: شاید بتوان گفت یکی از مهمترین عوامل در انتخاب همسر مسأله اعتقادات و باورهای زوجین می‌باشد. طبیعی است هر چه زن و شوهر در باورها، ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها نزدیکی و مشابهت بیشتری با یکدیگر داشته باشند کمتر دچار بحران و درگیری در زندگی مشترک خواهند شد. 8ـ اشتغال: اشتغال از جمله عواملی است که بر جریان حیات خانواده تأثیر می‌گذارد و روابط زن و شوهر و فرزندان را دگرگون می‌سازد(عطاري و همكاران، 1388). درمورد تأثیر اشتغال بر سازگاری زناشویی هنوز یک یافته مشخصی به دست نیامده است علی‌رغم این عقیده که درگیری‌های شغلی افراطی یا تجارب منفی وابسته به کار تأثیر زیان‌آوری بر ارتباطات زناشویی دارد، هیچ داده تجربی قاطعی از این فرض حمایت نمی‌کند. وضعیت ارتباط بین تجربه شغلی و رضایت از زندگي زناشویی مبهم باقی مانده است. برگ و ویر (1976) دریافتند که شوهران زنان شاغل در زندگی خود نسبت به شوهران زنان غیر شاغل رضایت کمتری دارند. بر اساس نظر یوجیو (1982) در محیطی که از زن انتظار می‌رود که شاغل باشد و این مسأله پسندیده است، اشتغال زن می‌تواند تأثیر مثبتی بر خوشبختی و سازگاری رضايتمندي از زندگي داشته باشد. چند محقق پیشنهاد کرده‌اند که سطح تعهد و درجات درگیری در نقش‌های حرفه‌ای ممکن است برای فهم تأثیر اشتغال بر روابط زندگي زناشویی عامل قطعی و مشخصی باشد. سطح تعهد شغلی زن‌ها (نه شوهرها) تأثیر منفی بر سازگاری از زندگي زن و مرد ایجاد می‌کند. این یافته با تحقیق بوت (1984) مبنی بر اینکه درگیری شغلی زیاد زن‌ها (یعنی تعداد ساعات کار هفتگی) به طور منفی بر سازگار زناشویی تأثیر می‌گذارد، هماهنگ است (بلومنتال، ترجمه سلطاني، 1384). 9ـ ویژگی‌های فرزندان: تولد کودک نشانه یک تغییر بنیادی در سازمان خانواده است. وقتی کودکی متولد می‌شود باید نقش‌های تازه‌ای ظاهر شود، باید عملکرد واحد زن و شوهری، فصل دوم: پیشینه پژوهش برای پاسخگویی به وظایف پدری و مادری تغییر کند.در مورد تأثیر سن فرزندان بر سازگاری زناشویی، ابوت و برادی (1985) دریافتند که سطوح پایین و خوشبختی زندگي زناشویی در میان زنان قفقازی با داشتن فرزند زیر شش سال ارتباط دارد. میلر (1976) دریافت که ارتباط بین تعداد فرزندان و رضایت از زندگي زناشویی رابطه عکس وجود دارد و مطالعات دیگر نتیجه گرفتند که افزایش اندازه خانواده ممکن است مدت زمان یا فرصت‌هایی را که همسران با هم دارند کاهش بدهد و این ممکن است بر سازگاری زناشویی تأثیر بگذارد. در زمینه تأثیر جنس فرزندان بر سازگاری زناشویی همسران، تحقیقات گزارش داده‌اند که مادران پسربچه‌های پیش‌دبستانی بیش از مادران دختربچه‌های پیش‌دبستانی فشار روانی تجربه می‌کنند. این موضوع به میزان فعالیت و شلوغی پسربچه‌ها نسبت داده شده است. به علاوه، پسرها مقاومت بیشتری برای آموزش یادگیری از والدین دارند و به احتمال زیاد پسر بچه‌ها نسبت به دختر بچه‌ها تقاضای متقابل بیشتری دارند و چنین به نظر می‌رسد، که تربیت پسر بجه‌ها نسبت به دختر بچه‌ها فشار روانی بیشتری را بر مادر وارد می‌کند. بنابراین، اگر این درست باشد که افزایش فشار روانی والدین ارتباطات زناشویی را مختل می‌کند، پس زنانی که پسر بچه‌های کوچکی دارند به احتمال زیاد باید سطوح نسبتاً بالاتری از عدم رضایت از زندگي زناشویی تجربه کنند (بلومنتال، ترجمه سلطاني، 1384). 10- اعتماد و صداقت: زن و شوهر برای وصول اعتماد و اطمینان کامل نسبت به یکدیگر، در درجه اول هر دو موظف هستند از انجام هر نوع رفتاری که موجب سوءتفاهم می‌گردد، شدیداً اجتناب کنند و همچنین از ابزار کلمه یا جمله‌ای که در طرف مقابل شک و تردید ایجاد می‌نماید، پرهیز کنند. 11-درک همسر و تفاهم: زوجین با در نظر گرفتن تفاوت‌های فردی بین انسان‌ها، باید شنونده خوبی باشند و با حوصله به سخنان طرف مقابل گوش دهند. 12- مسائل جنسی: اگر چه زناشویی سعادتمندانه فقط تا اندازه‌ای مربوط به روابط لذت‌بخش جنسی است، ولی این روابط یکی از مهمترین علل خوشبختی یا عدم خوشبختی زندگی زناشویی است، زیرا اگر این روابط قانع‌کننده نباشد، منجر به احساس محرومیت، ناکامی و عدم احساس ایمنی گردد. طبق نتایج تحقیقات انجام شده، مسئله رضایت جنسی از لحاظ اهمیت در ردیف مسائل درجه اول قرار دارد (عطاري و همكاران، 1388). فصل دوم: پیشینه پژوهش 13- صمیمت، توجه و علاقه: بدون تردید، مهمترین کیفیت یک ازدواج خوب صمیمیت است. تمایل و توجه، یعنی باور داشتن و این باور را انتقال دادن به زوج. دو نشانه مهم تمایل و توجه به همسر، توجه به رفاه او و آمادگی برای کمک و حمایت از اوست. 2-2- پیشینه نظری تحقیق 2-2-1- تئوریهای مطرح شده در زمینه فرسودگی 2-2-1-1- تئوری تفاوتهای ادراکی این نظریه مطرح میکند که یکی از عوامل ایجادکننده تعارض این است که زوجین یک موقعیت را به طور متناوب مورد توجه قرار میدهند. تعارض با تفاوت ادراکی و فهم موضوع شروع شده و به صورت رفتاری و هیجانی آشکار میشود. به طور کلی دو دیدگاه ادراکی وجود دارد: مدل متمرکز بر انگیزش که علت تعارض را حالتهای روان شناختی و مدل متمرکز بر عمل که رفتار را به عنوان کانون اساسی در نظر میگیرد (نعيم، 1387). فصل دوم: پیشینه پژوهش 2-2-1-2- تئوریهای رفتاری تعارض در مقابل تئوری ادراکی، تئوری رفتاری معتقد است که که فهم و درک عمل و رفتار همسر در زمان تعارض و نیز جستجوی رفتارهای جدید برای کنترل تعارض مهم است. همسری که دیگری را تحقیر میکند و مورد انتقاد قرار میدهد، او به جای اینکه با این رفتار به صورت کلامی برخورد کند خانه را ترک میکند، این ترک خانه منجر به افزایش تعارض میشود تا حل آن. تمرکز تئوریهای رفتار بر تغییر رفتار در هر دو همسر است. 2-2-1-3- تئوری برابری در این تئوری، درک افراد از برابری در روابط به وسیله ارزیابی از نتایج مشخص میشود. به عبارت دیگر شخص به آنچه از رابطه به دست میآورد و آنچه همسرش دریافت کرده، توجه میکند. اگر یکی از طرفین احساس نابرابری و غیر عادلانه بودن در رابطه را کند، منجر به تنشهای روانشناختی و در نتیجه بروز تعارض میگردد. برای مثال در زوجی که هر دو شاغل هستند، اگر یکی، از تقسیم مسولیت خانواده احساس بیانصافی کند، زمان آزاد بیشتری را به دیگران صرف میکند تئوری برابری مطرح میکند که اشخاصی که در روابط ناعادلانه مشارکت میکنند احتمالاً از آن رابطه ناراضی هستند و بیشتر بر پایان رابطه توجه دارند(همان منبع). 2-2-1-4- تئوری مبادله این تئوری، تحلیل شبه اقتصادی از تعامل بین دو نفر ارائه میدهد. تعامل در قالب هزینه و پاداشهایی که این دو نفر برای یکدیگر بوجود میآورند، نگریسته میشود و به جنبه دو طرفه پاداشها، تنبیهات و یا هزینهها توجه دارد (برنشتاین، ترجمه زنده‌جاني،1380). 2-2-1-5- تئوری اسناد نشان میدهد که واکنش مردم به یک مشکل، بر مبنای عقایدشان در مورد علت مشکل است. علت مشکل را به همسر نسبت دادن و مسئولیت مشخصی را برای ایجاد تعارض نپذیرفتن، یک روش معمول است تا شخص نسبت به خود احساس بهتری داشته باشد، بدون اینکه تعارض را حل کنند. 2-2-1-6- تئوری رشد طبق این نظریه، تعارض نتیجه تجارب زوجین در زمینه استرس پیش بینی شده و پیش بینی نشده در مراحل تکامل میباشد که در مراحل انتقال چرخه زندگی خانوادگی به وجود میآید که سبب بروز تعارضات زناشویی میگردد. گذر از یک مرحله رشدی به مرحله دیگر، خانواده را در برخورد با شرایطی که با آن مواجه میشود چگونه میاندیشد و چه میکند. فصل دوم: پیشینه پژوهش مثلاً با تولد فرزند، روابط زوجین دچار مشکل شده، فاصله بین آنها بیشتر میشود، و نارضایتی در روابطشان اوج میگیرد. 2-2-1-7- تئوری گفتگو این تئوری مربوط به درک علت تعارض زوجها است که تعارض را در نتیجه شکست استراتژی گفتگو میداند. استراتژی گفتگو و نحوه عمل مثل تشویقهای کلامی در رابطه میتواند مؤثر باشد. بنابراین خود شیوهها و رفتارهای گفتگو به جای نیازهای واقعی علت تعارض میشود. مثلاً زنی که دوست دارد شوهرش عصر در منزل باشد، او را به وسیله تهیه کردن غذای مورد علاقه همسرش به خاطر ماندن در خانه پاداش میدهد (برنشتاین، ترجمه زنده‌جاني،1380). 2-3- پیشینه تجربی تحقیق 2-3-1- تحقیقات انجام گرفته در داخل و خارج کشوردر مورد رویکرد ارتباطی ستیر در ایران نیز خوشکام (1386) نشان داد که آموزش برنامهی ارتباط، باعث بهبود روابط زوجین میشود. شیرالینیا (1386) نیز به این نتیجه رسید که آموزش مهارتهای ارتباطی، موجب تغیر در الگوهای ارتباطی زوجها و ایجاد احساس خوشایند و مثبت بیشتری میان آنها شده است. سلامت (1386) در پژوهشی تحت عنوان«اثربخشی مهارتهای ارتباطی با استقاده از روش تحلیل ارتباط متفابل بر کاهش تعارضات زناشویی زوجین » نشان داد که کاهش تعارضات در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معناداری دارد. گودرزی، محمود (1386) در پژوهشی که به منظور بررسی مشاوره گروهی با رویکرد ارتباطی ستیر بر عملکرد زوجین ناکارآمد بر 12 خانواده (6 زوج در گروه آزمایش و 6 زوج در گروه کنترل) که همگی مراجعهکننده به مرکز مشاوره دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و بخش روانپزشکی بیمارستان آیت الله طالقانی بودند به این نتیجه رسید که رویکرد ارتباطی ستیر باعث بالا رفتن کارایی زوجین در مقولههای حل مشکل، ارتباط، نقشها، همراهی عاطفی، آمیزش عاطفی، کنترل رفتار و عملکرد کلی خانواده شده است. محمَد ایزد خواه در پژوهشی فصل دوم: پیشینه پژوهش نشان داد که مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر که بر کاهش تعارضات والد- فرزندی موثر است. قادری، زهرا؛ تبریزی، مصطفی؛ قدسی، احقر(1388) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی اثربخشی خانواده درمانی ستیر بر تغییر سبک های مقابله با تعرض زناشویی» نشان داد که اجرای الگوی خانواده درمانی ستیر موجب کاهش مقابله با تعارض هیجانی، سبک اجتنابی، سبک مفابله با تعارض متخاصم و اقزایش سبک مقابله با تعارض موثق میشود. نظری، علی محمد؛ اسدی، مسعود؛ شاهینی، علی(1388) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی خانواده درمانی کوتاه مدت ستیر بر صمیمیت زوجها» نتایج نشان داد که خانواده درمانی کوتاه مدت ستیر بر صمیمیت زوجهای گروه آزمایش در مقایسه با زوجهای گروه کنترل موثر بوده است. پژوهشها نشان دادهاند كه وقتي به افراد متأهل روشهاي برقراري ارتباط سازنده آموخته ميشود، رضايتمندي آنها از زندگي زناشويي‌ افزايش مييابد (اوارت، تيلور، كرامر و اگراس، 1984؛ هالوگ و ماركمن، فلويد، استانلي و استوراسلي، 1988). بنابراين استفاده از مهارت ارتباطي مؤثر به عنوان عامل پيشگيريكننده از مشكلات زناشويي تلقی میگردد(ماركمن، فلويد، استانلي كلمنتس،‌1993؛ ماركمن و هالوگ، 1993 به نقل از کلینیکه،1383). سودانی، منصور؛ امیری مقدم، علی؛ مهرابی زاده هنرمند، مهناز(1392)در پژوهشی تحت عنوان بررسی اثربخشی رویکرد ارتباطی ستیر بر تعارضات زناشویی و انطباقپذیری نشان دادند که رویکرد ارتباطی ستیر باعث کاهش تعارضات زناشویی و افزایش انطباقپذیری زوجین شده است. حسنپور(1392) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی اثربخشی خانواده درمانی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر بر کیفیت زندگی، رضایت زناشویی و تعارض زناشویی در زنان ازدواج کرده به شیوه زن به زن، فرار کرده و عادی » نشان داد رویکرد ارتباطی ستیر بر افزایش رضایت زناشویی و کاهش تعارض زناشویی موثر بوده ولی بر بهبود کیفیت زندگی تاثیر نداشته است. آرمسترانگ(1997،به نفل از گودرزی،1386) یک طرح درمانی را با عنوان خانوادهسازی اجرا کرد. تجزیه و تحلیل اطلاعات حاصل از اجرای رویکرد آموزشی ستیر نشان داد که فصل دوم: پیشینه پژوهش این رویکرد تاثیر معناداری بر روی کاهش تعارض خانوادگی و اقزایش انطباق پذیری میان اعضای خانواده داشته است. مارچند و هوک (2000) نیز از یک برنامهی پیشگیری و پربارسازی رابطه برای کمک به زوجها در کسب مهارتها و نگرشهای مرتبط با موفقیت زناشویی استقاده کردند که نتایج تحقیق نشان داد زوجهای آموزش دیده، سطوح پایینتری از ارتباط منفی و پرخاشگری قیزیکی و سطوح بالاتری از ارتباطات مثبت برنشتاین وهمکارانش، (2001،به نقل از اسدی،1388) در پژوهشی تاثیر ترکیب یک برنامهی حل مشکل را با آموزش ارتباطی در کاهش درماندگی زناشویی را اثبات کردهاند که در آن، بر افزایش تعاملهای مثبت تاکید میشد. هالفورد مارکمن و استنلی(2003) در پژوهشی 12 برنامهی آموزش ارتباط بر مبنای مهارت آموزی را با پیگیری 6 ماه بعد مورد بررسی قرار دادند. تحلیل و مرور این نتایج نشان داد که آموزش ارتباط تاثیر مثبتی بر الگوهای ارتباطی زوجین داشته است. ریچ،هنریگز و کنچونگ (2003) با آموزش مهارتهای ارتباطی به برخی خانوادهها نشان دادند که آموزش مهارتها منجر به اقزایش رضایتمندی، افزایش ارتباط باز، بهبود مهارتهای حل مسأله و افزایش همدلی شده است. مود(2005) نشان داد که آموزش مهارتهای ارتباطی در بهبود رابطهی زوجها و انطباقپذیری و همبستگی خانوادهها موثر است. هانسون ولندبلند(2006) در پژوهشی نشان دادند که آموزش مهارتهای ارتباطی و حل تعارض به زوجهایی که در تعاملات زناشویی مشکل دارند باعث بهبود روابط زناشویی زوجها و کاهش تعارضات در آن ها میشود. کوهن (2006) در یک مطالعهای نتیجه گرفت که رویکرد ارتباطی ستیر بر تعاملات زوجین تأثیر مثبت و معناداری داشته است. برابچر(2006) در پژوهشی که در مورد یکپارچهسازی درمان مبتنی بر هیجان با الگوی ستیر انجام داده است،به این نتیجه رسید که درمان مبتنی بر الگوی ستیر، بهتر فادر است در زوج ها و خانوادههای دچار تعارضات زناشویی، تغییر بوجود آورد. فصل دوم: پیشینه پژوهش یالسین و همکاران(2009) نیز در پژوهشی نشان دادند که آموزش مهارتهای ارتباطی زوجین باعث ارتقاء کیفیت رابطه و حل مشکل آنها میشود. 2-3-2- تحقیقات انجام گرفته در مورد فرسودگی زناشویی در داخل و خارج کشور از جمله پژوهشهای انجام شده داخلی میتوان به پژوهش اديب راد و اديب راد (1384) در تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه باورهاي ارتباطي با دلزدگي زناشويي و مقايسه آن در زنان متفاضي طلاق و زنان خواهان ادامه زندگي مشترك با 100 زن (50 زن متفاضي طلاق ) و(50 زن خواهان ادامه زندگي مشترك) در شهرهاي اصفهان و اراک انجام دادند، نتايج نشان دهندة تفاوت معنادار بين باورهاي ارتباطي (كل) و خرده مقياسهاي باور به تخريبكنندگي مخالف، انتظار ذهنخواني و تغيير ناپذيري همسر بود، ولي تفاوت بين دو خرده مقياس كمالگرايي جنسي و باور به تفاوت جنسيتي در دو گروه معنيدار نبود. نتايج همچنين نشان دهنده تفاوت معنيدار بين دلزدگي زناشويي در زنان متقاضي طلاق و زنان مايل به ادامه زندگي مشترك بود. تفاوت رابطه بين دلزدگي زناشويي و باورهاي ارتباطي در زنان متقاضي طلاق و زنان مايل به ادامه زندگي مشترك معنادار بود. در پژوهشی دیگر (1388) که اثر بخشی آموزش مهارتهای ارتباطی به شیوهی برنامهی ارتباطی زوجین بر کاهش دلزدگی زناشویی در زوجین که توسط عطاری، حسین پور و راهنورد انجام شد نتایج نشان داد که آموزش مهارتهای ارتباطی به شیوهی برنامهی ارتباطی زوجین، باعث کاهش دلزدگی زناشویی در زوجین مراجعهکننده به دادگاه خانواده شده است . بختیارپور و عامری (1389) که به بررسی رابطه بین وابستگی خاص نسبت به همسر و باورهای غیرمنطقی با دلزدگی زناشویی در دبیران متأهل اهواز پرداختند اشاره نمود. نتایج نشان داد که بین وابستگی خاص نسبت به همسر و باورهای غیرمنطقی با دلزدگی زناشویی کل دبیران رابطه مثبت معنیداری وجود دارد. در پژوهشی دیگر (1389) تحت عنوان بررسی تأثیر آموزششناختی رفتاری بر فرسودگی زناشویی زنان و مردان متاهل که توسط گراوند انجام شد نتایج نشان داد آموزش شناختی – رفتاری گروهی فرسودگی زناشویی را در پس آزمون و پیگیری کاهش داده است. همچنین بر ابعاد آن هم موثر بوده است. در پژوهشی دیگر(1391) تحت عنوان تاثیر مشاورهی گروهی مبتنی بر بخشش بر کاهش فرسودگی زناشویی زنان مواجهه با پیمانشکنی همسر که توسط نیکرو انجام داد نتایج فصل دوم: پیشینه پژوهش نشان داد که مشاورهی گروهی مبتنی بر بخشش میتواند میزان فرسودگی زناشویی و ابعاد آن را در زنان مواجه با پیمانشکنی همسر کاهش دهد. پژوهشهای متعددی در رابطه با فرسودگی زناشویی نشان میدهد که بین فرسودگی زناشویی و باورهای غیر منطقی(بالور،2006 و ادیب راد، 1384 و عامری، 1389) و نگرش مثبت و فرسودگی زناشویی(نیلز ، 2009 ؛ لی ، 2009 ؛ جرکین ، 2009). و رابطهی صمیمی با همسر و فرسودگی زناشویی (نادری، افتخار، آملازاده،1389) و وابستگی خاص نسبت به همسر و فرسودگی زناشویی(عامری،1389) و الگوهای اسنادی در زوجین و فرسودگی زناشویی (شریفی، کارسولی، بشلیده، 1390) وکیفیت روابط زناشویی و فرسودگی زناشویی(موسوی زاده ، 1388) و فرسودگی زناشویی و فرسودگی شغلی(پاینز و نامز2009 ؛ نویدی، 1384) و فرسودگی زناشویی متغیر پیش یبن زوجین متقاضی طلاق(یوسفی، باقریان،1390) رابطهی معناداری وجود دارد. در پژوهشی که پاینز (1998به نقل از شاداب، 1381) انجام داد در آن هیجده جنبه از رابطه زناشویی بررسی شد، نتیجه نشان داد که متغیر نگرش مثبت نسبت به زندگی زناشویی به تنهایی 50 درصد پراکنش را در متغیرهای وابسته دلزدگی زناشویی شامل میشود. بیکر (2009) در پژوهش خود نشان داد که رفتارهای مخالف دلزدگی زناشویی با سلامتی روانی و دلزدگی زناشویی زوجین با افسردگی رابطه معنیداری دارد. 2-3-3- تحقیقات انجام گرفته در مورد میل به طلاق در داخل و خارج کشور بنی اسدی (1379) در پژوهش « بررسی و مقایسه ی عوامل اجتماعی شخصیتی و فردی در زوجهای ناسازگار وسازگار شهر کرمان» تعداد یکصد زوج ناسازگار در حال طلاق را با یک صد زوج سازگار، در زمینههای عوامل انگیزهای ازدواج، پایبندی به اعتقادات مذهبی، امور مالی، رابطهی جنسی، اوقات فراغت، ترس مرضی، افسردگی و خصومت مورد مقایسه قرار داد. نتیجه این پژوهش نشان داد زوجهای ناسازگار و سازگار در یافتن همسر، ارضای نیازهای فصل دوم: پیشینه پژوهش جنسی،تداوم نسل، یافتن آرامش و سکون، حفظ دین و انجام تکالیف مذهبی و همچنین امور مالی، رابطه ی جنسی، اوقات فراغت ترس مرضی و افسردگی با هم متفاوت هستند. دهقان (1380) در پژوهش خود دریافت که تعارضات زناشويي در بين زنان متقاضي طلاق بيشتر از زنان مراجعهكننده براي مشاوره زناشويي است. نتايج تحقيق عطاري، شكركن و رستمي (۱۳۸۲) نشان داد كه شباهت زوجهاي عادي در ارزشهاي هنري و اقتصادي، خانوادهگرايي و نگرش به آموزش و پرورش بيش از شباهت زوجهاي متقاضي طلاق است. تعداد قابل توجهی از تحقیقات داخلی این عوامل را در میل به طلاق موثر دانستهاند: دخالت دیگران در زندگی زوجین، عدم تفاهم و توافق اخلاقی عقیدتی، تفاوت تحصیلی، تفاوت سنی، نداشتن فرزند و نازایی، عدم پایبندی مذهبی، عدم اعتماد و سوء ظن، عدم توافق بر سر مسائل زناشویی، و وجود رابطهی جنسی نامشروع اشاره کرده اند(نقل از هاتقی دهاقانی، محمد نظری،1390). ریاحی و علیوردینیا(1386)در تحقیقی با هدف توصیف جامعهشناختی گرایش به طلاق در کرمانشاه با نمونهی 364نفری به این نتایج دست یافتند که نیمی از پاسخگویان گرایش متوسطی به طلاق داشتند و 9 درصد گرایش قوی داشتند. برآورده نشدن انتظارات متقابل، تصور مثبت از پیامدهای طلاق و دخالت خانواده، تفاوت سنی تحصیلی و عقیدتی همسران برمیزان گرایش به طلاق تاثیر داشته اند. از این میان متغیر دخالت خانواده و دیگران و میزان بر آورده نشدن انتظارات از یکدیگر بیشترین اثر را در گرایش به طلاق دارا بودند. در پژوهشی که توسط یوسفی (1390) تحقق یافت، نتايج نشان داد كه از بين دو رويكرد طرحواره درماني و نظام عاطفي بودن، در اثربخشي بر ميل به طلاق، نظام عاطفي بودن مؤثرتر از طرحواره درماني بوده است. یافتههای تحقیق نشان دادهاند که رابطهی متغیرهای دخالت خانواده، سوء ظن و بدبینی، خیانت و رابطهی جنسی نامناسب رابطهی مستقیم و مثبتی با میل زوجین به طلاق داشته اند در حالیکه رابطهی متغیر های روابط عاطفی مناسب، داشتن مهارتهای ارتباطی مناسب، سن و تحصیلات با گرایش به طلاق زوجین معکوس و منفی بوده است. میل به طلاق در بین زنان بالاتر بوده است، در مجموع متغیرهای مستقل6/43 در صد تغییرات میل به طلاق را تبیین کردهاند و از میان متغیرهای مستقل قویترین رابطه را مهارتهای ارتباطی مناسب با فصل دوم: پیشینه پژوهش میل به طلاق داشته است. مهمترین عامل افزایش میل به طلاق، متغیر نداشتن مهارتهای مناسب بین زوجین بوده است (محمدی و همکاران، 1392). پژوهشهای متعددی در ارتباط با تاثیر متغیرهای شخصیتی، اختلافات روانی و جمعیت شناختی در روابط زناشویی و بروز مشکلات زناشویی و طلاق صورت گرفته است. پژوهش ایسنک (1980) در بررسی ارتباط ویژگیهای شخصیتی و رضایتمندی زناشویی و طلاق نشان داد که روان رنجوری سهم مهمی در رضایتمندی زوجین از زندگی زناشویی دارد. همچنین این ویژگی، نقش زیادی در بروز طلاق دارد. لونیسون و همکاران (1985به نقل از جهان زاد،1386) پیوندهای زناشویی بلندمدت و رضایتمندی زناشویی را در 156 زوج مورد مطالعه قرار دادند. یافتهی پژوهش آنها از دیدگاه مثبت در رابطه با پیوندهای قدیمی و طولانیتر حمایت میکرد. زوجینی که مدت بیشتری با همدیگر زندگی کرده بودند در مقایسه با زوجینی که مدت کمتری از زندگی مشترک آنها میگذشت ، تعارض کمتری نشان داده بودند. كاسپي(1987، به نقل از اسپوتس، ليچتينسين، پيدسن و همکاران، 2005) در پژوهشي نشان داد كه ويژگيهاي پرخاشگري، سلطه جويي و منفي بافي بر كيفيت زناشويي تاثير ميگذارد. وي همچنين به اين نتيجه رسيد كه مرداني كه در بزرگسالي شخصيتهاي انفجاري و پرخاشگر داشتهاند، در كودكي نيز كجخلقي داشته و به نسبت مرداني كه اين ويژگيها را ندارند، بيشتر متاركه(طلاق) كردهاند. بلک، نویس،گلدیشتاین (1992، به نقل از یوسفی، 1389) نیز در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که 4/59 درصد بیماران دارای اختلال وسواس جبری در نمونه گرفته شده، طلاق گرفته بودند. در پژوهش باس (1992) که مربوط به ویژگیهای شخصیتی موثر در روابط زناشویی و طلاق بود، برونگرایی با مدیریت مورد سوء استفادهی زوجین در طول تعامل زناشویی زابطه داشت. فصل دوم: پیشینه پژوهش در پژوهش گاتمن(1993) مشخص شد که ابراز احساسات نقش مهمی در افزایش نزدیکی عاطفی همسران دارد و روشهایی که از طریق آن افراد احساسات و عواطف خود را ابراز میکنند پیش بینیکنندهی خوبی چگونگی روابط در آینده خواهند داشت. کاسلو(1994به نقل از یوسفی،1389) در پژوهش خود که مربوط به عوامل جمعیت شناختی بود، در نمونهای از 95 زوج سوئدی نشان دادند که مردان رضایتمندی زناشویی بیشتری نسبت به زنان دارند و کمتر اقدام به طلاق میکنند و جنسیت عامل مهمی در تفاوت میزان رضایت مندی زناشویی زوجین است. پژوهش جوکین و همکاران( 1996 به نقل از اسپوتس، لیچتینسین، پیدسن وهمکاران،2005) در بررسی صفات ژنتیکی شخصیتی موثر بر طلاق نشان داد که برخی صفات شخصیتی مانند هیجان مثبت، هیجان منفی و استرس بر بروز طلاق تاثیر زیادی دارند و شخصیت زنان بیشتر از شخصیت مردان پیش بینیکنندهی طلاق است. پژوهشها نشان دادهاند كه وقتي به افراد متأهل روشهاي برقراري ارتباط سازنده آموخته ميشود، رضايتمندي آنها از زندگي زناشويي‌ افزايش مييابد (اوارت، تيلور، كرامر و اگراس، 1984؛ هالوگ و ماركمن، فلويد،استانلي و استوراسلي، 1988). بنابراين استفاده از مهارت ارتباطي مؤثر به عنوان عامل پيشگيريكننده از مشكلات زناشويي تلقی میگردد(ماركمن، فلويد، استانلي كلمنتس،‌1993؛ ماركمن و هالوگ، 1993 به نقل از کلینیکه،1383). پژوهش ایسنک (1980) در بررسي ارتباط ويژگيهاي شخصيتي و رضايتمندي زناشويي و طلاق نشان داد كه روانرنجوري، سهم مهمي در رضايتمندي زوجين از زندگي زناشويي و بروز طلاق دارد. جاکوبسن ، والدرون دمور(1980) بر نقش ارتباط منطقی در جلوگیری از بروز دلزدگی زناشویی تاکید میکنند و معتقدند که شایعترین مشکلی را که زوج های ناراضی مطرح میکنند عدم موفقیت در برقراری رابطهی منطقی است. فصل دوم: پیشینه پژوهش در بررسی بر روی 1365استرالیایی که توسط وکالت وهاکز(1999)، انجام شد مشکلات ارتباطی بخصوص کیفیت عاطفی ارتباط، ناهماهنگی، خیانت، رفتارهای خشونت آمیز و عدم بلوغ عاطفی به عنوان عوامل طلاق طبقه بندی شدند(نقل از هنریان و یونسی،1390). يانگ و لانگ (1998) نشان دادند كه 78% مراجعان كه به كلينيكهاي مشاوره و روان درماني مراجعه ميكنند داراي مشكلات ارتباطي هستند. علاوه بر آن مشكل ارتباطي در زوجهاي متقاضي طلاق در پژوهشهاي آماتو (1997) ، وستمن و همكاران (1997) و استوراسلي و ماركمن (1990) مورد تأييد قرار گرفته است(زرگر و نشاط دوست،1386). در پژوهشی دیگر بر رود 1335زن اماراتی(2010)نتایج زیر بدست آمد: مهارتهای ارتباطی ضعیف به عنوان اصلیترین عامل طلاق شناسایی شد. انتظارات غیر واقع بینانه عدم آگهی زوجین از نقش خود در رابطه ی زناشویی و لزومات یک زندگی مشترک و سوء رفتار میباشد. در پژوهشی که توسط گایر(2010) بر روی 402 نفر مسلمان مطلقه در آمریکای شمالی انجام شد نتایج زیر بدست آمد: بالاترین پاسخدهندگان در فاصلهی سنی 20-40 ساله و اکثراً زنان متقاضی طلاق بودهاند. دلایل آن به ترتیب عبارت بود از ناسازگاری، خشونت، دخالت خانواده و خیانت. اکثر طلاق ها در 5 سال اول زندگی روی داده و این نشان دهندهی نیاز همسران در سالهای اول زندگی برای تلاش بیشتر در جهت حمایت، تقویت و رشد ارتباطی میباشد و دیگر این که خانوادهها حمایت بیشتری از طلاق دختران کردهاند. متسا – سیمول و مارتکاینن (2013) در پژوهشی نشان دادند که شیوع بالایی از استفاده از داروهای روانگردان در میان زنان مطلقه وجود داشته و مشاوره برای افراد در روند طلاق، به جای حمایت اقتصادی برای افراد مطلقه، مورد نیاز است . پژوهش هلرستین، موریلیک و زوا ( 2013) نشان داد که طلاق، در میان زنانی که در سنین پایین ازدواج کرده یا مدرک دانشگاهی ندارد، بیشتر متمرکز شده است. از سویی دیگر برخی از پژوهشهای خارجی رابطهی مستقیم و معناداری بین گرایش به طلاق و عواملی نظیر الگوهای رایج زندگی در شبکهی تعاملات فرد (بلوسفلد و هوم،2000)؛ فصل دوم: پیشینه پژوهش مصرف مشروبات الکلی(استاک و بنکوسکی،1994؛ آماتو و راجرز،1997)؛ زندگی در نواحی مختلف در یک کشور(کالمیجن و یونک،2007)؛ رابطهی جنسی نامشروع یکی از زوجین و خیانت(ثوث و لیود، 1995؛شاکلفورد، بیسر، گوتز، 2008؛ آماتو و راجرز، 1997)؛ تعداد ساعت کاری زنان در خارج از خانه و میل آنها به استقلال اقتصادی(ادوارد و فولر، 1992؛ داگلاس ، 2002؛ گرین استین و دیوس، 2006)، استرس شدید (ایرونیگ و بنجامین،2007)؛ طلاق والدین و پایین بودن سن ازدواج (آماتو و راجرز،1997) وجود برادران و خواهران طلاق گرفته در بین اعضای خانواده(فارل،2006)؛ بیماری جسمی و روانی و میزان مرگومیر مطلقه(هلمز و راهه،1967)؛ ناشادی زناشویی و سیستم ایمنی ضعیف افراد مطلقه(کیه کولت – گلاسر، فیشر اوگروکی و همکارانش، 1998)، اشاره دارند. از سوی دیگر بین گرایش به طلاق و عواملی مثل میزان هوش (هولی،2006)؛ حضور مداوم در کلیسا یا اماکن مذهبی(آماتو و راجرز،1997؛کریشنان،1998) و پایبندی به سنت و فرهنگ بومی(بولاندا و براون،2006)رابطهی معکوس وجود دارد. پژوهش حاضر در پی یافتن این مساله و پاسخی جدید در جهت بالا بردن کیفیت زندگی افراد جامعه، صورت پذیرفت. منابع فارسی ابراهیمی ، احمد. (1381). ارتباط و ارتباط درمانی و الگوهای ارتباطی خانواده. تهران: نشر روزبان. احمدی ،ج.و رئیس پور،ح. (1387). بررسی رابطه ی زناشویی با متغیر های مهارت های ارتباطی همسران،جنس،تعداد فرزندان،سطح تحصیلات همسر. چکیده ی مقالات همایش منطقه ای ازدواج و خانواده ی شهرکرد، ص 55 -35. ادیب راد، نسترن، ادیب راد ، مجتبی. (1384). بررسی رابطه باورهاي ارتباطی با دلزدگی زناشويی و مقايسه آن در زنان متقاضی طلاق و زنان خواهان ادامه ی زندگی مشترک. تازه ها و پژوهش های تازه 4 (13)، ص 101 – 109. بای ، روح اله. (1384). بررسی و مقایسه اثر بخشی مشاوره گروهی با رویکرد التقاطی ستیر، برن و شناختی رفتاری بر مهارت های ارتباطی افراد در آستانه ازدواج. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طبا طبایی. بستان،ح . (1388). اسلام و جامعه شناسی خانواده. قم: انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه. بك، آرون. ( 1382 ). عشق هرگز كافي نيست. ( چاپ پانزدهم ). ترجمه مهدي قراچه داغي. تهران: آسيم. بنی اسدی،م . (1379). بررسی و مقایسه ی عوامل اجتماعی،شخصیتی و فردی در زوج های سازگار و ناسازگار شهر کرمان. پایان نامه ی کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی،دانشگاه تربیت مدرس(چاپ نشده). بهاري، فرشاد، ميرويسي، لیلی. (1377). گونه شناسي طلاق و سير آن. مجله پيام مشاوره.ص43-51. برنشتاين ، فيليپ جي، برنشتاين، مارسي تي. (1384). زناشويي درماني از ديدگاه رفتاري ـ ارتباطي. بیرشک ، بهروز. (1382). وضعيت ازدواج و طلاق در ايران. تهران : رسا پاينز ، آيالامالاچ . (1381). چه كنيم تا عشق رويايی مان به دلزدگی نينجامد. ترجمه شاداب ، فاطمه. (1381). تهران: ققنوس(تاريخ انتشار به زبان اصلی، 1996 ). پاينز، آيالامالاچ . (1383). دلزدگی از روابط زناشويی(ترجمه سید حبیب گوهري راد و كامران افشار ) تهران: رادمهر( تاريخ انتشار به زبان پروچاسکا، جیمز. نورکراس، جان. (1388). پور عابدي ناييني، حسن ، منشئي،غلامرضا .تهران: انتشارات رشد. بولتن و همکاران (2004). روانشناسی روابط انسانی. م. ح. سهرابی. تهران: انتشارات رشد . منابع فارسی ﭘﻴـﺮﺍﻥ، ﭘﺮﻭﻳﺰ. (۱۳۶۹). ﺩﺭ ﭘﻲ ﺗﺒﻴﻴـﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷــﻨﺎﺧﺘـﻲ ﻃﻼﻕ. ﻧﺸــﺮﻳﻪ ﺭﻭﻧﻖ. ﺳــﺎﻝ ﺍﻭﻝ، ﺷـﻤﺎﺭﻩ ﺍول: 41-34.اصلی، 1996). تقی زاده،ا. (1359). علل و عوامل موثر در طلاق. پایان نامه کارشناس ارشد علوم اجتماعی،دانشگاه تهران(چاپ نشده). ثنایی ، باقر، حسینیان، باقر، پاشا شریفی ، حسن و علاقبند ، ستیلا. (1386). زمینه مشاوره و راهنمایی . تهران: انتشارات رشد. جعفری،اصغر،ثنایی ذاکر،باقر،پاشاشریفی،حسن وکرمی،ابوالفضل. (1389). مقایسه ی اثربخشی رویکردهای ارتباطی ستیر و ویته کر در کاهش احتمال وقوع طلاق در زوج های متعارض در آستانه ی طلاق.تازه ها و پژوهش های مشاوره،شماره ی 9: ص25-47. جعفری، اصغر. (1387). اثر بخشی رویکرد ارتباطی ستیر در کاهش احتمال وقوع طلاق در زوج های متعارض. مجموعه مقالات سومین کنگره ملی آسیب شناسی خانواده. تهران، ایران. حيدري، مهرنوش .( ۱۳۸۵ ). رشد صعودي افزايش نرخ طلاق در كشور. تهران: نشر جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران. خليلي، مرجان .(۱۳۷۸). بررسي تضاد در خانواده (با تاكيد بر تضاد ميان همسران) و عوامل موثر بر آن. پايان نامه ي كارشناسي ارشد روانشناسي، دانشگاه الزهرا (چاپ نشده). خواصی، لیلا .(1389). معنای حریم همسران در ازدواج‌های موفق. تهران: نشر قطره، چاپ اول. خوشکام، سمیرا،سید احمدی، سیداحمد وعابدی،محمدرضا.(1386). تاثیر آموزش ارتباط بر روابط زوجین شهر اصفهان.فصل نامه ی تازه ها وپژوهش های مشاوره.جلد6 شماره ی 24:ص136-123. دادستان، پریرخ. (1389). روانشناسي مرضي تحولي، از كودكي تا بزرگسالي. جلد اول، تهران: انتشارات سمت. داودي، زهرا ، اعتمادي، عذرا ،بهرامي، فاطمه. (۱۳۸۸). بررسي تاثير رويکرد راه حل‐ محور برکاهش گرايش به طلاق در زنان و مردان مستعد طلاق شهر اصفهان. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه اصفهان (چاپ نشده). ‌ دی‍وی‍س‌، ک‍ن‍ت. (1382). خ‍ان‍واده‌: راه‍ن‍م‍ای‌ م‍ف‍اه‍ی‍م‌ و ف‍ن‍ون‌ ب‍رای‌ م‍ت‍خ‍ص‍ص‌ ی‍اوری‌ ه‍م‍راه‌ ب‍ا م‍ع‍رف‍ی‌ ی‍ک‍ص‍د ف‍ن‌ در م‍ش‍اوره‌ ازدواج‌ و خ‍ان‍واده‌ درم‍ان‍ی‌. ترجمه بهاری، فرشاد. ناشر: تهران، تزکیه. (تاریخ انتشار به زبان اصلی،1941). منابع فارسی رضوی پور،ع، ربانی،ر،قاسمی،و، و بهرامی،ف. (1387). بررسی رابطه ی بین متغیر های جمعیت شناختی با خشونت روانی علیه زنان در خانواده.چکیده ی مقالات همایش منطقه ای و خانواده،شهرکرد،14-14. روزنهان، دیوید ال،سلیگمن، مارتین ای پی. (1391). آسیب شناسی روانی. ترجمه سیدمحمدی، یحیی. ﺟﻠﺪ. 1 و 2. اﻧﺘﺸﺎرات ﺳﺎواﻻن. ساروخاني، باقر. (۱۳۷۶). طلاق: پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن. تهران : انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم. ساروخانی، باقر. (1379). مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده. تهران: سروش. سلطانی، سوسن. (1387). مدیریت خانواده. جلد 4 . اصفهان : بهارعلم سلامت،مائده. (1386). بررسي تأثيرآموزش مهارت هاي ارتباطي بااستفاده ازروش تحليل رفتارمتقابل بركاهش تعارضات زناشويي زوجين شهراصفهان. فصلنامه روانشناسي كاربردي.دوره‌ي اول،شماره3. ص14-12. ستير، ويرجينيا. (2005). آدم سازي، م. بهروز بيرشك، تهران: انتشارات رشد. سیف ، سوسن، یادگاری ، هاجر. (1386). مجموعه مقالات مشاوره خانواده و ازدواج. پنجمین سیمینار انجمن مشاوره ی ایران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان. شريفی، مرضیه،كارسولی، سلیمان ، بشلیده ، كیومرث. (1390). اثر بخشی بازآموزي اسنادي در كاهش فرسودگی زناشويی و احتمال وقوع طلاق در زوجين متقاضی طلاق، روان درمانی و مشاوره خانواده، 1 (2) : ص 212 -225. صفايي، مسعود. (۱۳۷۲). ريشه هاي طلاق و درسهاي خوشبختي. تهران: نشر مولف. عامري، فريده، نوربالا، احمدعلي، اژه اي، جواد و رسول زاده طباطبايي، سيدكاظم.(1382). بررسي تاثير مداخلات خانواده درماني راهبردي در اختلافات زناشويي. مجله روانشناسي. 7 (3 (پياپي 27)):ص218 -232. عراقي، عزت الله.( ۱۳۶۹ ). آيا مي دانيد طلاق و مسائل آن كدامند؟. تهران : نشر راهنما. عطاری، یوسفعلی، حسین پور، محمد وراهنورد، سیما. (1388). اثربخشی آموزش مهارتهای ارتباطی به شیوه ی برنامه ی ارتباطی زوجین بر کاهش دلزدگی زناشویی در زوجین. ماهنامه اندیشه و رفتار. ش(14). منابع فارسی علیمردانی،صدیقه، فاتحی زاده، مریم السادات، جلالی،محمود وباغبان،ایران. (1389).مقایسه ی فرایند داوری خانوادگی و مشاوره در کاهش میل به طلاق زوج های متقاضی طلاق شهر اصفهان.تازه ها و پژوهش های مشاوره،9(33)،ص 106-87. فروم، اريك، هنر عشق ورزيدن. ترجمه پوري سلطاني. (1373). تهران: انتشارات مرواريد. فتحی آشتیانی ، علی. (1388). آزمون های روان شناختی - ارزشیابی شخصیت و سلامت روان . انتشارات بعثت . قادری،زهرا،تبریزی،مصطفی،احقر،قدسی. (1388). اثربخشی خانواده درمانی ستیر بر تغییر سبک های مقابله با تعارض زناشویی،اندیشه ور فتار.دوره سوم ،شماره:11،ص 67-76. کارلسون، جان،اسپری، لن، لویس، لوپیس. (1384). خانواده درمانی تضمین درمان کارآمد. ترجمه نوابی نژاد، شکوه. تهران. اتتشارات انجمن اولیاء و مربیان. كاوه، سعید. (۱۳۸۶). بهداشت رواني طلاق. تهران: نشر سخن. کریس، ال، کلینکه. (1384). مهارت‌های زندگی. ترجمه محمد خانی ، شهرام. تهران: انتشارات اسپندهز:کلانتری، صمد. (1385). مبانی جمعیت‌شناسی، تهران: نشر مانی. كرويدلي، جين. (2005). زوج درمانی سیستمی و رفتاری، مترجم: اشرف السادات موسوی. کوئین،ب. (2003). مقدمه ای بر جامعه شناسی،ترجمه:سلاسی.تهران،انتشارات توحید. کوزن،لویس وروزنبرگ، برنارد. (1999). نظریه های بنیادی جامعه شناسی. ترجمه: ارشاد فرهنگ.(1378). تهران: انتشارات نشر. کيان نيا، محمد علی. ( ۱۳۷۵). زن امروز، مرد ديروز، تحليلي بر اختلافات زناشويي. تهران : انتشارات روشنفكران و مطالعات زنان. گراوند،عالیه. (1389). بررسی تاثیر آموزش شناختی- رفتاری گروهی بر فرسودگی زناشویی زنان و مردان متاهل. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده ی علوم تربیتی دانشگاه اصفهان. گلدنبرگ، ايرنه ، و گلدنبرگ، هربرت. ( ۱۳۸۵). خانواده درماني. ترجمه برواتي، نقشبندي و ارجمند، سیامک. تهران : نشر روان، چاپ دوم (تاريخ انتشار اثر اصلي، ۲۰۰۱). گنجی، حمزه. (1376). بهداشت روانی . تهران : ارسباران. گودرزی، محمود،نوابی نژاد، شکوه،محسن زاده، فرشاد. (1386). اثربخشی مشاوره گروهی با رویکرد ارتباطی ستیر بر عملکرد زوجهای ناکارآمد. مجله علمی و پژوهشی تحقیقات زنان. ش 2. ص 20- 15 . گودرزی، محمود. (1386). بررسی تأثیر رویکرد ارتباط ستیر بر عملکرد زوج های نا کارآمد. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت معلم. منابع فارسی موسوی زاده ، طاهره.(1384). اثربخشی آموزش معنادرمانی بر كاهش دلزدگی زناشويی زنان. پايان نامه كارشناسی ارشد دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبايی(چاپ نشده). مک کی،ام،راجرز،پ، وگاس،ر. (2005). طلاق،ترجمه ی شادنظر،ن.(1387).تهران،نشر قطره. منصور،لادن،ادیب راد،نسترن. (1380). مقایسه بین تعارض زناشویی وابعاد آن در مراجعین زن مرکز خدمات مشاوه ای دانشگاه شهیدبهشتی و زنان عادی،مجله تازه ها و پژوهش های مشاوره ،جلد سوم ،شماره11. مولوي، حسین.(1386). راهنماي عملي SPPSS10-13-14 در علوم رفتاري. اصفهان، انتشارات پويش انديشه. نادري، فرح،افتخار، زهرا، آملازاده، صغري. (1389). رابطه ويژگی هاي شخصيت و روابط صميمی همسر با دلزدگی زناشويی در همسران معتادان مرد اهواز. پايان نامه كارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی اهواز (چاپ نشده). نظری،علی محمد،اسدی،مسعود،شاهینی،علی. (1388).تاثیر خانواده درمانی کوتاه مدت ستیر بر صمیمیت زوج ها،زن و مطالعات خانواده،سال دوم،شماره پنجم،ص 109-112. نظریه های روان درمانی. ترجمه سیدمحمدی، سید محمدی. تهران : رشد (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 1999). نوابی نژاد،شکوه. (1377). ویژگی ها و شرایط لازم دختر وپسر برای ازدواج، جوان و تشکیل خانواده.تهران:انشارات انجمن اولیاء ومربیان. نویدی، فاطمه. (1384). بررسی و مقایسه ی رابطه دلزدگی زناشويی با عوامل جو سازمانی. پايان نامه كارشناسی ارشد دانشکده ی علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه شهید بهشتی(چاپ نشده). والچاک، ایوت، برنز، شیلات. (1366). طلاق از دید فرزند. ترجمه فرزانه طاهری. تهران : نشر مرکز. هورناي، کارن. (۱۳۸۶). راه هاي نو در روانکاوي. ترجمه شاملو، سعید. تهران: نشر رشد، چاپ سوم (تاريخ انتشار اثر، 1934). هورناي، کارن. (۱۳۸۶). تضادهاي دروني ما. ترجمه مصفا، محمد جعفر. تهران: نشر بهجت، چاپ اول (تاريخ انتشار اثر اصلي، ۱۹۳۷). منابع فارسی یوسفی، ناصر. (1390). ﻣﻘﺎﻳﺴﺔ اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ دو روﻳﻜﺮد ﺧﺎﻧﻮاده درﻣﺎﻧﻲ ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﻧﻈﺎم ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺑﻮون و ﻃﺮﺣﻮاره درﻣﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﻣﻴﻞ ﺑﻪ ﻃﻼق درﻣﺮاﺟﻌﺎن ﻣﺘﻘﺎﺿﻲ ﻣﺘﺎرﻛﻪ .روانﺷﻨﺎﺳﻲﺑﺎﻟﻴﻨﻲ. ((پیاپی11)).ص 53 – 64. يوسفی، ناصر،باقريان، مهرنوش. (1390). بررسی ملاكهاي همسرگزينی و فرسودگی زناشويی به عنوان متغّيرهاي پيشبين زوجين متقاضی طلاق و مايل به ادامه ي زندگی مشترك . فصلنامه مشاوره و روان درمانی خانواده ، سال اول، شماره 3 ، زمستان1390. يوسفي، ناصر.(۱۳۸۸). طلاق در ميانسالي. اولين کنگره طلاق و پيامدهاي آن، سقز: ص14-12. یوسفی ، ناصر، ﻋﻄﺎري، ﻳﻮﺳﻔﻌﻠﻲ، بشلیده، کیومرث، نبویﺣﺼـﺎر، ﺟﻤﻴﻠــﻪ. ﺑﺮرﺳــﻲ اﺛﺮﺑﺨﺸــﻲ دو روﻳﻜــﺮد مشاوره ای و روان درﻣــﺎﻧﻲ درﻛﺎﻫﺶ ﻧﺸـﺎﻧﮕﺎن اﻓﺴـﺮدﮔﻲ، اﺿـﻄﺮاب و ﭘﺮﺧﺎﺷـﮕﺮي در ﻣﻴـﺎن زﻧـﺎن ﻣﺘﻘﺎﺿﻲ ﻃﻼق ﻣﺮاﺟﻌﻪﻛﻨﻨﺪه ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﻣﺸﺎوره ﺧﺎﻧﻮاده ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﺳـﻘﺰ . ﻣﺠﻠﺔ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺗﺮﺑﻴﺘـﻲ و روان شناسی مشهد 1385. 2 (7)، ص 85 -63. -منابع لاتین -Amato,P.R.(2001).Children of divorce in the 1990s.Journal of Family Psychology.15,3-21. Amato, P. R., Stacy J. & Rogers. (1997). A Longitudinal Study of Marital Problems and Subsequent of divorce. Journal of Marriage and the Family. 59: 612-624. Beattie, M. (1987). Codependent no more. New York: Harper & Row. Beck, A. T. (1991). Cognittive therapy of adjustment. New York: Haworth Press. Eidelson, R. J., & Epstein, N. (1981). Unrealistic belief of clinical couples: Their relationship to expectations, goals and satisfaction, American Journal of Family Therapy, 9(4): 13–22. Bertalanffy, L.V. (1968). General Systems Theory. New York: George Braziller. Bouchard, G., Sabourin, S., Lussier, Y., Wright, J., & Richer, B. (1999). Predict of Divorce. New York: basic Books. منابع لاتین Banmen, J.; "The Satir model: yesterday and today; Contemporary Family Therapy", 24 (1): 22 , 2002. . Bergen MB, Song JA, Schumm WR. Sexual satisfaction among Korean American couples in the Mid western united states. J sex Marital Ther. 1995; 21(3): 147-158. Bowen,M.,( 1966). The Use of Family Theory in Clinical Practice. Comprehensive Psychiatry. 7(5), 345-374. -Berk,L.E.(1998).Development through the life span .Boston :Allyn & Bason -Buss,D.M.&Shackelford,T.k.(1997).Suceptibility to infidelility in the first year of marriage.Journal of Personality,13,193-221. Banmen, J. (2002). The Satir model: Yesterday and today. Journal of Contemporary Family Therapy. 24 (1), 7-23. Chang, S. L. (2008). Family background and marital satisfaction of newlyweds.Generational transmission of relationship interaction patterns. Unpublished Master's Thesis, California State University. Cherlin, A. J. (1992). Marriage, divorce, remarriage. Cambridge, MA: Harvard University Press. Christensen,S.A.(2004).The effect of premarital sexual promicscuity on subsequent marital sexual satisfaction. Carr, A. ( 2000). Family Therapy: Concepts, Process and Practice. New York: John Wiley and Sones. Caston, C.; Self directed skills nursing model : Decrease burnout in African-American caregivers; The University of Iowa, Iowacity, IA., 1994. Douglass FM, Douglass R. The Marital Problems Questionnaire (MPQ): A Short Screening Instrument for Marital Therapy. Family Relations, 1995; 44(3): 238-244 Dalkey, N. C. et al ( 1972)0"Studies in Quality of Life, Washington DC". Lexington Books. Floyd FJ, Gilliom LA, Costigan CL . ) 1998 ). Marriage and the parenting alliance: longitudinal prediction of change in Parenting perceptions and behaviors. Child Dev; 69(5): 1461-79. Fowers BJ, Olson DH. ENRICH marital satisfaction scale: a brief research and clinical tool. Journal of Family Psychology. 1993; 7: 176-185. Douglas,W.A.(2002)No-fault Divorce in Canada :Its Cause and Effect .Journal of marriage and the Family,24:90-130 Eysenck,H.J.(1980).Personality marital satisfaction and divorce .Journal of Psychological Reports,47,1235-1238. Eekelaar,J.(1991).Regulating Divorce,Oxford:Clarendon Press. منابع لاتین Epstein, N.B., & L.M., Baldwin, & D.S, Bishop.; "The McMaster Family assessment Device"; Journal of Marital and Family Therapy, 9, 171-180, 1983. Fincham ,F .D.(2003). Marital Conflict :Correlates ,structure and context Current Directions in Psychological science,12,23-27. Floyd FJ, Gilliom LA, CostiganCL.) 1998 ). Marriage and the parenting alliance: longitudinal prediction of change in Parenting perceptions and behaviors. Child Dev; 69(5): 1461-79. Gottman, J. M., &levenson, R.W. (2000). A two-factor model for predicting when a couple will d ivorce: Exploratory analyses using 14-year. Journalof Family Process, 41 (1), 83-96. Greeff, A., & Bruyne, T. (2000). Conflict management style and marital satisfaction. Journal of Sex and Marital Therapy, 2, 321- 334. Goldberg, Herbert, Goldberg, Irene. (1996). Family Therapy, an Overview (4th edition). Pacific Grove: Brooks/Cole Publishing Company. Goldenberg, I. Goldenberg, H. (2001). Family therapy: on overview (4nd ed.). Pacific Grove, CA: Brooks/Cole. Holmes ,T. &Rahe,R.(1967)"Holmes-Rahe Soccial Readjustment Rating Scale.Journal of Psychosomatic Research,2,234-249. Halford, W. K., Markman, H. J., & Stanley, S. M. (2003). Best practice in relationship education. Journal of Marital and Family Therapy, 29 (3), 385- 406. Jacobson.N.S.,&Margolin,G.(1979).Marital therapy: Strategies based on social Learning and behavior exchange principles.New York/Mazel. kaslow , F. W.,& Schwartz , L.(1997).Dynamics of divorce:A Life Cycle perspective.New York : Brunner / Mazel. Krishnan,V . (1998).Premarital Cohabitation and Marital Disruption. Journal of divorce & Remarraige,28: 157-169. kurdek ,L.A.(1993).Predicting marital dissolution : A 5-years prospective Longlyudinal study of Newlywed couples.journal of personality and social psychology, 64 , 221-242. King CR, Hinds PS(2003). Quality of life from nursing and patient perspectives: theory, research, practice. Jones & Bartlett Publishers: UK King I(1994). Quality of life and goal attainment nursing. Nursing Science Quarterly; 7: 29-32. Kayser،K. (1993).When love dies.the process of marital disaffection. New York: The Guilford press. Kelly, E. L., & Conley, J. J. (1987). Personality and compatibility: A prospective analysis of marital stability and marital satisfaction. Journal of Personality and Social Psychology. 52: 27-40. منابع لاتین Kayser, K.(1996). The marital disaffection scale: An inventory for assessing motional estrangement in marriage. The American Journal of Family Therapy, 24 (1), 68-80. Kayzer , K. (1990). The Process of Marital Dissatisfaction: Interventions at Various Stages. Journal of Family Relations, 39, 257-265. Landis JT1975))0 Personal adjustment marriage and family. 6th ed. New York: Karper & Row publishers;. pp: 41-102. Larson, J. H., & Holman, T. B. (1994). Premarital predictors of marital quality and stability. Family Relations, 43(2), 228-237. Lundblad, A. M., Hansson, K. (2006) Couples therapy; effectiveness of treatment and long-term follow-up. Journal of Family Therapy, 28:136-152. Marchand, J. F., & Hock, E. (2000). Avoidance and attacking conflictresolution strategies among married couple: Relations to depressive symptoms and marital satisfaction. Family Relations, 49, 201 – 206. Mahoney, K. R. (2006). The relationship of partner support & coping strategies to marital adjustement among women with diabetes & their male partner Unpublished Doctoral dissertation. New York University. Morrison, A., & Judy, F. (2002). The Satir model with female adult survivors of childhood sexual abuse. Journal of contemporary Family Therapy. 24(1), 161-180. Naomi.S. (1994), when the heart listens: A qualitative study of Virgina satir family systems model within a multicultural context.Doctor of philosophy Dissertation the Union Institude. Nelson, J.R. (2006), Human Relationship Skills.Fourth edition published.New York; Routledge. Nock SL) 1995 ) .A comparison of marriage and capability relationship, Journal of Family Issues, , 16 (1): 53-76. Olson DH, Olson A. Prepare ENRICH Canada Program. Journal of Family Ministry. 1997; 11(4): 28-53. Orley j,Kuyken W (1994)0"The WHOQoL Group development of the world health organization". Quality of life.Assesment Internal perspective.12: 1-6. Pinez, A. M. (1996). Couples burnout: courses and cures. London rout ledge, 32,1-27. Page RM, Galen E) 1994 )0Demographic predictors of self reported loneliness in adults, Journal of Psychological Reports, , 68(4) 939 -945. Riesch, S. K., Jackson, N. M., & Chanchong, W. (2003). Communication approaches to parent-child conflict: Young adolescence to young adult. منابع لاتین Journal of Pediatric Nursing, 18(4), 244-256. Rubell S(2004)0Exploring contributions of relational self to mansidentity self, Journal of Counseling and Development, 82(4)184-196. Robila M, Krishnakumar A. Effects of economic pressure on marital conflict in Romania. J Fam Psychol. 2005; 19(2): 246-51. Robbins ,M.S. (2003), Handbook of Family Therapy The Science and Practice of Working with Families and Couples. New York. Brunner-Routledge. Rodrigues,E.,Hall,H,J.,&Buffallo,S.(2005).predictors of divorce and relationship Dissolution. Rice, J. K. & Rice, D. G. (1986).living through Divorce: A developmental approach totherapy. New York: Guilford. Satir, V.; Making contact; Palo Alto; CA: Science & Behavior Books,1997. Satir, V., & J., Geber, M., Gomori; The satir model: family therapy and beyond; Palo Alto, CA: Science & Behavior Books,1991. Satir, V., & J., Gerber, M., Gomori; The satir model: family therapy and beyond; Palo Alto, CA: Science & Behavior Books,1991. Steuber, K. R. (2005). Adult attachment, conflict style, and relationship satisfaction: A comprehensive model. Unpublished Doctoral dissertation. New York University. South , S ,&Lioyd K .M.(1995) spousal Alternatives and marital Dissolutions ;American . Journal of Sociological Review,60,21-35. Taylor, G. (2002). Family reconstruction. Contemporary Family therapy. 24(1), 129-139. Vargas, J. (2005). Communication in healthy and distressed relationships. Unpublished Doctoral Dissertation.Keen University. Waller, W. (1938).The family: a dynamic interpretation. New York: Cordon Ware J,Gandek B (1998)0" overview of the Sf-36 Health survey and the International Quality of life Assesment (IQOLA)" project.J clinic Epidemil.51 (11): 903-912. Waldinger, R. J., Schulz, M. S., Stuart, T. H., & Allen, J. D. (2004). Reading other emotion: The role of intuitive judgements in predicting marital satisfaction quality, and stability. Journal of Family Psychology, 18(1), 58 – 71. Wampler, K. S., & Sprenkle, D. H. (1980). The Minnesota Couple منابع لاتین Communication Program: A follow-up study. Journal of Marriage and the Family, 42, 577-584. Whitton, S. W., waldinger, R. J., Schulz, M. S., Allen, J. P., Crowell, J. A., & Hauser, S. T. (2008). Prospective associations from family of origin interaction to adult marital interaction and relationship adjustment. Journal of Family Psychology, 22 (2), 274 – 286. Weeks , R., Gerald, &R.,Treat, Stephen; Couples in treatment teaching and practice, NpEption, 2001 Young, M. E., & Long, L. L. (1998). Counseling and psychotherapy of couple. New York: The Guilford Press.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید