صفحه محصول - ماهیت و توصیف اختلال هراس خاص و بررسی مفهوم شیوع شناسی آن

ماهیت و توصیف اختلال هراس خاص و بررسی مفهوم شیوع شناسی آن (docx) 65 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 65 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

Contents TOC \o "1-3" \h \z \u 3-2 طبقه بندی اختلال های اضطرابی بر مبنای 2013 :DSM-5 PAGEREF _Toc15123217 \h 11-3-2 اختلال هراس خاص PAGEREF _Toc15123218 \h 41-1-3-2 ویژگی های تشخیصی هراس خاص بر مبنای ملاک های تشخیصی DSM-5 PAGEREF _Toc15123219 \h 4جدول 1-2: ملاک های تشخیصی DSM-5 برای هراس خاص PAGEREF _Toc15123220 \h 62-1-3-2ویژگی های مرتبط حمایت کننده از تشخیص اختلال هراس خاص PAGEREF _Toc15123221 \h 73-1-3-2 همه گیری اختلال هراس خاص PAGEREF _Toc15123222 \h 84-1-3-2 ملاحظات تشخیصی مربوط به فرهنگ PAGEREF _Toc15123223 \h 85-1-3-2 نتایج عملکردی اختلال هراس خاص PAGEREF _Toc15123224 \h 94-2 بررسی مفهوم شیوع شناسی PAGEREF _Toc15123225 \h 101-4-2 مولفه های اصلی تعریف شیوع شناسی PAGEREF _Toc15123226 \h 102-4-2 مفهوم میزان بروز و همه گیری در مطالعات شیوع شناسی PAGEREF _Toc15123227 \h 12جدول 8-2 تفاوت بین همه گیری و میزان بروز PAGEREF _Toc15123228 \h 121-2-4-2 همه گیری PAGEREF _Toc15123229 \h 142-2-4-2 میزان بروز PAGEREF _Toc15123230 \h 153-4-2 اهمیت بافت در مطالعات شیوع شناسی PAGEREF _Toc15123231 \h 154-4-2 فنون مناسب در مطالعات شیوع شناسی PAGEREF _Toc15123232 \h 165-2 شیوع شناسی اختلال های روانپزشکی PAGEREF _Toc15123233 \h 176-2 شیوع شناسی اختلال های روانپزشکی در ایران PAGEREF _Toc15123234 \h 187-2 شیوع شناسی اختلال های اضطرابی PAGEREF _Toc15123235 \h 228-2 تفاوت های بین فرهنگی در همه گیری اختلال های اضطرابی PAGEREF _Toc15123236 \h 239-2 وابسته های اجتماعی جمعیت شناختی همه گیری اختلال اضطراب اجتماعی PAGEREF _Toc15123237 \h 25پیشینه تحقیق PAGEREF _Toc15123238 \h 26منابع فارسی: PAGEREF _Toc15123239 \h 59 3-2 طبقه بندی اختلال های اضطرابی بر مبنای 2013 :DSM-5 اختلال های اضطرابی شامل اختلال هایی می شود که ویژگی مشترکشان ترس و اضطراب شدید و آشفتگی های رفتاری مرتبط، می باشد. اختلال های اضطرابی از یکدیگر در نوع اشیا و یا موقعیت هایی که ترس، اضطراب، رفتارهای اجتنابی و باورهای شناختی مرتبط، را شامل می شود؛ متمایز می گردند. با این وجود، در حالی که اختلال های اضطرابی بسیار با یکدیگر همبود می شوند، اما آنها از طریق ارزیابی های دقیق نوع موقعیت هایی که ترس یا اجتناب وقوع می یابد و محتوای افکار و باورهای مرتبط، از هم متمایز می شوند. از آنجایی که افراد با اختلال های اضطرابی معمولا، خطر موقعیتی که آنها ترس یا اجتناب دارند را بیش از حد تخمین می زنند، باید تعیین اولیه اینکه ترس یا اضطراب شدید و بدون تناسب است، عوامل بافتاری فرهنگی نیز محسوب شوند. هر کدام از اختلال های اضطرابی تنها وقتی تشخیص داده می شوند که علایم ناشی از تاثیرات جسمانی شرایط پزشکی و دارویی و نیز مصرف مواد و یا دیگر شرایط پزشکی نباشد و یک اختلال روانی دیگر، توضیح بهتری برای این اختلال نباشد. اختلال های اضطرابی شامل موارد ذیل می باشد: افراد دارای اختلال هراس خاص، نسبت به موقعیت ها و یا اشیا خاصی ترس، اضطراب و اجتناب دارند. ترس، اضطراب و اجتناب اغلب به طور فوری بلافاصله بعد از مواجه شدن با موقعیت هراس انگیز بروز پیدا می کند و به درجات مزمن و بی تناسب می رسد تا اینکه به عنوان یک خطر واقعی مطرح بشود. انواع مختلفی از هراس خاص وجود دارد: حیوانات، محیط طبیعی، خون–تزریق- صدمه، موقعیتی، و دیگر موقعیت ها . در اختلال اضطراب اجتماعی افراد از تعامل های اجتماعی و موقعیت هایی که احتمال ملاحظه شدن را داشته باشد، ترس، اضطراب و اجتناب دارند. این موقعیت ها شامل تعامل های اجتماعی از قبیل ملاقات با افراد ناآشنا، موقعیت هایی که ممکن است نوشیدن یا خوردن آنها مورد مشاهده قرار بگیرد، و یا موقعیت هایی که افراد کاری را مقابل دیگران انجام می دهند؛ می شود. باورهای شناختی در این اختلال؛ منفی ارزیابی شدن توسط دیگران، خجالت زده شدن، تحقیر یا طرد شدن، و یا صدمه زدن به دیگران را شامل می شوند. در اختلال وحشت زدگی افراد حمله های وحشت زدگی غیرمنتظره و بازگشتی را تجربه می کنند و به طور مداوم درباره بازگشت حمله های وحشت زدگی یا انجام رفتارهای غیر عادی به خاطر حملات وحشت زدگی، نگرانی دارند (به این معنا که از ورزش و یا موقعیت های ناآشنا اجتناب می کنند). در حمله های وحشت زدگی به طور ناگهانی موجی از ترس و یا ناراحتی شدید ایجاد می شود که ظرف مدت چند دقیقه به اوج می رسد و همراه با علایم شناختی و رفتاری می باشد. حمله وحشت زدگی با علایم محدود ، کمتر از چهار علامت را شامل می شود. حمله های وحشت زدگی ممکن است قابل انتظار باشد، از جمله در پاسخ موقعیت یا اشیا هراس برانگیز اتفاق می افتد، و یا غیر قابل انتظار باشد، به این معنا که حمله وحشت زدگی بدون دلیل واضحی اتفاق می افتد. عملکرد حمله های وحشت زدگی به عنوان علامت و عامل پیش آگهی برای تشخیص شدید، دوره، و همبودی با سایر اختلال های دیگر( اختلال های اضطرابی و غیر اضطرابی)، در نظر گرفته می شود. حمله های وحشت زدگی به عنوان تصریح کننده توصیفی برای اختلال های اضطرابی و سایر اختلال های روانی، به کار گرفته می شود. افراد با اختلال گذر هراسی از دو یا چند موقعیت ذیل ترس و اضطراب دارند: استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی، بودن در مکان های باز، بودن در مکان های محصور. افراد از این موقعیت ها می ترسند زیرا فکر می کنند گریز ممکن است دشوار باشد و یا کمک گرفتن در صورت وقوع حادثه ای که موجب علایمی مشابه حمله وحشت زدگی و یا دیگر علایم آشفته یا ناتوان کننده، دشوار باشد. ویژگی کلیدی اختلال اضطراب منتشر نگرانی و اضطراب مداوم درباره حوزه های مختلف از جمله عملکرد شغلی یا تحصیلی؛ که افراد به سختی می توانند آن را کنترل کنند. به علاوه، افراد علایم جسمانی ازجمله بی قراری، زود خسته شدن، مشکلات در تمرکز، تنش های عضلانی و اختلال در خواب را نیز تجربه می کنند. اختلال های اضطرابی وابسته به مرتبط با مصرف مواد و یا شرایط پزشکی شامل اختلال های اضطرابی می شود که در اثر مسومیت یا ترک مواد و یا دارو و یا درمان های دارویی، ایجاد می شود. در اختلال های اضطرابی ناشی از سایر شرایط پزشکی، علایم اضطراب نتیجه جسمانی شرایط پزشکی دیگر است. 1-3-2 اختلال هراس خاص 1-1-3-2 ویژگی های تشخیصی هراس خاص بر مبنای ملاک های تشخیصی DSM-5 یکی از ویژگی های کلیدی این این اختلال این است که ترس و اضطراب به طور مشخص مربوط به یک موقعیت یا شی مشخص می باشد (ملاک الف)، که معمولا به عنوان محرک هراس آور اطلاق می شود. طبقات موقعیت ها و یا اشیا مورد ترس به عنوان تصریح کننده مطرح می شود.بسیاری افراد از اشیا یا موقعیت های مربوط به بیش از یک طبقه یا محرک هراس آور، ترس دارند. برای تشخیص هراس خاص، پاسخ باید، متفاوت از پاسخ ترس بهنجار و زودگذری که معمولا افراد تجربه می کنند، باشد. جهت در نظر داشتن ملاک های تشخیصی، ترس و اضطراب باید قوی و شدید باشد ( به معنای" مشخص") (ملاک الف). میزان ترس تجربه شده ممکن است به نسبت موقعیت یا شی مورد ترس، متفاوت باشد و ممکن است در حالت انتظار یا مواجه واقعی با شی یا موقعیت بروز پیدا کند. همچنین، ترس و اضطراب علایم حمله وحشت زدگی کامل یا محدود را داشته باشد( یعنی حمله وحشت زدگی مورد انتظار)یکی دیگر از ویژگی های هراس خاص، این است که ترس و اضطراب زمانی که افراد با محرک هراس آور مواجه می شوند، برانگیخته می شود ( ملاک ب). اگرچه افرادی که فقط گاهی در مواجه با موقعیت یا شی مضطرب می شوند (به طور مثال از هر پنج پرواز با هواپیما، تنها یک بار مضطرب شود) با عنوان هراس خاص تشخیص داده نمی شوند. با این وجود، ممکن است درجه ترس یا اضطراب بیان شده، در شرایط متفاوت مواجه با شی یا موقعیت هراس آور متفاوت باشد (از انتظار اضطراب تا یک حمله وحشت زدگی کامل)، که این می تواند به علت تعدادی از عوامل بافتاری مختلف از جمله حضور دیگران، طول مدت مواجهه، و دیگر عناصر تهدید کننده مانند دشواری گریز برای افرادی که دچار ترس از پرواز هستند؛ باشد. ترس و اضطراب اغلب بین کودکان و بزرگسالان به صورت متفاوت بیان می شود. همچنین، همچنین ترس و اضطراب بلافاصله بعد از مواجهه با شی یا موقعیت هراس آور اتفاق می افتد. افراد به طور فعال از موقعیت یا شی هراس آور اجتناب می کنند و اگر فرد نتواند اجتناب کند، شی یا موقعیت در وی ترس و اضطراب بسیاری را بر می انگیزد(ملاک ج). اجتناب فعال به این معناست که افراد به طور آگاهانه به شیوه ای رفتار می کند که از تماس با شی یا موقعیت هراس آور پیشگیری کند و یا تماس را کاهش دهد( همانند فردی که ترس از ارتفاع دارد به جای پل ها، از تونل های در مسیرخود استفاده می کند و یا از پذیرفتن کار در مکانی که محرک هراس آور وجود دارد، اجتناب می کند). رفتارهای اجتنابی اغلب قابل مشاهده است، اما در برخی از مواقع کمتر قابل مشاهده است( همانند فردی که از مار می ترسد از مشاهده تصویری که اشکالی شبیه به مار دارد اجتناب می کند). اغلب افراد با هراس خاص، سالها است که این اختلال رنج می برند و مسیر زندگی شان را به شیوه ای طراحی کرده اند که هر چه بیشتر از شی یا موقعیت هراس آور اجتناب کند (همانند فردی که با هراس خاص از طبقه حیوانات تشخیص داده شده است و برای اجتناب از حیوان هراس آور، به منطقه ای نقل مکان می کند که آن حیوان وجود نداشته باشد). ترس یا اضطراب بدون تناسب با خطر واقعی شی یا موقعیت، و یا بسیار شدیدتر از آن چیزی که در نظر گرفته می شود، است( ملاک د). اگرچه افراد با هراس خاص اغلب واکنش هایی بدون تناسب دارند، به علاوه آنها تمایل دارند که خطر موقعیت هراس آور را زیاد برآورد کنند، و همچنین قضاوت درباره بدون تناسب بودن ترس باید توسط بالینگر انجام داده شود. بافت فرهنگی اجتماعی افراد همچنین باید مد نظر گرفته شود. برای مثال ترس از تاریکی ممکن است در بافتی که خشونت پیش رونده وجود دارد، قابل توجیه باشد، و ترس از حشرات ممکن است در محیطی که حشرات جزیی از رژیم غذایی است، بی تناسب باشد. ترس، اضطراب یا اجتناب به طور مداوم وجود دارد و باید حداقل 6 ماه یا بیشتر به طول انجامد( ملاک ه)، این ملاک به افتراق بین این اختلال از ترس های گذرا که بین مردم به ویژه کودکان معمول است، کمک می کند. با این وجود، ملاک طول مدت باید به عنوان یک راهنمایی کلی در نظر گرفته شود که مجاز به برخی از درجات انعطاف می باشد. هراس خاص باید باعث آشفتگی و ناتوانی معنادار بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی، یا دیگر حوزه های مهم بشود( ملاک ز). جدول 1-2: ملاک های تشخیصی DSM-5 برای هراس خاصالف) ترس یا اضطراب مشخص از شی یا موقعیت خاص ( مانند، پرواز، ارتفاع، حیوانات، تزریق، دیدن خون)توجه: در کودکان، ترس و یا اضطراب ممکن است به صورت گریه کردن، کج خلقی، انزوا یا درآویختن به مراقب بروز پیدا کند. ب) شی یا موقعیت مورد هراس، ترس و یا اضطراب شدید را برمی انگیزد.ج) شی یا موقعیت مورد هراس، فعالانه اجتناب می شود و یابا ترس و اضطراب شدید تحمل می شود.د) ترس یا اضطراب بدون تناسب با خطر واقعی است که شی یا موقعیت خاص در بافت اجتماعی فرهنگی دارد.ه) ترس، اضطراب یا اجتناب مداوم است و معمولا به مدت 6 ماه یا بیشتر ادامه دارد.و) ترس، اضطراب یا اجتناب از نظر بالینی منجر به اختلال یا آشفتگی در عملکرد شغلی، اجتماعی یا دیگر موقعیت های مهم اجتماعی دارد.ز) علایم سایر اختلال های روانی توضیح بهتری برای اختلال نمی باشد، از جمله ترس، اضطراب، و اجتناب از موقعیت هایی مرتبط با علایم شبه وحشت زدگی یا دیگر علایم ناتوان کننده (همانند گذر هراسی)؛ اشیا ویا موقعیت هایی مرتبط با افکار وسواسی( همانند اختلال وسواسی- اجبار)؛ یادآوری کننده های حوادث آسیب زا ( همانند اختلال فشار روانی پس از سانحه)؛ جدایی از خانه و با از تصاویر دلبستگی( همانند اختلال اضطراب جدایی)؛ و یا موقعیت های اجتماعی( همانند اختلال اضطراب اجتماعی) به طور خاص:حیوانات ( ازجمله عنکبوت، حشرات، حیوانات)محیط طبیعی( از جمله ارتفاع، طوفان، آب)خون-تزریق- صدمه ( از جمله سرنگ، روش های پزشکی تهاجمی)موقعیتی ( از جمله هواپیما، آسانسور، محیط های محصور)سایر( از جمله موقعیت هایی که ممکن است منجر به خفه شدن یا استفراغ کردن بشود( 2-1-3-2ویژگی های مرتبط حمایت کننده از تشخیص اختلال هراس خاص افراد با هراس خاص اغلب افزایش در برانگیختگی جسمانی در انتظار یا در طول مواجهه با شی یا موقعیت هراس آور، تجربه می کنند. با این وجود، پاسخ جسمانی به موقعیت ها و اشیا هراس آور، متفاوت است. در حالی که افراد با هراس های موقعیتی، محیطی و حیوانات معمولا برانگیختگی سیستم عصبی سمپاتیک را نشان می دهند، افراد با هراس خون- تزریق- صدمه، اغلب واکنش غش و ضعف و یا واکنش نزدیک به ضعف و غش را دارند که با افزایش ابتدایی کوتاه مدت ضربان قلب و فشار خون و به دنبال آن با کاهش ضربان قلب و افت فشار خون مشخص می شود. الگوی سیستم عصبی اخیر برای هراس خاص، بر آمیگدال و سایر ساختارهای مرتبط، بیشتر از سایر اختلال های اضطرابی تاکید دارد(DSM-5,2013). 3-1-3-2 همه گیری اختلال هراس خاص در ایالات متحده شیوع 12 ماهه عمومی برای هراس خاص، تقریبا %7-%9 بوده است. میزان همه گیری در کشورهای اروپایی بسیار شبیه با ایلات متحده می باشد( تقریبا %6)، اما این میزان در کشورهای آسیایی، آفریقایی، و آمریکای لاتین کمتر است(%2-%4)(DSM-5,2013). همه گیری 12 ماهه هراس خاص در نمونه های اجتماعی %8.7 تخمین زده شده است و میزان همه گیری تمام عمر این اختلال %12.5 در جمعیت عمومی بوده است( چاپمن و همکاران، 2008). میزان همه گیری در کودکان %5 بوده است و در افراد بین سنین 13-17 سال %16 می باشد. میزان همه گیری در افراد سالمند پایین تر می باشد( تقریبا %5-%3). زنان بیشتر از مردان تحت تاثیر این اختلال هستند که میزان آن تقریبا 2 بر 1 می باشد، اگرچه این نسبت ها درباره انواع محرک های هراس آور، متفاوت می باشد. به این معنا که هراس خاص حیوانات، محیط طبیعی، و موقعیت ها، معمولا توسط زنان تجربه می شود، در حالی که هراس خون- تزریق- صدمه در هر دو جنس به طور مساوی تجربه می شود(DSM-5,2013). 4-1-3-2 ملاحظات تشخیصی مربوط به فرهنگ در ایلات متحده، آسیایی ها، لاتینی ها به طور معنادار میزان کمتری از هراس خاص را نسبت به سفیدهای غیر لاتین، آفریقایی آمریکایی ها، و بومی های آمریکا، گزارش کرده اند. به علاوه برای داشتن میزان کمتر همه گیری هراس خاص، بسیاری از کشورهای غیر آمریکایی، به ویژه آسیایی ها و آفریقایی ها، محتوای هراسی، سن شروع، نسبت های جنسیتی متفاوتی را نشان داده اند(DSM-5,2013). 5-1-3-2 نتایج عملکردی اختلال هراس خاص افراد با هراس خاص الگوی مشابهی از آشفتگی های عملکرد روانی اجتماعی را نشان می دهند و کیفیت زندگی کاهش یافته ای را به عنوان افرادی با سایر اختلال های اضطرابی و اختلال های سومصرف الکل و مواد، همراه با آشفتگی در عملکرد شغلی و بین فردی دارند(DSM-5,2013). زمانی که فرد با هراس مشخص با این موقعیت و یا شی هراس آور مواجه می شود، فشار هیجانی شدید را تجربه می کند که ممکن است منجر به محدود کردن موقعیت یا حمله وحشت زدگی موقعیتی بشود. درصد قابل توجهی از افراد جمعیت عمومی از هراس خاص رنج می برند، با این حال تعداد کمی از افراد به دنبال درمان می روند(هرسن، تورنر، بیدل، 2007). در سالمندان، آشفتگی ها در حوزه وظایف مراقبتی و فعالیت های داوطلبانه ممکن است دیده شود. همچنین، ترس از سقوط در سالمندان ممکن است منجر به کاهش در تحرک و عملکرد جسمانی و اجتماعی بشود و به دریافت حمایت های خانگی رسمی و غیر رسمی بینجامد. آشفتگی و اختلال ها که توسط هراس خاص به وجود می یابد با افزایش تعداد اشیا وموقعیت های مورد ترس، افزایش می یابد. اگرچه، افرادی که از 4 شی یا موقعیت می ترسند، اختلال های بیشتری را در نقش های اجتماعی و شغلی و کاهش در کیفیت زندگی را نسبت به افرادی که تنها از یک شی یا موقعیت می ترسند، نشان می دهند. افراد با هراس خون-تزریق- صدمه اغلب بی میلی نسبت به دریافت مراقبت های پزشکی را زمانی که نگرانی های پزشکی وجود دارد، نشان می دهند. به علاوه، ترس از استفراغ ممکن است منجر به کاهش در رژیم غذایی دریافتی بشود(DSM-5,2013). 4-2 بررسی مفهوم شیوع شناسی شیوع شناسی مطالعه فراوانی، توزیع و عوامل تعیین کننده بیماری ها و دیگر شرایط مرتبط با سلامت در جمعیت انسانی است؛ و جهت کاربرد این مطالعه برای ارتقا سلامت و پیشگیری و کنترل مشکلات سلامتی است. 1-4-2 مولفه های اصلی تعریف شیوع شناسی جمعیت: تمرکز اصلی شیوع شناسی بر تاثیر بیماری در جمعیت به جای افراد است. فراوانی: این نشان می دهد که شیوع شناسی یک علم کمی است. شیوع شناسی مرتبط با فراوانی (وقوع) بیماری ها و دیگر شرایط مرتبط با سلامتی است. فراوانی به وسیله میزان شیوع مرضی و مرگ ومیر اندازه گیری می شود. شرایط مرتبط با سلامتی: شیوع شناسی نه تنها مرتبط با بیماری ها است بلکه با دیگر شرایط مرتبط با سلامتی نیز ارتباط دارد زیرا هرچیزی که اطراف ما است و نیز هر کاری که ما انجام می دهیم سلامت ما را تحت تاثیر قرار می دهد.شرایط مرتبط با سلامت، شرایطی است که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر سلامتی تاثیر می گذارد. آنها ممکن است صدمات، موالید، رفتارهای مرتبط با سلامتی از قبیل سیگار کشیدن، بیکاری، فقر و غیره باشند. توزیع: به توزیع جغرافیایی بیماری ها، توزیع در زمان وتوزیعی که به وسیله سنخ افراد تحت تاثیر قرار گرفته است، اطلاق می شود. عوامل تعیین کننده: تعیین کننده ها، عواملی هستند که تعیین می کنند کدام یک از افراد دچار بیماری خواهند شد یا نخواهند شد. کاربرد مطالعات برای ارتقا سلامتی و پیشگیری وکنترل مشکلات سلامتی: این به این معنا است که تمام هدف مطالعه فراوانی، توزیع و تعیین کننده ها بیماری این است که پیشگیری های موثر بیماری و راهبردهای کنترلی را شناسایی کنند)کبید ،2:2004-3). تمرکز مطالعات شیوع شناسی بر روی جمعیت است که در شرایط جغرافیایی یا دیگر شرایط تعریف شده باشد. برای مثال، یک گروه خاص از بیماران بیمارستان یا کارگران کارخانه می توانند واحدی از مطالعه باشند. جمعیت هایی که اکثرا در شیوع شناسی استفاده می شود آنهایی هستند که از یک منطقه یا کشور در یک زمان خاص انتخاب شده باشد.این اشکال پایه ای برای تعریف زیرگروه ها با درنظر گرفتن جنس، سن یا نژاد می شود.ساختار جمعیت بین مناطق جغرافیایی و دوره های زمانی متفاوت است. تحلیل شیوع شناسی باید این تنوع را در نظر داشته باشد. مطالعات اخیر شیوع شناسی مرتبط با علل(سبب شناسی) بیماری های واگیر است و این قبیل کارهای مداوم برای شناسایی روش های پیشگیری ضروری است. از این جهت، شیوع شناسی یک علم پزشکی پایه است که هدفش بهبود سلامت سلامت عمومی و به ویژه سلامتی در شرایط نامساعد است (کجلستورم،بیگلهول، بونیتا،3:2006-4). اگرچه بسیاری از بیماری ها تنها به وسیله عوامل ژنتیکی ایجاد می شوند، اما بسیار دیگر از تعامل بین ژنتیک و عوامل محیطی نتیجه می گیرینند. ما محیط را به طور وسیع به هر گونه عوامل زیست شناختی، شیمیایی، جسمانی، روانی و اقتصادی یا فرهنگی تعریف می کنیم که می تواند سلامت را تحت تاثیر قرار دهد. رفتارهای فردی از این تعامل متقابل تاثیر می گیرند و شیوع شناسی برای مطاالعه این تاثیرات و تاثیر مداخله های پیشگیرانه در ارتقای سلامت به کار گرفته می شود. دانش ظرفیت بیماری در جمعیت ها برای مسولان سلامت ضروری است، تا به وسیله شناسایی اولویت ها، از منابع محدود بهترین استفاده ممکن را جهت برنامه های پیشگیری و مراقبت، ببرند(کجلستورم، بیگلهول، بونیتا،3:2006-4). 2-4-2 مفهوم میزان بروز و همه گیری در مطالعات شیوع شناسی میزان بروز بیماری ،میزان ظهور موارد جدید در زمان معین در یک جمعیت خاص گفته می شود. در حالی که همه گیری فراوانی موارد موجود در جمعیت تعریف شده در مدت زمان معلومی، تعریف می شود. اصولا شیوه های متفاوتی از اندازه گیری وقوع و ارتباط بین میزان بروز و همه گیری متنوع در بین بیماری ها وجود دارد. ممکن است یک بیماری میزان بروز کم و همه گیری بالایی- مانند دیابت - وجود داشته باشد یا میزان بروز بالا و همه گیری پایین- مانند سمارخوردگی معمولی وجود داشته باشد. سرماخوردگی ها با فراوانی بالا نسبت به دیابت وقوع پیدا می کند اما در یک زمان کوتاه سپری می شود در حالی که دیابت در تمام زندگی وجود دارد. جدول 8-2 تفاوت بین همه گیری و میزان بروز همه گیریمیزان بروزتعداد موارد موجود از بیماری در مقطع زمانی گرفته شدهتعداد موارد جدید در دوره معینی از زمانصورت کسرجمعیت در خطرجمعیت در خطرمخرجحضور یا غیاب بیماریدوره زمانی قراردادی است؛به جای نمایش لحظه ای در زمان چه رویدادی مورد جدید استزمان آغاز بیماریتمرکزمطالعه میزان بیماری های مزمن و کاربرد آن برای خدمات سلامتیخطر بیماری را بیان می کند اندازه اصلی بیماری یا شرایط حاد،البته استفاده از بیماری های مزمن برای مطالعات علیتی مفیدتر استکاربرد اندازه گیری همه گیری و میزان بروز شامل در نظرگرفتن مواردی است که در جمعیت در خطر تعریف شده است.گزارش دادن تعداد موارد بدون ارجاع به جمعیت در خطر ،می تواند برداشتی از مقدار کلی مشکلات سلامتی را به دست بدهد. اطلاعاتی که از همه گیری و میزان بروز به دست می آید بسیار مفیدتر خواهد بود اگر به مقدار تبدیل شود.یک مقدار به وسیله تقسیم تعداد مواردی که بیانگر جمعیت در خطر است و مواردی که ظاهر شده در 10 به توان nافراد.برخی شیوع شناسان از اصطلاح "مقدار" تنها برای اندازه وقوع بیماری ها ضرب در واحد زمانی استفاده می کنند (کجلستورم، بیگلهول، بونیتا،3:2006-4). اگرچه این اندازه ها به شیوع شناس اجازه می دهد که وقوع بیماری ها را در یک جمعیت توصیف می کند، وقوع بیماری ثابت نیست، اما از یک مکان تا مکان دیگر و از یک زمان تا زمان دیگر و از یک گروه تا گروه دیگر متفاوت است. این تنوع تفاوت هایی در پدیده های زیستی، تفاوت های زیستی، تفاوت های محیطی و اجتماعی و تفاوت در مراقبت های پزشکی و فهم تصادفی و ضعیف از پدیده ها اطلاق می شود( فلاندرز، کلینبام، 1995). 1-2-4-2 همه گیری همه گیری(p)بیماری ها به این ترتیب محاسبه میشود: اطلاعات جمعیت در خطر همیشه در مطالعات در دسترس نیست و در بسیاری از مطالعات جمعیت کلی در منطقه مطالعاتی به عنوان تقریب استفاده می شود. همه گیری اغلب باضرب موارد در 100(درصد) یا در1000 جمعیت، بیان می شود.p به وسیله عامل مناسب تکثیر می شود. اگر اطلاعات برای یک نقطه زمانی جمع آوری شود، p " مقدار همه گیری نقطه ای" است. برخی اوقات مناسب تر است که از "مقدار همه گیری دوره ای" استفاده شود، که با تعداد کل موارد در هر زمانی در طول دوره مشخصی، تقسیم بر متوسط جمعیت در خطر در یک زمان مشخص محاسبه می شود. به همین صورت، "همه گیری تمام عمر" تمام افرادی است که بیماری را حداقل در برخی از دوره های عمر خود داشته اند. از آنجایی که همه گیری می تواند توسط عوامل بسیاری غیر مرتبط با علت بیماری تحت تاثیر قرار بگیرد، مطالعات همه گیری معمولا شواهد محکمی از علیت را فراهم نمی کند. با این وجود، اندازه همه گیری در سنجش نیازهای پیشگیرانه، مراقبت سلامتی و طرح های خدمات سلامتی یاری رسان است (کجلستورم، بیگلهول، بونیتا،3:2006-4). 2-2-4-2 میزان بروز میزان بروز به مقداری که رویدادهای جدید در یک جمعیت اتفاق می افتد، اطلاق می شود. میزان بروز از طریق محاسبه کردن دوره های زمانی متغیر در مدتی که افراد از بیماری رها هستند و سپس "در خطر" بیماری قرار می گیرند (کجلستورم، بیگلهول، بونیتا،3:2006-4). در محاسبه میزان بروز، صورت کسر، تعداد رویدادهای جدید که در دوره زمانی تعریف شده اتفاق می افتد است و مخرج کسر جمعیت در خطر تجربه رویداد در طول این دوره است. میزان بروز(I) به این ترتیب محاسبه می شود: دقیقا تنها اولین رخدادهای بیماری را بیان می کند. واحدهای مقدار بروز، همیشه واحد زمان(موردها ضرب در و ضرب در روز، ماه،سال و غیره) را شامل می شود. برای هرکدام از افراد جمعیت، زمان مشاهده، دوره ای است که فرد دچار بیماری نیست. مخرج برای محاسبه میزان بروز مورد استفاده قرار می گیرد، بنابراین مجموع تمام افرادی که دچار بیماری نیستند در این محاسبه لحاظ می شوند (کجلستورم، بیگلهول، بونیتا،3:2006-4). 3-4-2 اهمیت بافت در مطالعات شیوع شناسی اولین ومهم ترین مساله، نیاز به در نظر گرفتن بافت جمعیتی است زمانی که مطالعه شیوع شناسی اجرا می شود.اگرچه یکی از تمرکز های بر روی "سبک زندگی" عوامل خطرزا است، دلایل محکمی برای اجرای مطالعات در سطح جمعیتی وجود دارد. به علاوه ،هر جمعیتی تاریخ، فرهنگ، طبقات اقتصادی اجتماعی خاص خودش را دارد که بر چگونگی وچرایی ظهور عوامل خطرزا خاص و نیز چگونگی پاسخ فرد به این قبیل عوامل را تحت تاثیر تاثیر قرار می دهد. این مساله بسیار مهم است زیرا نه تنها شیوع شناسی تغییر می کند بلکه جهانی که شیوع شناسان آن را مطالعه می کنند به سرعت در حال تغییر است. ما تاثیرات جهانی شدن اقتصادی، سازگاری ساختاری و تغییرات آب و هوایی را می بینیم و در دهه های اخیر شاهد وقوع "انقلاب اطلاعاتی"بودیم که که تاثیرات خیلی زیادی را از انقلاب های صنعتی و کشاورزی گرفته است. در کشورهای صنعتی، بسیار محتمل است که در برخی از بخش های جمعیت امید به زندگی به طول انجامد. در کشورهای در حال توسعه، این مزایا به صورت پیچیده ای وجود دارد، کشورهای اروپای شرقی یک افت ناگهانی در امید به زندگی در زمانی اتفاق افتاد که بنابر گزارشات تاریخی در زمان صلح به سر می بردند که با افزایش وقوع الکلیسم و بیماری های"فراموش شده"از قبیل سل و وبا همراه بوده است. این افزایش علاقه به عوامل تعیین کننده جمعیتی سلامت به طور ویژه با افزایش علاقه به فنونی از قبیل مدل سازی چند سطحی همراه بوده است که اجازه می دهد عوامل خطرزا سبک زندگی فردی "در بافت" در نظر گرفته شود و با عوامل تعیین کننده کلان سلامتی موازی شود. این گونه تغییر جهت در رویکردها، نه تنها به خاطر نیاز به تاکیدکردن بر نقش دانش منطقه ای و متنوع، بلکه به خاطر حرکت های جامع علمی بیشتر برای در نظرگرفتن سیستم ها و فرایندهای سطح کلان، به جای در نظر گرفتن تنها رویکردهای کاهش گرا، مهم است(پیرس،13:2005-15). 4-4-2 فنون مناسب در مطالعات شیوع شناسی یک مساله مرتبط، نیاز به استفاده از "فنون مناسب" برای بررسی مهم سوالات تحقیقی جمعیت عمومی است. بسیار مهم است که بر افزایش "تفکر چندسطحی"در گسترش فرضیه های شیوع شناسی تاکید کنیم و بر آن اساس مطالعاتی را که نیاز است طراحی کنیم به جای اینکه تنها از یک شیوه آماری جدید تحلیل داده ها استفاده کنیم. روش شناسی مناسب برای هر تحقیقی به پدیده ای که تحت مطالع است بستگی دارد: دامنه عمل اش، محیط ، وضعیت فعلی نظریه و دانش، در دسترس بودن ابزارهای اندازه گیری معتبر و هدف از کاربرد اطلاعاتی که جمع آوری می شود، همچنین منابع جامعه و مهارت های در دسترس و هنجارها و ارزش هادر سطح ملی، منطقه ای و محلی. بنابراین علاقه مندی بسیاری برای تعامل بین شیوع شناسی و علوم اجتماعی و نیز گسترش چارچوب های نظری و روش شناسی مناسب برای مطالعات شیوع شناسی در کشورهای درحال توسعه پدید می آید(پیرس،13:2005-15). 5-2 شیوع شناسی اختلال های روانپزشکی بسیاری از کشورها در مسیر صنعتی شدن قرار دارند و با تغییرات بسیاری از قبیل افزایش سریع جمعیت، شهر نشینی و مهاجرت کردن مواجه هستند. این قبیل تغییرات، فشار های روانی و مسایل روانی اجتماعی را در جوامع افزایش می دهد؛ به همین ترتیب در دهه های آینده تغییرات چشمگیری در شیوع شناسی بیماری ها و اختلال ها و نیازهای سلامتی افراد خواهیم داشت. اختلال های روانی یکی از شایع ترین دلایل ناتوانی و مرگ زودرس می باشد. همه گیری بالای اختلال های روانی با مزمن شدن این اختلال ها و ناتوانی طولانی مدت مرتبط است؛ که باعث می شود برنامه های مرتبط با اختلال های روانی در اولویت سیاست های سلامت قرار بگیرد. با درنظر گرفتن این مطالب در ایران و سایر قسمت های دنیا بسیار ضروری است که توجه بیشتری به این حوزه بشود (نوربالا، باقری یزدی، حافظی،2012). در واقع می توان گفت که اختلال های روانپزشکی در جوامع حاضر بسیار شایع می باشد و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که به طور کامل از دچار شدن به این اختلال ها در امان است(غزنوی، کیخا، میرشکار، 2012). بر اساس تخمین WHOدر سال 2002، حدود 500 میلیون از افراد در جهان از اختلال های روانی رنج می برند که %50 از آنها را اختلال هایی از قبیل اضطراب و افسردگی شامل می شود (نوربالا، باقری یزدی، حافظی،2012). شیوع شناسی اختلال های روانپزشکی، یک زیر شاخه از علوم رفتاری می باشد که چگونگی گسترش اختلال های روانی در جامعه را مورد مطالعه قرار می دهد. اگرچه وجود اختلال های روانی از چندین قرن پیش در برخی ازجوامع پذیرفته شده بود، با این حال در قرن بیستم از دیدگاه آماری برای ارزیابی میزان بیماری های روانی، استفاده شد. مطالعات شیوع شناسی اختلال های روانپزشکی در کشورهای مختلف نشان داده اند که میزان همه گیری به طور متفاوت مورد ارزیابی قرار گرفته است، که این تفاوت به خاطر ابزارهای اندازه گیری متفاوت، جوامع متفاوت و روش شناسی متفاوت می باشد. این میزان ها بین %7.3 تا %39.8 متغیر بوده است(غزنوی، کیخا، میرشکار، 2012). 6-2 شیوع شناسی اختلال های روانپزشکی در ایران زمینه یابی های بهداشت روان در ایران به دو گروه( براساس زمان گرفتن زمینه یابی) تقسیم می شوند. گروه اول شامل زمینه یابی هایی می شود که در بین سال های 1963تا 1971 انجام گرفته است. در این زمینه یابی ها همه گیری اختلال های روانی بین %11.9 تا %18.6 بوده است. گروه دوم شامل گروهی از مطاعات می شود که بعد از انقلاب اسلامی انجام گرفته است، که در این مطالعات همه گیری اختلال های روانی بین%12.5 تا %30.2 بوده است(نوربالا، باقری یزدی، حافظی،2012). یکی از اولین مطالعاتی که در زمینه گسترده شیوع شناسی اختلال های روانی در ایران انجام گرفته است، بررسی وضعیت سلامت روان افراد در ایران در سال 1378؛ در قالب طرح ملی سلامت و بیماری در کشور انجام گردید، 35014 نفر از افراد 15 سال و بالاتر با استفاده از پرسشنامه غربالگری سلامت عمومی(GHQ-28) مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایجاین مطالعه نشان داد که در مجموع 21 درصد از افراد مورد مطالعه به نوعی دچار علایم روانی بوده اند( محمدی و همکاران، 1382). دومین زمینه یابی ملی در ایران به منظور دستیابی به شیوع انواع اختلال های روانی در سطح کشور، تحت عنوان طرح ملی همه گیر شناسی اختلالات روانپزشکی در ایران تدوین شد. این طرح مصوب شورای پژوهش های علمی کشور و معاونت پژوهشی وزارت بهداشت بوده و توسط مرکز ملی تحقیقات علوم پزشکی کشور و معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی در سراسر کشور انجام شد. همه گیری اختلال های روانپزشکی در این مطالعه %17.1 بوده است و اختلال های روانپزشکی در گروه سنی 55-41 سال شایع تر بود. در این مطالعه، %10.9 از افراد مورد مطالعه حداقل از یکی از اختلال های روانی رنج می برند( محمدی و همکاران، 1382؛ نوربالا، باقری یزدی، حافظی،2012). در مجموع؛ می توان گفت که مطالعات همه گیر شناسی در کشور ما، محدود و تعداد مطالعات انجام شده معدود می باشد. اطلاعات بدست آمده از این بررسی ها که همگی در جامعه های آماری محدود( در شهر یا روستا) و در منطقه ای کوچک از استان های کشور انجام شده اند، دلالت بر این دارند که میزان شیوع این اختلال ها بین9/11 تا 9/26 درصد متغیر می باشد. در جدول 9-2 به طور اجمالی مطالعات شیوع شناسی اختلال های روانی از سال 1964 تا 1381، به همراه درصد شیوع اختلال های روانی، آمده است. جدول 9-2 نتایج مطالعات همه گیر شناسی از سال 1964 تا 1381 lefttop00 7-2 شیوع شناسی اختلال های اضطرابی در سالهای اخیر، متوجه شده ایم که از میان اختلال های روانی؛ نه تنها همه گیری اختلال های اضطرابی رو به افزایش است، بلکه میزان بیماری های مرتبط با اختلال های اضطرابی بسیار قابل توجه است. سبب شناسی اختلال های اضطرابی چندین عامل را شامل می شود از جمله تعیین کننده های زیست شناختی، روان شناختی، اجتماعی ؛ که به وسیله تعدادی از عوامل خطر و محافظتی تعدیل می گردد. مطالعات بین فرهنگی در شیوع شناسی مهم ترین منبع اطلاعاتی برای در نظر گرفتن اثر متقابل بین این عوامل است. مطالعات تطبیقی شیوع شناسی نقش اساسی را در تحول سیاست های سلامت مرتبط با اختلال های اضطرابی بازی می کند. این قبیل دانش های همه گیر شناختی برای شناخت راه های مناسب مداخله بسیار ضروری می باشد( سامرز و همکاران، 2006). درصد بالایی از جمعیت عمومی بزرگسال علایم اتفاقی یا متوسط اضطراب را تجربه می کنند. برخی از شواهد حاکی از این است که این افراد در معرض خطر تجربه اختلال های اضطرابی هستند، اگر آنها حمله های وحشت زدگی را تجربه کنند، مشکلات خواب داشته باشند ویا حساسیت اضطرابی بالایی داشته باشند. نگرانی ویژگی اصلی اختلال اضطراب منتشر می باشد که بسیاری از افراد غیر بالینی که نگرانی هایی درباره کار، مسایل مالی، خانوادگی، و از این قبیل دارند؛ آن را تجربه می کنند. علایم اضطراب و اختلال های مربوط به آن همه گیرترین مشکلی است که بهزیستی هیحانی و جسمانی تعداد بسیاری از افراد در جمعیت عمومی را تحت تاثیر قرار داده است. افرادی که از اختلال های اضطرابی رنج می برند، ابتدا به خاطر علایم جسمانی غیرقابل توجیه خود، به پزشک خانواده در مکان های سرپایی مراجعه می کنند( کلارک و بک، 2010). سازمان جهانی سلامت(WHO) در طی زمینه یابی جهانی بهداشت روان، اضطراب را با همه گیری 12ماهه از %2.4 در شانگهای، چین تا %18.2 در ایالات متحده؛ شایع ترین اختلال در همه کشورهای دنیا دانسته است(کلارکو بک، 2010). 8-2 تفاوت های بین فرهنگی در همه گیری اختلال های اضطرابی بسیاری از دانش ما درباره شیوع شناسی اختلال های روانی، بر مبنای تحقیقات کشورهای غربی می باشد. اگرچه تعداد محدودی از مطالعات شیوع شناسی در مناطق توسعه نیافته دنیا انجام گرفته است، اما تفاوت این تخقیقات از تنوع روش شناسی تحقیقات و طرح مطالعاتی (از جمله روش نمونه گیری، ابزارهای تشخیصی، اندازه نمونه) ناشی شده است. به منظوررفع این مشکل، اخیرا، سازمان بهداشت جهانی(WHO) دست به انجام پژوهشی در 28 کشور دنیا پرداخته اند. به منظور تسهیل مقایسه نتایج بین فرهنگی، تمام زمینه یابی ها از استانداردهای روش شناسی معمول همچون روش نمونه گیری خوشه ای، مصاحبه چهره به چهره توسط افراد آموزش دیده و استفاده از ابزار تشخیصی کاملا ساختار یافته برای اختلال های DSM-4؛ استفاده کردند. تا کنون زمینه یابی در 14 کشور از جمله آمریکا(مکزیک، کلمبیا، ایالات متحده)، اروپا (بلژیک، فرانسه، آلمان، ایتالیا،هلند، اسپانیا و اکراین)، خاورمیانه(لبنان)، آفریقا (نیجریه)، و آسیا(چین، ژاپن)؛ کامل شده است. شش کشور از این کشورها(چین، کلمبیا، لبنان، مکزیک، نیجریه، و اکراین) توسط بانک جهانی به عنوان کمتر توسعه یافته طبقه بندی شده اند. اختلال های اضطرابی اندازه گیری شده اختلال وحشت زدگی، گذرهراسی، هراس خاص، اختلال اضطراب اجتماعی و اختلال اضطراب منتشر می باشد. تمام یافته های همه گیری در این مطالعه نتایج کمتری را نسبت به مطالعات گذشته نشان داده است. همه گیری 12 ماهه برای تمام اختلال های اضطرابی بین %2.7 برای چین تا%8.1 برای ایالات متحده بوده است. در ارتباط با یافته های قبلی، میزان همه گیری اختلال های اضطرابی در ایالات متحده دو تا سه برابر بالاتر از کشورهای اروپایی بود. بسیار قابل توجه است که فراوانی برخی از اختلال های اضطرابی در فرهنگ های مختلف تقریبا یکسان می باشد از جمله هراس خاص و اختلال اضطراب اجتماعی در بسیاری از فرهنگ ها معمول بود در حالی که اختلال وحشت زدگی و گذرهراسی گستردگی کمتری داشتند. با این وجود، همه گیری اختلال اضطراب منتشر به طور قابل توجهی در کشورهای کمتر توسعه یافته متفاوت بوده است. به طور مثال، میزان کمتر اختلال اضطراب منتشر در مکزیک و نیجریه دیده شده است در حالی که اختلال اضطراب منتشر گستردگی بالایی در کشورهای آسیایی از جمله چین و ژاپن داشته است (میشل، زتچ، مارگراف، 2007). شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان می دهد فرهنگ نقش معناداری را در بیان علایم اضطرابی بازی می کند. علایم جسمانی به نظر می رسد در اختلال های هیجانی بسیاری از کشورهای دیگر برجسته تر از کشورهای غربی و اروپایی باشد (کلارک و بک، 2010). در نهایت باید در نظر داشت که ملاک های تشخیصی به کار رفته شده، بر اساس مفاهیم غربی از اختلال های روانی می باشد؛ و بر این اساس ممکن است تجارب اضطراب در دیگر فرهنگ ها پایایی چندانی نداشته باشد(میشل، زتچ، مارگراف، 2007؛ کلارک و بک، 2010). در این رابطه این قابل سوال است که چه مقوله های تشخیصی متناسب با طبقات فرهنگی در دیگر فرهنگ ها می باشد. تحقیقات شیوع شناسی آینده باید سوالات مرتبط با اعتبار بین فرهنگی ملاک های تشخیصی را برطرف کنند. باید در نظر گرفته شود که چه تعدیل هایی در روش های مصاحبه( مانند شروع با سوالات مرتبط با علایم جسمانی) ممکن است منجر به تخمین درست میزان همه گیری در برخی فرهنگ ها دارد. 9-2 وابسته های اجتماعی جمعیت شناختی همه گیری اختلال اضطراب اجتماعی تعدادی از متغیرهای اجتماعی جمعیت شناختی با اختلال های اضطرابی مرتبط می باشد. عوامل ذیل به طور مداوم مرتبط با همه گیری بالا بوده اند. جنسیت: یافته این گونه نشان داده اند که زنان همه گیری بالاتری در اختلال های اضطرابی دارند. تفاوت های جنسیتی به طور خاص در هراس خاص و گذرهراسی دیده می شود. وضعیت تاهل: پاسخ دهندگان متاهل همه گیری پایین تری نسبت به پاسخ دهندگان بیوه، مطلقه، و مجرد دارند. در این رابطه ممکن است این گونه فرض شود که افراد با اختلال های اضطرابی به سختی می توانند یک رابطه عاطفی را شروع کنند و یا ادامه بدهند. از دست دادن رابطه، به نظر می رسد یک عامل خطر برای اختلال های اضطرابی است. اشتغال: بیکاری، خانه دار بودن، و نداشتن هیچ شغلی با همه گیری بالا مرتبط می باشد. تحصیلات: تحصیلات پایین تر با اختلال های اضطرابی مرتبط می باشد. موقعیت مالی: درآمد پایین با همه گیری بالاتر اختلال های اضطرابی مرتبط می باشد (میشل، زتچ، مارگراف، 2007). پیشینه تحقیق حيدرقلي قرقاني(1381) در پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خود با عنوان « مقايسه ميزان تعارضات زناشويي والدين با سلامت رواني دانش آموزان پسر دوره متوسطه شهرستان شهرضا»، به این نتیجه دست یافت که هر اندازه تعارضات زناشويي والدين بيشتر باشد،‌ باعث مي‌شود كه كارايي خانواده كاهش يافته و علائم اختلال افسردگي شامل بي علاقگي نسبت به لذات زندگي،‌ نداشتن انگيزه و از دست دادن انرژي حياتي، ‌احساس نااميدي،‌ افكار خودكشي و ديگر جنبه‌هاي شناختي و جسماني اين اختلال، ‌شيوع بيشتري پيدا مي‌كند. يافته‌هاي اين پايان‌نامه حاكي از همبستگي معنادار بين دو متغير اضطراب دانش‌آموزان و تعارضات زناشويي والدين است. همچنين بر اساس يافته‌هاي اين پايان‌نامه، بين تعارضات زناشويي والدين و پرخاشگري فرزندان رابطه معنا داري وجود دارد. درادامه اين پايان‌نامه در تبيين اين يافته كه،‌ بين تعارضات زناشويي والدين و شكايتهاي جسماني دانش آموزان رابطه وجود دارد. ‌آمده است:‌ احتمالاً هر اندازه تعارضات زناشويي والدين در خانواده بيشتر باشد و اعضاء در حل مشكلات خانوادگي و ابراز عواطف، عملكرد ضعيفي داشته باشند، ميزان شكايات جسماني فرزندان بيشتر خواهد شد و اشكالاتي در سيستم عصبي خودكار و اجزاء تشكيل دهنده آن ظاهر مي‌شود و به صورت شكاياتي از عملكرد سيستم قلبي،‌ عروقي، معدي - روده‌اي و تنفسي ابراز خواهد شد. بر اساس اين يافته‌ها،‌ مي‌توان سردردهاي تكرار شونده و دردهاي عضلاني را نيز از اثرات متقابل تعارضات زناشويي والدين دانست . بر اساس نتايج اين پايان‌نامه، بين تعارضات زناشويي والدين و ترس مرضي دانش آموزان رابطه وجود دارد . همچنين، بين تعارضات زناشويي والدين و افكار پارانوئيدي فرزندان آنها رابطه معناداري وجود دارد. نتايج اين پايان‌نامه نشان دهنده رابطه معنادار بين تعارضات زناشويي والدين و اختلال وسواس - اجبار (در دانش آموزان) است. در ادامه اين پايان‌نامه آمده است: احتمالاً، گره كار خانواده و تعارضات زناشويي والدين باعث مي شود كه علائم اختلال وسواس - اجبار شامل افكار نامطلوب، ناخواسته و مزاحم، اشكال در يادگيري مطالب،‌ احساس ناراحتي از ريخت و پاش و بي دقتي در كارها، اجبار به آهسته انجام دادن كارها به منظور اطمينان از درست بودن كارها، اجبار به بررسي و بازرسي مكرر كارها و اشكال در تصميم گيري در جمعيت مورد مطالعه روند فزاينده داشته باشد. علیخانی، مؤمنی(1392) پژوهشی را با هدف تعیین رابطه عملکرد خانواده، تمایز یافتگی خود وتاب آوري با استرس، اضطراب و افسردگی در زنان متأهل شهر کرج انجام دادند، جامعه آماري پژوهش شامل کلیه زنان متأهل شهر کرج بود که حداقل داراي یک فرزند دانش آموز ابتدایی بودند، نمونه اي به حجم 250 نفر به روش نمونه گیري خوشه اي چند مرحله انتخاب شد. نتایج پژوهش نشان داد که بین عملکرد خانواده، خرده مقیاسهاي (ارتباط، آمیزش عاطفی، ایفاي نقش و حل مشکل) و تاب آوري با استرس رابطه منفی ومعنا دار وجود دارد و همچنین نتایج نشان دادکه بین خرده مقیاسهاي عملکرد خانواده و تاب آوري با اضطراب رابطه منفی و بین خرده مقیاسهاي تمایز یافتگی واکنش هیجانی وآمیختگی با دیگران رابطه مثبت و معناداري وجود دارد . بین مقیاسهاي عملکرد خانواده و تاب آوري با افسردگی رابطه منفی و با خرده مقیاسهاي واکنش هیجانی،گریز عاطفی و آمیختگی با دیگران رابطه مثبت و معناداري دارد. احمد منصوری(1386) مقايسه نگرانی، وسواس فکری و نشخوار فکری در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگير، اختلال وسواس- اجبار، اختلال افسردگی عمده و افراد بهنجاررا مورد مطالعه قرار داد يافته‌های پژوهش نشان داد که: الف- تفاوت معناداری بين گروه مبتلا به اختلال اضطراب فراگير با گروه مبتلا به اختلال افسردگی عمده و بهنجار در شاخص کلی نگرانی آسيب شناختی وجود دارد. در حالی‌که، تفاوتی بين اين گروه و گروه مبتلا به اختلال وسواس-اجبار وجود ندارد. ب- تفاوت معناداری بين گروه مبتلا به اختلال وسواس- اجبار با گروه مبتلا به اختلال اضطراب فراگيردر گروه مبتلا به اختلال افسردگی‌ عمده و افراد بهنجار در وسواس فکری وجود دارد. ج- تفاوت معناداری بين گروه مبتلا به اختلال افسردگی عمده با گروه مبتلا به اختلال اضطراب فراگير و بهنجار در نشخوار فکری وجود دارد. در حالی‌که، تفاوتی بين اين گروه و گروه مبتلا به اختلال وسواس- اجبار وجود ندارد. در مجموع، نتايج پژوهش نشان داد که عود افکار منفی ويژگی مهم اختلال اضطراب فراگير، اختلال وسواس- اجبار و اختلال افسردگی عمده است. به عبارت ديگر، نگرانی، وسواس و نشخوار‌فکری سازه‌های شناختی به‌ هم پيوسته‌ای هستند که بر علائم افسردگی و اضطراب تأثير می‌گذارند و سبب تشديد و تداوم اختلال اضطراب فراگير، اختلال وسواس- اجبار و اختلال افسردگی‌عمده می‌شوند. بتول صالحی(1385) به بررسی و مقایسه راهبرد های خود تنظیمی عاطفی در بین دانشجویان مبتلا به اختلالات اضطراب و افسردگی با دانشجویان عادی شهر اصفهان پرداخت و نتایج پژوهش نشان داد که بین راهبرد های خود تنظیمی عاطفی در بین دانشجویان مبتلا به اختلالات اضطراب با دانشجویان عادی در بعد شناختی تفاوت معناداری دارد و بین راهبرد های خود تنظیمی عاطفی در بین دانشجویان مبتلا به اختلالات افسردگی با دانشجویان عادی در بعد افزایش عاطفه مثبت تفاوت معناداری دارد. زرگر، عاشوري، اصغري پور، عاقبتی(1386) در پژوهشی نشان دادندکه بین عملکرد ضعیف خانواده و ابتلاي فرزندان به علایم جسمی،اضطراب، اختلال خواب، افسردگی و اختلال در کارکرد اجتماعی رابطه معناداري وجوددارد. پژوهش های داخلی در ایران پژوهشی که در رابطه مستقیم با موضوع پژوهش حاضر تحت عنوان " تاثیر راهبردهای مقابله با استرس بر اختلال اضطراب فراگیر" باشد، یافت نشد. لذا در اینجا به چند مورد از پژوهش های انجام شده در زمینه دو متغیر پژوهش یعنی راهبردهای مقابله ای و اختلال اضطراب فراگیر اشاره خواهد شد. بخشی از پژوهش ها در حوزه تاثیر راهبردهای مقابله ای یا تکنیک های مداخله ای و آموزشی مبتنی براین راهبردها مانند آموزش مایه کوبی علیه استرس بر سلامت عمومی بوده است. همانطور که می دانید، ماده هاي پرسشنامه سلامت عمومی که توسط گلدبرگ و هیلردر سال 1979 تدوین یافته است، مشتمل بر چهار مقیاس فرعی است که عبارتند از: علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در کنش اجتماعی و افسردگی شدید ( به نقل از انصاری، 1388) . لذا از آنجا که یکی از مولفه های سنجش سلامت عمومی، بررسی میزان اضطراب می باشد، در ادامه به تعدادی از این پژوهش ها اشاره خواهد شد. تعدادی دیگر از پژوهش های انجام شده نیز، در جهت تعیین انواع راهبردهای مقابله با استرس صورت گرفته است و نتایج بسیاری از آنها به ویژه در زمینه دو راهبرد اصلی –مساله مدار و هیجان مدار- با یکدیگر همخوانی دارند. به عنوان نمونه قریشی راد (1389) در پژوهشی که بر روی 410 دانش آموز دبیرستانی با هدف بررسی روایی و اعتبار یابی مقیاس مقابله با بحران اندلر و پارکر انجام داد، سه عامل را به عنوان راهبردهای اصلی مقابله با استرس شامل رویارویی مساله مدار، رویارویی هیجان مدار، رویارویی اجتنابی و یک راهبرد را به عنوان راهبرد فرعی رویارویی اجتنابی، تحت عنوان رویارویی روی آوردن به اجتماع بررسی و ارائه کرده است. این پژوهش که برای اعتباریابی مقیاس مقابله با موقعیت های استرس زای اندلر و پارکر انجام گرفته، به این نتیجه دست یافته است که تعداد عامل های استخراج شده نهایی اندلر و پارکر با نتایج تحلیل عاملی پژوهش حاضر هماهنگی بالایی دارد. در این پژوهش برای بررسی روایی پایه پرسشنامه، از روش تحلیل عاملی اکتشافی و تجزیه به مولفه های اصلی و برای محاسبه اعتبار این پرسشنامه از روش باز آزمایی، دو نیمه سازی و آلفای کرونباخ استفاده شده است. البته در این پژوهش اشاره شده که در استفاده از راهبردهای مقابله ای میان دختران و پسران تفاوت هایی وجود دارد و به پژوهش هایی در زمینه همین موضوع نیز اشاره شده است؛ پژوهش هایی که به استفاده از راهبردهای مساله مدار برای پسران و هیجان مدار برای دختران اشاره کرده اند از جمله: (پااولهان، 1994) کمپاس (1998)، قریشی (2002)، افراسیابی و اکبرزاده (2007) و بری و پتری (2008) نشان داده اند که دختران بیشتر از راهبردهای متمرکز بر هیجان و اجتناب استفاده می کنند، از کمک اطرافیان سود می برند و از موقعیت های مشکل ساز دوری می کنند. دادستان، عسگری و حاجی زادگان (1387) نیز در پژوهشی بر روی 1145 دانشجوی دختر و پسر (496 دختر و 649 پسر) به منظور گسترش یک ابزار اندازه گیری برای راهبردهای مقابله ای، درمرحله ابتدایی 230 گویه را تهیه نموده ودر مرحله نهایی 100 گویه انتخاب کردند و در کل هشت راهبرد مقابله ای را پس از دو مرحله سنجش به این ترتیب ارائه کردند: حمایت اجتماعی، حمایت معنوی، بازسازی شناختی، حل مساله، تفکر آرزومندانه / نگرانی، انحراف توجه، اجتناب شناختی وتسلیم. همچنین در این پژوهش به این نکته مهم اشاره شده است که به علت تعدد معانی استرس و مقابله تعیین ابعاد مقابله و سنجش آنها کار آسانی نیست. به عنوان نمونه کرون (1993، به نقل از دادستان، عسگری و حاجی زادگان،1387) و لاکس و وبر (1993،به نقل از همان منبع)، دو بعد مقابله مواجهه ای و مقابله هیجانی، تیلور (1983، به نقل از دادستان، عسگری و حاجی زادگان ، 1387)، مقابله درون سازی کننده و برون سازی کننده و لازاروس و فلکمن( 1984، به نقل از همان منبع)، مقابله هیجان محور و مساله محوررا معرفی نموده اند. به رغم تعریف ها و رویکردهای مختلفی که در مورد راهبردهای مقابله ای وجود دارد، این راهبردها به طور کلی کوشش هایی برای مدیریت فشار هستند که به خودی خود سازش یافته و سازش نایافته تلقی نمی شوند بلکه کیفیت هر راهبرد بر اساس پیامدهای آن ارزیابی می شود ( آلدریج و روش، 2007، به نقل از دادستان، عسگری و حاجی زادگان ، 1387). در این پژوهش همچنین آمده است که عامل تنیدگی زا یک یا مجموعه ای از محرک ها هستندکه به عنوان عامل تهدید کننده، ادراک و ارزیابی شده وسبب راه اندازی یک سلسله فعالیت ها در سیستم عصبی و تجهیز در مقابل تهدید می شود. این فعال سازی یک پاسخ عمومی در برابر همه فشارها و تهدیدهاست. در صورت استفاده از راهبردهای مقابله ای کارآمد، این فعال سازی با تغییر یا حل فشار از بین خواهد رفت در حالی که فعالیت دراز مدت این سیستم به دلیل استفاده از راهبردهای نا کارآمد، ایمنی و سلامت فرد را به خطر خواهد انداخت ( اورمیر و موریسن،1991، به نقل ازهمان منبع). صرف نظر از دیدگاه های مختلفی که در زمینه انواع راهبردهای مقابله ای وجود دارد، پژوهشهایی به نقش این راهبردها در سلامت افراد اذعان دارند. ازجمله، غضنفری و قدم پور(1387) رابطه سلامت روان و راهبرد های مقابله ای را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده اند که سلامت روان در یک تعامل دو سویه از طرفی از نتایج انتخاب و استفاده از راهبرد های مقابله ای موثر برای رویارویی با موقعیت های استرس زا محسوب می شود و از سویی دیگر خود زمینه ساز فضای روانی سالمی است که در پرتو آن شناخت صحیح و ارزیابی درست موقعیت تنش زا جهت انتخاب راهبرد های مقابله ای موثر میسر می گردد. در پژوهشی با عنوان "رابطه راهبردهای مقابله ای با ویژگی های فردی و شدت افسردگی در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی "( شاهمیری و قریشی زاده،1385)، یکصد بیمار شامل43 مرد و 57 زن با تشخیص افسردگی اساسی توسط پرسشنامه راهبردهای مقابله ای فلکمن و لازاروس مورد بررسی قرار گرفتند. یافته های حاصل از این پژوهش نشان می دهدکه میان جنسیت، سطح تحصیلات، وضعیت شغلی و افسردگی اساسی با راهبردهای مقابله با استرس رابطه معناداری وجود دارد. به طوری که مردان، افراد با تحصیلات بالاتر، افراد شاغل و افراد دچار افسردگی خفیف، نسبت به سایر افراد بیشتر از راهبردهای مقابله ای موثرتر نظیر مقابله رویاروگر، حل مدبرانه مسئله و جستجوی حمایت اجتماعی استفاده می کنند. این افراد همچنین کمتر از راهبردهای مقابله ای ناسازگارانه همچون تفکر آرزومندانه،گریز اجتناب و خود سرزنشگری استفاده می کنند. با توجه به این موضوع که در تعداد کثیری از مبتلایان به اختلالات اضطراب، علائم افسردگی نیز مشاهده می شود و در بسیاری از موارد علت مراجعه بیماران مضطرب به پزشک همین علائم افسردگی می باشد (هتما و همکاران، 2001، به نقل از فخاری و همکاران، 1384). لذا به طور ضمنی می توان نتیجه گرفت که میان راهبردهای مقابله ای و اختلالات اضطرابی نیز رابطه وجود دارد که البته نیاز به تحقیقات بیشتر دارد. غرایی، محمدی و اصغر نژاد (1387) در پژوهشی با هدف بررسي ارتباط اختلا ل هاي رفتار ي، سبك هاي مقابله اي و راهبردهاي مقابله اي در دانش آموزان، 420 دانش آموز ( 195 پسر و 225 دختر) را که از سه منطقه شهر تهران تصادفی انتخاب شده بودند، مورد مطالعه قرار دادند. نتایج این پژوهش نشان داد که بين اختلالات رفتاري با سبك های مقابله ای كارآمد و سبك مقابله مراجعه به ديگران ارتباط منفي معنی دار وجود دارد. همچنین سبک هاي مقابله اي كارآمد و ناكارآمد و راهبردهاي مربوط به آنها توانايي پيش بيني معني دار اختلالات رفتاري را دارند و راهبردهاي مقابله اي مي توانند بخشي از تغييرات مربوط به اختلالات رفتاري را تبيين كنند. در این پژوهش آمده است که چگونگي رويارويي با شرايط فشارزا و راهبردهايي كه فرد براي رويارويي با آنها برمي گزيند، بخشي از نيمرخ آسيب پذيري هر فرد به شمار می رود. وونگ، ليونگ و اون سو (2001، به نقل از غرایی، محمدی و اصغر نژاد) معتقدند که ميان راهبردهاي مقابله اي با اختلالات روانپزشكي و سلامت روان در بزرگسالان و نوجوانان رابطه وجود دارد. ويندل و ويندل ( 1996، به نقل از همان منبع) نيز بين راهبرد مقابله هيجان مدار وافسردگي در نوجوانان همبستگي مثبت گزارش نموده اند. هالپرن (2004، به نقل از غرایی، محمدی و اصغر نژاد)، نیز میان راهبردهای مقابله اي و مقابله مواجهه اي مشكل مدار با مشكلات رفتاري در کودکان ارتباط منفي گزارش نموده و نيز دريافته كه مقابله به عنوان يك متغير ميانجي بين كشمكش هاي خانوادگي و مشكلات رفتاري برون ريزانه و پيوستگي خانواده عمل مي كند. مسعود نیا (1386) پژوهشی تحت عنوان خودكارآمدي ادرا ك شده و راهبردهاي مقابله اي در موقعيت هاي استرس زا انجام داده است. اين بررسي که با هدف تعيين رابطه بين خودكارآمدي ادرا ك شده و راهبردهاي مقابله اي در موقعیت های استرس زا با شیوه پیمایشی و مقطعی و برروی 373 نفرانجام شده، نشان می دهد که تفاوت معني داري بين شرکت کنندگان با سطوح مختلف خودكارآمدي ادراك شده وراهبردهاي مقابله اي اعم از مقابله فعالانه، مقابله هیجان مدار، مقابله اجتنابی و مولفه های جستجوی حمایت اجتماعی وجود دارد. این پژوهش همچنین نشان دهنده بهره گيري بيشتر افراد با خودكارآمدي بالا از راهبردهاي مقابله اي مسأله مدار، واستفاده بيشتر افراد با خودكارآمدي پايين از راهبردهاي مقابله اي هيجا ن مدار، مقابله اجتنابي و خويشتن داري می باشد. انصاری (1388) پژوهشی با هدف بررسی تاثیر آموزش ایمن سازی در مقابل استرس بر سلامت عمومی، مطالعه ای بر روی 28 بیمار مبتلا به فشارخون بالا انجام داده اند. در این پژوهش اشاره شده است که آنچه در فرایند انواع بیماري ها بیش از خود استرس و شدت آن اهمیت دارد، نوع واکنش فرد در برابر عوامل استرس زاست. "استرس میتواند نقش مهمی در سلامت عمومی افراد ایفا کند، بدین صورت که تلاش براي غلبه براسترس میتواند پاسخهاي فیزیولوژیک و روانشناختی اي ایجاد کند که نتیجۀ آنها، به وجود آمدن مشکلاتی در زمینۀ سلامتی است" (فلدمن 2002، به نقل از انصاری، ص: 82 ) آموزش ایمن سازی مقابل استرس، " مداخله اي شناختی- رفتاري است که هدف از آن، حذف کامل استرس از زندگی نیست، چرا که این کار نه امکان پذیر و نه لازم است بلکه منظور این است که افراد با استفاده ازتکنیک هاي خاص، به کنترل فشارهاي روانی و پیشگیري از آنها توفیق یابند" (میشن بام، 1986 به نقل ازهمان منبع، ص: 84 ). ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه 28 ماده ای سلامت عمومی(GHQ-28 ) بوده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داده است که آموزش گروهی ایمن سازي در مقابل استرس به طور معناداري میزان سلامت عمومی بیماران مبتلا به فشارخون بالا را افزایش داده است. در کنار سلامت عمومی کل، اثربخشی این شیوه آموزش بر هر یک از مولفه های سلامت عمومی شامل علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در کنش اجتماعی، و افسردگی این بیماران نیز مورد ارزیابی قرار گرفت که نشان دهنده اثربخشی معنادار ایمن سازي در مقابل استرس بر کاهش اضطراب و اختلال خواب بیماران مبتلا به فشارخون بالا بوده است. این نتایج نشان دهنده تأثیرات مثبت ایمن سازی علیه استرس براحساس تنش و اضطراب این بیماران بوده و بررسی محتواي مطالب ارائه شده در جلسات آموزش ایمن سازي در مقابل استرس در این پژوهش نشان داده که علاوه بر راهبردهاي رفتاري مانند تن آرامی، راهبردهاي شناختی مانند حل مسأله، خودگویی هایی مثبت، مبارزه با افکار منفی، تفکر منطقی و تکنیک هاي برگرداندن توجه که باعث تغییر در نگرش ها و شناخت هاي این بیماران شده، در کاهش فشار ناشی از بیماری در آنها موثر بوده است. همچنین نتایج نشان داده گروهی از بیماران که به این تکنیک پاسخ مثبت داده اند، بیش از سایر بیماران از راهبردهاي مقابله اي متمرکز بر مشکل استفاده می کردند. داشتن چنین راهبردی در تأمین سلامت روانی نقش مهمی ایفا می کند زیرا نگرانی نسبت به بیماري و پیامدهاي آن، باعث صرف انرژي روانی زیادي میگردد و در بسیاري از موارد نیز می تواند زمینه ساز بروز اضطراب و افسردگی در بیمار شود. همچنین در این آموزش با کنترل افکار خودآیند منفی تا حدي از گوش به زنگی و در انتظار وقوع نشانه هاي بیماري بودن، در بیماران کاسته شده و باعث گردیده که در صورت بروز علائم بیماری، بیماران بتوانند استرس و اضطراب ناشی از آن را مدیریت و کنترل کنند (انصاری، 1388). پژوهش هاي گوناگون، سودمندي کاربرد ایمن سازي در مقابل استرس را در زمینه هاي مختلف پزشکی و بهداشتی به اثبات رسانده اند. تعدادی از این پژوهش ها نشان داده اند که افسردگی و اضطراب بیماران قلبی- عروقی با آموزش تکنیک ایمن سازی علیه استرس به میزان زیادی کاهش یافته است. نتایج پژوهش هاي مختلف از جمله برنادوو همکاران ( 1987، به نقل از انصاری، 1388) نشان داده اند که سبک واکنش بیماران قلبی به محركهاي محیطی با تنیدگی و تحریک پذیري همراه است که خود، موجب عوارض قلبی- عروقی مانند افزایش فشارخون در آنان می گردد. به دنبال درك ماهیت این واکنش ها، رویکردهاي درمانی مختلفی توانسته اند از طریق تأثیر بر سبک زندگی و شیوه هاي کاهش استرس و مقابلۀ مؤثر با آن، مشکلات روانشناختی این بیماران نظیر افسردگی، اضطراب و سایر پریشانی هاي روانشناختی را کاهش دهند (استوارت و همکاران، 1987 ؛ مک کراتی و همکاران، به نقل ازهمان منبع). دیویس و همکاران ( 2004 ، به نقل از انصاری، 1388) نیز در پژوهش خود با عنوان اثربخشی درمان اختلالات اضطراب و افسردگی در بیماران مبتلا به اختلالات قلبی عروقی، اشاره کرده اند که درمان هاي روانشناختی در کاهش استرس و در نتیجه اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به اختلالات قلبی- عروقی موثرند. یکی از روش هاي کاهش اینگونه استرس ها، آموزش ایمن سازي در برابر استرس است. اکبری پور (1385) نیزدر زمینه تاثیر روش مایه کوبی علیه استرس پژوهشی انجام داده است. هدف از انجام اين پژوهش، بررسي تاثير آموزش گروهي ايمن سازي در مقابل استرس بر ميزان سلامت عمومي در بيماران عروق كرونري قلب بوده است. اين پژوهش بر روي 28 بيمار عروق كرونري قلب انجام شده كه از اين ميان 14 بيمار زن و 14 بيمار مرد بودند. گروه آزمايش به مدت هشت هفته تحت درمان آموزش گروهي ايمن سازي در مقابل استرس قرار گرفته و گروه كنترل اين مداخله را دريافت نكردند. فرض پژوهش بر اين بوده كه آموزش گروهي ايمن سازي در مقابل استرس باعث افزايش ميزان سلامت عمومي و كاهش ميزان علائم جسماني كردن، اضطراب و بي‌خوابي، اختلال در كنش اجتماعي و افسردگي گروه آزمايش نسبت به گروه كنترل مي‌شود. شركت كنندگان در اين پژوهش قبل و بعد از اجراي مداخله به كمك پرسشنامه 28 موردی سلامت عمومي مورد بررسي قرار گرفتند. نتايج تحليل كوواريانس حاكي از آن بود كه آموزش ايمن سازي در مقابل استرس به صورت معناداري سلامت عمومي گروه آزمايشي را در مقايسه با گروه كنترل بهبود بخشيده است. همچنين، اين آموزش باعث كاهش معناداري در ميزان علائم جسماني كردن، اضطراب و بي‌خوابي، اختلال در كنش اجتماعي و افسردگي در بيماران گروه آزمايش نسبت به گروه كنترل گرديده است. نتايج اين پژوهش نشان داده كه آموزش ايمن سازي در مقابل استرس با تاثیر بر ميزان سلامت عمومي، علائم جسماني كردن، اضطراب و بي‌خوابي، اختلال در كنش اجتماعي و افسردگي بيماران عروق کرونری مي‌تواند همراه با مراقبتهاي معمول پزشكي در بهبود و توان بخشي بيماران قلبي- عروقي استفاده گردد. به علاوه عطادخت (1382) در پژوهشی به دنبال بررسي اثربخشي آموزش ايمن سازي در مقابل استرس، در درمان سردردهاي تنشي مزمن و مقايسه آن با دارو درماني بود، تعداد30 نفر از بيماراني را که با شکايت سردرد به درمانگاه های نورولوژي و نيز مطب هاي تخصصي روانپزشکي مراجعه کرده بودند، به طور تصادفي انتخاب کرده و بصورت تصادفي در دو گروه آزمايشي و يك گروه كنترل قرار دادند. آزمودني هاي شركت كننده در گروه اول تحت آموزش ايمن سازي در مقابل استرس قرار گرفته و اعضاي گروه دوم تحت دارو درماني قرار گرفتند و بالاخره گروه سوم نيز به عنوان گروه ليست انتظار تلقي شده و هيچ مداخله اي دريافت نکردند. سپس شاخص هاي سردرد (فراواني،شدت و مدت سردرد) آزمودني هاي اين سه گروه در سه مرحله زماني پيش از درمان، پس از درمان و پیگیری يک ماهه مورد بررسی قرار گرفت. نتایج بدست آمده از آزمون تحليل واريانس ميانگين هاي سه گروه حاکي از اثربخشي آموزش ايمن سازي در مقابل استرس در بهبود شاخص هاي سردرد مبتلايان به سردرد تنشي مزمن به خصوص سردردهای مداوم بوده است. و اما در زمینه اختلال اضطراب فراگیر ، بسیاری از پژوهش های انجام شده در ایران در حوزه افکار و نگرانی های غیر قابل کنترل مبتلایان به این اختلال و نقش درمان های شناختی رفتاری در بهبود آن انجام شده اند. از جمله ضیائی، جزایری ،پور شهباز و هومن (1384) پژوهشی در زمینه نقش فرانگرانی و باورهای فراشناخت در اختلال اضطراب فراگیر انجام داده اند. در این تحقیق به ماهیت پیچیده این اختلال اشاره شده و پژوهشگر عنوان کرده است که تفکر در اختلال اضطراب فراگیر با نگرانی مفرط مشخص می شود تا جایی که حتی گاهی نگرانی پاتولوژیک را معادل اختلال اضطراب فراگیر در نظر می گیرند. با توجه به اینکه مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، افکار نگرانی خود را اضطراب آور و غیر قابل کنترل می دانند، به نظر می رسد بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر به جای استفاده از راهبردهای کارآمد و موثر و کسب مهارت در مواجهه با استرس های احتمالی، به راهبردهایی همچون افکار نگران کننده و منفی پناه می برند. لذا مداخله در این افکار و کسب مهارتهای مقابله ای می تواند به عنوان بخشی از درمان این بیماران در نظر گرفته شود. نتایج پژوهشی که توسط علیرضایی مطلق و اسدی (1388) به منظور بررسي اثر درمان شناختی-رفتاري در كاهش اضطراب دختران نوجوان مبتلا به اختلال اضطراب فراگير انجام شده، نشان داده است که درمان شناختي - رفتاري سبب كاهش اضطراب در دختران نوجوان مبتلا به اختلال اضطراب فراگير مي شود. آزمودنی ها از طريق پرسشنامه نگراني پن استيت و مصاحبه تشخيصي به وسيله روان پزشك، مبتلا به اضطراب فراگیرتشخیص داده شده و به طور تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جاي داده شدند و براي بررسي اثر درمان شناختي - رفتاري در كاهش اضطراب قبل و بعد از درمان شناختي-رفتاري از آزمون اضطراب كتل استفاده شد. يافته هاي اين پژوهش نشان داد كه بين ميانگين نمرات اضطراب آزمودني ها در گروه آزمايش و گواه قبل از درمان شناختی- رفتاري هيچ تفاوت معناداري وجود ندارد. در حالي که بعد از درمان شناختي- رفتاري نمرات اضطراب آزمودني هاي گروه آزمايش کمتر از گروه گواه بوده است. همچنين، بين ميانگين نمرات اضطراب آزمودني ها در گروه آزمايشي در تست اضطراب كتل قبل و بعد از درمان شناختي - رفتاري تفاوت معناداري مشاهده شد. بعضی پژوهش ها در بررسی اختلال اضطراب فراگیر بر روی مکانیزم های دفاعی مبتلایان به این اختلال هنگام مواجهه با موقعیت های تنیدگی زا تمرکز کرده اند. در پژوهشی با عنوان "مطالعه مورد- شاهدي سبك هاي دفاعي و اضطراب حالت- صفت در دانشجويان مبتلا به اختلال اضطراب منتشر" (محمد پور یزدی و همکاران، 1388)، تعداد 30 دانشجوی مبتلا به اختلال اضطراب منتشر(GAD) و 30 دانشجوی غیر مبتلای 27-19ساله ( 15 پسر و 15 دختر در هر گروه ) كه از نظر متغيرهاي جمعيت شناختي همتا شده بودند مورد بررسی قرار گرفتند. تمام دانشجويان تحت مصاحبه باليني ساخت يافته و پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) قرار گرفتند. نتایج این پژوهش نشان داد که همبستگي معكوس متوسط و معني داري بين نمره اضطراب با نمره سبك دفاعي پخته وجود داشته و افراد با سطح مطلوب سلامت عمومی بیش از سایرین از سبک های دفاعی پخته استفاده می نمودند. یافته های به دست آمده از این پژوهش نشان می دهد که استفاده از سبك های دفاعي پخته مانند پیش بینی، شوخی، والایش و فرو نشانی در گروه غير مبتلا به طور معني داري بیشتر است. یافته ها همچنین نشان داده است که سبک های دفاعی فرافکنی و جسمانی سازی در گروه مبتلا به اضطراب فراگیر بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد. استفاده از سبک دفاعی فرافکنی به دلیل مبهم بودن علت نگرانی ها و دشواری در مهار آن و جسمانی سازی به دلیل تنش های حرکتی، عضلانی و بیش فعالی اتونومیک در این بیماران رایج است. 2-3-2. پژوهش های خارجی کاپیتانیو (2008)، در پژوهش خود به این مساله پرداخته است که "کنار آمدن" و یا "مقابله" منعکس کننده نوعی تعامل میان فرد و موقعیت است. به عبارتی افراد با ویژگیهای شخصیتی مختلف به گونه متفاوتی به موقعیت های استرس زا پاسخ می دهند. به عنوان نمونه افرادی که تحت عنوان روان رنجور خو شناخته می شوند، استراتژی های مقابله ای کمتر موثری را به کار می برند در حالیکه افراد برون گرا هنگام مواجهه با موقعیت های استرس زا بیشتر از شیوه های مقابله ای موثر مثل طلب کمک و حمایت دیگران بهره می برند. لذا آسیب پذیری انسانها در مقابل استرس ها بر حسب تفاوتهای فردی و موقعیتی شان متفاوت خواهد بود. در پژوهشی که به منظور بررسی الگوی اجتنابی شناختی در اختلال اضطراب فراگیر انجام گرفته است (استاپینسکی، ابوت و ریپ، 2010)، 61 بیمار مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر که در جستجوی درمان بودند، مورد مطالعه قرار گرفتند. در این پژوهش آمده است که اضطراب فراگیر یک نگرانی پایدار و غیر قابل کنترل است و اینکه بر طبق نظریه اجتناب شناختی، نگرانی در اختلال اضطراب فراگیر یک استراتژی تعدیل هیجانی است که به دلیل عدم تحمل فشار هیجانی یک موقعیت فراخوانی می شود. شاید دلیل این فراخوانی این باشد که اجتناب شناختی از بازنمایی رویداد استرس زا در حافظه جلوگیری می کند و از این طریق اضطراب و نگرانی های بیشتر را کاهش می دهد. اسکرو اور، کریج و گارنفسکی (2007) پژوهشی با عنوان انحراف از اهداف، استراتژی های مقابله ای شناختی، و سازگاری روانشناختی انجام داده اند. یکی از فرضیه های اصلی پژوهشگران این مساله بوده است که مواجهه با رویدادهای استرس زا می تواند دستیابی به اهداف فرد را با چالش مواجه کند به عنوان نمونه، بیماری به عنوان یک رخداد استرس زا، اهداف شغلی و یا روابط بین فردی اشخاص را با مشکل مواجه می کند. نتایج تعدادی از پژوهش ها نشان داده که تجربه عدم دستیابی به اهداف تا حد زیادی به پریشانی ها و فشارهای روانشناختی مربوط است (امونز ، 2003 و فورد ، 1992، به نقل از اسکرو اور، کریج و گارنفسکی،2007). بعضی ها معتقدند راهبردهای شناختی مقابله مانند باز ارزیابی مثبت و نشخوار ذهنی به افکار شخص در زمینه چگونگی تغییر و دستکاری رویدادهای استرس زا و هیجان های منفی ناشی از آن مربوط هستند و نه به آنچه که واقعا انجام می دهند (گارنفسکی، کریج و اسپین هوون، 2001، به نقل از همان منبع). در این پژوهش آمده است که منظور از راهبردهای مقابله ای شناختی همان است که لازاروس و فولکمن (1984) تحت عنوان ارزیابی رویدادها به عنوان تهدید، فقدان، آسیب و چالش از سوی افراد بیان کرده اند. در حقیقت این پژوهش در جستجوی پاسخ به این سوال است که آیا راه هایی برای مقابله با موقعیت های استرس زا وجود دارند که نسبت به سایر روش ها موثرتر باشند و بهزیستی فرد را نیز ارتقا دهند؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، پس بنابر این انجام پژوهش هایی برای بررسی کیفیت های انطباقی هر یک از این راهبردها در بافت ها و زمینه های خاص فشارزا ضروری به نظر می رسد (فولکمن و مسکوویتز، 2004، به نقل از اسکرو اور، کریج و گارنفسکی،2007). به علاوه نتایج پژوهش های دیگری نشان داده که نوع راهبردهای شناختی مورد استفاده با هیجانات فرد رابطه نزدیکی دارد به طور مثال استفاده از راهبردهایی همچون خود- سرزنش گری، نشخوار ذهنی و واکنش معکوس، هیجانات منفی را به دنبال دارد ( کارنفسکی و کریج، 2006، به نقل ازهمان منبع). هدف دیگر در این پژوهش عبارت از این است که راهبرد های مقابله ای و نشانه های افسردگی و ارتباط این دو موضوع را در استرس های مختلف زندگی بررسی کرده و تفاوت میان رخدادهای استرس زای زندگی را در زمینه ارتباط میان راهبردهای مقابله ای شناختی و نشانه های افسردگی مورد مقایسه قرار دهند. این پژوهش همچنین به دنبال بررسی این مساله بوده که آیا میان نوع رویداد استرس زا و تاثیر آن بر انحراف از اهداف رابطه ای وجود دارد یا خیر. به این منظور 132 نفر از دانشجویان توسط یک پرسشنامه کتبی مورد سوال قرار گرفتند و از آنها خواسته شد تا پر استرس ترین رویداد زندگی خود را در طول یک سال گذشته گزارش دهند. در این پژوهش از پرسشنامه تنظیم هیجانی- شناختی (CER Q) برای ارزیابی راهبردهای شناختی مقابله ای استفاده شده و راهبردها به این نحو ارائه شده بودند: نشخوار ذهنی ( اندیشیدن درباره احساسات و افکار مربوط به رویداد استرس زا)، باز تمرکز مثبت (اندیشیدن درباره رخدادهای مطلوب و لذت بخش به جای رویداد استرس زا)، سرزنش خود برای آنچه که رخ داده، پذیرفتن آنچه رخ داده است، برنامه ریزی ( بررسی مراحل و اقداماتی که برای تغییر رویداد استرس زا مورد نیاز است)، کم اهمیت جلوه دادن رویداد، تاکید بر جنبه های وحشتناک رویداد وسرزنش دیگران برای رویدادی که اتفاق افتاده است. نتایج این پژوهش نشان داد که میان رویدادهای مختلف استرس زا و راهبردهای شناختی که برای مقابله با آن رویداد توسط دانشجویان مورد استفاده قرار می گیرد، تفاوت های معناداری وجود دارد. همچنین دانشجویان هنگام مواجهه با رویدادهای متفاوت، نشانه های افسردگی متفاوتی بروز می دهند. تحلیل رگرسیون همچنین ارتباط معناداری میان راهبرد های مقابله ای استفاده شده و نشانه های افسردگی نشان داد. این پژوهش به این نکته نیز اشاره کرده است که نتایج به دست آمده می تواند برای مداخله و کمک به افراد جهت مقابله با استرس و دستیابی به اهداف مورد استفاده قرار گیرد. نتایج به دست آمده این فرضیه را که رابطه معناداری میان نوع خاص رویدادها و نوع راهبرهای مقابله ای شناختی وجود دارد، تایید کرده است. همچنین نوع راهبردهای استفاده شده بخش زیادی از واریانس نشانه های افسردگی را تبیین می کرد و گرچه انواع مختلف راهبردهای مقابله ای شناختی رابطه معناداری با عدم دستیابی با اهداف نداشتند امابه عنوان واسطه ارتباط میان نشانه های افسردگی و عدم دستیابی به اهداف عمل می کردند. لگسته، گارنفسکی، ورالست و آتنز (2011) پژوهشی با عنوان راهبردهای مقابله ای شناختی در نوجوانان مبتلا به اختلالات اضطرابی، انجام دادند. هدف از این پژوهش بررسی تفاوت میان دو گروه از نوجوانان مبتلا و غیر مبتلا به اختلالات اضطرابی در زمینه استفاده از راهبردهای مقابله با استرس می باشد. به این منظور یک نمونه بالینی شامل 159 نوجوان مضطرب و 370 نفر از نوجوانان سالم (غیر مضطرب) که از نظر سن و جنسیت همتا شده بودند، به عنوان نمونه برگزیده شدند. نتایج این پژوهش نشان داده است که 37% گروه نوجوانان مضطرب هیچ رویداد منفی قابل توجهی را در زندگی تجربه نکرده بودند، در حالی که 19% یک رویداد استرس زا و 44% دو یا بیشتر از دو رویداد استرس زا را در زندگیشان تجربه کرده بودند. به همین ترتیب 66% نوجوانان غیر مضطرب هیچ رویداد استرس زا، 20% تنها یک رویداد استرس زا و 14% دو رویداد یا بیشتر را در طول زندگی خود تجربه کرده بودند. نتایج این پژوهش همچنین نشان داد که گروه مضطرب به طور معناداری نمرات بالاتری در استفاده بعضی از راهبردهای شناختی به دست آورده اند. به طور مثال نوجوانان مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، نمرات بیشتری در راهبرد نشخوار ذهنی به دست آوردند در حالی که در بعضی راهبردها اینگونه نبود. به علاوه علیرغم اینکه گروه نوجوانان مضطرب راهبردهای شناختی بیشتری – اعم از انطباقی و غیر انطباقی- را نسبت به گروه غیر مضطرب به کار می بردند، اما این کاربرد بیشتر با توجه به استرس های بیشتری که گروه مضطرب نسبت به گروه دیگر در جریان زندگی تجربه کرده بودند، توجیه پذیر است. در این پژوهش آمده است که اختلالات اضطرابی یک عامل خطر برای اختلالات روانپزشکی بعدی در طول زندگی محسوب می شوند (بیتنر و همکاران،2007، وود وارد و فرگوسن ، 2001) و افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی رویدادهای منفی بیشتری را نسبت به دیگران در طول زندگی خود تجربه می کنند و همچنین این رویدادها را بیش از سایرین تهدیدآمیز ادراک می کنند ( آلن، ریپ و ساندبرگ ، 2008، بور و همکاران، 2002، گودلف و همکاران، 2004، مارتینز دوتیر و همکاران،2007). پژوهشگران این پژوهش معتقدند راهبردهای شناختی یک هدف ارزشمند در حوزه ارزیابی و درمان روانشناختی نوجوانان مضطرب به شمار می آیند. به علاوه شیوه های مقابله ای، یک عامل میانجی مهم میان تجربه رویدادهای استرس زا و بهزیستی افراد محسوب می شوند (کامپس و همکاران، 2001، به نقل از لگسته، گارنفسکی، ورالست و آتنز، 2011) به ویژه برای افراد مضطرب که رویدادهای منفی بیشتری را تجربه می کنند، مقابله اهمیت ویژه ای دارد. راهبردهای مقابله ای شناختی و خطاهای شناختی همپوشی بالایی دارند. بعضی از این خطاهای شناختی از جمله بیش تعمیمی و شخصی سازی، رابطه مستقیمی با اختلالات اضطرابی در نوجوانان دارند (ویمز و همکاران، 2007، به نقل از همان منبع). البته تفاوت عمده ای که میان راهبردهای شناختی مقابله و خطاهای شناختی وجود دارد در این است که راهبردهای مقابله ای می توانند هم انطباقی و هم غیر انطباقی باشند در حالی که خطاهای شناختی همواره منفی و غیر انطباقی اند و استفاده از راهبردهایی غیر انطباقی است که در ایجاد و دوام اختلالات اضطرابی نقش دارند. راهبردهای شناختی که با اضطراب رابطه منفی دارند (مانند باز ارزیابی مثبت)، انطباقی و راهبردهایی که با اختلالات اضطرابی رابطه مثبت دارند (مانند سرزنش خود و نشخوار ذهنی)، غیر انطباقی اند (گارنفسکی و همکاران، 2001، 2002، به نقل از لگسته، گارنفسکی، ورالست و آتنز، 2011). لذا مطالعه در زمینه این راهبردها هم زمینه ای برای آسیب شناسی روانی و هم زمینه ای برای پیشگیری و درمان این اختلالات در مبتلایان به اختلالات اضطرابی فراهم می سازد. الگولاندر(2002) در پژوهشی با عنوان "در اختلال اضطراب فراگیر چه چیز از دست می رود؟"، بیان کرده است که اختلالات اضطرابی شایع ترین اختلالات روانپزشکی و اختلال اضطراب فراگیر یکی از شایع ترین این اختلالات در مراکز مراقبت های اولیه به شمار می روند (ویچن و همکاران، 2002، به نقل از اگولاندر، 2002). این اختلال اولین بار در 1980 به عنوان یک اختلال مجزا طبقه بندی شد و پیش از این با اختلال هول (PD) یک اختلال واحد به شمار می رفته است ( APA ، 1980، به نقل ازهمان منبع). اختلال اضطراب فراگیر تنها در 30% موارد تشخیص داده می شود و این در حالی است که با تشخیص زود هنگام این اختلال می توان کیفیت زندگی مبتلایان به آن را بهبود بخشید وآنچه در مرکز این اختلال بایستی مورد توجه قرار گیرد، اضطراب نامتناسب با رویدادها و تجربیات فرد، طول مدت حداقل شش ماهه اختلال (ساندرسون و بارلو، 1990؛آگولاندر ، 2001 و کسلر ، 2001، به نقل از اگولاندر، 2002) و نگرانی غیر قابل کنترل و معنادار (آندرز و اسلید، 2002، به نقل از همان منبع) می باشد. به دلیل همراهی بالای این اختلال با سایر اختلالات روانپزشکی به ویژه اختلالات خلقی، بعضی ها معتقدند که اختلال اضطراب فراگیر را بایستی به عنوان یک پیش نشانه و یا باقیمانده سایر اختلالات اضطرابی یا اختلالات خلقی به شمار آورد (کسلر،2002، از اگولاندر، 2002). در این پژوهش همچنین برکیفیت تجربیات دوران کودکی این افراد تاکید دارند از جمله عوامل محیطی مهم در دوران کودکی این بیماران می توان به جدایی از والدین، فقدان یا محدودیت فرصت هایی برای تعامل با دیگران و الگو قرار دادن فرد مضطربی در خانواده اشاره نمود. به علاوه در این پژوهش به کیفیت متفاوت نگرانی های این افراد از نظر مداوم و غیر قابل کنترل بودن آن نسبت به سایر افراد اشاره شده است. نکته مهم دیگر در این پژوهش تاکید بر الگوی شناختی است که به موضوع عدم تحمل ابهام در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر می پردازد. بر اساس این الگو، عدم تحمل ابهام، اجتناب شناختی و نداشتن توانایی حل مساله از ویژگی های مهم مبتلایان به این اختلال می باشد. عدم تحمل ابهام به معنی واکنش منفی به موقعیت های مبهم است که نقش اساسی در ایجاد و حفظ اختلال اضطراب فراگیر دارد. همچنین این بیماران قادر به هدایت و مدیریت نگرانی های خود در جهت حل مشکل نبوده و در عوض نگرانی هایشان آنها را از حل مساله باز می دارد. فیشر (2007) در مقاله ای در زمینه اختلال اضطراب فراگیر به این مطلب اشاره کرده است که بر اساس تعریف DSM IVاختلال اضطراب فراگیر یک نگرانی افراطی و فراگیر در افراد است که علاوه بر غیر قابل کنترل بودن، با دامنه وسیعی از نشانه های جسمانی (خستگی زودرس، تحریک پذیری، تنش عضلانی، اختلالات خواب و...) همراه است. این در حالیست که ICD 10 (دهمین طبقه بندی بین المللی بیماری ها) بیشتر بر علائم اضطرابی این اختلال تاکید می کند تا بر نگرانی حاصل از آن. تاکنون نتایج تحقیقات تجربی انجام شده، بیشتر با تعریف DSM IV هماهنگ بوده است. اختلال اضطراب فراگیر یک اختلال است که هسته مرکزی آن "نگرانی مفرط و غیر قابل کنترل " در زمینه رویارویی با موقعیت های استرس زا می باشد و این مساله می تواند منجر به اثراتی در تنظیم هیجانی شود (مک لالین، منین و فاراچ،2007)، در پژوهشی که توسط کیلی و استورچ(2009) انجام گرفته، ماهیت، سبب شناسی، ارزیابی و درمان اختلالات اضطرابی در جوانان بررسی شده است. در این پژوهش آمده است که اختلال اضطراب فراگیر، نگرانی افراطی و بی اساسی است که دامنه وسیعی از زمینه های مختلف زندگی روزانه را اعم از عملکرد تحصیلی،کارکردهای اجتماعی، روابط خانوادگی و...رادر بر می گیرد و شدت آن بیش از نگرانی های معمول در افراد سالم است. اضطراب تنها زمانی که رنج بالینی معنادار ایجاد کرده، باعث نقص در کارکردهای مختلف شده و از نظر زمانی طولانی شود، به عنوان اختلال در نظر گرفته می شود (2000، APA، به نقل از کیلی و استورچ، 2009). در حقیقت مبتلایان به این اختلال به ناتوانی مزمن در آرام بودن مبتلا هستند. این گروه همچنین در مورد خطر، تهدید و توجه و نگرانی در مورد آن، دچار سوگیریهای شناختی هستند (کراسک، پونتیلو،2001 وتوماسن، 2006، به نقل ازهمان منبع). تعداد زیادی از پژوهش ها به شناخت ها و نگرانی های اختلال اضطراب فراگیر پرداخته اند. این نگرانی ها در سنین مختلف متفاوت است به عنوان مثال این نگرانی ها در اواخر نوجوانی و اوایل جوانی، برکفایت و سلامت فرد تمرکز بیشتری دارند (AACAP، 2007، به نقل از کیلی و استورچ، 2009). یوپاتل و گرلاچ(2008)، در پژوهش خود در زمینه بررسی افکارغالب در اختلال اضطراب فراگیر، با مقایسه32 بیمار مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و 31 نفر فاقد این بیماری، به این نتیجه رسیدند که نگرانی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، یک واکنش اجتنابی در مقابل تصور تهدیدهای احتمالی آینده است. در این پژوهش به چندین پژوهش دیگر که نتایج به دست آمده را تایید می کنند، اشاره شده است. از جمله بورکووک، الکین و بهار(2004) و گرلاچ و دیکرت(2006) دریافتند که نگرانی یک رفتار مقابله ای است که فرد در مقابل تهدیدهای تصوری، آن را به کار می برد. براون، الری و بارلو( 1993، به نقل از یوپاتل و گرلاچ، 2008) نیز به این نگرانی ها به عنوان راهبرد مقابله ای می نگرند. به این صورت که فرد با نگرانی در مورد خطرات و رویدادهای احتمالی آینده، برای رویارویی با آنها آماده می شود. ولز و کارتر(2001، به نقل از یوپاتل و گرلاچ، 2008) اینطور عنوان می کنند که فرد برای مقابله با ترس ناشی ازرویدادهای چالش برانگیز آینده، شروع به نگرانی درباره آنها می کند. رویکرد های درمانی به این اختلال امروزه تاکید زیادی بر این نگرانی ها دارد چراکه بسیاری معتقدند عامل اصلی آسیب زا در این اختلال همین نگرانی هاست (APA، 2000، به نقل از مک لانین، منین و فاراچ، 2007). مک لانین، منین و فاراچ (2007)، در پژوهش خود با مقایسه دو گروه مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و گروه کنترل بدون اضطراب به بررسی نقش نگرانی در ایجاد هیجان و ناتوانی در تنظیم این هیجان ها در مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر پرداخته اند. نتایج نشان داده که مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر نسبت به گروه کنترل در زمینه پذیرش، توجه و مدیریت هیجانی عملکرد ضعیف تری دارند. این افراد به خصوص در شرایط نگران کننده و در جریان تجربیات منفی، عواطف و هیجان های منفی بیشتری را نسبت به گروه کنترل بروز می دهند. همچنین به دلیل ناتوانی در مدیریت هیجان ها، این افراد بیش از سایرین از تجربیات هیجانی اجتناب می کنند. در پژوهشی با عنوان خصوصیات اختلال اضطراب فراگیر، علائم و فرایندها (لادوکرو همکاران،1999)، 3 گروه شرکت کننده با یکدیگر مقایسه شدند. 24بیمار با اختلال اضطراب فراگیر اولیه، 24 بیمار با اضطراب فراگیر ثانویه، 38 بیمار مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی و 20 شرکت کننده بدون اختلالات اضطرابی. تشخیص این گروه ها براساس پرسشنامه های استاندارد و مصاحبه ساخت یافته انجام گرفت و یافته ها نشان داد که علائمی که DSM-IV برای اختلال اضطراب فراگیر(GAD) ارائه کرده است شامل نگرانی، اضطراب و علائم فیزیکی اضطراب فراگیر، وجه تمایز بیماران مبتلا به این اختلال و مبتلایان به سایر اختلالات اضطرابی می باشد. همچنین در این پژوهش آمده است که دو فرایند جهت گیری به سمت مشکل و عدم تحمل ابهام نیز از فرایندهای رایج در اختلال اضطراب فراگیر و وجه تمایز بیماران مبتلا به این اختلال و مبتلایان به سایر اختلالات اضطرابی می باشد. انگ و هیمبرگ(2006) با این فرضیه که افراد با اختلال اضطراب فراگیر بیش از کسانی که مضطرب نیستند از مشکلات بین فردی رنج می برند، پژوهشی در زمینه روابط بین فردی در مبتلایان به این اختلال انجام داده اند. در این پژوهش از دو گروه استفاده شده است. گروه اول از 48 نفر از مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر و گروه دوم (گروه کنترل) از 53 نفر بدون هیچ یک از اختلالات اضطرابی تشکیل شدند. نتایج این پژوهش تا حد زیادی فرضیه پژوهشگر را مورد تایید قرار داد. مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر مشکلات شدیدتری در روابط بین فردی داشته و بیش از گروه کنترل رفتارهایی همچون عدم جرات ورزی، سازش بیش از حد با شرایط، قربانی کردن خود و نیاز به دیگران را بروز دادند. این گروه علاوه بر مشکلات بین فردی در مقابل مقتضیات اجتماعی نیز مشکلات بیشتری نشان داده و احساس ذهنی"درمانده بودن" را به مراتب بیش از سایرین گزارش کردند. همچنین عزت نفس پائین تری داشته و از عدم تایید دیگران نسبت به خودشان بیشتر اجتناب می کردند. به علاوه این افراد در روابط خود بسیار مطیع و محترمانه رفتار می کردند. پژوهش های دیگر نشان داده اند که چنین الگوهای رفتاری که ذکر شد، اینگونه افراد را بیش از سایرین در معرض تجربیات هیجانی منفی قرار داده و توانایی آنها را برای بیان عواطف، ترس ها و نیازهایشان به خطر خواهد انداخت (منین، ترک، هیمبرگ و کارمین، 2004، به نقل از انگ و هیمبرگ، 2006). این افراد به دلیل تلاش برای پنهان کردن هیجانات خود، اغلب در برآوردن نیازهای خود دچار مشکل می شوند (نیومن،کاستونگی، بورکوک ومولنار، 2004، به نقل ازدکر، ترک، هس وموری، 2008 ). رومرو همکاران (2009) نیز در پژوهش خود به مشکلات و نقایص توجه و تنظیم هیجانی در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر پرداخته اند. این پژوهش بر روی یک نمونه 32 نفری (16 نفر افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و 16 نفرگروه کنترل غیر بیمار) انجام شده و به این نتیجه رسیده است که گروه مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر به طور معناداری سطوح کمتری از توجه و مقدار بیشتری نقص در تنظیم هیجانی را در مقایسه با گروه غیر مضطرب نشان داده اند. به علاوه یافته های حاصل از این پژوهش نشان داده که نقص در توجه و تنظیم هیجانات در زنان نسبت به مردان شیوع بالاتری دارد که این مساله می تواند یکی از دلایل شیوع بیشتر اختلال اضطراب فراگیر(GAD) درزنان و یک زمینه پژوهشی در مورد این اختلال باشد. البته نتایج بعضی از پژوهش ها متفاوت است. از جمله دکر، ترک، هس و موری (2008)، تنظیم هیجانات را در دو گروه مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر و افراد سالم مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه دست یافته اند که برخلاف نتایج پژوهش های دیگر مبنی بر ناتوانی مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر در تعدیل سازگارانه هیجانات و توجه محدود در تجربیات هیجانی و اینکه مبتلایان هیجانات را شدیدتر و متفاوت تر از دیگران تجربه می کنند (منین، 2004، و منین، هیمبرگ، ترک و فرسکو، 2005، به نقل از دکر، ترک، هس و موری، 2008) و سایر مطالعاتی که از ناتوانی بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در مدیریت هیجانی حمایت می کنند (بور کوک، آلکین و بهار،2004، به نقل از همان منبع)، این پژوهش نشان داده که مبتلایان در تجربیات هیجانی خود ضعیف تر از دیگران عمل نکرده و حتی از استراتژی های متعددی برای مدیریت هیجان هایشان استفاده می کنند. این در حالی است که بورکوک، آلکین و بهار (همان منبع) معتقدند مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر (GAD) به دلیل افکار و خود گویی های نگران کننده که عمدتا در مورد آینده است و به علت ماهیت اجتنابی این نگرانی ها از رویارویی واضح و روشن با افکار نگران کننده اجتناب می کنند. نکته جالب اینجاست که علاوه بر شیوع اختلال اضطراب فراگیر در زنان، درپژوهش های مختلف، تفاوت هایی در رابطه با انتخاب رویکردهای مقابله، در برابر موقعیت های تنیدگی زا در بین دختران و پسران گزارش شده است به این صورت که دختران نسبت به پسران بیشتر از راهبردهای هیجان مدار استفاده می کنند. (گیبسون، 1996، فریدنبرگ و لویس، 1997، قریشی،2002). برخی پژوهش ها عنوان می کنند که تفاوت عمده جنسیتی در زمینه استفاده از راهبردهای مقابله ای مربوط به استفاده از منابع اجتماعی است چراکه دختران بیش از پسران نظر و کمک دیگران را جستجو کرده و صمیمیت بیشتری نسبت به دیگران دارند و نوع مشکل در این زمینه تاثیری ندارد (سیف کرنک، گمبک و اسکینر، 1998). با توجه به این نکته که نتایج چنین پژوهش هایی می تواند برای بیماران مبتلا به اضطراب فراگیر دلالت های درمانی داشته و راه گشای متولیان در زمینه تشخیص و درمان این بیماران باشد، و با توجه به نتایج متفاوت تعدادی از پژوهش ها به نظر می رسد انجام پژوهش های بیشتر و دقیق تر در این زمینه کمک کننده باشد. و با توجه به تحقیقاتی که در زمینه اثر بخشی روش های درمان شناختی با تاکید بر نگرانی های بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر انجام شده اند، شاید بتوان نتایج این پژوهش ها را تاکیدی بر نتایج پژوهش هایی دانست که نگرانی های غیر قابل کنترل این بیماران را در زمینه رویارویی با تهدید و رویدادهای استرس آمیز مورد بررسی قرار داده اند. از جمله آرنتز (2003) در پژوهشی با موضوع درمان شناختی در مقابل آرام سازی برای درمان اختلال اضطراب فراگیر، با بررسی یک نمونه 45 نفری از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر به این نتایج دست یافت که هر دو روش آرام سازی و درمان شناختی-رفتاری (CBT) در درمان اضطراب فراگیر موثرند اما در پیگیری 1و6 ماهه نتایج به دست آمده نشان داد که گرچه در پیگیری 1 ماهه هر دو روش اثرات پایداری نشان دادند اما در پیگیری 6 ماهه روش درمانی شناختی-رفتاری موثرتر از آرام سازی می باشد. در این پژوهش همچنین به سایر پژوهش ها در زمینه درمان اختلال اضطراب فراگیر اشاره شده است. از جمله باتلرو همکاران (1991)، دورهام و تروی (1987) و دورهام و همکاران (1994) در بررسی های خود دریافتند که درمان شناختی-رفتاری (CBT) به مراتب موثرتر از درمان رفتاری به تنهایی است. همچنین پاور و همکاران (1989) و پاور و همکاران (1990) دریافتند درمان شناختی-رفتاری دارای اثرات پایدارتری هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت در مقابل درمان دارویی با بنزودیازپین می باشد. همچنین لادوکر و همکاران (2000) یک بسته درمان شناختی-رفتاری را با تاکید بر نگرانی های بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر به کار برده و در مقایسه این گروه با گروهی که در لیست انتظار بوده اند به اثر بخشی (CBT) در درمان این بیماران دست یافته است. البته در کنار پژوهش هایی که در زمینه تعامل فرد با محیط و نحوه پاسخدهی افراد به رویدادهای فشار زای محیطی صورت گرفته، پژوهش هایی نیز به جنبه های زیستی اختلال اضطراب فراگیر پرداخته اند که اشاره کوتاهی به آنها می شود. پژوهشی با عنوان واکنش های غیر طبیعی به فشارهای محیطی در بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی با تاکید بر تغییرات هورمون کورتیزول (چاودی و همکاران،2008) بر روی 201 آزمودنی مسن به منظور بررسی تغییرات سطح کورتیزول در مبتلایان به اختلالات اضطرابی و افراد سالم انجام شده است. آزمودنی ها در شرایط استرس زا مورد مطالعه قرار گرفتند.آزمودنی های مبتلا به اختلالات اضطرابی تحت این شرایط و چندین ساعت بعد افزایش زیادی در سطح کورتیزول خود نشان دادند در حالی که آزمودنی هایی که به هیچ اختلال روانپزشکی مبتلا نبودند میزان ثابتی از ترشح کورتیزول را نشان دادند. در این پژوهش همچنین اشاره شده است که زنان در مقایسه با مردان واکنش بیشتری به شرایط محیطی استرس زا از خود نشان می دهند. نتایج این پژوهش نشان دهنده یک بی نظمی در محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-غدد فوق کلیه در افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی، و یک الگوی بیش تنظیمی در ترشح کورتیزول در افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی به ویژه در مبتلایان به اضطراب فراگیر و فوبی ها می باشد. پژوهش های مشابهی نیز در مبتلایان جوان به اختلالات اضطرابی انجام گرفته است. از جمله آلپرزو همکاران (2003، به نقل ازچاودی و همکاران، 2008)،کاندرنو همکاران (2002، به نقل ازچاودی و همکاران، 2008) و فرلانو همکاران (2001، به نقل ازچاودی و همکاران، 2008)، در پژوهش های خود به این نتیجه دست یافته اند که نوعی تغییر در محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-غدد فوق کلیه و نوعی پاسخ غیر طبیعی (افزایش کورتیزول) در مبتلایان جوان به اختلالات اضطرابی هنگام مواجهه با استرس های حاد ایجاد می شود. البته پژوهش های دیگر به این مساله اذعان داشته اندکه به دلیل فراوانی رویدادهای استرس زا در طول زندگی افراد مسن در مقایسه با افراد جوان، این تغییرات بیولوژیکی در افراد جوان نسبت به افراد مسن چندان پایدار نیست (یانگ، ابلسون و کمرون، 2004، به نقل ازچاودی و همکاران، 2008). کلهو، کوپر و موری (2007) در پژوهشی به مقایسه اختلال اضطراب فراگیر و فوبی اجتماعی فراگیر پرداخته و دریافتند که میزان شیوع اختلال اضطراب فراگیردر مقایسه با اختلالاتی همچون پانیک وآگورافوبیا در خویشاوندان درجه اول بیماران مبتلا به این اختلال به مراتب بیشتر از خویشاوندان افراد غیر مبتلا می باشد. این موضوع همچنین در میان والدین افراد مبتلا نیز صادق است (نویز و همکاران، 1987 و مندل ویکز، پاپا دمیتریو و ویلموت، 1993، به نقل از کلهو، کوپر و موری، 2007). گرچه پژوهش هایی از این قبیل می توانند نشان دهنده جنبه های وراثتی اختلال اضطراب فراگیر باشند اما در عین حال می توانند تاکیدی باشند بر این نکته که راهبردهای مقابله ای نا کارآمد بر اختلال اضطراب فراگیر تاثیر گذارند چراکه هر فرد راهبردهای مقابله ای را درون خانواده و در تعامل با آنها می آموزد لذا شیوع اضطراب فراگیر در یک خانواده می تواند نشان دهنده رواج راهبردهای مقابله ای غیر موثر در درون سیستم خانواده باشد. البته روشن است که بررسی صحت و درستی چنین مساله ای به انجام پژوهش های متعدد در زمینه اختلال اضطراب فراگیر و راهبردهای مقابله ای با تاکید بر سیستم خانوادگی نیاز دارد. منابع فارسی: ابوالقاسمی عباس، بخشیان فرشته، نریمانی محمد.(1391). راهبرد های کنترل فکر و بازداری پاسخ در افراد مبتلا به استرس حاد و افراد بهنجار، فصلنامه دانش و تندرستی، دوره 7، شماره 4،165-172. امینی همایون، علاقبندار جواد، شریفی ونداد، داوری آشتیانی رزیتا، کاویانی حسن، شهریور زهرا، شعبانی امیر، عربگل فریبا، شیرازی الهام، حکیم شوشتری میترا.(1385)، روایی نسخه فارسی مصاحبه تشخیصی جامع بین المللی(CIDI) برای تشخیص اسکیزوفرنیا و اختلال دو قطبی، مجله دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران،دوره64،شماره8، 31-42. انجمن روانپزشکی آمریکا،(1994) راهنای تشخیصی و آماری اختلال های روانی، چاپ چهارم،جلد دوم،مترجمان محمدرضانیکخو،هامایاک آوادایس یانس،سیامک نقش بندی،مالک میرهاشمی،محی الدین غفرانی،تهران،انتشارات سخن. باچر جیمز، مینیکا سوزان،هولی جیمز،(1388)آسیب شناسی روانی، جلد اول، ترجمه یحیی سید محمدی، تهران، ارسباران. دادستان، پریرخ،(1387) روان شناسی مرضی تحولی:از کودکی تا بزرگسالی،جلد اول،تهران،سمت. داوری آشتیانی رزیتا، علاقه بندراد جواد، شریفی ونداد، امینی همایون، کاویانی حسین، شعبانی امیر، شهریور زهرا، عربگل فریبا، حکیم شوشتری میترا، شیرازی الهام. (1383). پایایی نسخه فارسی مصاحبه تشخیصی جامع بین المللی(CIDI) برای تشخیص اسکیزوفرنیا و اختلال دو قطبی، تازه های علوم شناختی، سال6 شماره1و2،9-1. سادوک،بنیامین،سادوک،ویرجینا،(1388)خلاصه روانپزشکی ،ویرایش دهم2007، جلد دوم،ترجمه نصرت الله پورافکاری،تهران،شهر آب،آینده سازان. سرمد، زهره، بازرگان، عباس، حجازی، الهه،(1391) روش های تحقیق در علوم رفتاری، چاپ سیزدهم، تهران، آگه. کاویانی، حسین، علاقبند راد، جواد، شریفی، ونداد، پورناصح، مهرانگیز، احمدی ابهری، سید علی،(1385) آموزش و کاربرد مصاحبه تشخیصی جامع بین المللی (CIDI)، تهران، مهرکاویان. کنرلی، هلن، (1382) اختلال های اضطرابی (آموزش کنترل و درمان)، ترجمه سیروس مبینی، تهران، انتشرات رشد. هالجین،ریچارد پی،ویتبورن،سوزان کراس،(1389) آسیب شناسی روانی(دیدگاه بالینی نسبت به اختلال های روانی)،جلد اول، ترجمه یحیی سید محمدی،تهران ،نشر روان. منابع لاتین: Allgulander Christer. (2006). Generalized anxiety disorder: What are we missing? European Neuropsychopharmacology, 16, S101–S108. Allgulander Christer. (2012). Generalized Anxiety Disorder: A Review of Recent Findings. J Exp Clin Med, 4, 88-91. American Psychiatric Association(2013), Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, Fifth Edition. Arlington, VA, American Psychiatric Association. Ansseaue Marc, Benjamin Fischler, Michel Dierick, Albert Adelin, Leyman Sophie, Annick Mignon. (2007). soioeconomic correlates of generalized anxiety disorder and major depression in primary care. Depression and Anxiety, 1-8. Antony Martin M., Swinson Richard P. (1996). Anxiety Disorders and their Treatment: A Critical Review of the Evidence-Based Literature. Canada: Minister of Supply and Services Canada. Arikian steven R, Gorman jack M. (2001). A Review of the Diagnosis, Pharmacologic Treatment, and Economic Aspects of Anxiety Disoder. primary care companion J clin psychiatry, 3, 110-117. BANDELOW BORWIN, SHER LEO, BUNEVICIUS ROBERTAS, HOLLANDER ERIC, KASPER SIEGFRIED, ZOHAR JOSEPH, MÖLLER HANS-JÜRGEN, . (2012). Guidelines for the pharmacological treatment of anxiety disorders, obsessive – compulsive disorder and posttraumatic stress disorder in primary care. International Journal of Psychiatry in Clinical Practice, 16, 77–84. BARLOW DAVID H. (2008). Clinical handbook of psychological disorders : a step-by-step treatment manual. United States of America: Guilford Press. Bonita.Ruth, Beaglehole.Robert, Kjellstrom.Tord,(2006), Basic epidemiology , 2end edition, world health organization Book Sarah W, Thomas Suzanne E, Randall Patrick K, Randall Carrie L,. (2008). Paroxetine reduces social anxiety in individuals with a co-occurring alcohol use disorder. Anxiety Disorders, 22, 310–318. Branch mary louise, Brinson sabrina A. (2007). Gone but not forgotten: children's expriences with attachment, separation and loss. Reclaiming children and youth, 16, 41-45. Bushnell, John. (1998). Guidelines for Assessing and Treating Anxiety Disorders: National Health Committee. Chapman L. Kevin, Kertz Sarah J, Zurlage Megan M, Woodruff-Borden Janet, . (2008). A confirmatory factor analysis of specific phobia domains in African American and Caucasian American young adults. Journal of Anxiety Disorders, 22, 763–771. Clark David A, Beck Aaron T. (2010). Cognitive therapy of anxiety disorders: science and practice. United States of America: Guilford Press. Comer Jonathan S, Kendall Philip C, Franklin Martin E, Hudson Jennifer L, Pimentel Sandra S,. (2004). Obsessing/worrying about the overlap between obsessive–compulsive disorder and generalized anxiety disorder in youth. Clinical Psychology Review, 24, 663–683. Crits-Christoph Paul, Newman Michelle G, Rickels Karl, Gallop Robert, Gibbons Mary Beth Connolly, Hamilton Jessica L, Ring-Kurtz Sarah, Pastva Amy M, . (2011). Combined medication and cognitive therapy for generalized anxiety disorder. Journal of Anxiety Disorders, 25, 1087– 1094. D’ONOFRIO, BRIAN M. (2011). Consequences of Separation/Divorce for Children. Encyclopedia on Early Childhood Development. Emery, robert E. (1991). childern and divorce: transition or trauma. the public perspective. Fang Angela, Hofmann Stefan G. (2010). Relationship between social anxiety disorder and body dysmorphic disorder. Clinical Psychology Review, 30, 1040–1048. Farhoudian Ali, Sharifi Vandad, Amini Homayoun, Basirnia Anahita, Mesgarpour Bita, Mansouri Naghmeh, Amin-Esmaeeli Masoomeh, Salesian Niloofar, Mohammadi Mohmmad Reza, Yousefi-Nooraie Reza, Rahimi-Movaghar Afarin. (2007). Prevalence of Psychiatric Disorders in Iran: A Systematic Review. Iranian J Psychiatry, 2, 136-150. Fehm Lydia, Beesdo Katja, Jacobi Frank, Fiedler Agnes, . (2007). Social anxiety disorder above and below the diagnostic threshold: prevalence, comorbidity and impairment in the general population. Soc Psychiatry Psychiatr Epidemiol. Ghaznavi Mohammad Reza, Keikha Aleme, Mirshekar Habibullah, . (2012). Epidemiology of prevalence rate of psychiatric disorders among the upper 15-year-old population (case study). Advances in Environmental Biology, 6, 1172-1178. Herbert James D, Gaudiano Brandon A, Rheingold Alyssa A, Moitra Ethan, Myers Valerie H, Dalrymple Kristy L, Brandsma Lynn , . (2009). Cognitive behavior therapy for generalized social anxiety disorder in adolescents: A randomized controlled trial. Journal of Anxiety Disorders, 23, 167–177. Hersen Michel, Turner Samuel M, Beidel Deborah C,. (2007). Adult Psychopathology and Diagnosis (Fifth Edition ed.). Hoboken, New Jersey: John Wiley & Sons, Inc. Himle Joseph A, Baser Raymond E, Taylor Robert Joseph, Campbell Rosalyn Denise, Jackson James S, . (2009). Anxiety disorders among African Americans, blacks of Caribbean descent, and non-Hispanic whites in the United States. Journal of Anxiety Disorders, 23, 578-590. Johnson Philip L, Shekhar Anantha. (2012). An animal model of panic vulnerability with chronic disinhibition of the dorsomedial/perifornical hypothalamus. Physiology & Behavior, 107, 686–698. Kadri Nadia, Agoub Mohamed, Gnaoui Samir El, Berrada Soumia, Moussaoui Driss, . (2007). Prevalence of anxiety disorders: a population-based epidemiological study in metropolitan area of Casablanca, Morocco. Annals of General Psychiatry, 6, 1-6. Kebede, Yigzaw.Epidemiology, Produced in collaboration with the Ethiopia Public Health Training Initiative, The CarterCenter, the Ethiopia Ministry of Health, and the Ethiopia Ministry of Education, 2004 Keeley Mary L, Storch Eric A. (2009). Anxiety Disorders in Youth. Journal of Pediatric Nursing, 24, 26-40. KESSLER RONALD C, PETUKHOVA MARIA, SAMPSON NANCY A, ZASLAVSKY ALAN M, WITTCHEN HANS-ULLRICH. (2012). Twelve-month and lifetime prevalence and lifetime morbid risk of anxiety and mood disorders in the United States. Int J Methods Psychiatr Res, 21, 169–184. Kessler Ronald C, Wang Philip S. (2008). The Descriptive Epidemiology of Commonly Occurring Mental Disorders in the United States. Annu. Rev. Public Health, 115–129. Kring Ann M, Johnson Sheri L, Davison Gerald C, Neale John M. (2010). Abnormal psychology: John Wiley & Sons, Inc. Labellarte Michael J, Ginsburg Golda S, Walkup John T, Riddle Mark A, . (1999). The Treatment of Anxiety Disorders in Children and Adolescents. Society of Biological Psychiatry, 46, 1567–1578. Lecrubier Y, Wittchen H.U, Faravelli C, Bobes J, Patel A, Knapp M, . (2000). A European perspective on social anxiety disorder. Eur Psychiatry, 15, 5-16. Leray E, Camara A, Drapier D, Riou F, Bougeant N, Pelissolo A, Lloyd K.R, Bellamy V, Roelandt J.L, Millet B. (2011). Prevalence, characteristics and comorbidities of anxiety disorders in France: Results from the ‘‘Mental Health in General Population’’ Survey (MHGP). European Psychiatry, 26, 339–345. Lieb Roselind, Becker Eni, Altamura Carlo, (2005). The epidemiology of generalized anxiety disorder in Europe. European Neuropsychopharmacology, 15, 445 – 452. McLean Carmen P, Asnaani Anu, Litz Brett T, Hofmann Stefan G,. (2011). Gender differences in anxiety disorders: Prevalence, course of illness, comorbidity and burden of illness. Journal of Psychiatric Research, 45, 1027-1035. Michael Tanja, Zetsche Ulrike, Margraf Jürgen,. (2007). Epidemiology of anxiety disorders. PSYCHIATRY, 6, 136-142. MUZINA DAVID J, EL-SAYEGH SAMAR. (2001). Recognizing and treating social anxiety disorder. CLEVELAND CLINIC JOURNAL OF MEDICINE, 68, 649-657. Noorbala Ahmad Ali, BagheriSYazdi Seyed Abas, Hafezi Mohsen,. (2012). Trends in Change of Mental Health Status in the Population of Tehran between 1998 and 2007. Archives of Iranian Medicine, 15, 201-204. Palosaari U.K, Aro H.M. (1995). Parental divorce, self-esteem and depression: an intimate relationship as a protective factor in young adulthood. Journal of Affective Disorders, 35, 91-96. Pearce N. (2005). A Short Introduction to Epidemiology (2nd ed ed.): Wellington, CPHR. Pilecki Brian, Arentoft Alyssa, McKay Dean, . (2011). An evidence-based causal model of panic disorder. Journal of Anxiety Disorders, 25, 381–388. Rector Neil A, Bourdeau Danielle, Kitche Kate, Joseph-Massiah Linda,. (2005). Anxiety disorders: an information guide: a guide for people with anxiety and their families. Canada: Centre for Addiction and Mental Health. Romera Irene, Fernández-Pérez Sabela, Montejo Ángel Luis, Caballero Fernando, Caballero Luis, Arbesú José Ángel, Delgado-Cohen Helena, Desaiah Durisala, Polavieja Pepa, Gilaberte Inmaculada, . (2010). Generalized anxiety disorder, with or without co-morbid major depressive disorder, in primary care: Prevalence of painful somatic symptoms, functioning and health status. Journal of Affective Disorders, 127, 160–168. Santana Lívia, Fontenelle Leonardo F. (2011). A review of studies concerning treatment adherence of patients with anxiety disorders. Patient Preference and Adherence, 5, 427–439. SHEAR M. KATHERINE, BJELLAND INGVAR, BEESDO KATJA, GLOSTER ANDREW T, WITTCHEN HANS-ULRICH, . (2007). Supplementary dimensional assessment in anxiety disorders. International Journal of Methods in Psychiatric Research, S52–S64. Simpson Helen Blair, Neria Yuval, Lewis-Fernández Roberto, Schneier Franklin. (2010). Anxiety Disorders: Theory, Research, and Clinical Perspectives. United States of America: Cambridge University Press. Somers Julian M, Goldner Elliot M , Waraich Paul, Hsu Lorena, . (2006). Prevalence and Incidence Studies of Anxiety Disorders: A Systematic Review of the Literature. Can J Psychiatry, 51, 100-113. Spurr Jane M, Stopa Lusia. (2002). Self-focused attention in social phobia and social anxiety. Clinical Psychology Review, 22, 947–975. Stein Murray B, Kean Yin M. (2000). Disability and Quality of Life in Social Phobia: Epidemiologic Findings. Am J Psychiatry, 157, 1606–1613. Stein Murray B, Steckler Thomas. (2010). Behavioral Neurobiology of Anxiety and Its Treatment: Springer. Sunderland Matthew, Hobbs MeganJ, Andrews Gavin, Craske MichelleG, . (2012). AssessingDSM-IVsymptomsofpanicattackinthegeneral population:Anitemresponseanalysis. Journal ofAffectiveDisorders, 143, 187–195. Tanios Christine Y, Abou-Saleh Mohammad T, Karam Aime´e N, Salamoun Mariana M, Mneimneh Zeina N, Karam Elie G, . (2009). The epidemiology of anxiety disorders in the Arab world: A review. Journal of Anxiety Disorders, 23, 409–419. Tull Matthew T, Stipelman Brooke A, Salters-Pedneault Kristalyn, Gratz Kim L . (2009). An examination of recent non-clinical panic attacks, panic disorder, anxiety sensitivity, and emotion regulation difficulties in the prediction of generalized anxiety disorder in an analogue sample. Journal of Anxiety Disorders, 23, 275–282. Vareschi Courtney G, Bursik Krisanne. (2005). Attachment Style Differences in the Parental Interactions and Adaptation Patterns of Divorcing Parents. Journal of Divorce & Remarriage, 42.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید