صفحه محصول - اجزا و مدل های هوش معنوی و مقایسه آن با سایر هوش ها

اجزا و مدل های هوش معنوی و مقایسه آن با سایر هوش ها (docx) 1 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 1 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

Contents TOC \o "1-3" \h \z \u 2-2)هوش معنوی PAGEREF _Toc16152599 \h 22-2-1) هوش PAGEREF _Toc16152600 \h 22-2-2)معنویت PAGEREF _Toc16152601 \h 3وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است: PAGEREF _Toc16152602 \h 5از سوي دیگر، معنویت داراي سه بعد است: PAGEREF _Toc16152603 \h 52-2-3)هوش معنوي PAGEREF _Toc16152604 \h 6فریدمن و مک دونالد پس از مرور معانی مختلف معنویت، مؤلفه های مهم آن را چنین عنوان می نمایند: PAGEREF _Toc16152605 \h 11بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند: PAGEREF _Toc16152606 \h 12جدول 1 : تعاريف هوش معنوي به همراه نام و سال ارائه (محقق) PAGEREF _Toc16152607 \h 122-2-4)جايگاه هوش معنوي در سازمان PAGEREF _Toc16152608 \h 142-2-5)مقايسة رفتار افراد داراي هوش معنوي قوي و افراد داراي هوش معنوي ضعيف PAGEREF _Toc16152609 \h 17جدول 2.مقایسه رفتار افراد داراي هوش معنوي قوي و افراد داراي هوش معنوي ضعیف PAGEREF _Toc16152610 \h 172-2-6)بررسي الگوهاي رايج هوش معنوي PAGEREF _Toc16152611 \h 19۱. الگوي ايمونز PAGEREF _Toc16152612 \h 19۲. الگوي امرام و دراير PAGEREF _Toc16152613 \h 21۳. الگوي سيسك و تورنس PAGEREF _Toc16152614 \h 21۴. الگوي زوهار( ۲۰۰۴) PAGEREF _Toc16152615 \h 222-2-7)ابعاد هوش معنوی بر اساس دیدگاه زوهر و مارشال PAGEREF _Toc16152616 \h 252-2-8)مولفه های ۱۲ گانه هوش معنوی : PAGEREF _Toc16152617 \h 252-2-9)برخي از مؤلّفه هاي هوش معنوي در آموزه هاي ديني PAGEREF _Toc16152618 \h 282-2-10)رشد هوش معنوی PAGEREF _Toc16152619 \h 302-2-11)هوش معنوی و سلامت روانی PAGEREF _Toc16152620 \h 332-2-12)مقایسه هوش معنوی با هوشهای دیگر PAGEREF _Toc16152621 \h 33شکل شماره 1ـ رابطه هوشها (ویگلزورث، 2004) PAGEREF _Toc16152622 \h 34جدول شماره 3ـ مقايسه هوش معنوي و هوش متعارف (مک هاوک، 2002). PAGEREF _Toc16152623 \h 352-2-13)اجزاء هوش معنوی: PAGEREF _Toc16152624 \h 362-2-14)مدل های هوش معنوی PAGEREF _Toc16152625 \h 372-2-14-1) مدل وگان: PAGEREF _Toc16152626 \h 372-2-14-2)مدل بروس لیچفیلد PAGEREF _Toc16152627 \h 382-2-14-3)مدل ایمونز PAGEREF _Toc16152628 \h 382-3)پیشینیه تحقیق PAGEREF _Toc16152629 \h 412-3-1) تحقیقات انجام شده در داخل کشور PAGEREF _Toc16152630 \h 412-3-2)تحقیقات انجام شده در خارج کشور PAGEREF _Toc16152631 \h 44منابع PAGEREF _Toc16152632 \h 45 2-2)هوش معنوی 2-2-1) هوش هوش رفتار حل مسألۀ سازگارانه اي است که در راستاي تسهيل اهداف کاربردي و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می شوند، کاهش می دهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزاره اي است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری می سازد (ایمونز، 1999؛ استرنبرگ ، 1997؛ به نقل از: نازل، 2004). هوش به عنوان یک توانایی شناختی، در اوایل قرن بیستم توسط آلفرد بینه مطرح شد. او همچنین آزمونی براي اندازه گیري میزان بهرة هوش افراد ابداع کرد. بعدها لوئیس ترمن و دیوید وکسلر آزمون هاي جدیدتري ساختند . اما در دو دهۀ اخیر، مفهوم هوش به حوزه هاي دیگري مانند هوش هیجانی ، هوش طبیعی ، هوش وجودي و هوش معنوي معنوي گسترش یافته است. علاوه براین، دیگر هوش به عنوان یک توانایی کلی محسوب نمی گردد، بلکه به عنوان مجموعه اي از ظرفیت هاي گوناگون در نظر گرفته می شود. گاردنر(1999) هوش را شامل مجموعه توانایی هایی می داند که بر اي حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدي به کار می رود که در یک فرهنگ ارزشمند تلقّی می شوند. از نظر وي، انواع هوش عبارتند از: زبانی ، موسیقایی ، منطقی ریاضی ، فضایی ، جنبشی- بدنی ، بین فردي و درون فردي(گاردنر،1999). مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات می شود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مؤلفه های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل (یکپارچه) دربرمی گیرد (نازل، 2004، 42). در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می دهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روش های کارآمد حل مسائل از ویژگی های افراد باهوش است (نازل، 2004، 42). 2-2-2)معنویت معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی وخودشناسی می شود ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است ،ایمونز تلاش کرد معنویت را براساس تعریف گاردنر از هوش ،در چارچوب هوش مطرح نماید ومعتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد وسازگاری فرد را پیش بینی می کند وقابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند وبه اهدافشان دسترسی داشته باشد.گاردنر ،ایمونز را مورد اتقاد قرار می دهد ومعتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند(مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی)از جنبه های عقلانی ،حل مسئله وپردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام،2005).می توان علت مخلفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد(نازل ،2004). معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان، 2002). آنچه امروزه در دنیاي معاصر کمبودش احساس می شود معنویت است . این خلأ در جهان غرب بیشتر است. آنان در مادیات و از معنویات فاصله گرفته اند و در شهو ات غوطه ور شده اند. ویژگی شهوات این است که در بدو امر شهوت است ، اما در ادامه ، جهنم است . وقتی شهوات بر زندگی فرد یا ملتی حاکم شد، به دوزخ ، تبدیل می شود . این خاصیت شهوات بشري است . براي مهار شهوات و ویران ساختن این دوزخ خودساخته ، به یک معجزة اجتماعی نیاز است که از روحانیت و معنویت برمی خیزد (وگان، 2002). به دلیل آنکه واژة معنویت در زمینه هاي گوناگونی به کار می رود، تعریف آن مشکل است. موضوع معنویت دل مشغولی دیرپاي بشر است، اما بررسی نقّادانه و تطبیقی معنویت در زمینه هاي جهانی، پدیدة نوظهوري است. بسیاري از ادیان، واژة دقیقی بر اي رساندن مفهوم معنویت ندارند. با وجود این، امروزه مفهوم معنویت عمومیت یافته است (نازل ،2004). معنویت به عنوان انرژي، معنا، هدف و آگاهی در زندگی است(سهرابی،1387). معنویت، جست وجوي مداوم براي یافتن معنا و هدف زندگی است ؛ درك عمیق و ژرف ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهاي طبیعی موجود، و نظام باورهاي شخصی(هارتز،2005). اما در یک تعریف جامع تر و دقیق تر، می توان معنویت را این گونه معرفی کرد» تلاشی در جهت پرورش حساسیت نسبت به خویشتن، دیگران، خدا، یا کندوکاوي در جهت آنچه براي انسان شدن مورد نیاز است، و جست وجویی براي رسیدن به انسانیت کامل(زوهار و مارشال،2000). ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیش بینی می کند و قابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدارشناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه های عقلانی، حــل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام، 2005، 6). می توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد (نازل، 2004، 47). وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است: 1ـ بالاترین سطح رشد در زمینه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می گیرد. 2ـ یکی از حوزه های رشدی مجزا می باشد. 3ـ بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق) 4ـ شامل تجربه های اوج می شود(وگان،2003). از سوي دیگر، معنویت داراي سه بعد است: 1-معنا: معنویت شامل جست وجوي معنا و هدف به شیوه اي است که به وجودي مقدس یا واقعیتی غایی ارتباط پیدا می کند. معمولاً این امر موجب پاسخ به این سؤال می شود که چه گونه دیدگاه من دربارة وجودي مقدس یا واقعیتی غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟ معنا ممکن است دربرگیرندة اصول اخلاقی و ارزش هاي متعا لی نیز باشد، بخصوص که این جنبه هاي زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودي مقدس یا واقعیتی غایی است(سانتوز،2006). 2- تعالی: این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره می کند که ارتباطی فراسوي خود شخصی مان فراهم می سازد و شامل ارتباط با وجودي مقدس یا واقعیتی غایی می گردد. 3- عشق: عشق منعکس کنندة بعد اخلاقی معنویت است، بخصوص زمانی که توسط باورهاي مربوط به واقعیتی غایی یا وجودي مقدس برانگیخته شده باشد . از نظر هارتز ، اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه، منعکس کنندة این موضوع است که دو بعد دیگر معنویت (معنا و تعالی) را تا چه اندازه جدي می گیریم. منظور از عشق صرفاً یک احساس نیست ، عشق می تواند مستلزم انجام کاري باشد که بیشترین فایده را براي خود و دیگران در پی داشته باشد(سانتوز،2006). از دیدگاه غباري بناب و همکارانش،معنویت عبارت است ازارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستاي گذشتن از پیچ وخم هاي زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبناي ارتباط با وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته وجهت دار الوهی. این بعد وجودي انسان فطري و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه، انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا می یابد(غباري بناب و دیگران،1386). 2-2-3)هوش معنوي پس از گسترش مفهوم هوش به سایر قلمروها ، ظرفیت ها و توانایی هاي انسان و بخصوص مطرح شدن هوش هیجانی در روان شناسی، ایمونز در سال 1999 ، هوش معنوي رامطرح کرد و آن را مجموعه اي از توانایی ها براي بهره گیري از منابع دینی و معنوي دانست. هوش معنوي سازه هاي هوش و معنویت را با هم داراست، در حالی که معنویت جست وجو براي یافتن عناصر مقدس، معنایابی، هشیاري بالا و تعالی است. هوش معنوي شامل توانایی براي استفاده از چنین موضوعاتی است که می تواند کارکرد و سازگار ي فرد را پیش بینی کند و منجر به تولیدات و نتایج ارزشمندي گردد. گاردنر در نظریۀ هوش، چند معیار بیان می کند . چنانچه بخواهیم مجموعه اي از ظرفیت ها یا توانایی ها را به عنوان هوش قلمداد کنیم باید هشت معیار را در نظربگیریم: 1. مجموعه اي از فعالیت هاي مشخص را دربرگیرد. 2. داراي تاریخچۀ تکاملی باشد و از نظر تکاملی، عقلانی به نظر برسد. 3. داراي الگوي بخصوصی از رشد و تحول باشد. 4. بتوانیم از طریق آسیب مغزي آن را مشخص کنیم. 5. بتوانیم افراد را در گستره اي از وجود آن توانایی و یا فقدان آن، طبقه بندي کنیم. 6. قابلیت رمزگردانی با یک نظام نمادین را داشته باشد. 7. با مطالعات روان شناسی تجربی حمایت گردد. 8. با یافته هاي روان سنجی تأیید شود(گاردنر،2006). معیارهاي مطرح شده توسط گاردنر را نمی توان تنها ملاك بررسی این موضوع دانست که آیا معنویت یک هوش است یا خیر؟ ایمونز معتقد است: هوش معنوي این معیارها را داراست و پایه هاي زیست شناختی هوش معنوي را در سه سطح می توان بررسی کرد: زیست شناسی تکاملی ، ژنتیک رفتاري، و دستگاه هاي عصبی(ایمونز،2000). مفهوم هوش معنوی در بردارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مسأله است كه بالاترین سطح رشد را در حیطه های مختلف شناختی، اخلاقی و هیجانی شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یكپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید این هوش به انسان دیدی كلی در مورد زندگی و محیط كار می دهد و او را به چار چوب بندی و تغییر مجدد تجارب خود قادر می سازد تا شناخت و معرفت خویش را عمیق بخشد(ایمونز،2000). هوش معنوی مفاهیم معنویت و هوش را درون یك سازه جدیدتر تركیب می كند و به انسان این فرصد را می دهد كه در مقابل واقعیت های مادی و معنوی حساس باشد و تعالی را هر روز در لابه لای اشیاء، نكان ها، ارتباطات و نقوش ها دنبال كند (سهرابی، 1387). ادوارد (2003) معتقدست داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح می كند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین های آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست، هر چند می توان گفت برای بهره مندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم می باشد (نازل، 2004). هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت مهم فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تكاملی خلاق را در بر می گیرد. هوش معنوی به شكل هشیاری ظاهر می شود و به شكل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح در می آید. بنابراین هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماوراء فرد و به روح مرتبط می كند. علاوه براین، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدین جهت خود آگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر زمین و همه موجودات می شود (وگان، 2003). هوش معنوی برای حل مشكلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سؤال هایی همانند «آیا شغل من باعث تكامل من در زندگی می شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ایجاد می كند (ویگلزورث، 2004 به نقل از: سهرابی، 1385). در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا كه فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می كند (مك مولن، 2003). همچنین قابل ذكر است كه سوال های جدی در مورد اینكه از كجا آمده ایم، به كجا می رویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی می باشند (غباری بناب و همكاران، 1386). به نظر می رسد هوش معنوی از روابط فیزیكی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می گردد. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد می شود كه تحت تأثیر یك نگاه كلی قرار گرفته اند. فرد می تواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد (نازل، 2004). آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درك متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می شود (آمرام، 2005). بعضی از ویژگی های فردی كه برای بهره گیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتند از: خردمندی، تمامیت (كامل بودن)، دلسوزی (مك مولن، 2003)، دیدگاه كل نگر داشت، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف پذیری (زهرو دریك، 2000). این ویژگی ها روش های متفاوتی را برای دانستن از طریق روش های غیر زبانی و غیر منطقی مانند رویا، شهود و تجربه عرفانی جهت دستیابی به سطوح عمیق تر معنا ارائه می كنند (نازل، 2004). سانتوس معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است، وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف كرده است: 1- شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسأله كه ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی (در این جهان) موقتی است. 2- بازشناسی و باور یك موجود معنوی برتر (یعنی خداوند) 3- اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید كتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد. 4- لزوم شناسایی هدف زندگی (وجود چیزی كه انسان را فرا می خواند) و پذیرفتن این نكته كه از نظر ژنتیكی بعضی از توانایی ها كد گذاری شده اند. 5- شناختن جایگاه خود در نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است) 6- شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر كه برای داشتن زندگی موفق باید سبك زندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شكل داد (سانتوس، 2006). هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می سازد، به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ های مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است (وگان، 2003). بعضی از ویژگی های فردی که برای بهره گیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتند از: خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی (مک مولن، 2003)، دیدگاه کل نگر داشتن، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف پذیری. (زهر و دریک، 2000) این ویژگی ها روش های متفاوتی را برای دانستن از طریق روش های غیرزبانی و غیر منطقی مانند رویا، شهود و تجربه عرفانی، جهت دستیابی به سطوح عمیق تر معنا ارائه می کنند(دسلوریرس ، 2000؛ به نقل از: نازل، 2004) ویژگی هایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار توانایی ها و فعالیت های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعاکردن، تعمق، رویاها و تحلیل رویا، باورها و ارزش های دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، ممکن است به عنوان روش هایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقمندی به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد (نازل، 2004). فریدمن و مک دونالد پس از مرور معانی مختلف معنویت، مؤلفه های مهم آن را چنین عنوان می نمایند: 1ـ تمرکز داشتن بر معنی نهایی. 2ـ آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آنها. 3ـ اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی. 4ـ ارتقای خود به یک کل بزرگ تر (آمرام، 2005، 15). نوبل و وگان معتقدند مؤلفه های هشت گانه ای که نشان دهندۀ هوش معنوی رشدیافته هستند عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران. (به نقل از: نازل، 2004، 63) مک مولن (2003) معتــقد است ارزش هایی ماننــد شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد. بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند: 1. آگاهی از تفاوت؛ 2. شگفتی، حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛ 3. حکمت و خرد؛ 4. آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن و به ندای خداوند گوش دادن)؛ 5. هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی آرام بودن؛ 6. تعهد، فداکاری و ایمان (سهرابی، 1387). جدول زير تعاريف ديگر هوش معنوي ارائه شده است. جدول 1 : تعاريف هوش معنوي به همراه نام و سال ارائه (محقق) نام دانشمند (سال)تعاريف هوش معنويبولينگ ( 1998 )نوعي دانش است كه سبك زندگي را بيان مي كند و شناختي را مشخص مي كند كه اعمال انساني را در پديده اصلي وجود الويت بندي مي كند و گستره زندگي را در عشق توسعه مي دهد(Crichton,2008: 25)امونز ( 1999 )كاربرد انطباقى اطلاعات معنوى در جهت حل مسئله در زندگى روزانه و فرايند دستيابى به هدف (Amram,2009:45)لوين ( 2000 )شهود را در بر مي گيرد كه وراي هوش عقلايي، خطي و تحليلي ماست(Amram,2009:45)نوبل ( 2001 )استعداد ذاتي بشري است(سهرابي،17،1387). و عملكرد ذهني انسان را منعكس مي كند(ساغرواني، 1388،3).ولمن ( 2001 )در برگيرنده تفكر، ادراك و حل مسئله است و ظرفيتي انساني است براي پرسيدن سوالات غايي در خصوص معناي زندگي و تجربه ارتباطات يكپارچه بين هر يك از ما و جهاني كه در آن زندگي مي كنيم(Amram,2009:45)؛ (Amram,2005: 5)والش و وگان ( 2002 )در برگيرنده مجموعهاي از قابليتهاست، و توانائيهايي مانند خودآگاهي بيشتر، آگاهي از ماهيت چند بعدي حقيقت، دارا بودن تقوا، شناخت تقدس در فعاليتهاي روزانه مي باشد (Amram,2005: 14)چالز مارك( 2004 )جنبه هاي شناختي و عاطفي ذات ما را در بر مي گيرد، و به عنوان جزئي از هوش كلي است، كه بصيرت، تجربيات، و ماوراء را شامل مي شود(Crichton,2008:10)كينگ ( 2008 )مجموعهاي از ظرفيتهاي عقلي كه به آگاهي كامل و كاربرد انطباقي از جنبه هاي معنوي و جهان مافوق وجودي شخص كمك مي كند و منجر به خروجي هايي مانند تفكر وجودي عميق، افزايش معنا، شناسايي عالم مافوق و سلطه حالتهاي معنوي مي شود (King,2008::52) 2-2-4)جايگاه هوش معنوي در سازمان چنان که گذشت، هوش معنوي مفاهیم معنویت و هوش را در یک ساز ة جدیدتر با هم ترکیب می کند و به انسان این فرصت را می دهد که در مقابل واقعیت هاي مادي و معنو ي حساس باشد و تعالی را هر روز در لابه لاي اشیا، مکان ها، ارتباطات و نقش ها دنبال کند(سهرابی،1387). ادوارد ( 2003 ) معتقد است: داشتن هوش معنوي بالا با داشتن اطلاعاتی در خصوص هوش معنوي متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظر ي را مطرح می کند. ازاین رو، نباید داشتن دانش وسیع دربارة مسائل معنوي و تمرین هاي آنها را هم ردیف دست یابی به هوش معنوي از طریق عبادت و تعمق بر اي حل مسائل اخلاقی دانست، هرچند می توان گفت براي بهره مندي مؤثر از معنویت، داشتن دانش نظري و عملی لازم است(سهرابی،1385). هوش معنوي با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و شامل ظرفیت مهم فهم عمیق سؤالات وجودي و بینش نسبت به سطوح چندگانۀ هوش یاري می شود. آگاهی از نفس، زمینه و بستر بودن یا نیروي زندگی تکاملی خلّاق را دربر می گیرد. هوش معنوي به شکل هشیاري ظاهر می شود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمی آید. بنابراین، هوش معنوي چیزي بیش از توانایی ذهنی فردي است و فرد را به ماورا فرد و به روح مرتبط می کند. علاوه بر این، هوش معنوي فراتر از رشد روان شناختی متعارف است. بدین روي، خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر زمین و همۀ موجودات می شود هوش معنوي براي حل مشکلات و مسائل مربوط به معناي زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و چنین سؤال هایی در ذهن ایجاد می کند: آیا شغل من موجب تکامل من در زندگی می شود؟و آیا من در شادي و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟(وان،2003). به نظر می رسد، هوش معنوي از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطۀ شهودي و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می گردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفته اند. فرد می تواند از این هوش براي چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به رویدادها و تجارب فرد، معنا و ارزش شخصی بیشتري بدهد(غباري بناب،1386). آمرام معتقد است: هوش معنوي شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می شود(غباري بناب،1386). بعضی از ویژگی هاي فردي که براي بهره گیري از هوش معنوي مفید است. عبارتند از: خردمندي، تمامیت (کامل بودن)، دل سوزي، کل نگري، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف پذیري. این ویژگی ها روش هاي متفاوتی براي دانستن از طریق روش هاي غیرزبانی و غیرمنطقی مانند رؤیا، شهود و تجربۀ عرفانی به منظور دست یابی به سطوح عمیق تر معنا ارائه می کنند(غباري بناب،1386). زوهار و مارشال سه نوع هوش عقلانی، هیجانی و معنوي ذکر کرده اند. آنها مشخصات افراد داراي هوش معنوي بالایی را این گونه ذکر کرده اند: این افراد انعطاف پذیرند ؛ درجۀ بالایی از هوشیاري نسبت به خویشتن دارند؛ توانایی رویارویی با مشکلات و دردها و چیره شدن بر آنها را دارند. همچنین الهام از طریق ارزش ها و بصیرت ها، اجتناب از بد کردن نسبت به دیگران، تفکر وحدتگرا (پی بردن به روابط میان اشیا و پدیده ها ي گوناگون) جست وجو براي پاسخ دادن به سؤال هاي اساسی، عدم وابستگی به دیگران و مقاومت در برابر شیوه ها و سنّت هاي معمول جامعه از ویژگی هاي دیگر آنهاست(رجایی17،1387). ویژگی هایی که لازمۀ هوش معنوي است، احتمالاً در کنار توانایی ها و فعالیت هاي دیگري قرار دارد که عبارت است از: دعا کردن، تعمیق، رؤیاها و تحلیل رؤیا، باورها و ارزش هاي دینی و معنوي، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. براي مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، ممکن است به عنوان روش هایی براي تقویت هوش معنوي مطرح باشند. همچنین مسائل معنوي ممکن است شامل مواردي از قبیل تفکر دربارة سؤالات وجودي مانند وجود زندگی پس از مرگ، جست وجوي معنا در زندگی، علاقه مندي به عبادت و تعمیق مؤثر، رشد حس هدفمندي زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد(رجایی،1387). سانتوس معتقد است: هوش معنوي در مورد ارتباط با آفرینندة جهان است . وي این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوي) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است: 1. شناخت و تصدیق هوش معنوي؛ یعنی باور داشتن این مسئله که ما موجوداتی معنوي هستیم و زندگی جسمانی (در این جهان) موقتی است. 2. بازشناسی و باور یک موجود معنوي برتر (یعنی خداوند)؛ 3. اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد. 4. لزوم شناسایی هدف زندگی (وجود چیزي که انسان را فرامی خواند) و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از توانایی ها رمزگذاري شده اند. 5. شناختن جایگاه خود نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وي از خداوند است.) 6. شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که براي داشتن زندگی موفق، باید سبک زندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شکل داد(رجایی،1387). 2-2-5)مقايسة رفتار افراد داراي هوش معنوي قوي و افراد داراي هوش معنوي ضعيف با توجه به ویژگی هاي هوش معنوي و ویژگی هاي افراد داراي این هوش و مطالعاتی که در این زمینه توسط صاحب نظران صورت گرفته است، می توان رفتار کارکنان داراي هوش معنوي قوي و ضعیف را در قالب جدول ذیل دسته بندي کرد:(حاتمی،1386). جدول 2.مقایسه رفتار افراد داراي هوش معنوي قوي و افراد داراي هوش معنوي ضعیف افراد داراي هوش معنوي قويافراد با هوش معنوي ضعیف یا بدون آنآنها هرگز فاقد حس خود شناسی نیستند و می دانند که جنسیت، ملّیت، اعتقادات، مانند برچسب هستند و آنچه من هستم، نیستند.آنان فاقد حس شناسایی چیزهایی مانند ملّیت، رقابت و موقعیت هستند و بنابراین، موقعی که هر کدام از این شناسایی هاي غلط تهدیدآمیز باشد، عصبانی می شوند.هرگز دیگران را براي چیزي سرزنش نمی کنند و همیشه مسئولیت اعمالشان را می پذیرند. چیزي را براي از دست دادن ندارند. درك کرده اند که نمی توانند مالک هر چیزي باشند و براي اینکه حس خوبی دربارة خودشان داشته باشند نیازي به تأیید دیگران ندارند.وقتی که از دیگران خطایی سر می زند، به خاطر ترس از مسئول شناخته شدن و از دست دادن موقعیت شان، آنها را سرزنش می کنند و بنابراین، از دیگران تأییدیه می گیرند. براي آنکه از مدیر خود تأییدیه بگیرند حاضرند دست به هر کاري بزنند.از همۀ وابستگی ها آزادند و در درون خود، احساس اطمینان ایجاد می کنند. احساس آنها از اطمینان مبتنی بر توانایی هایشان، نقاط قوت، استعدادها، و شایستگی هاي ذاتی است. به عنوان یک انسان، چیزي که آنها می دهند بر مبناي چیزي نیست که دیگران به آنها می دهند.افراد به شغلشان وابسته می شوند و براي به دست آوردن اطمینان، پول پرداخت می کنند. در صورت از دست دادن شغلشان، دچار افسردگی، بیماري هاي روانی می شوند و حتی گاهی حتی به خودکشی دست می زننددوست دارند به دیگران خدمت کنند و دریافته اند که تنها راه براي توسعۀ توانایی هاي شخصی شان، استفاده از آنها در خدمت به دیگران است. ارتباط خوبی با ارباب رجوع برقرار می کنندبراي بقا، زندگی می کنند. هنوز تحت این تصور غلط هستند که بقا شایسته ترین چیزي است که شما در وهلۀ اول آن را جست وجو می کنیدهرگز به سبب تغییرات جهان پیرامون خود مضطرب نمی شوند؛ زیرا آن را چیزي طبیعی می دانند و در برابر تغییرات سازمانی مقاومت نمی کنند.به آسانی مضطرب می شوند و احساس می کنند که به طور شخصی به واسطۀ تغییرات جهانی و بومی در معرض تهدیدند. در برابر تغییرات سازمانی، به شدت مقاومند.دریافته اند چیزي که آنچه در جهان بیرون جست وجو می کنند (آرامش، عشق، خشنودي، رضایت) در درون آنهاست و می توانند هیچ وقت آن را از دست ندهند.این افراد هنوز در جست وجوي عشق و شادي در جهان و دیگران هستند و بنابراین، با تجربۀ مکرّر ناامیدي مواجهند.کار را به عنوان یک وسیلۀ خلاقیت، ابراز خود و یادگیري می بینند و پول را یک پاداش دوم به شمار می آورندکار را به عنوان یک عمل خسته کننده لازم می دانند. به همین دلیل ، به محل کار می روند و مقداري پول براي پرداخت صورت حساب ها می گیرند.دیگران را به عنوان انسان هایی می بینند که داراي قوت ، ضعف ، نیاز، ملاحظات و خواسته هایی هستند. ارتباطات غالباً قبل از وظیفه می آید.به افراد به عنوان ابزاري براي انجام دادن شغل، رسیدن به اهداف، و دست یابی به هدف نگاه می کنند. وظیفه غالباً قبل از ارتباطات می آید.به داشتن یک زندگی آرام مورقی دارند، و آن را فرصتی براي ایفاي نقش و خلاقیت می دانندبه داشتن یک زندگی کاملاً تجاري علاقی دارند و منافع شخصی براي آنها در درجۀ اول اهمیت قرار دارد. 2-2-6)بررسي الگوهاي رايج هوش معنوي براي عملیاتی ساختن نقش هوش معنوي در سازمان، ابتدا لازم است الگوها و مؤ لّفه هاي رایج هوش معنوي بررسی و شناسایی شود و در ادامه، ضرورت تدوین الگوي برخاسته از آموزه هاي دین مبین اسلام تشریح گردد. ۱. الگوي ايمونز ایمونز هوش معنوي را شامل پنج مؤلّفه می داند: 1. ظرفیت براي تعالی؛ 2. توانایی تجربۀ حالت هاي هشیاري عمیق؛ 3. توانایی خدایی کردن و تقدس بخشیدن به امور روزانه؛ 4. توانایی سود بردن از منابع معنوي براي حل مسائل؛ 5. ظرفیت پرهیزگاري(سهرابی،1385). او (2000) عنوان می كند توانایی برای تجربه حالت های هشیاری عمیق و غیر معمول از ویژگی های مهم معنویت است. تعالی و كمال به معنای حركت به سوی اوج، مرزهای فراتر از جهان فیزیكی و آگاهی عمیق از خودمان است. همچنین عرفان آگاهی از واقعیت نمایی است، یك حس یگانگی و وحدت كه مرز تمام اشیاء و پدیده ها ناپدید می شود و یك كلیت واحد به وجود می آید. اگر كمال گرایی را به عنوان مؤلفه اصلی هوش معنوی در نظر بگیریم در قرآن كریم چنین آمده است «ای انسان، تو در حركت به سوی پروردگارت هستی و او را ملاقات خواهی كرد (سوره انشقاق، آیه 6). مؤلفه دیگر هوش معنوی تقدس بخشیدن به امور روزانه است، یعنی تمام اموری كه فرد انجام می دهد علاوه بر یك هدف اختصاصی یك هدف كلی و مقدس هم دارد، هنگامیكه یك عمل با هدفی مقدس صورت می پذیرد كیفیت متفاوتی دارد، مثلاً ماهونی و دیگران (1999) دریافتند هنگامی كه همسران به روابط خود جنبه مقدس می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارضات كمتری دارند و بهتر می توانند مشكلات خود را حل و فصل كنند. در دیدگاه اسلام تأكید فراوانی در این خصوص شده است كه در هنگام شروع كار و انجام امور روزانه با نام خدا و برای رضای او انجام شود. چهارمین مؤلفه هوش معنوی به رابطه دین و معنویت با مهارت های حل مسأله اشاره دارد، بسیاری از افراد در معنا بخشیدن به پدیده های مختلف زندگی كه ممكن است برای آنان سخت و دشوار باشد از باورهای دینی سود می برند و این مسأله می تواند تا حد زیادی به سازگاری آنان كمك كند، برای مثال پارگامنت (1997) عنوان می كند كه دین می تواند در كاهش اثرات منفی استرس های زندگی در افراد مؤثر باشد. پنجمین مؤلفه هوش معنوی صفات پرهیزگارانه است. ایمونز (2000) عنوان می كند رفتارهایی مانند بخشش، شكرگذاری، ایثار و فداكاری، عشق مقدس از جمله صفات پرهیزگارانه است كه از مؤلفه های هوش معنوی به شمار می روند، از نظر بائو میستر واگزلین (1999) خود كنترلی هسته اصلی رسیدن به صفت تقوا و پرهیزگاری است. ۲. الگوي امرام و دراير امرام و درایر ( 2007 )، هفت مؤلّفه براي هوش معنوي مطرح کرده اند: 1. هشیاري: آگاهی و خوددانایی رشدیافته؛ 2. فیض الهی: زندگی همراه با تظاهر عشق الهی و اعتماد در زندگی؛ 3. معنای ابی: معنادار بودن فعا لیت هاي روزمره از طریق احساس هدفمندي و حس وظیفه شناسی در روبه رو شدن با رنج ها و مشکلات زندگی؛ 4. تعالی: حرکت فراتر از خویشتن منفرد به سوي کلیت به هم پیوسته؛ 5. حقیقت: زندگی با پذیرش و گشاده رویی، کنجکاوي و عشق براي تمام مخلوقات؛ 6. داشتن صلح و آرامش نسبت به خویشتن (حقیقت، خداوند و ذات حقیقی)؛ 7. هدایت درونی: آزادي درونی همراه با مسئولیت و خرمندي در اعمال(رجائی،1385). ۳. الگوي سيسك و تورنس سیسک و تورنس( 2001 ) مؤلّفه هاي هوش معنوي را در شش زمینه مطرح کرده اند: 1. ظرفیت هاي اصلی: علاقه مندي به مسائل هستی و عالم وجود و مهارت هایی مانند تمرکز، الهام، و بصیرت؛ 2. ارزش هاي اصلی: پیوستگی و وحدت، مهربانی، احساس ثبا ت و تعادل، مسئولیت پذیري، و عبادت؛ 3. تجربه هاي اصلی: آگاهی از تجربه هاي غائی و معناي آنها ، تجربه هاي اوج، احساس تعالی، و حالت هاي هشیاري عمیق؛ 4. رفتارهاي پرهیزگارانۀ مهم: حقیقت، عدالت، مهربانی، و پرستاري؛ 5. نظام نمادین: شهر، موسیقی، رقص، استعاره، داستان؛ 6. حالت هاي مغزي: از خود بی خود شدن و خلسه(سیسک و تورنس،2001). البته مؤلّفه هاي مطرح شده از سوي سیسک و تورنس تا حد زیادي همان مؤلّفه هایی است که توسط ایمونز مطرح شده. ۴. الگوي زوهار( ۲۰۰۴) 1. خودآگاهی: شناختن استعدادها و خواسته ها، ارزش ها، نیازها و ویژگی هاي منحصر به فردخودمان؛ 2. خودانگیختگی: پیش شرط ضروري خوش حالی، ابتکار و بدیهه گویی، یادگیري از طریق آزمایش و خطا و خلاقیت در سازمان است. 3. چشم انداز محوري و ارزش محوري: طبق اصول و باورهاي عمیق شخصی، تصمیم گیري، رفتار و زندگی کردن است . چنین افرادي با اندیشه هایی همچون کمک به دیگران یا خدمت به اهداف متعالی برانگیخته می شوند و با آرمان هایشان زندگی می کنند. 4. کل نگري: توانایی دیدن الگوهاي بزرگ تر، همراه با روابط و ارتباطات موجود بین اجزاي کل است. افراد کل نگر توانایی دیدن مشکلات از زوایاي گوناگونی را دارند و ارتباط بین عوامل پیرامونی هر چیز را هنگام بررسی آن می بینند(رجائی،1385). 5. دگرخواهی: وجود ویژگی دگرخواهی در کارکنان یک سازمان موجب می شود که با همدلی با یکدیگر کار کنند. هنگام نیاز، به سر عت به کمک یکدیگر می شتابند و همکاري بین اعضاي یک گروه عمق بیشتري می یابد. در چنین سازمانی ارتباط بین سطوح سازمان انسانی تر می شود، مدیران نگرش و رفتار بهتري با کارکنان دارند وکارکنان انگیزه و عشق بیشتري به کارشان پیدا می کنند. 6. استقبال از تفاوت ها: ارزش نهادن به دیگران و عقاید آنهاست ؛ یعنی تفاوت ها را به وجو د « یک بهترین راه » عنوان یک فرصت می بینید و به این نکته باور دارند که فقط ندارد. این ویژگی همچنین کمک می کند هنگام صحبت با کسانی که با وي موافق نیستند یا حتی مخالفند، توانایی دیدن موضوع را از دیدگاه دیگران نیز به دست آورد(رجائی،1385). 7. استقلال رأي: می دانند چه می خواهند و براي رسیدن به آن مناسب ترین راه ممکن را انتخاب می کنند. کسانی که استقلال رأي دارند، نظر مشورتی دیگران ر ا می شنوند و درباره آنها فکر می کنند، اما در نهایت، از قالب هاي درونی خود براي تصمیم گیري استفاده می کنند و اجازه نمی دهند دیگران برایشان تصمیم بگیرند. آنان ذهن تحلیل گري دارند و براي تصمیم گیري هاي مستقل خود، از تحلیل هاي شخصی شان استفاده می کنند. 8. تواضع و فروتنی: فروتن مغرور نیستند، ولی عزّت نفس، اراده و اعتماد به نفس دارند و محدودیت هاي خود را می شناسند و می دانند به تنهایی قادر به انجام کاري نیستند، به همۀ افراد گروه امکان رشد می دهند، از اشتباه کردن نمی ترسند و امکان اشتباه را براي همه در نظر می گیرند(رجائی،1385). 9. علاقه به طرح چراهاي بنیادي: کارکنانی که هرگز از پرسیدن دربارة چراها دست برنمی دارند، همیشه به دنبال یافتن روش هاي بهتر کاري، انتخاب مواد اولیۀ بهتر، دست یابی به مسیرهاي بهتر و یافتن علل اصلی موانع پیش آمده در کار هستند. چنین کارکنانی خلّاقیت بالایی دارند و می توانند پیشنهادهایی براي بهینه سازي هریک از عوامل کاري داشته باشند. 10. توانایی تغییر چارچوب هاي ذهنی: افرادي که توانایی تغییر چارچوب هاي ذهنی خود را دارند، یعنی این توانایی را دارند که به مسائل از زوایاي گوناگون نگاه کنند، بخصوص از زاویۀ دید دیگران. چنین افرادي چارچوب هاي محدودکنندة ذهن خود ر ا می بینند و براي یافتن نگرش جدید، از آنها می گذرند. براي مثال، به عنوان پدر یا مادر، نیازها و نحوة نگرش بچه ها را می فهمند و با توانایی درك نگرش بچه ها، هنگام بروز مشکلات، واکنش هاي بهتري ارائه می دهند و راه حل هاي مناسب تري می یابند . در نتیجه، کشمکش کمتري در خانواده شان روي می دهد(رجائی،1385). 11 . استفاده مثبت از مشکلات و چالش ها: مهارت استفادة مثبت از مشکلات و چالش ها در کارکنان یک سازمان موجب می شود که افراد از اشتباه کردن نترسند و با اطمینان ، کار خود را انجام دهند؛ در چنین سازمانی، شکست معنا ندارد ؛ زیرا هر گامی که به موفقیت منجر نگردد، درسی به افراد می دهد و سپس افراد را در سازمان براي دست یابی به موفقیت مصمم تر می کند. 12. احساس رسالت: به دنبال اهداف عمیق شخصی می روند. در این مسیر، زندگی براي آنها زیبا می شود و می توانند تغییر مثبت و زیبایی هر قدر کوچک در جهان به وجود آورند. احساس رسالت همیشه به معناي این نیست که رهبر بزرگی در جهان شوند. انسان می تواند در شغلی که به نظر دیگران کوچک و معمولی است ، با چنان عشقی کار کند که همگان این عشق را احساس کنند، عشقی که انگیزه اش نیرویی در احساس رسالت به زندگی انسان آرام ش «. باید چنین کنم » : درون فرد است که می گوید و خوش حالی عمیقی می دهد و موجب می شود در وي چنان شور زندگی بدرخشد که الهام بخش دیگران شود(رجائی،1385). 2-2-7)ابعاد هوش معنوی بر اساس دیدگاه زوهر و مارشال 2-2-8)مولفه های ۱۲ گانه هوش معنوی : 1-خود آگاهی : خود آگاهی یعنی آگاهی از افکار، اعتقادات ، ارزش ها ، انگیزه ها ، هیجانات ، ضعف و قوت خود و تمام ویزگی های درونی منحصر به فرد خود ، که دیدن تصویری دقیق از خود بدون توجه به قضاوت دیگران را برای هر شخص مهیا می کند . و این در صورتی است که خود را همانگونه که هستیم ببینیم ، بپذیریم و دوست بداریم (هاشمى ودیگران،1385). 2- خودانگیختگی : نیرویی بالقوه و درونی (و نه بیرونی) ، که به شخص انگیزه انجام کارها و فعالیت ها را می دهد . که در این حال شخص منتظر پاداش و تقویت بیرونی نیست . 3-ارزش محوری و چشم انداز محوری : ارزش محوری یعنی : طبق اصول و باورهای عمیق شخصی فکر کردن ، احساس کردن و رفتار کردن . و طبق این اصول و باورها ، هدف گزیدن و پیش رفتن . چشم انداز تعیین می کند که فرد کجا می خواهد باشد و ارزشها مشخص می کنند از چه مسیری باید به سمت چشم انداز پیش رفت . 4-کل نگری : توانایی دیدن مسائل و موضوعات به صورت کامل و از تمام ابعاد و زوایا ، همراه با درک روابط میان اجزاء آنها 5-دگر خواهی : در مقابل مشکلات دیگران ، بدون هیچگونه خودخواهی ، احساس مسئولیت کردن و برای کمک به آنان با همه توان تلاش کردن و این یعنی ، همدلی عمیقی برای همه موجودات در دل داشتن (هاشمى ودیگران،1385). 6-جشن تفاوت ها : احترام به فرهنگ ها ، خواسته ها ، دیدگاه ها ، عقاید مختلف و حتی مخالف با خود و استفاده از اینها برای بهبود و گستردگی کارها . 7-استقلال راُی : اینکه شخص بداند چه میخواهد و برای رسیدن به آن فکر کند، مطالعه کند ، مشورت کند ، تجزیه و تحلیل کند و در نهایت از قالب های درونی خود برای بهترین تصمیم استفاده کند و مسئولیت کارهای خویش را بپذیرد . 8-تواضع و فروتنی : تواضع، عبارت است ازاحترام به خود و دیگران ، در نظر گرفتن عدالت و انصاف در هر شرایط ، اعتبار و ارزش دادن به دیگران ، در خود فرو رفتن و دیدن عیب های خود و پذیرش آنها و خود را پایینتر از موقعیت خود قرار دادن . 9-تمایل به طرح چراهای بنیادین: طرح سوال هایی که علاوه بر بهتر شدن مسیر انجام کار ، در سطح بالاتر ، فرد را به دنبال دلایل و پاسخ های اساسی زندگی سوق و به زندگی فرد معنی می بخشد(هاشمى ودیگران،1385). 10-توانایی تغییر چهارچوب ذهنی : توانایی دیدن مشکلات یا موقعیت‌ها در چارچوبی بزرگتر، یعنی توانایی دور شدن از زاویۀ دید شخصی در یک موقعیت، استراتژی یا مشکل و تصویر بزرگتر را دیدن و یافتن راه‌حل‌هایی که نگرش و منافع دیگران را در بر داشته باشد. 11-استفاده مثبت از مشکلات و شکست ها : فرد بتواند احساسات خود را از موقعیت‌های مشکل و شکست‌ها دور ‌کند ، منابع و امکانات موجود را به خوبی ببیند، از آنها استفاده کند، و مسیر درست را بیابد. 12-رسالت : فرد می داند از زندگی چه می خواهد ، باید چه کار کند ، چگونه در آن مسیر گام بردارد و برای رسیدن به اینها به صدای درونی خویش که از آرمانها و ارزشهای درونی اش سرچشمه می گیرد ، گوش فرامی دهد (هاشمى ودیگران،1385). 2-2-9)برخي از مؤلّفه هاي هوش معنوي در آموزه هاي ديني برخی ازمؤلّفه هاي هوش معنوي، که در ضمن مطالعات اولیه در منابع دینی شناسایی شده عبارت است از: 1. مشاهدة وحدت در وراي کثرت ظاهري؛ 2. تشخیص و دریافت پیام هاي معنوي از پدیده ها و اتفاقات؛ 3. سؤال و دریافت جواب معنوي دربارة منشأ و مبدأ هستی (مبدأ و معاد)؛ 4. تشخیص قوام هستی و روابط بین فردي بر فضیلت عدالت انسانی؛ 5. تشخیص فضیلت عفو و گذشت در روابط بین فردي؛ 6. تشخیص الگوهاي معنوي و تنظیم رفتار بر مبناي الگوي معنوي؛ 7. تشخیص کرامت و ارزش فردي و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت؛ 8. تشخیص فرایند رشد معنوي و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینۀ این فرایند معنوي؛ 9. تشخیص معناي زندگی، مرگ وحوادث مربوط به حیات، نشور، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛ 10 . درك حضور خداوندي در زندگی معمولی؛ 11 . درك زیبایی هاي هنري و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛ 12 . داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است، نه استدلال و قیاس؛ 13 . داشتن هوش شاعرانه که معناي نهفته در یک قطعۀ شعري را بفهمد. 14 . هوش معنوي موجب فهم آیات و درك عمیق تر کلام انبیا می شود(فتاحي وفرهنگي،1387). 15 . هوش معنوي به فهم داستان هاي متون مقدس و استنباط معناي نمادین این داستان ها کمک فراوان می کند. 16.هوش معنوي که در قرآن دربارة « اولوالالباب « گفته شده است، موجب می شود افراد به جوهرة حقیقت پی ببرند واز پرده هاي اوهام عبور کنند. مؤلّفه هاي دیگري که در همین زمینه شناسایی شده، عبارت است از: 17 . انقیاد در برابر خداوند متعال؛ 18 . دارا بودن فضیلت هاي اخلاقی و ارزش هاي معنوي؛ 19 . مهرورزي نسبت به مردم؛ 20 . خدمت گرایی و اصالت خدمت در مدیریت؛ 21 . اخلاص؛ 22 . شرح صدر؛ 23 . علم گرایی و روحیۀ دانش افزایی؛ 24 . عقل محوري؛ 25 . توکّل و تفویض؛ 26 . مجاهدت و مقاومت؛ 27 . مسئولیت پذیري؛ 28 . وظیفه گرایی؛(فتاحي وفرهنگي،1387). 29. داشتن رابطۀ معرفتی معنویتی با انسان کامل معصوم و توسل به او؛ 30 . یاد خدا در همۀ حال؛ 31 . کار براي خدا و توحیداندیشی و توحید روشی؛ 32 . مردم باوري و مردم دوستی؛ 33 . توسعۀ رفتار شهروند سازمانی منطبق بر ارزش هاي اخلاقی دین مبین اسلام(فتاحي وفرهنگي،1387). 2-2-10)رشد هوش معنوی آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می شوند. وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوع های معنوی و فهم عمیق تر نمادها افزایش می یابد (نازل، 2004). هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف توجه، تغییر هیجانات و تقویت كردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد، زمانیكه موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می مانند از رشد معنی جلوگیری می كنند. بلوغ معنوی به عنوان یكی از جلوه های هوش معنوی، شامل درجه ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر ا جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می گیرد (وگان، 2002). زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح كردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد، می كند. همچنین یادگیری و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی كننده با صدای درونی، متفكر بودن، بالا بردن خود آگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود (نوبل، 2001؛ زهر و مارشال، به نقل از نازل، 2004). در بررسی اخیر رابرت فورمن، افرادی که دارای سنين مختلفی بودند، معنویت را مفهومی تجربه ای می دانستند تا فراعقلی . تمرین های تأملی مانند مراقبه، به این دلیل که وابسته به آشنایی با سه روش متمایز دانستن است، برای پالایش هوش معنوی مناسب به نظر می رسد. سه روش دانستن عبارتند از: حسی ، عقلی و تأملی. به نظر می رسد این سه روش دانستن، بخش جدایی ناپذیری از هوش معنوی هستند که بعضی از افراد نشان می دهند (وگان، 2003). آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می شوند. علاوه بر این، بعضي از روش ها، راهبردها و تمرین ها برای رشد آن مفید تلقی می شوند؛ مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوع های معنوی، فهم عمیق تر نمادها و بازنمایی افسانه ها و کهن الگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش می یابد (نازل، 2004، 62). هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف توجه، تغییر هیجانات، و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرین ها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند. گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمی توان آن را با هیچ یک از آنها برابر دانست(وگان، 2003). از آنجا که هر یک از انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی رشد می کنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند، ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می مانند، از رشد معنوی جــلوگیری می کنند. بلوغ معنوی به عنوان یــکی از جلوه های هوش معنوی، شامل درجه ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می گیرد. می توان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گسترده ای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی می شود (وگان، 2002، 4). زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد می کند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود (نوبل، 2001؛ زهر و مارشال، به نقل از: نازل، 2004، 63). خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید. در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یک لحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی می تواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرف کننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، می تواند آغازی بر فرایند کنارگذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. روان درمانگران نیز آموزش می بینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگامی که با ذهن آرام به دیگری توجه می کنیم، در پرتو هوش معنوی، زخم های قدیمی التیام می یابند و قلب ها گشوده می شوند. همراهی با دیگران با میانجی گری خاموش نیز می تواند اثرات درمانی داشته باشد (وگان، 2002، 5). 2-2-11)هوش معنوی و سلامت روانی پژوهشها و بررسیهای مختلف نشان دادهاند که میان معنویت و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، همبستگی وجود دارد؛ (جورج و همکاران، 2000؛ کاس و همکاران، 1991؛ همچنین ر.ک: ویچ و چپل، 1992) مثلاً المر و همکارانش در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد اثرات معنویت بر سلامت فرد، دریافتند که معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است. افرادی که دارای جهتگیری معنوی هستند، هنگام مواجهه با جراحت، به درمان، بهتر پاسخ میدهند و به شکل مناسبتری با آسیبدیدگی و بیماری کنار میآیند (ایمونز، 2000) و میزان افسردگی در آنها کمتر است (مک دونالد، 2002). همچنین شواهد نشان میدهند که تمرینهای معنوی افزایشدهندۀ آگاهی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری (تعمق) هستند و بر عملکرد افراد تأثیر مثبتی دارند. وارنر در پژوهش خود با اندازهگیری میزان توجه و اجرای آزمون انعطاف شناختی در دو گروه آزمایشی و کنترل، نشان داد که تعمق (انجام تمرینهای تعمق برتر یا تیام)، رشد ذهنی را به شکل مثبتی تحت تأثیر قرار میدهد. کرانسون و همکاران نیز نشان دادند که تمرینهای تی ام در یک دوره دو ساله باعث بهبود نمره هوشبهر، توانایی یادگیری و زمان واکنش در گروه آزمایشی شده است (به نقل از: آمرام، 2005). 2-2-12)مقایسه هوش معنوی با هوشهای دیگر ویگلزورث چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوی ویگلزورث در شکل شماره «1» نشان داده شده است. الگوي مورد نظر بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا میکنند (هوش بدني)، سپس مهارتهای زبانی و مفهومی (هوشبهر) خود را گسترش میدهند. این هوش در فعالیتهای مدرسهای کودک مطرح است. هوش هیجانی برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح میگردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خودنمایی میکند که فرد به دنبال معنای مسائل میگردد و سؤالاتی مانند «آیا این، همۀ آن چیزی است که وجود دارد؟» را مطرح مینماید. 14865351778000 شکل شماره 1ـ رابطه هوشها (ویگلزورث، 2004) مک هاوک معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غيرديني و دانش واقعبینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیراختصاصی و کلنگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش میدهد و آن را عمق میبخشد. این امر به غنیسازی روابط و بهبود کار روزمره کمک میکند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط میشود تا به نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر میرسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند (نازل، 2004، 44). لیچفیلد شباهتهای هوشهای مختلف (هوشهای گاردنر) را چنین عنوان میکند: 1ـ وجود لایههای همپوشی بین همۀ هوشها؛ 2ـ تفاوت هر یک از هوشها در افراد مختلف؛ 3ـ قابل رشد بودن هوشها. لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوش معنوی و دیگر هوشها برشمرده است. از نظر وی هوش معنوی: ـ انحصارا با دیگران سروکار دارد. ـ همه سطوح دیگر (هوشهای دیگر) را در برمیگیرد. ـ ارزیابی آن احتمالا ذهنیتر از سایر هوشهاست. ديدگاه مک هاوک (2002، به نقل از: نازل، 2004، 44) در مورد تفاوت هوش معنوی و هوش متعارف (عمومی) در جدول شماره «2» نشان داده شده است. جدول شماره 3ـ مقايسه هوش معنوي و هوش متعارف (مک هاوک، 2002). هوش متعارفهوش معنویاختصاصيمعناییمتمایز کنندهکنترل کننده خودکمیمادیعقلغيراختصاصينمادینمتحدکنندهشکوفاکننده خودکیفیمعنویشهود 2-2-13)اجزاء هوش معنوی: 1- تحمل هوش معنوی:نور بصیرت که به انسان اجازه می دهد در مورد جنبه های خاصی از واقعیت ، خیال بافی می کند. همچنین این ویژگی حس درک هیبت و عظمت خلقت و حس خودشناسی را امکان پذیر می نماید. 2- ادراک مستبدل:نقطه مقابل تحمل شهودی است.این فرایند شامل ترسیم،توسعه و تحلیل بصیرت به دست آمده از طریق شهود بخاطر روشن کردن معنا و جزئیات بصیرت است. 3- آگاهی بر خواست و نیت :با ترکیب تحمل شهودی و ادراک مستدل انسان قادر خواهد بود که به یک حالت دانستن وارد شود،دانستن کامل هدف خواسته هایش. 4- عشق و شفقت:نعمت عشق بیانگر جریان نا محدود عشق و انرژی الهی است. 5- قدرت و عدالت متمرکز:نقطه مقابل عشق،زور و محدودیت است. زمانیکه در شکل مثبت ظهور باید نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود این ویژگی،ایجاد کننده نظم و احساس مسئولیت و توانایی کنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است (وگان، 2002). 6- شفا و بخشش:وقتی عشق و زور و محدودیت بطور مطلوب،شوند نتیجه عبارت است از بهبود و تعدیل انرژی های متعادل نشده .شامل بخشش خود و دیگران،ابراز دلسوزی،خارج کردن عصبانیت بدون شکستن حریم دیگران (عبدا...زاده و همکاران ،42،1388). 7- زندگی با شوق: بروز کامل عشق در شخصیت فرد و توانایی برای زندگی با شادابی و شوق است . 8- زندگی با وقار ،یکدلی و تعهد:بصورت پایبندی به اصول شخص و نیروی متعالی خودش است .بدون این حس شخص دچار لاقیدی می شود. در این حالت شخص میتواند وسوسه را رد کند و در رفتارها و صحبت هایش تعهد به ارزشهای شخصی را نشان دهد و مسیر اخلاقی راهنمایی وی در زندگی و کسب کار خواهد بود . 9- پیوند و خدمت خلاق : این ویژگی برد و عملکرد اشاره دارد : داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران در اینجا شخص ترکیبی از حضور خداوند ، عشق و وقار را در امور عادی زندگی روزانه اش از خود نشان می دهد و رفتار های او بر اساس کارهای مثبت و متعهدانه است . 10- پادشاهی خداوند / شادی و تکمیل / زندگی با هوش معنوی مطلوب:یعنی شخص هر چه را در زندگی با آن سر و کار دارد یا اساسا در دنیا وجود دارد را نشانه ای از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و اینکه همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام می گیرد (عبدا...زاده و همکاران ،42،1388). 2-2-14)مدل های هوش معنوی 2-2-14-1) مدل وگان: وگان،جهت تشریح هوش معنوی مدلی را ارائه می دهد که بیشتر برای درک معانی زندگی تکیه دارد. به علاوه او همانند ایمونز،معتقد است که هوش معنوی مانند سایر هوش ها جهت حل مسئله کاربرد دارد و مبتنی بر آگاهی فرد است.مدل وگان بر سه جزء هوش معنوی دلالت دارد: (وگان، 2002). 1- توانایی یافتن معنا بر اساس درک عمیق مسائل مربوط به هستی.2-آگاهی از سطوح چند گانه ی هوشیاری وتوانایی استفاده از آن جهت حل مسئله.3-آگاهی از تعامل میان همه ی موجودات با یکدیگر و تعامل آنها با ماوراء(جهان غیر مادی ) (وگان، 2002). 2-2-14-2)مدل بروس لیچفیلد لیچفیلد نیز مانند سایر اندیشمندان ،به بعد آگاهی اشاره می کند،اما توجه او بیشتر بر کاربرد درونی هوش معنوی است،از جمله داشتن آرامش.علاوه بر این او جنبه های اخلاقی این هوش را مورد توجه قرار می دهد.بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند: 1-آگاهی از تفاوت؛2-حس ماوراء الطبیعه؛3-حکمت وخرد؛4-آگاهی و دور اندیشی؛5-آرام بودن در هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی؛6-تعهد،فداکاری و ایمان؛7-آگاهی هوشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی وپرورش خود آگاهی(سهرابی،1387). 2-2-14-3)مدل ایمونز ایمونز معتقد است که هوش معنوی،جنبه های بیرونی هوش را با جنبه های درونی معنویت تلفیق می کند و بدین ترتیب ظرفیت خارق العاده ای در فرد ایجاد می کند به گونه ای که میتواند معنویت را به شکلی کاربردی مورد استفاده قرار دهد(ایمونز،2000). وی برای افرادی که از نظر معنوی باهوش هستند،5 ویژگی را برمی شمارد: 1.ظرفیتی برای برتر بودن 2.توانایی ورود به سطوح بالاتر آگاهی؛ 3.فعالیت ها و روابط خود را با احساس معنویت انجام دادن؛ 4.توانایی بهره برداری از منابع معنوی باری حل مشکلات زندگی؛ 5.ظرفیت برای رفتار های پرهیزکارانه جهت نشان دادن رحم و تواضع. البته در پاسخ به انتقادات مایر،مبنی بر این که تقوا و پرهیزگاری،رقتاری است که به شخصیت و اخلاقیات نسبت داده می شود و نه به هوش،ایمونز عامل پنجم را کنار گذاشت و چهار بعد اول را به عنوان همه ی عناصرمدل خود باقی گذاشت. 2-2-15) كاربردهاي هوش معنوي كاربرد هوش معنوي در زندگي فرد مي تواند ارتباط شخص را با خود، ديگران و خدا و به خصوص پرورش خودآگاهي فرد تسهيل كند. با تكيه بر اعتقادات فرد، هوش معنوي قادر به تسهيل و ارتقاء آگاهي و احساس ارتباط با خدا و حضور خدا مي شود(نازل،5،2004). استفاده از هوش معنوي در رهبري سازمان، توجه به تلفيق و كاربرد معنويت در عملكرد سازماني و اثربخشي رهبري رشد فزآينده اي يافته است(امرام،3،2009). زمانيكه افراد، اشتباهات دروني خود را عميقاً درك كنند، آن را تكرار نخواهند كرد و از ترس و آشفتگي در برابر تغيير رها خواهند شد كه اين عميقترين سطح هوش معنوي است. ادواردز ( 2003 ) سوالي به اينصورت مطرح كرد كه:”آيا استفاده از معنويت براي حل مشكلات دلالت بر اين دارد كه مجموعهاي از مشكلات به طور ويژه مي توانند به وسيله معنويت فرد حل شوند“، و ”همچنين اثربخشي اين شكل مسأله در مقابل شكل هاي گوناگون غير معنوي مورد پرسش قرار گرفت“. در اين راستا امونز ( 2000 ) و مكهاوك(2002) بيان كردند كه از هوش معنوي ميتوان براي حل مشكلات روزانه استفاده كرد، در حالي كه ولمن ( 2001 ) هوش معنوي را اصولاً در جهت حل مسائل وجودي و اخلاقي دانسته است. ادواردز نيز بين استفاده از هوش معنوي براي حل مشكلات و استفاده از آنها در حل مسائل غير معنوي تمايز قائل مي شود. براي مثال فردي كه در پايان عمر خود به سرمي برد ممكن است ارزشهاي معنوي و اعتقادات وجودي براي روشن كردن احساس معناداري در اين مرحله از زندگي را آزمايش كند. اين فرايند مي تواند جلوهاي از هوش معنوي باشد، اما نكته مهمي كه اين ديدگاه از آن چشم پوشي مي كند آن است كه يك فرد معنوي، همه ابعاد زندگي اش معنوي خواهد بود. ايده جداسازي موضوعات و مشكلات معنوي از غيرمعنوي، براي به كارگيري استراتژيهاي متفاوت حل مسأله، چالش پذير است. جستجو براي معناداري و ديدن مفهومي بزرگتر از زندگي مي تواند تقريباً هر واقعه و تجربه زندگي را در برگيرد. به طور مشابه، بعضي از تواناييها و صفات هوش معنوي مثل حكمت، خودآگاهي، استدلال خلّاق، كمال، دلسوزي و پرسش سئوالات”چرايي“، مي تواند با موضوعات و مشكلات بالاتري، جداي از موضوعات معنوي يا وجودي، مرتبط باشند. مثلا آنها مي توانند براي مفهوم سازي و تحليل رابطه مشكلات و همچنين براي برنامه ريزي و فرمولبندي سياستهاي سازمان و بيانيه هاي ماموريت سازماني به كارگرفته شوند(نازل،49،2004). هوش منطقي حقايق و اطلاعات و استفاده منطقي و تجزيه و تحليل آنها را در تصميم گيري دنبال مي كند. هوش عاطفي شامل درك و كنترل احساسات و عواطف خود است. هوش معنوي دربردارنده موارد زير در محيط كاري است؛ - يافتن و به كارگيري منابع عميق دروني كه امكان توجه به ديگران و نيز توان تحمل و تطابق با آنها را به ما مي دهد - ايجاد احساس هويت فردي روشن و با ثبات در محيطهاي با روابط كاري متغير - توانايي درك معناي واقعي رويدادها و حوادث، و قابليت معنادار كردن كار - شناسايي و همسوسازي ارزشها با اهداف فردي و سازماني - زندگي كردن با ارزشها بدون سازشپذيري از موضع ضعف، كه اين امر منجر به حس انسجام فردي مي شود - درك و شناخت”علت درست “ افكار و رفتار خود و توان اثرگذاري بر آنها نتايج توسعه و تمرين هوش معنوي شامل توانايي مواجه با بحران ها و آشفتگي ها، نگرشي عاري از خودخواهي نسبت به سايرين و ديدگاهي روشن و آرام نسبت به زندگي است(جورج،3،2006). 2-3)پیشینیه تحقیق 2-3-1) تحقیقات انجام شده در داخل کشور ﯾﻌﻘﻮﺑﯽ (1388)، در پژوهشی به بررﺳﯽ راﺑﻄﻪ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮي ﺑﺎ ﻣﯿﺰان ﺷﺎدﮐﺎﻣﯽ داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن داﻧﺸﮕﺎه ﺑﻮﻋﻠﯽ ﻫﻤﺪان پرداخت. روش اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و از ﻧﻮع ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺳﺖ. ﺟﺎﻣﻌﻪ آﻣـﺎري ﺷـﺎﻣﻞ ﮐﻠﯿـﻪ داﻧﺸـﺠﻮﯾﺎن داﻧﺸـﮕﺎه ﺑﻮﻋﻠﯽ ﺳﯿﻨﺎ ﺑﻮده و ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺮ داﻧﺸﮑﺪه ﺑﺎ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺟﻨﺴﯿﺖ و ﮔﺮوه ﻫﺎي آﻣﻮزﺷﯽ ﺗﻌﺪاد 380 ﻧﻔﺮي (180 ﭘﺴﺮ و 200 دﺧﺘﺮ) ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪي اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻧﻤﻮﻧـﻪ ﮔﯿـﺮي ﭼﻨـﺪ ﻣﺮﺣﻠﻪاي اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪﻧﺪ و از ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮي ﺑﺎ 14 ﮔﺰﯾﻨﻪ و ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺷـﺎدﮐﺎﻣﯽ آﮐﺴـﻔﻮرد ﺑـﺎ 29 ﮔﺰﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺑﺰار ﭘﮋوﻫﺶ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از آزﻣﻮن t ﻣﺴـﺘﻘﻞ و ﻫﻤﺒﺴـﺘﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞ وارﯾﺎﻧﺲ ﻧﺸﺎن داد ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﮔﺮوه ﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن، ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨـﺎداري وﺟـﻮد دارد. ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ اﻓﺰاﯾﺶ ﻧﻤﺮه ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮي، ﻣﯿﺰان ﻧﻤﺮه ﺷﺎدﮐﺎﻣﯽ ﻧﯿﺰ اﻓﺰاﯾﺶ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ. معلمی (1389)، پژوهش حاضر به بررسی رابطه ی سلامت روان، هوش معنوی و افکار ناکارآمد در دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان در سال تحصیلی 88-1387 پرداخته است. روش کار: نمونه ی تحقیق شامل 370 دانشجو (108 پسر و 255 دختر) بود. ابزار مورد استفاده، پرسش نامه ی سلامت عمومی گلدبرگ 4، پرسش نامه ی افکار ناکارآمد (DAS) و پرسش نامه ی خودگزارشی هوش معنوی (SISRI-24) بوده است. برای تحلیل نتایج از روش همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی به روش ورود مکرر استفاده شد. یافته‌ها: بین هوش معنوی و سلامت روان همبستگی مثبت معنی دار (p>0/01 ) و بین هوش معنوی و افکار ناکارآمد و بین سلامت روان و افکار ناکارآمد نیز همبستگی منفی معنی دار وجود دارد (p>0/01) تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش معنوی و نیز افکار ناکارآمد، قادر به پیش بینی قسمتی از واریانس سلامت روان می باشند. معصومعلی (1390)، در پژوهشی به بررسی رابطه هوش معنوی با استرس شغلی کارکنان در شهرداری مشهد پرداخت. هوش معنوی به عنوان عالی ترین هوش شناخته شده از سوی بشر، به فرد ظرفیتی برای مقابله با سختی ها، تطابق با تغییرات و .. عطا می نماید؛ و این ویژگی ها به فرد این توان را می دهد که استرس خود را مدیریت نماید. پژوهش حاضر، به منظور بررسی رابطه هوش معنوی با استرس شغلی کارکنان انجام شد. نوع پژوهش، کاربردی و روش آن توصیفی – همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش نیز شامل 748 نفر از کارکنان مناطق شهرداری مشهد بود، که از میان آن ها نمونه ای به حجم 250 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای دو مرحله ای انتخاب گردید. همچنین، جهت گردآوری داده ها از پرسشنامه هوش معنوی و استرس شغلی و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss استفاده شد. یافته ها نشان داد: بین هوش معنوی و استرس شغلی کارکنان رابطه ی معنی داری وجود دارد. همچنین از بین ابعاد هوش معنوی، دو بعد توانایی مقابله و تعامل با مشکلات و پرداختن به سجایای اخلاقی، با استرس شغلی کارکنان رابطه ی معنی داری داشته و بین تفکر کلی و بعد اعتقادی و خودآگاهی و عشق و علاقه، با استرس شغلی کارکنان رابطه ی معنی داری دیده نشد. ثابت (1391)، در پژوهشی به بررسی هنجار يابی مقدماتی آزمون حل مساله اجتماعی پرداخت. هدف پژوهش حاضر، هنجار يابی مقدماتی آزمون حل مساله اجتماعی بود. بدين منظور، 242 دانشجوی پسر و 248 دانشجوی دختر دانشگاه های آزاد اسالمی واحد رودهن، پرسشنامه حل مساله اجتماعی و پرسشنامه شيوه های حل مسأله مقياس 24 سوالی حل مسأله کسيدی و النگ را تكمي ل کردند. تحليل مؤلفه هاي اصلي، پنج عامل نظری حل مساله اجتماعی) شامل جهت گيری مثبت نسبت به مساله، جهت گيری منفی نسبت به مساله، حل منطقی مساله، سبک اجتنابی و سبک تكانشی / بی دقتی(را تأييد و نتايج تحليل عاملی تأييدی از ساختار عاملی بدست آمده حمايت کرد. ضرايب همبستگی بين عامل های پرسشنامه حل مساله اجتماعی و پرسشنامه شيوه های حل مسأله مقياس 24 سوالی حل مسأله کسيدی و النگ مبين روايی همگرای اين پرسشنامه است. ضرايب آلفاي کرونباخ کل 85/0 و برای عامل های جهت گيری مثبت نسبت به مساله) 71/0 (جهت گيری منفی نسبت به مساله) 84/0 (حل منطقی مساله)90/0(سبک اجتنابی) 80/0( و سبک تكانشی / بی دقتی) 86/0( بدست آمد. نتايج پژوهش حاضر، ثبات ساختار عاملی پرسشنامه حل مساله اجتماعی و اعتبار آن را برای سنجش حل مساله اجتماعی در دانشجويان ايرانی نشان می دهد. سهرابي ، محمودي و عدالت زاده(2013) به اين نتيجه دست يافتند كه آموزش حل مسئله با مشاوره گروهي باعث افزايش خودكارآمدي دانش آموزان دختر مي شود. زارعي متين و دیگران(1390) در تحقیقی با عنوان »شناسايي و سنجش مؤلفه هاي هوش معنوي در محيط كار ؛ مطالعه موردي در بيمارستان لبافي نژاد تهران« جامعه آماري پژوهش مديران و كاركنان بيمارستان لبافي نژاد تهران مي باشد كه با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي ساده به تعيين نمونه پرداخته شد. روش گردآوري داده ها پرسشنامه حضوري بوده و از روش تحقيق توصيفي- ميداني استفاد شده است. نتايج حاصله حاكي از شناسايي پانزده مؤلفه و اولويت متفاوت مؤلفه ها در جامعه آماري است. 2-3-2)تحقیقات انجام شده در خارج کشور آمرام وهمكاران ( 2009 ) نيز در پژوهش خود نشان دادند كه هوش معنوي در مديريت شغلي موفق و كارآمد تأثير به سزايي دارد. روس و گو(2006) در پژوهش خود به اين نتيجه رسيدند كه دانش آموزاني كه در آموزش حل مسئله اجتماعي شركت كرده بودند، به نحوي آشكار نسبت به ديگر كودكان پرخاشگري، رقابت اجتماعي بيش تر و پرخاشگري كمتر داشته اند. هگل، بارت و اولكسان(2000) در بررسي خود بدين نتيجه رسيدند كه آموزش مهارت هاي حل مسئله مي تواند به عنوان مداخله درماني كوتاه مدت در درمان افسردگي مؤثر باشد. منابع منابع فارسی ابوالقاسمی، عباس. (1387). بررسی ارتباط حل مساله اجتماعی و مولفه های آن با الگوی شخصیتی خودشیفته و ضد اجتماعی در دانش آموزان دبیرستانی شهر اردبیل. فصلنامه مطالعات روان شناختی، سال چهارم، شماره 4، ص 18 – 9 احمدی،غلامعلی.(1380).کاربردروش حل مساله درآموزش علوم.فصلنامه تعلیم وتربیت،شماره یک،صص 125-115. بهرام گيري، فاطمه( 1380 ). بررسي تأثير آموزش مهارت حل مسئله در بهبود مهارتهاي اجتماعي دانش آموزان عقب مانده ذهني خفيف پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت معلم. تقی لو، ص. (1389). حل مساله ی اجتماعی و آشفتگی روان شناختی. مجله اندیشه و رفتار، شماره 18، از ص 95 – 75. جوادي يگانه، محمدرضا (1378) «مشكلات‌ اجتماعي‌ و نظريه‌ جامعه‌شناختي‌ (نقد و بررسي‌ كتاب‌ مشكلات‌ اجتماعي‌ و نظريه‌ جامعه‌شناختي‌ِ رابرت‌ مرتون‌)»، كتاب‌ ماه‌ علوم‌ اجتماعي‌ (18)، فروردين‌ 1378: 24-21. حاتمی، سکینه، (1386)،بررسی تأثیر هوش معنوي بر رفتار کارکنان،پایگاه خبري تحلیلی چگامه، کد CHGS-9181. خوشكام، زهرا؛ ملك پور، مختار و مولوي، حسين ( 1387 ). اثر بخشي آموزش حل مسئله ي گروهي بر مهارت هاي اجتماعي دانش آموزان با آسيب بينايي. پژوهش در حيطه ي كودكان استثنايي ،8 (2)،141-156. رجایی ، علیرضا ، بیاضی ، محمد حسین ، حبیبی پور ، حمید . (1387 ) . بررسی رابطه بین باور های اساسی دینی با بحران هویت و سلامت روان در جوانان . فصلنامه روانشناسان ایرانی رجایی، علیرضا(1387)، درمان شناختی هیجانی دینی،همایش منطقه اي شیوه هاي نوین ارتقاي سلامت روانی، دانشگاه آزاداسلامی واحد تربت جام، 1387. رجایی، علیرضا،هوش معنوي:دیدگاه ها و چالش ها،پژوهش نامه تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربت جام ،ش 22،1389،ص 22-44. زارعي متين،حسن؛ خيرانديش ،مهدي ؛جهانی،حوریه، شناسايي و سنجش مؤلفه هاي هوش معنوي در محيط كار ؛ مطالعه موردي در بيمارستان لبافي نژاد تهران، پژوهش هاي مديريت عمومي، سال چهارم ، شماره دوازدهم، تابستان 1390،ص 71-94. سپاه منصور، م. (1388). تعیین ساختار عاملی مقیاس سنجش حل مساله اجتماعی: فرم کوتاه تجدید نظر شده. فصلنامه علمی- پژوهشی تحقیقات روان شناختی، سال اول، شماره 3، ص 40 - 25 سهرابی، فرامرز، درآمدي بر هوش معنوي، معنا، ویژه نامه روانشناسی دین، ش 2،1385،ص 114-119. سهرابی، فرامرز، مبانی هوش معنوي، سلامت روان، سال اول، شماره اول، 1387،ص14-18 شعبانی،حسن.(1378).تاثیر روش حل مساله بصورت کارگروهی برتفکر انتقادی وپیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی،رساله دکتری.تهران:دانشگاه تربیت مدرس. صمدي.پروين ،( 1387 )،”هوش معنوي “،انديشه نوين تربيتي، دوره 2 شماره 3و 4، صص 99-144. غباری بناب ، باقر ؛ سلیمی ، محمد ، سلیمانی ، لیلا و نوری مقدم ، ثنا . ( 1386 ) . هوش معنوی . فصل نامه علمی پژوهشی اندیشه نوین دینی ، شماره 10 ، 147 -125. فتاحي، مهدي و فرهنگي .علي اكبر ( 1387 )، ”هوش معنوي ، وحدت بخش ديگر انواع هوش“، فصلنامه مديريت و توسعه، سال دهم، شماره 37 ، صص9-16. کرمعلی اسماعیلی، سمانه. (1385). مهارت حل مساله اجتماعی در دانش آموزان دچار ناتوانی یادگیری. فصلنامه روان پزشکی و روان شناسی بالینی ایران، شماره 44، ص 46 -36. لطفي، علي، رويكرد يادگيري مبتني بر حل مسئله، رشد مدرسه فردا، فروردين 1388. محمودي راد، مريم؛ آراسته، حميدرضا؛ افقه، سوسن و براتي سده، فريده ( 1386 ). بررسي نقش آموزش مهارت هاي ارتباطي و حل مسئله ي اجتماعي بر عزت نفس و هوش بهر دانش آموز ان. فصلنامه ي توان بخشي،8 (2)،71-76. معلمی، صدیقه. (1389). بررسی رابطه سلامت روان، هوش معنوی و افکار ناکارآمد در دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان. مجله اصول بهداشت روانی، مقاله 6، دوره 12، شماره 48، زمستان 1389، صفحه 9-702 . میرجلیلی، مهدی؛ شفیعی، میثم، تحليلی بر هوش معنوي كاركنان سازمان بهزيستي شهرستان يزد، فصلنامه ی علمی ـ ترويجي اخلاق، س2، ش5، بهار 1391، صفحات 94 ـ 65 . هارتز ، گری . (2005 ) . معنویت و سلامت روان (کاربردهای بالینی ) ، مترجم امیر کامگار و عیسی جعفری .(1387 ) . تهران انتشارات ویرایش . هاشمى، ويدا؛ بهرامى، هادى و كريمى، يوسف ( 1385)، بررسى رابطه ى هوش هشتگانه گاردنر با انتخاب رشته و پيشرفت تحصيلى دانش آموزان. مجله روان شناسى ،شماره 39 ، سال دهم، شماره 3 ص: 274-288. هاوتون، كيت؛ پال م، كيس؛ سالكووس، كرك؛ جوان، كلارك و ديويد، م ( 2000 ). رفتار درماني شناختي، راهنماي كاربردي در درمان اختلالات رواني، ترجمه ي حبيب الله قاسم زاده ( 1381 )، چاپ دوم. تهران: انتشارات ارجمند. ﯾﻌﻘﻮﺑﯽ، اﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ. (1388). بررﺳﯽ راﺑﻄﻪ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮي ﺑﺎ ﻣﯿﺰان ﺷﺎدﮐﺎﻣﯽ داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن داﻧﺸﮕﺎه ﺑﻮﻋﻠﯽ ﻫﻤﺪان. پژوهش در نظام های آموزشی. تابستان 1389، دوره 4، شماره 9، صص 95-85. منابع خارجی Amram, joesph yosi, (2005), “Intelligence beyond IQ: The contribution of emotional and spiritual intelligences to effective business leadership”, institute of Transpersonal Psychology. Amram, Joseph (Yosi), 2005, Intelligence Beyond IQ: The contribution of emotional and spiritual intelligences to effective business leadership, Institune of Transpersonal Psychology. Amram, Joseph yosi, (2007),”The seven dimensions of spiritual intelligence: An ecumenical, grounded theory”, presented at the 115th Annual Conference of the American. appraisal on adjustment to university, stress, health and academic motivation and assessment. In: Chang EC, D'Zurilla TJ, Sanna LJ, Editors. Social problem solving: theory, research, and training. 1 th ed. Washington, D.C: American Psychological Association, p. 11-17. Barker, S. (2002). A prospective longitudinal investigation of social problem-solving Bayani AA, Bayani A. Psychometric properties of short form the social problem solving Belzer, K.D., D'Zurilla, T.J., & Maydeu,A.(2002). Social problem solving and trait anxiety as Chang, E. C. (2002). Perdicting suicide ideation in an adolescent population: Examining the role of social problem solving as a moderator and a mediator. Personality and Individual Differences, 32, 1279-1291. D'Zurilla, T.J.; Nezu, A.M. & Maydeu-Olivares, A. (2004). Social problem solving: Theory and Elliot,R.,Shewchuk,M.,Richard,J.(2001). Filly caregiver social problem solving abilities and Emmons .R.A, (2000), Is spirituality an intelligence? Motivation, Cognition and the psychology of ultimate concern. International journal for the psychology of religion .10(1), pp: 3_26 Fornells,A.,& Olivers,A.(2000). Impulsive-careless problem solving style as predictor of subsequent academic achievement. Personality and Individual Differences,28,639-645. Gardner, Howard (2006) Changing Minds. The art and science of changing our own and other people's minds. Boston MA: Harvard Business School Press. George. Mike, (2006), “Practical application of spiritual intelligence in the workplace”, Human resource management international digest, Vol 14, No. 5, Pp:3-5. Grant,S.,Elliot,R.,Giger,N.,&Bartoluci,A.(2001). Social problem solving abilities, social support, and adjustment among family caregivers individuals with a stroke. Journal of rehabilitation psychology,46(1),44-57. Hegel, M. T., Barret, J. E. & OXman T. E. ( 2000). Training therapists in problem solving treatment of depressive disorders in primary care. Families system and health, 18(6), 423-435. Inventory. Developmental Psychology Journal of Iranian Psychologist 2011; 7(26): 147-154. Jakobsen, k. (2003) Problem Solving In Social Condition. Journal of Social Psychology. 12. Kant GL, Dzurilla TJ, Maydeu-Olivares A. Social problem solving as a mediator of King.D.B (2008), “Rethinking claims of spiritual intelligence: A definition, model, & measure”, Unpublished master’s thesis. Trent University. Peterborough, Ontario, Canada. Litchfield, Bruce, 1999, Spiritual intelligenc; Illini Christian faculty and staff. www. Uiuc-icfs.org. McMullen, B., 2003, Spiritual intelligence; www. Studentbmj. com. Nasel, D. D. ,2004, Spiritual Orientation in Relation to Spiritual Intelligence: A consideration of traditional Christianity and New Age/individualistic spirituality; Unpublished thesis. Australia: The university of south Australia. Nasel. DD, (2004), “Spiritual orientation in relation to spiritual intelligence: A consideration of traditional cheristianity and new age”, individualistic spirituality: unpublished thesis. Australia: The university of south Australia. performance. Development of Psychology, 35, 663-658. predictors of worry in a college student population. Journal of personality and Individual Differences, 33(4),573-585. Robbinz, S. (2002). Cognitive Acts and Problem Solving. Journal of Cognitive, 12.191- Santos, E, Severo, 2006, Spiritual intelligence; What is spiritual intelligence? How it benefits a person?, www. Skopun. Files. Wordpress.com. Santos.S, (2006), “What is spiritual intelligence?How it benefits a person?”,Pp:1-2. Schmacher, A. (2006). Cognition and Adjustment. New York, Academic Press. adjustment during the initial years of the carrying role. Journal of counseling psychology,48(2),223-232. Selman .Victor; Selman .Ruth Corey; Selman. Jerry; Selman .Elsie, (2005), “Spiritual-Intelligence/-Quotient”, College Teaching Methods & Styles Journal, Volume 1, Number 3,Pp:23-31. stress-related depression and anxiety in middle-aged and elderly community residents. Cognit Res 1997; 21(1): 73-96. Taheri, M. & Shafiei Amiri, M. (2012). Effectiveness of muscle relaxation and social problem-solving skills training on decreasing anxiety. European Psychiatry, 27, 153. Vaughan.f, spiritual development: outcomes and indicators, Retrieved on May 10, 2003 from http://www.csp.org/development/docs/vaughan-spiritual Zohar , D. & Marshal , I . ( 2000 ). SQ – Spiritual in t ell Igence , the ultimate intelligence London : BLOOMBURY. zohar, D. & Marshall, I., 2000, SQ- Spiritual intelligence, the ultimate intelligence. London: Bloombury. Zohar, Danah (2000) "SQ: Spiritual Intelligence, the Ultimate Intelligence", (ISBN 0747546762). Zohar, Danah (2004)"Spiritual Capital: Wealth We Can Live By" (ISBN 1576751384).

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید