صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق بهزیستی معنوی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق بهزیستی معنوی (docx) 1 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 1 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بسم الله الرحمن الرحيم دانشکده ادبيات و علوم انساني بخش روان شناسي پايان نامه تحصيلي جهت دريافت درجه کارشناسي ارشد رشته روان شناسي گرايش عمومي 66421015176500 بررسي مقايسه اي رابطه بهزيستي معنوي با شادکامي و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه شهيد باهنر و حوزه هاي علميه شهر کرمان. 69850010414000 مؤلف: حميده ورعي استاد راهنما: دکتر قاسم عسکري زاده استاد مشاور: دکتر مسعود باقري دي ماه 1392 فصل دوم پيشينه پژوهش بهزيستي معنوي تعريف نظري: حسي از ارتباط با ديگران، داشتن معني و هدف در زندگي و داشتن ارتباط و اعتقاد به يک قدرت متعالي است( هاکز ، هال ، تالمن و ريچينز، 1995). اليسون (1983) بيان مي دارد که بهزيستي معنوي شامل دو عنصر رواني ـ اجتماعي و مذهبي است. تعريف عملياتي: منظور از بهزيستي معنوي در اين پژوهش، نمره اي است که پاسخ دهنده از پاسخ دادن به سؤالات پرسشنامه بهزيستي معنوي پالوتزين و اليسون (1982) به دست مي آورد. سؤالات اين آزمون بهزيستي وجودي و بهزيستي مذهبي را مي سنجد. 2 ـ1. مباني نظري 2 ـ1 ـ 1. بهزيستي معنوي دين به عنوان موضوعي بارز در همه اعصار حضوري آشکار داشته به گونه اي که همواره در آثار و نظريات مختلف فلسفي، جامعه شناختي و روان شناختي اشاراتي به اين موضوع، به صورت موافق يا مخالف وجود دارد که همين مطلب نشانگر اهميت آن براي آدمي است. فرويد معتقد بود که عقايد ديني يا اثري بر سلامت رواني و جسمي ندارد يا اثر منفي بر آن مي گذارد. اليس هم مذهب و دينداري را به طور معناداري با اختلال هاي عاطفي مرتبط مي دانست( کالدور، هاوکز، کاسل و بلامي ،2004). جيمز (1376 )، دين را ايجاد رابطه معنوي با دنيايي نامحسوس به عنوان روح عالم خلقت مي دانست که اين ايجاد رابطه در عالم تنهايي و دور از همه وابستگي ها صورت مي گيرد و به ادراک نظمي نامرئي در ميان پديده هاي جهان هستي و رسيدن به اطمينان و آرامش باطني که آثار ظاهري آن نيکويي و احسان بي دريغ است، منجر خواهد شد( به نقل از خداياري فرد، 1388). جيمز معتقد بود که انسان با رجوع به باطن دين، آرامش و سرور خاصي پيدا مي کند. به اعتقاد او باور به وجود ارزش هاي بالاتر و يک قدرت برتر، برا ي بهداشت رواني انسان ضروري است. فروم (1950)، نيز بر اين باور بود که مذهب مستبدانه و بي انعطاف در فرد، حالت نوروز ايجاد مي کند اما دين انسان گرايانه و خوش بينانه، باعث رشد استعدادهاي فرد و ارتقاي سطح سلامت او مي گردد( به نقل از چراغي و مولوي،1385). يونگ رفتار مذهبي را از ضرورت هاي وجود آدمي مي دانست. او بيماران خود را بدون معنا و استحکامي ديده بود که دين مي توانست به آن ها عطا کند و معتقد بود که آن ها به دليل نداشتن معنا، بيمار شده اند. او فوايد بهزيستي ساز فراواني را در مذهب مشاهده کرد. يونگ پيامد دينداري و معنويت را التيام دردهاي دروني آدمي و پيشگيري از بيماري هاي رواني مي دانست و آسيب هاي رواني انسان را نيز در همين حيطه قابل درمان مي دانست( آذربايجاني و موسوي اصل،1385). مازلو (1964)، بيان داشت که آدمي به چارچوبي از ارزش ها، فلسفه اي ناظر به حيات ، دين يا بديلي براي دين نيازمند است تا بدان معتقد شود و آن را در پيش گيرد. مازلو بر آن است که روانشناسان انسان گرا کسي را که به مسائل ديني اهميت نمي دهد، بايد بيمار يا نابهنجار وجودي تلقي کنند( به نقل از اميريان،1390). با گسترش تحقيقات درباره دين، معنويت به عنوان عاملي جداي از دين مطرح گرديد. معنويت جداي از اعتقاد به ديني خاص، مورد توجه بسياري از روانشناسان قرار گرفت. معنويت به عنوان آگاهي از هستي يا نيرويي فراتر از جنبه هاي مادي زندگي رخ نمود. هرچند اين دو مقوله تفکيک شدند اما معنويت به طور سنتي گرايش به رابطه با دينداري دارد. والتون (2003)، بيان کرد که اگرچه دين چهارچوبي از عقايد، سنت ها، اصول، رفتارها و تشريفات است اما معنويت گسترده تر بوده و شامل ارتباطات فردي با خود، ديگران و محيط مي گردد که احساسي از صلح دروني، توانايي، عدم وابستگي و داشتن معنا در زندگي را فراهم مي آورد. گومز و فيشر (2005)، نيز بيان مي کنند که اگرچه دين گرايش دارد که بر روش فکري، قوانين ديني و سيستم اعتقادي، تمرکز کند، معنويت بر تجارب و روابط متمرکز است. در مطالعه اي به سال 1996 در ايالات متحده، روشن شد که گروه زيادي از دانش آموختگان دانشگاهي، خود را فردي ديندار نمي دانند در حالي که تأکيد زيادي بر معنويت به عنوان عامل مهمي در زندگي شان دارند(برگرفته از گزارش سازمان خدمات آموزش و کودکان استرالياي جنوبي، 2006). اين اعتقاد به قدرتي متعالي، به تدريج و پس از مدت ها مورد غفلت واقع شدن در بررسي بهزيستي، به عنصري اثرگذار در مطالعات مرتبط با سلامت و بهزيستي بدل شد. وارن (2009)، بيان مي کند: روشن است که معنويت، بهزيستي افراد را از طرقي افزايش مي دهد: ـ با فراهم کردن معني و ايجاد حس هدفمند بودن زندگي. ـ با ارائه يک برنامه اخلاقي و يک سيستم اعتقادي ساختار يافته براي زندگي. ـ با فراهم آوردن زمينه حمايت هاي اجتماعي و معنوي. ـ با تجويز يکسري مرزها، محدوديت ها و تمرين هايي که در بهزيستي اثر دارند. ـ با ايجاد حس اعتماد به نفس. ـ با ايجاد حس امنيت. ـ با ايجاد حس خوش بيني و اميد. ـ با افزايش حس کنترل شخصي و خود نظم دهي. در پي اهميت يافتن اثر معنويت در بهزيستي، توجه به بهزيستي ناشي از نقش معنويت در زندگي فردي، تحت عنوان بهزيستي معنوي مطرح گشته و مورد بررسي قرار گرفت. بهزيستي معنوي به احساسي از داشتن رابطه با چيزي فراتر از خود اشاره دارد، که معناي زندگي، هدف و ارزش هاي شخصي را ايجاد مي کند. پيشينه بهزيستي معنوي ريشه در مطالعه وابسته هاي سلامت دارد. در طي سال هاي 1960 تا 1970 جنبشي جهت مطالعه عوامل مرتبط با کيفيت زندگي در ايالات متحده آغاز گرديد. در آغاز مطالعات مرتبط با کيفيت زندگي، بر عوامل ملموس و عيني تأکيد داشت اما در مقابل جنبشي ايجاد گرديد که معتقد بود، در بررسي کيفيت زندگي نمي توان صرفا بر عوامل عيني تکيه کرد. به همين دليل، بررسي جنبه هاي ذهني مؤثر بر کيفيت زندگي شروع شد. شروع مطالعات مرتبط با بهزيستي معنوي، جلوه اي از اين حرکت بود. 76ـ1975 بود که اليسون شروع به صورت بندي گويه هايي مرتبط با کيفيت زندگي در راستاي سنجش بهزيستي معنوي کرد. بهزيستي معنوي مفهومي خاص بوده و معناي کارکردي آن، حس خوب بودن و سلامت ناشي از اعتقادات دروني افراد است(بونت، 2009). پالوتزين و اليسون(1982)، استدلال کردند که بهزيستي، مفهومي متشکل از بهزيستي مادي، رواني و معنوي است (همان). آنان در پي پاسخ به اين سؤال برآمدند که آيا مي توان بعد ذهني مرتبط با معنويت يا بهزيستي معنوي را اندازه گيري نمود؟ آنان بايد ابزاري مي ساختند که روا و پايا بوده، دقيقا بهزيستي معنوي افراد را بسنجد و از طرف ديگر، در افراد مختلف، با معاني و اديان متفاوت، کاربردي باشد. در ابتدا بايد به درستي مي دانستند که منظور مردم از معنويت چيست. در اين راستا از گروه هاي زيادي از افراد خواسته شد که بهزيستي معنوي را از ديدگاه خود تعريف نمايند، پيشينه موجود درباره موضوع نيز مطالعه گرديد. از اين دو منبع مشخص شد که مردم در صحبت راجع به بهزيستي معنوي خود، از دو حس متفاوت سخن مي گويند. بعضي به طور مشخص با زباني ديني، در اين مورد سخن مي گفتند و برخي ديگر، احساس خود را درباره بهزيستي معنوي، در قالب گفته اي غير مرتبط با دين بيان مي کردند و گاهي اين دو روش همپوشي نشان مي داد. از اين رو پرسشنامه بهزيستي معنوي با دو زير مقياس بهزيستي مذهبي و بهزيستي وجودي، در قالب بيست سؤال تهيه گرديد و به سال 1982 منتشر شد. موبرگ (1971)، بهزيستي معنوي را به صورت سازه اي دو بعدي، با دو بعد افقي و عمودي، مفهوم بندي کرد. بعد عمودي به احساس بهزيستي ما در ارتباط با خدا اشاره دارد و بعد افقي به احساس هدفمندي و رضايت در زندگي، بدون توجه به معتقد بودن به ديني خاص، برمي گردد( به نقل از اليسون،1983). اليسون (1983)، بيان مي دارد که بهزيستي معنوي شامل دو عنصر رواني ـ اجتماعي و مذهبي است. بهزيستي مذهبي شامل ارتباط با يک قدرت متعالي است و بهزيستي وجودي که عنصري رواني ـ اجتماعي است، بيانگر احساس فرد است از اينکه چه کسي است؟ چه کاري و چرا انجام مي دهد و به کجا تعلق دارد. هر دو بعد بهزيستي معنوي با تعالي فرد مرتبط اند. بهزيستي معنوي را بايد به صورت سازه اي پيوستاري ديد نه دو مقوله اي. نمي توان گفت که کسي آن را دارد يا ندارد، بلکه بايد توجه داست که هر فرد چقدر از آن برخوردار است و چگونه مي توان درجات آن را افزايش داد(همان). 2 ـ1 ـ 1 ـ 1. ابعاد بهزيستي معنوي از ديدگاه فيشر فيشر(2010) با در نظر گرفتن بهزيستي معنوي به عنوان زندگي در ارتباط کامل با خدا، خود، جامعه و محيط که تماميت فردي را ايجاد مي کند، بهزيستي معنوي را متشکل از چهار حيطه مي داند که عبارتند از: فردي، اجتماعي، محيطي و متعالي. الف) قلمرو فردي مرتبط است با حس دروني فرد از معني، هدف و ارزش زندگي. اين آگاهي فردي است که نيروي محرک فرد در جستجوي هويت و ارزش فردي مي باشد. ب) حيطه اجتماعي مرتبط با کيفيت و عمق روابط بين فردي، ميان فرد و ديگران در ارتباط با اخلاقيات، فرهنگ و دين مي باشد و در ويژگي هايي همچون عشق، بخشش، صداقت، اميدواري و ايمان رخ مي نمايد. ج) حيطه محيطي، حسي از اتحاد، سازش و پيوستگي با محيط است. د) قلمرو تعالي: ارتباط فرد با چيزي يا فردي، فراتر از سطح انساني است، که همان ايمان، ستايش و پرستش منبع رازگونه عالم است. پيشينه تحقيقاتي 2 ـ2 ـ 1. تحقيقات انجام شده در ايران در بررسي پيشينه تحقيقي، منابعي که به صورت مستقيم به بررسي موضوع مورد مطالعه بپردازد، اندک بود. اما پژوهش هاي بسياري در رابطه با بررسي رابطه معنويت و دينداري با متغيرهاي شادکامي و سلامت روان صورت گرفته است. از آنجا که بهزيستي معنوي مفهومي برگرفته از معنويت و اعتقاد به خدا است، در اينجا به بيان پژوهش هاي صورت گرفته در اين زمينه نيز که به طور غير مستقيم با موضوع ما مرتبط است، پرداخته مي شود. صفايي راد، کريمي، شموسي و احمدي طهور(1389)، در بررسي رابطه بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان به رابطه منفي بين بهزيستي معنوي با سلامت روان و چهار زير مقياس آن شامل علائم جسماني ، اضطراب و اختلال در خواب ، اختلال در کارکرد اجتماعي و افسردگي دست يافتند. در اين مطالعه دختران نمرات بالاتري از پسران در بهزيستي مذهبي به دست آوردند اما در ساير خرده مقياس ها تفاوت معناداري ديده نشد. در پژوهشي که جعفري ، دهشيري ، سهرابي و نجفي(1388)، تحت عنوان رابطه بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان انجام دادند ، ملاحظه شد که بين بهزيستي معنوي و سلامت روان رابطه معناداري وجود دارد. يعني بهزيستي معنوي با چهار زير مقياس سلامت روان ، رابطه منفي داشته است. بهزيستي مذهبي و وجودي به طور معناداري سلامت روان را پيش بيني کردند همچنين بهزيستي معنوي و وجودي دختران به طور معناداري بالاتر از پسران بود، اما در نمرات سلامت روان دو جنس، تفاوتي مشاهده نشد. بررسی های صورت گرفته در رابطه با بهزيستی معنوی اندک بود، اما دينداری، اعتقادات مذهبی و معنويت به گونه ای عميق در بهزيستی معنوي مستور بوده و رابطه ای تنگاتنگ دارند، ازاين رو بررسی موارد پژوهشی موجود در اين زمينه نيز دور از نظر ما نبوده است. نادي و سجاديان (1390)، در پژوهش خود بر روي دانشجويان دريافتند که بين داشتن معناي معنوي در زندگي و بهزيستي معنوي رابطه مثبت معناداري برقرار است. بهزيستی معنوی، پيش بين بسياری از متغير های مثبت روانی است. شادی و سلامت روان را نيز مي توان از متغيرهای مستور در بهزيستی روانشناختي دانست. پژوهش واحدي و غني زاده (1389)، با عنوان الگوي تحليل مسير روابط انگيزش دروني ، مذهبي ، نماز ، بهزيستي معنوي و کيفيت زندگي با بهزيستي روانشناختي ، نشان دادند که بين مؤلفه هاي بهزيستي معنوي و بهزيستي روانشناختي رابطه مثبت معناداري وجود دارد. در بررسي تأثير مستقيم هر متغير بر روي بهزيستي روانشناختي ، بهزيستي مذهبي بالاترين سهم را دارا بود. بهزيستي وجودي نيز در رتبه سوم، پيش بيني کننده بهزيستي روانشناختي بود. در پيشينه بررسی رابطه متغيرهای دينی و شادی مي توان به پژوهش های زير اشاره کرد. صحراييان، غلامي و اميدوار(1390)، با بررسي رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي شيراز، نشان دادند که رابطه مثبت بين نگرش مذهبي و شادکامي ديده شد، که نشان از تأثير ارتباط با وجودي برتر، بر داشتن چشم انداز مثبت در زندگي است. در گروه مورد مطالعه سن و شادکامي رابطه منفي نشان دادند. برنا و سواري (1387)، در مقاله اي با عنوان ارتباط ساده و چند گانه نگرش هاي مذهبي ، سلامت رواني و رضايت از زندگي و عزت نفس با احساس شادکامي در بين دانشجويان، دريافتند که بين نگرش مذهبي و شادکامي رابطه مثبت معناداري وجود دارد. يافته ها نشان داد که از بين متغير هاي مورد مطالعه، فقط نگرش هاي مذهبي و سلامت رواني به طور معناداري واريانس احساس شادکامي را تبيين مي کنند و به ترتيب بهترين پيش بيني کننده احساس شادکامي به شمار مي روند. علي محمدي و جان بزرگي(1387)، با تهيه پرسشنامه شادکامي ديني، به بررسي شادکامي ديني، شادکامي روانشناختي و افسردگي در بين دانشجويان مؤسسه علمي پژوهشي امام خميني«ره» پرداخته و دريافتند که ميان شادکامي ديني و شادکامي روانشناختي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. شادکامي ديني با افسردگي نيز رابطه منفي معنادار نشان داد. متغيرهای ديني در پژوهش های بسياری با شادی و سلامت روان همبستگي نشان داده اند. رجبي، صارمي و بياضي(1391)، در بررسي ارتباط الگوهاي مقابله ديني و شادکامي با بررسي 401 دانشجو دريافتند که با افزايش به کارگيري الگوي مقابله ديني منفي که ناشي از ارتباط شکننده با خدا، نگاهي نوميدانه به دنيا و نارضايتي معنوي است، سلامت رواني کاهش مي يابد. در اين مطالعه بين الگوي مقابله ديني مثبت با نارسا کنش وري اجتماعي و افسردگي رابطه منفي به دست آمد. در افراد مطالعه شده بين الگوي مقابله ديني مثبت و شادکامي، رابطه مثبت، مشاهده شد. قدرتي ميرکوهي و خرمايي(1389)، در بررسي رابطه دينداري و سلامت روان در نوجوانان، با بررسي 419 نوجوان اصفهاني و تهراني نشان دادند که بين ابعاد دينداري شامل التزام ديني،عواطف ديني و باورهاي ديني و سلامت عمومي رابطه منفي وجود دارد و افزايش در اين ابعاد، کاهش در سطوح مشکلات روان را پيش بيني مي کند. غرايي، احمدوند،اکبري دهقي و زنوزيان(1387)، در برسي ارتباط نوع اعتقادات مذهبي با انواع مشکلات در سلامت روان، با بررسي 1032 آزمودني از شهر کاشان، دريافتند که بين مذهب دروني و سلامت روان ارتباط معنادار وجود دارد. کاهش مذهب دروني موجب افزايش نمرات در تمامي زير مقياس هاي سلامت روان مي گردد. در اين مطالعه ارتباطي بين مذهب بيروني و سلامت روان مشاهده نشد. مذهب بيروني صرفا با نمرات افسردگي وخيم ارتباط معنادار داشت و افزايش آن با افزايش افسردگي مرتبط بود. واحدي ، فتح آبادي و اکبري (1389)، در مقاله اي با عنوان الگوي ميانجي احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر نشان دادند که ارتباط با خدا رابطه معناداري با افسردگي پايين دارد. موسوي و اکبري زردخانه (1389)، در مقاله اي با عنوان الگوي رابطه دين داري و سلامت روان دانشجويان؛ تفاوت هاي جنسيتي، دريافتند که در دختران کليه مؤلفه هاي دين داري با کليه مؤلفه هاي سلامت روان رابطه معکوس دارند اما در پسران فقط اضطراب، افسردگي و سلامت عمومي با کليه زيرمقياسهاي دين داري رابطه معکوس معناداري داشتند. اژدري فرد، قاضي و نوراني پور(1389)، در بررسي 120 دانش آموز دختر، 60 نفر از بين بالاترين دارندگان نمرات سلامت روان را به صورت تصادفي انتخاب کرده و در کلاس هاي آموزش معنويت شرکت دادند. نتايج نشان داد که آموزش عرفان و معنويت در افزايش سلامت روان، بهبود عملکرد جسماني و عملکرد اجتماعي و کاهش اضطراب و افسردگي دانش آموزان تأثير دارد. رياحي، عليوردي نيا و بني اسدي(1387)، در بررسي اثرات دينداري و جهت گيري مذهبي بر سلامت روان با مطالعه 405 دانشجوي دانشگاه مازندران دريافتند که براساس مقياس سلامت عمومي بيست و هشت سؤالي، 7 / 55 درصد از دانشجويان سالم بوده و 60 درصد آنان داراي سطوح بالاي دينداري و اکثريت داراي جهت گيري مذهبي بيروني بوده اند. در اين بين دينداري و جهت گيري مذهبي دروني داراي رابطه معنادار با سلامت روان بوده اند. پيشينه پژوهشی در بررسی مقايسه دانشجويان حوزه و دانشگاه بسيار اندک است. پرتوي نژاد، احمري طهران، حيدري، کيهاني و تازيکي(1390)، در مقايسه ميزان افسردگي در بين دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي و طلاب حوزه علميه شهر قم با مطالعه بر روي سيصد دانشجو و سيصد طلبه نشان دادند که با وجود تفاوت اندک در ميانگين افسردگي پايين تر طلاب نسبت به دانشجويان، تفاوت معناداري در افسردگي اين دو گروه، مشاهده نگرديده است. 2 ـ2 ـ 2. تحقيقات انجام شده در خارج از ايران در بررسی پيشينه پژوهش مرتبط با عنوان تحقيق حاضر، جعفري و همکاران (2010)، در مطالعه بهزيستي معنوي و سلامت روان در دانشجويان دريافتند که رابطه منفي و معناداري بين بهزيستي معنوي و اختلالات رواني وجود دارد. دينداري و بهزيستي وجودي رابطه منفي و معناداري را با علائم بدني ، اضطراب، افسردگي و اختلال در کارکرد اجتماعي نشان دادند. اين تحقيق همچنين نشان داد که نمرات بهزيستي معنوي و مذهبي دختران ، بيشتر از پسران بوده است. سويو و همکاران(2009)، در بررسي 152 مرد و زن بالاي 65 سال نشان دادند که فعاليت هاي مذهبي و شاخص معنوي بهزيستي با سلامت عمومي ارتباط معنادار دارند. بهزيستی معنوی و معنويت، در پژوهش های بسياری مرتبط با بهزيستی روانشناختی شناخته شده اند. بهزيستی روانشناختی حيطه گسترده ای از متغير ها را شامل می گردد، ريچتر (2001)، در بررسي 62 دانشجوي مسيحي در يک دانشگاه علوم انساني، نشان داد که بين بهزيستي رواني و بهزيستي معنوي رابطه مثبت معنادار وجود دارد. در اين تحقيق سطوح بالاتر معنويت با صفات شخصيتي سالم مرتبط بود. فرينگ، برنان و کلر (1987)، با بررسي گروهي از دانشجويان دريافتند که بهزيستي معنوي و وجودي به طور منفي با خلق منفي مرتبط بوده و اين نشانگر آن است که متغيرهاي معنوي بر بهزيستي روانشناختي تأثير دارند. از سوي کتن، لارکين، هوپس، کرومر و روزنتال (2005)، تحقيقي جهت سنجش معنويت به عنوان عاملي معنادار در زندگي افراد و اثرگذاري آن در علائم افسردگي و رفتار هاي ناقض سلامت، انجام شد. 134 نفر با ميانگين سني 2/16 مورد بررسي قرار گرفتند. از اين بين 89 درصد اعتقاد به خدا يا قدرتي برتر داشته و77 درصد معتقد بودند که دين در زندگي شان اهميت دارد. در اين مطالعه افراد داراي بالاترين سطوح بهزيستي معنوي به ويژه بهزيستي وجودي، کمترين نشانه هاي افسردگي و کمترين رفتارهاي ناقض سلامت را نشان دادند. اليسون و فن (2008)، با بررسي مطالعات انجام شده در طرح پيمايش اجتماعي 1998 و 2004 تأکيد کردند که رابطه مثبت قوي بين تجارب معنوي روزانه و بهزيستي روانشناختي وجود دارد اما اين تجارب اثرگذاري کمي بر احساسات منفي داشته اند. آنان بيان کردند که تجارب معنوي روزانه دليل موجهي براي ارتباط بين فعاليت هاي مذهبي و متغير هاي روانشناختي اقامه نمي کند و اين مطلب مي تواند تأکيدي بر آن باشد که معنويت چيزي جداي از مذهب است. برخلاف محدوديت پيشينه موجود در بررسی رابطه بهزيستی معنوی و شادکامی، با عناوين متعددی در بررسی رابطه دين و معنويت با شادی روبرو هستيم. عقيلي و کومار (2008)، در تحقيقي با عنوان رابطه بين نگرش هاي مذهبي و شادي در بين کارمندان حرفه اي، دريافته اند که عقايد مذهبي بيشتر، پيش بين وجود شادي بيشتر است . شادي با عقايد مذهبي همبستگي نشان داد ولي با داشتن دين رسمي، کمتر مرتبط بود. موکرجي و برون (2005)، در مقاله اي با عنوان جنسيت، دين و شادي دريافتند که جنسيت و دين نقش مهمي در پيش بيني شادي دارند. دين داري، شادي بالاتري را پيش بيني مي کند و زنان از شادي بيشتري برخوردارند. فيشر(2013)، در بررسي 466 دانشجو، 1002 دانش آموز و 494 فرد مذهبي دريافت که ارتباط با خدا، نسبت به شخصيت و سن فرد، به طور بارزتري واريانس شادي را تبيين مي کند. عبد الخالق (2006)، در بررسي رابطه شادي با سلامت جسماني، رواني و دينداري نشان دادکه دينداري، پانزده درصد واريانس شادي را تبيين مي کند. در اين تحقيق، سلامت به گونه معناداري پيش بين شادي نبود. در بين افراد مورد مطالعه افراد ديندار، شادي بالاتري نسبت به گروه مخالف داشتند. هيلز و آرگيل (1997)، در مقاله اي با عنوان تجارب موسيقيايي و مذهبي و ارتباط آنها با شادي بيان کردند که تجارب ديني بر شادي افراد اثر مثبت داشته اما فعاليت هاي گروهي مرتبط با موسيقي و مذهب، اثر عمده تري نشان دادند. به نظر مي رسد که جنبه هاي اجتماعي اين فعاليت ها است که حس بهزيستي و شادي ايجاد مي کند. استاوروا، فچنهاور و شلوزر(2013) در بررسي فرضيه « دينداري، در جوامعي که دينداري، معيار و هنجار جامعه است، بهزيستي رواني را افزايش مي دهد.» نشان دادند که افراد ديندارتر ميانگين شادي و رضايت از زندگي بالاتري دارند و اين اثر در جوامع ديندار بارزتر است. در بررسي علل اين تفاوت، در بين افراد ديندار و غير ديندار در جوامع ديني، مشخص گرديد که در اين جوامع، افراد ديندار، به دليل برخوردهاي محترمانه و مورد احترام عموم مردم بودن، سطح شادي و رضايت از زندگي بالاتر و در نتيجه حس بهزيستي بيشتري دارند. در مقابل پژوهش های فراوانی را نيز می توان يافت که رابطه دين داری و معنويت با شادکامی راتأييد نکر ده اند. لويس، مالتبي و دي (2005)، در مقاله جهت گيري مذهبي، سازگاري مذهبي و شادي در بين بزرگسالان ، به نتايج معناداري در رابطه دينداري و شادي دست نيافتند، در حالي که جهت گيري مذهبي دروني و سازگاري مذهبي مثبت، پيش بين نمرات بالاتر در مقياس شادي بودند. در توجيه اين امر آمده است که نتايج به دست آمده در ساير مطالعات مبني بر رابطه مثبت دينداري و شادي، بيشتر مبني بر سنجش بهزيستي روانشناختي بوده اند تا شادي. به عبارتي مذهب شايد بهزيستي روانشناختي را بيشتر از شادي فردي تحت تأثير قرار مي دهد. هسناين، احمد انصاري و سمانتري (2011)، در مقاله اي با عنوان معنويت و شادي به عنوان همبسته هاي بهزيستي در زنان دين دار، در يافتند که زنان با بهزيستي بالا، شادي بيشتري نسبت به زنان با حس بهزيستي پايين دارند. تفاوت معناداري بين شادي در زنان با سطوح دين داري بالا و پايين به دست نيامد. لويس، لنيگان، جوزف و فاکرت (1997)، در بررسي رابطه دينداري و شادي در بين 154 دانشجوي دوره ليسانس، ارتباط معناداري مبني بر اين که افراد مذهبي شادترند، به دست نياوردند. گرين و اليوت(2010)، در مقاله اي با عنوان دين، سلامت و بهزيستي روانشناختي نشان دادند که افراد ديندار خبر از سلامتي و شادي بالاتري مي دهند. در گروه مورد مطالعه افراد ديندار با عقايد آزاد انديشانه، سلامت بالاتر و شادي کمتري را نسبت به افراد با عقايد بنيادگرايانه نشان دادند. عبدل خالک و نيسر (2007)، در بررسي دانشجويان مسلمان الجزايري دريافتند که دينداري در مردان با سلامت روان مرتبط است، در حالي که در زنان علاوه بر سلامت روان، سلامت جسماني، شادي، رضايت از زندگي و خوش بيني را نيز پيش بيني مي کند. بررسی رابطه دين و معنويت، هرچند در ظاهر متفاوت با موضوع پژوهش ما است، اما اين دو علاوه بر رابطه تنگاتنگ با بهزيستی معنوی، به عنوان جزئي جدايي ناپذير از بهزيستی مذهبی نيز هستند. غباري بناب، حکيمي راد و متولي پور(2008)، در بررسي 306 تن از دانشجويان دانشگاه تهران به بررسي رابطه سلامت روان و معنويت پرداختند. اين مطالعه نشان داد که افراد با معنويت بالاتر و معناي وجودي در زندگي کمتر عصبي و افسرده بودند. سلامت روان دانشجويان در اين تحقيق، از طريق معنويت آنان، قابل پيش بيني بود. کوئنيگ(2012)، در بررسي صدها مقاله موجود در پايگاه اطلاعاتي از سال 1872 تا 2010، بيان کرد که بيماران طبي و رواني از اعتقادات مذهبي و معنوي خود، جهت سازگاري با بيماري و تغييرات استرس زاي زندگي شان استفاده مي کنند. در بين اين گروه افراد با دينداري و معنويت بيشتر، سلامت رواني بالاتري داشته و سريع تر با مشکلات سلامتي خود کنار مي آيند. لي و نيوبرگ (2005)، با بررسي تحقيقات پيشين در زمينه رابطه دينداري و سلامت جسمي و رواني، ضمن تأييد اين مطلب، بيان داشتند که دينداري با فراهم آوردن امکاناتي از جمله حمايت هاي عاطفي و اجتماعي، ايجاد انگيزه هاي سالم زيستن و سبک زندگي سالم، به سلامت افراد کمک مي کند. کراوز(2010) در يک بررسي طولي دريافت که اعتقاد به کنترل ميانجي گرانه خدا در زندگي، اغلب بر سلامت گزارش شده از سوي افراد، اثرگذار است. بر طبق اين تحقيق، افراد ديندار احساس هدفمندي در زندگي و خوش بيني بالاتري نسبت به سايرين دارند و شايد همين صفات، برآورد آن ها از سلامتي خود را تحت تأثير قرار مي دهد. ماسلکو و کابزانسکي (2006)، در بررسي فرضيه اثر پذيري رابطه دين داري – معنويت و سلامت از جنسيت افراد، با بررسي نتايج به دست آمده از 1998 تا آن زمان، دريافتند که از ميان اثرگذاري سه نوع فعاليت مذهبي شامل: فعاليت دسته جمعي، فعاليت فردي و تجارب معنوي بر سلامت، در مردان فعاليت هاي مذهبي دسته جمعي پيش بين قوي تري براي سلامت و بهزيستي بود و در زنان نيز فعاليت مذهبي دسته جمعي و همچنين تجارب معنوي ارتباط معناداري را با سلامت و بهزيستي نشان دادند. اليسون، بردت و هيل(2009)، با بررسي اطلاعات موجود در پايگاه اطلاعاتي از سال 1996، تأييد کردند که گرايشات مذهبي و اعتقاد به رستاخيز، به صورت منفي با اضطراب و به صورت مثبت با آسايش خاطر در ارتباط است. هوانگ، هسو و چن (2012)، در بررسي 115 فرد شصت ساله و بالاتر در بيمارستان روانپزشکي تايوان مشاهده کردند که 75 درصد افراد افسردگي ملايم تا شديد داشته، 5/76 درصد نشانه هايي از افسردگي و 8/67 درصد همبودي علائم افسردگي و اضطراب را نشان دادند. نتايج نشان داد که دينداري، اثر ميانجي معني داري بر کيفيت زندگي دارد و به طور معناداري افسردگي و اضطراب را تعديل مي کند. در اين بين افراد ديندار، کيفيت زندگي بهتر و علائم افسردگي کمتري را نسبت به افراد غير ديندار نشان دادند. کوئنيگ، مک کالوگ و لارسون (2001)، از بررسي 700 مطالعه صورت گرفته در موضوع ارتباط بين دينداري، بهزيستي و سلامت روان، 500 مطالعه را تأييدگر رابطه مثبت معنادار بين دينداري و الف) سلامت روان بهتر، ب) بهزيستي بالاتر و ج) سوء مصرف کمتر مواد يافتند. در مطالعات مورد بررسي روابط معنادار مشاهده شده با دين شامل موارد زير بود: افسردگي کمتر و بهبود سريع تر( در 93.60 درصد از مطالعات صورت گرفته) اضطراب پايين تر (در 69. 35 درصد از مطالعات صورت گرفته) بهزيستي، خوش بيني و اميد بالاتر(در 114.91 درصد از مطالعات صورت گرفته) هدفمندي و داشتن معناي بيشتر در زندگي(در 159.15 درصد از مطالعات صورت گرفته) دريافت حمايت اجتماعي بيشتر(در 20.19 درصد از مطالعات صورت گرفته). ريپنتروپ، آلتماير، چن، فوند و کفالا (2005)، در مطالعه اي بر روي 122 بيمار با درد مزمن عضلاني اسکلتي نشان دادند که رابطه معناداري بين عناصر دين – معنويت و سلامت جسمي و رواني وجود دارد. تجارب معنوي روزانه و حمايت ديني به طور معناداري سلامت رواني را پيش بيني مي کند. افراد بيمار اين گروه، معمولا تجارب معنوي روزانه نداشته، از حمايت هيچ تشکل مذهبي برخوردار نبوده و خود را فردي دين دار و معنوي نمي دانستند. کوئنيگ، الزابن و احمد خليفه (2012)، در بررسي آثار موجود در رابطه بين دين، معنويت و سلامت روان در غرب و آسياي ميانه دريافتند که اکثريت ديني دو منطقه که به ترتيب مسيحي و مسلمان هستند، سطوح سلامت روان مشابهي را نشان مي دهند و اين دو دين اثرات به نسبت يکساني بر سلامت روان افراد دارند. جمع بندي نيز نشان داد که مشارکت مذهبي بالاتر در هر دو گروه با سلامت روان بيشتر همبسته است. فرانسيس، رابينز، لويس، کيگلي و ويلر (2004)، در بررسي 246 دانشجوي دوره ليسانس دريافتند که افرادي که ديدگاهي مثبت نسبت به مسيحيت دارند، دارا ي سطوح بالاتر سلامت روان هستند. در اين بررسي حضور در کليسا و عبادات شخصي نيز نقش معناداري در سلامت روان افراد نشان داد. کارمودي ، ريد ، کريستلر و مريام (2008)، در بررسي تأثير معنويت در گروهي که تحت آموزش افزايش آگاهي مبتني بر کاهش استرس قرار داشتند ، دريافتند که افزايش معنويت در کاهش پريشاني رواني و علائم طبي گزارش شده از سوي افراد اثر معناداري داشته است. دين و معنويت تأثير مثبتی بر افزايش توان سازگاری فردی و روانی نشان داده اند. اثرگذاری بر اين ويژگی ها، زمينه ساز توانايي فردی در کنترل اثر گذاری استرس ها بر زندگی فرد بوده و به طريق مستقيم و غير مستقيم زمينه سلامت و بهزيستي فردی را فراهم می آورد. کيم و سيدليتز(2002)، در بررسي 1300 دانشجو، نشان دادند که معنويت اثر محافظ در برابر اثر گذاري تجارب اضطراب آور بر سازگاري فردي داشته است. مودلي (2008)، با مطالعه 1283 نفر از بزرگسالان آفريقاي جنوبي، با تحصيلات دبيرستان و بالاتر، نشان دادکه رابطه مثبت معنادار بين بهزيستي معنوي و توانايي سازگاري افراد وجود دارد. در اين مطالعه رابطه مثبت معنادار به ويژه بين سازگاري و ابعاد تعالي و اجتماعي بهزيستي معنوي مشاهده شد که نشان از افزايش توان سازگاري فردي همراه با بهبود ارتباط فردي با خدا و افراد جامعه دارد. جکسون (2010)، در مطالعه اي تحت عنوان تجربيات معنوي روزانه، به عنوان سپري در برابر اثرگذاري استرس هاي روزمره بر خلق روزانه، با بررسي 244 بزرگسال 55 تا 92 ساله، دريافت که تجربيات معنوي روزانه، اثرات منفي استرس هاي روزمره بر خلق را تعديل مي کند. اين تجربيات معنوي به گونه اي معني دار کاهش اثرات منفي استرس ادراک شده روزمره، بر خلق را به دنبال داشتند. تجارب معنوي روزانه در اين نمونه، رابطه معناداري با وضعيت هاي خلق روزانه(مثبت و منفي)، نشان نداد. جعفري و همکاران (2010)، در مقاله رضايت از زندگي، بهزيستي معنوي و اميد در بيماران سرطاني ، نشان دادند که بهزيستي مذهبي و وجودي به طور معناداري کيفيت زندگي را پيش بيني مي کنند و مي توان نتيجه گرفت که اين مؤلفه ها نقش مهمي در رضايت از زندگي و سازگاري رواني بر عهده دارند. از بررسی مجموع پژوهش های صورت گرفته در بررسی رابطه معنويت و دينداری با شادي (موکرجي و برون(2005)، عقيلي و کومار(2008)،گرين و اليوت(2010)، برنا و سواري(1387)، صحرائيان و همکاران(1390 )،رجبي و صارمي(1391)، فيشر(2013)، اليسون و فن(2008)، موکرجي و برون(2005)، کوهن(2002)، و پاتريک و کيني(2003)) و سلامت روان (رجبي و صارمي(1391)، واحدي و همکاران(1389)، قدرتي ميرکوهي و خرمايي(1389)،اژدري فرد و همکاران(1389)، پاکيزه(1387)،صديق نژاد و محمدي(1387) ، کوئنيگ و همکاران(2012)، هوانگ و همکاران(2012)، کراوز(2010)، غباري بناب و همکاران(2008)، عبدالخالق و نيسر(2007)، ريو و وونگ(2006)، ريپنتروپ و همکاران(2005)، لي و نيوبرگ(2005)، فرانسيس و همکاران(2004)، سويدمير و همکاران(2004)، پاول، شهابي و تورسن (2003)، کوئنيگ و همکاران(2001) و ريچتر(2001))، به روشنی به رابطه معنويت با شادکامی و سلامت روان، پی می بريم. از پژوهش های جعفری و همکاران(1388)، صفائي راد و همکاران(1389)، سويو و همکاران(2009) رابطه منفی بهزيستی معنوی و مؤلفه های آن با سلامت روان تأييد می گردد. در بررسی بهزيستی معنوی شادکامی نيز، هرچند پيشينه ای يافت نشد اما پژوهش هايي در بررسی رابطه بهزيستی معنوی و بهزيستی روانشناختی موجود است و می توان شادی را جزئي از بهزيستی روانشناختی دانست. از طرفی تنها مطالعه يافته شده در مقايسه دانشجويان دانشگاه و حوزه، مقايسه سطح افسردگی آنان در پژوهش پرتوی نژاد و همکاران(1390) بود. پس ضمن تأييد مطالعات پيشين، خلأ پژوهشی در اين زمينه مشهود بوده و انجام پژوهشی دقيق و کامل تر در اين زمينه را لازم ساخته است. منابع: منابع فارسي: آذربايجاني، مسعود و موسوی اصل، مهدی. (1385). درآمدي بر روانشناسی دين. قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانی دانشگاه ها، مرکز تحقيق و توسعه علوم انساني(سمت)،1385. اژدري فرد، پري سيما؛ قاضي، قاسم و نوراني پور، رحمت ا.... (1389). بررسي تأثير آموزش عرفان و معنويت بر سلامت روان دانش آموزان. فصلنامه انديشه هاي تازه در علوم تربيتي، سال پنجم، شماره دوم،105- 127. اميديان، مرتضي. (1388). بررسي وضعيت سلامت عمومي و شادکامي در دانشجويان دانشگاه يزد. مطالعات تربيتي و روانشناسي دانشگاه فردوسي، دوره دهم، شماره 1، 110-116. اميريان، محمد الياس.(1390). بررسي رابطه ساده و چند متغيره هوش معنوي با سلامت روان و شادکامي دانشجويان دانشگاه شهيد باهنر کرمان. پايان نامه کارشناسي ارشد.کرمان .دانشگاه شهيد باهنر. بخشايش، عليرضا؛ مرتضوي، مهناز و حائري، محمود. (1390). بررسي تطبيقي شادي و نشاط از ديدگاه اسلام و روانشناسي. مجله جامعه شناسي و علوم اجتماعي، زمستان 1390، شماره 1، 84- 101. بردبار، مريم. (1385). پيش بيني شادماني بر اساس ابعاد هويت با واسطه گري باورهاي کنترل- هماهنگي و احساسات در تعاملات اجتماعي. پايان نامه کارشناسي ارشد. شيراز. دانشگاه شيراز. برنا، محمدرضا و سواري، کريم. (1387). ارتباط ساده و چندگانه نگرش هاي مذهبي، سلامت رواني، رضايت از زندگي و عزت نفس با احساس شادکامي در بين دانشجويان. يافته هاي نو در روان شناسي، پاييز 1387، 2(8) . 76-86. بوالهری، جعفر. (1387). رابطه ايمان و سلامت روان. بازيابی شده در 14/ 5 / 1387، از http:// tebyan. Net. پاکيزه، علي. (1387). بررسي مقايسه اي سلامت روان دانشجويان و تأثير فعال سازي مفهوم معنويت بر آن. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان. پرتوي نژاد، علي؛ احمري طهران، هدي؛ حيدري، اکرم؛ کيهاني، محمد و تازيکي، صادق علي. (1390). مقايسه ميزان افسردگي در دانشجويان دانشگاه هاي علوم پزشکي و طلاب حوزه علميه شهر قم سال 1388. مجله دانشگاه علوم پزشکي قم، دوره پنجم، شماره سوم، پاييز 1390، ويژه نامه طب و دين، 49-52. تبرايي، رامين. (1388). بررسي جايگاه معنويت در الگوهاي عمده سلامت روان. مجله روانشناسي و دين، سال 3، شماره 1، 5-29. تقوي، محمدرضا. (1380). بررسي روايي و اعتبار پرسشنامه سلامت عمومي. مجله روانشناسي و علوم تربيتي، شماره 20، 381-398. جعفري، عيسي؛ دهشيري، غلامرضا؛ سهرابي، فرامرز و نجفي، محمود. (1388). رابطه بين بهزيستي معنوي و سلامت رواني دانشجويان.تازه ها و پژوهش هاي مشاوره، 8(31)، 65-78. چراغي، مونا و مولوي، حسين. (1385). رابطه بين ابعاد مختلف دينداري و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه اصفهان. پژوهش هاي تربيتي و روانشناختي 1385، شماره2. خداياري فرد، محمد و همکاران. (1388). گزارش نهايي طرح پژوهشي آماده سازي مقياس دينداري و ارزيابي سطوح دينداري اقشار مختلف جامعه ايران. مؤسسه روانشناسي علوم تربيتي دانشگاه تهران. دهشيري، غلامرضا. سهرابي، فرامرز. جعفري، عيسي و نجفي محمود.(1387). بررسي خصوصيات روانسنجي مقياس بهزيستي معنوي در ميان دانشجويان. مطالعت روان شناختي، دوره 4 ، شماره3، پاييز 1387. رجبي، محمد.صارمي، علي اکبر و بياضي، محمد حسين. (1391). ارتباط بين الگوهاي مقابله ديني با سلامت رواني و شادکامي. روانشناسي تحولي: روانشناسان ايراني، سال هشتم، شماره 32، تابستان 1391. رياحي، محمد اسماعيل؛ عليوردي نيا، اکبر و بني اسدي، محمدرضا. (1387). بررسي اثرات دينداري و جهت گيري مذهبي بر سلامت روان دانشجويان دانشگاه مازندران. مجله علوم اجتماعي دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، پاييز و زمستان 1387، 51-90. ريو، مارشال. (2005). انگيزش وهيجان. (ترجمه يحيي سيد محمدي، 1387). نشر ويرايش، چاپ 11، تابستان 1387. زارع، بهنام.(1390). بررسي شادکامي و عوامل مؤثر بر آن(مطالعه موردي شهر کرمان). پايان نامه کارشناسي ارشد، کرمان ، دانشگاه شهيد باهنر. شولتس، دوآن. (1977). روانشناسي کمال، الگوهاي شخصيت سالم. ترجمه گيتي خوشدل. نشر پيکان، چاپ سيزدهم، 1385. صحراييان، علي؛ غلامي، عبد ا... و اميدوار، بنفشه. (1390). رابطه نگرش مذهبي و شادکامي در دانشجويان پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز. افق دانش، فصلنامه دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني گناباد، دوره 17، شماره 1، بهار 1390، 69-75. صديق نژاد، فهيمه؛ محمدي، نوراله. (1387). بررسي رابطه مذهب و رضايت از زندگي در دانشجويان دانشگاه شيراز. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان. صفايي راد، ايرج. کريمي، لطف ا... . شموسي، نعمت ا... و احمدي طهور، محسن.(1389) . رابطه بهزيستي معنوي و سلامت روان در دانشجويان. مجله دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني سبزوار. دوره17، شماره4، 270-276. طاهري، حبيب ا.... (1388). نقش باورهاي ديني در رفع نگراني ها. قم: انتشارات زائر، 1388. علي پور، احمد و نوربالا، احمد علي. (1386). بررسي مقدماتي پايايي و روايي پرسشنامه شادکامي آکسفورد در دانشجويان دانشگاه تهران. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، شماره 4، 71-81. علي محمدي،کاظم و جان بزرگي، مسعود. (1387). بررسي رابطه ميان شادکامي با جهت گيري مذهبي و شادکامي روانشناختي و افسردگي در دانش پژوهان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قم در سال تحصيلي 86-1385. مجله روانشناسي و دين، تابستان 1387، شماره 2،131-146. غرايي، بنفشه؛ احمدوند، افشين؛ اکبري دهقي، اشرف و زنوزيان، سعيده. (1387). بررسي ارتباط سلامت روان با مذهب دروني و بيروني در شهر کاشان. فصلنامه علمي ـ پژوهشي روانشناسي دانشگاه تبريز، سال سوم، شماره 10،59-83. فتحي آشتياني، علي.(1390). آزمون هاي روانشناختي؛ ارزشيابي شخصيت و سلامت روان. انتشارات بعثت، چاپ ششم، زمستان 1390. فضلي نژاد، صغري؛ کامکار، علي؛ کامکار، زهرا؛ ملا شفيع، اعظم. (1389). معنويت و سلامت رواني از ديدگاه قرآن. همايش منطقه اي سلامت پژوهي در قرآن کريم، 1389. قدرتي ميرکوهي، مهدي و خرمايي، احسان. (1389). رابطه دينداري و سلامت روان در نوجوانان. فصلنامه علوم رفتاري، پاييز 1389، 2(5)،115-131. کرتيس، آنتوني جيمز.(1963). روانشناسي سلامت. ترجمه فتحي آشتياني، علي؛ عظيمي آشتياني، هادي. انتشارات بعثت، چاپ دوم، 1385. کريمی، علی. (1383). روان درمانی عارفانه.تهران: دانش، چاپ اول، 1383. گنجي، حمزه. (1385). بهداشت رواني. نشر ارسباران، چاپ هفتم، تابستان 1385. محمدي ري شهري، محمد. (1391). الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث. نشر دار الحديث، چاپ اول، 1391. مرتضوی زاده، جشمت ا.... (1383). شادی. پيوند، شماره 296 مطلب زاده، افسانه. (1383). بررسي تأثير شوخ طبعي بر سلامت روان و شادماني ذهني در دانش آموزان مقطع متوسطه شهر شيراز. پايان نامه كارشناسي ارشد، شيراز، دانشگاه شيراز، دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي. موسوي، رقيه و اكبري زردخانه، سعيد.(1389). الگوي رابطه دينداري و سلامت روان دانشجويان: تفاوت هاي جنسيتي. فرهنگ مشاوره، تابستان 1389 ، 1(2)،151-170. مير دريکوندي، رحيم. (1382). الگوها و نظريه هاي عمده بهداشت رواني. ماهنامه معرفت، شماره 112، 1-13. نادي، محمد علي و سجاديان، ايلناز. (1390). تحليل روابط بين معناي معنوي با بهزيستي معنوي ، شادي ذهني، رضايت از زندگي، شکوفايي روانشناختي، اميد به آينده و هدف در زندگي دانشجويان. فصل نامه علمي پژوهشي دانشکده بهداشت يزد، سال دهم، شماره 3و4 ، پاييز و زمستان 1390. ناطقيان، سمانه. (1387). بررسي رابطه بين اعتقاد به باورهاي اسلامي و سلامت عمومي در بين دانشجويان. مجموعه مقالات چهارمين سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان. نور بالا، احمد علي. (1390). سلامت رواني ـ اجتماعي و راهکارهاي بهبود آن. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، سال هفدهم، شماره2، تابستان 1390، 151-156. واحدي، شهرام و غني زاده، سميه. (1388). الگوي تحليل مسير روابط بين انگيزش دروني مذهبي ، نماز، بهزيستي معنوي و کيفيت زندگي با بهزيستي روانشناختي دانشجويان. فصل نامه علمي پژوهشي پژوهش در سلامت روانشناختي، دوره سوم، شماره دوم ، تابستان 1388. واحدي، شهرام. فتح آبادي،جليل و اکبري، سونيا. (1389). الگوي ميانجي احساس تنهايي هيجاني و اجتماعي، بهزيستي معنوي، فاصله اجتماعي و افسردگي دانشجويان دختر. فصلنامه روانشناسي کاربردي، سال 4، شماره4 (16) ، زمستان 1389، 7-24. هادي نژاد، حسن و زارعي، فاطمه. (1388). پايايي، اعتبار و هنجار يابي پرسشنامه شادکامي آکسفورد. پژوهش هاي روانشناختي، دوره 12، شماره 1و2، 62-77. منابع انگليسي: Abdel khalek, A. (2006). Happiness, health and religiosity: significant relations. Mental health, religion and culture,( 9) 1, 85-97. Abdel khalek, A., & Naceur, F. (2007). Religiosity and its association with positive and negative emotions among college students from Algeria. Mental health, religion and culture, 10(2), 159- 170. Adams, T., Bezner, J. & Steinhardt, M. (1997). The conceptualization and measurment of perceived wellness: integration balance across and within dimentions. American journal of health promotion, 11(3), 208-218. Aghili, M., Kumar, G. V. (2008). Relationship between Religious Attitude and Happiness among Professional Employees. Journal of the Indian Academy of Applied Psychology, ( 34) Special Issue, 66-69. Argyle, M. (1999). Causes and correlates of happiness. In D. Kahneman, E. Diener&N. Schwartz(Eds), well-being: the foundations of hedonic psychology. New York: Russell sage foundation. 353-373. Barkr, P. J., Buchanan-Barker, P. (2005). Spirituality and mental health breakthrough. London: whurr pubs.(shelton & stafford). Bonet, M. (2009). The impact of spiritual well- being and stressful life experiences on traumatic stress.submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree doctor of philosophy Seton Hall university. Buss, D. M. (2000). The evolution of happiness. American psychologist, university of Texas at Austin, 55(1), 15-23. Carr,A.(2004). Positive psychology: The science of happiness and human strength. 27 church road, Hove,East sussex BN3 2FA. Carmody, J., Reed, G., Kristeller, J., & Merriam, P. (2008). Mindfulness, spirituality, and health-related symptoms. Journal of Psychosomatic Research, 64, 393–403. Cotton, S., Larkin, E., Hoopes, A., Cromer, B. A., & Rosenthal, S. A. (2005). The impact of adolescent spirituality on depressive symptoms and health risk behaviors. The Journal of adolescent health, (36) 6, 529- . Diener, E. (1984). Subjective well-being. Psychological Bulletin, 95, 542-575. Diener, E. (2000). Subjective well being: the science of happiness and a proposalfor a national index. American psychologists, 55, 34-43. Diener, E. (2002). Frequently asked question(FAQ”S) about subjective well being (happiness and life satisfaction). A printer for report and new comers. http://www./s.psych.uivc.edu/-ediener/fag.html. Edlin, G., Golanty, E. & Brown, K. C. (1999). Health and wellness. American psychologists, 4(4), 287-292. Elkins, D. N. (1998). A personal program for building a spiritual life outside the walls of traditional religion. Wheaton IL: the theosophical publishing house. Ellison, C. G., Burdette, A. M., & Hill, T. D. (2009). Blessed assurance: Religion, anxiety, and tranquility among US adults. Social Science Research, ( 38) 3, 656-667. Ellison, C. W. (1983). Spiritual well- being: conceptualization and measurement. Journal of psychology and theology, ( 11) 4, 330-338. Ellison, C. G., & Fan, D. (2008). Daily spiritual experiences and psychological well- being among US adults. Social indicator research, 88, 247-271. Fehring, R. J., Bernnan, P. F., & Keller, M. A. (1987). Psychological and spiritual well- being in college students. Research in nursing and health, 10, 391-398. Fisher, J. (2010). Development and application a spiritual well- being questionnaire called SHALOM. Religions 2010, 1, 105-121. Fisher, J. (2013). Relating with God Contributes to Variance in Happiness, over that from Personality and Age. Religions 2013, 4(3), 313-324. Francis, L. (1998). Happiness is a thing called stable extraversion: a further examination of the relationship between the Oxford Happiness Inventory and Eysencks dimensional model of personality and gender. Personality and Individual Differences, ( 26) 1, 5-11. Francis, L. J., Robbins, M., Lewis, C. A., Quigley, C. F., & Wheeler, C. (2004). Religiosity and general health among undergraduate students: a response. Personality and Individual Differences, ( 37) 3, 485-494. Freud, S. (1964). An outline of psychoanalysis. New York W.W. Notton and Co Inc. Ghobaribonab, B., Hakimirad, E., & Motavallipour, A. (2008). The relationship between spirituality and mental health in college students: the case of university of Tehran. The sixth international conference on new directions in the humanities faith university: Istanbul, Turkey, July 2008, 15-18. Gomez, R., & Fisher, J. W.(2005). The spiritual well-being questionnaire: testing for model applicability, measurement and structural equivalencies and latent mean differences across gender. Personality and Individual Differences, ( 39) 8, 1383-1393. Green, M., Elliott, M. (2010). Religion, health and psychological well- being. Journal of religion and health, 49, 149-163. Hawks, S. R., Hull, M. L., Thalman, R. L., & Richins, P. M. (1995). Review of spiritual health:definition, role and intervention strategies in health promotion. American journal of health promotion, ( 9) 5, 371-378. Hasnain, N., Ahmad Ansari, Sh., Samantray, S. (2011). Spirituality and Happiness as Correlates of Well-being in Religious Women. European Journal of Social Sciences, ( 20) 3. Hills. P., Argyle, M. (1998). Musical and religious experiences and their relationship happiness. Personality and Individual Differences 25, 91-102. Huang, C. Y., Hsu, M. C., & Chen, T. J. (2012). An exploratory study of religious involvement as a moderator between anxiety, depression symptom and quality of life outcomes of older adults. Journal of clinical nursing, 21(5,6), 609-619. Ibrahim, A. K., Kelly, S. J., Adams, C. E., & Glazebrook, C. (2012). A systematic review of studies of depression prevalence in university students. Journal of Psychiatric Research, In Press, Corrected Proof, Available online 20 December 2012. Jafari, E., Dehshiri, G. R., Eskandari, H., Najafi, M., Heshmati, R., & Hoseinifar, J. (2010). Spiritual well-being and mental health in university students. Procedia social and behavioral science. 5, 1477-1481. Jafari, E., Najafi, M., Sohrabi, F., Dehshiri, G. R., Soleymani, E., & Heshmati, R. (2010). Life satisfaction, spirituality well-being and hope in cancer patients. Procedia Social and Behavioral Sciences, 5, 1362–1366. Jackson, B. R. (2010). Daily spiritual experiences: A buffer against the effect of daily perceived stress on daily mood. A thesis submitted to the graduate school of the university of the Notre Dame in partial fulfillment of the requirements for the degree for master, graduate program in psychology, Notre Dame, Indiana, October 2010. Kaldor, P., Hughes, P., Castel, K., & Bellamy, J. (2004). Spirituality and well-being in Australia.NCLS occasional. Keyes, C. L. M. (2002). The mental health continumm: from languishing to flurishing in life. Journal of health and social research, 43, 207-222. Keyes, C. L. M. (2004). The nexus of cardiovascular disease and depression revisited: the complete mental health perspective and the moderating role of age and gender. Aging and mental health, 8, 266-274. Kim, Y., Seidlitz, L. (2002). Spirituality moderates the effect of stress on emotional and physical adjustment. Personality and Individual Differences, ( 32) 8, 1377-1390. Koenig, H. G. (2012). Religion, Spirituality, and Health: The Research and Clinical Implications. ISRN Psychiatry, Volume 2012 (2012), Article ID 278730, 33 pages. http://dx.doi.org/10.5402/2012/278730. Koenig, H. G., Al Zaben, F., & Ahmed Khalifa, D. (2012). Religion, spirituality and mental health in the West and the Middle East. Asian journal of psychiatry, 5, 180-182. Krause, N. (2010). God-Mediated Control and Change in Self-Related Health. Journal of Psychology and Religion, 20(4), 267–287. Lee, B. Y., & Newberg, A. B. (2005). Religion and health: A review and critical analysis. Zygon, (40) 2, 443-468. Lewis, C. A., Lanigan, C., Joseph, S., & De Fockert, J. (1997). Religiosity and happiness: no evidence for an association among undergraduates. Personality and Individual Differences, ( 22)1, 119-121. Lewis A. C., Maltby, J., & Day, L. (2005). Religious orientation, religious coping and happiness among UK adults. Personality and Individual Differences, 38, 1193–1202. Maselko, J., & Kubzansky, L. D. (2006). Gender differences in religious practices, spiritual experiences and health: Results from the US General Social Survey. Social Science & Medicine, 62, 2848–2860. Miller, W. R., & Thoresen, C. E. (1999). Integrating spirituality into treatment: resources for practitioners. PsycNET, psyc INFO, Data base record. Miller, W. R., & Thoresen, C. E. (2003). Spirituality, religion and health an emergency research field. A merican psychologist, 58 (1), 24-35. Mookerjee, R., & Beron, K. (2005). Gender, religion and happiness. The Journal of Socio-Economics, 34, 674–685. Moodley, T. (2008). The relationshi between coping and spiritual well- being during adolescence. A thesis submitted for partial fulfillment of the requirements for the degree of philosophiae doctor(child psychology). In the faculty of humanities, department of psychology at the university of the free state Bloemfontein, November 2008. Pargament, K. I., Koenig, H. G., & Perez, L. M. (2000). The many methods of religious coping: development and initial validation of the RCOPE. Journal of clinical psychology, 56(4), 519-543. Patrick, J.H., & Kinney, J.M. (2003). Why believe? The effect of religious beleifs on emotional well being. Journal of Religious Gerontology, (14) 2-3, 153-170. Powell, L.H., Shahabi, L., & Thoresen, C.E. (2003). Religion and spirituality linkage to physical health. American psychologists, 58(1), 36-52. Rew, L., & Wong, Y. J. (2006). A systematic review of association among religiosity/ spirituality and adolescents health attitudes and behaviors. Journal of adolescent health, 38(4), 433-442. Richter, R. J. (2001). Correlation of psychological well- being and christian spiritual well- being at a small christian liberal Arts college in the urban MidWest. Paper presented at the first annual undergraduate research symposium beld at Wisconsin Lutheran college, May 2001. Rojas, M. (2007). Heterogeneity in the relationship between income and happiness. Journal of economic psychology, 28, 1-14. Rippentrop, A. E., Altmaier, E. M., Chen, J., Found, E. M., & Keffala, V. J. (2005). The relationship between religion/spirituality and physical health, mental health, and pain in a chronic pain population. Pain, 116, 311–321. Seligman, M., Steen, T., Park, N., & Peterson, Ch. (2005). Positive psychology progress: emprical validation of intervention. American psychologists, 60(5), 410-421. Sheldon, K. M., & Lyubomirsky, S. (2004). Achieving sustainable new happiness: prospects, practices and prescriptions. In A. Linely & S. Joseph( Eds), Positive psychology in practice, 127-145. Hoboken, NJ, John Wiley & sons. Smith, T.B., Mc Cullough, M.E., & Poll, J. (2003). Religiousness and depression: evidence from a main effect and the moderating influence of stressful life events. Psychological Bulletin, 129(4), 614- 636. Soo You, K., Lee, H., Fitzpatrick, J., Kim, S., Marui, E., Lee, J., & Cook, P. (2009). Spirituality, Depression, Living Alone, and Perceived Health Among Korean Older Adults in the Community. Archives of Psychiatric Nursing, ( 23) 4, 309-322. Soydemir, G., Bastida, E., & Gonzalez, G. (2004). The impact of religiosity on self assessments of health and happiness: evidence from the US south west. Applied economics, 36(7), 665-672. Stavrova, O., Fetchenhauer, D., Schlösser, T. (2013). Why are religious people happy? The effect of the social norm of religiosity across countries. Social Science Research, ( 42) 1, 90-105. Stewart, M. E., Watson, R., Clark, A., Ebmeier, K. P., & Deary, I. J. (2010). A hierarchy of happiness? Mokken scaling analysis of the Oxford Happiness Inventory. Personality and Individual Differences, 487, 845-848. Tiew, Creedy & Chan. (2012). Student nurses' perspectives of spirituality and spiritual care. Nurse Education Today, In Press, Corrected Proof, Available online 11 July 2012. Veenhoven, R. (2006). How do we assess how happy we are? Tenets, implication and tenability of three theories.Paper presented at conference on new directions in he study of happiness: United states and international perspectives. University of Notre Dame, USA, October 2006. Warren, A. (2009). Thriving in your life and ministry religion, spirituality and well- being review. Religion, spirituality and well- being review, June 2009. research

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید