صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق دلبستگی بزرگسالان

مبانی نظری و پیشینه تحقیق دلبستگی بزرگسالان (docx) 50 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 50 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

443865381000 2189480-43053000 دانشکدهی علوم تربیتی و روانشناسی گروه آموزشی روانشناسی پایاننامه برای دریافت درجهی کارشناسی ارشد در رشتهی روانشناسی گرایش عمومی عنوان: مقایسه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، سبک های دلبستگی، ابراز وجود و منبع کنترل در دختران فراری و عادی اساتید راهنما: دکتر نادر حاجلو - دکتر محمد نریمانی استاد مشاور: دکتر عباس ابوالقاسمی پژوهشگر: خدیجه مقدسی اقدم تابستان 1393 1-7- تعاریف نظری متغیرها راهبردهای تنظیم شناختی هیجان تنظیم هیجان به عنوان فرایند آغاز، حفظ، تعدیل و با تغییر در بروز، شدت یا استمرار احساس درونی و هیجان مرتبط با فرایند های اجتماعی- روانی، فیزیکی در به انجام رساندن اهداف فرد تعریف می شود (ویمز و پینا، 2010). سبک دلبستگی سبک دلبستگی شامل پیوند های عاطفی نخستین بین کودک و مادر (مراقب) است که در قالب مد های ذهنی درون سازی می شوند و به گستره ی وسیع روابط بین شخصی کودک در آینده تعمیم می یابند و الگوی این روابط، یعنی سبک های دلبستگی، در طول زندگی نسبتاً پایدار می ماند (بالبی، 1980). ابراز وجود منظور از ابراز وجود رفتاری است که شخص را قادر می سازد به نفع خود عمل کند، بدون هر گونه اضطرابی روی پاهای خود بایستد، احساسات واقعی خود را صادقانه ابراز کند و با توجه نمودن به حقوق دیگران حق خود را بگیرد (آلبرتی و آمونز، 1982). منبع کنترل منبع کنترل درونی: افرادی که معتقدند تقویت به رفتار خود آن ها بستگی دارد، دارای منبع کنترل درونی هستند. منبع کنترل بیرونی: افرادی که اعتقاد دارند تقویت توسط نیروهای بیرونی کنترل می شود، دارای مکان کنترل بیرونی هستند (راتر،1966). 1-8- تعاریف عملیاتی متغیرها راهبردهای تنظیم شناختی هیجان منظور از راهبرد های شناختی تنظیم هیجان نمره ای بود که دختران در پرسشنامه 18 سوالی راهبردهای شناختی تنظیم هیجان از نادیا گارنفسکی (CERQ) کسب کردند. مقیاس اندازه گیری در این پرسشنامه از نوع مقیاس فاصله ای بود. سبک های دلبستگی منظور از سبک های دلبستگی نمره ای بود که دختران در پرسشنامه 18 سوالی کولینز و رید کسب کردند و بیانگر نوع سبک دلبستگی فرد بود. ابراز وجود در این پژوهش منظور از ابراز وجود میزان نمره یا کمیتی بود که دختران با توجه به پاسخهایشان به آزمون ابراز وجود شرینگ کسب کردند و این نمره شاخص عددی برای اندازه گیری میزان جرأت ورزی آن ها بود. منبع کنترل در این پژوهش منظور از منبع کنترل نمره ای بود که فرد در آزمون منبع کنترل راتر کسب کرد و نمایانگر مکان کنترل فرد بود. فصل دوم: مباني نظري پژوهش 2-4- دلبستگی مفهوم دلبستگی به گونه های متفاوتی تعریف شده است اما چیزی که در همه این تعاریف مشترک می باشد این است که دلبستگی عنصر اساسی تحول طبیعی انسان به شمار می رود (مالک پور، 2007). به عبارت دیگر دلبستگی به توانایی غریزی نوزاد انسان برای ایجاد ارتباط قوی و عاطفی معنادار با اطرافیان و مراقبانش اشاره دارد (کتراپال، 2009). بالبی در تاکید بر اهمیت ارتباط مادر و کودک معتقد است آن چه که برای سلامتی روانی کودک ضروری است، تجربه یک ارتباط گرم، صمیمی و مداوم با مادر یا جانشین دائم اوست. او معتقد است که بسیاری از اشکال روان آزردگی ها و اختلال های شخصیت حاصل محرومیت کودک از مراقبت مادرانه و یا عدم ثبات رابطه کودک با چهره ی دلبستگی است (بالبی، 1973). به گفته ی بالبى ( 1969 ) دلبستگى نشأت گرفته از پيوندهاى اوليه كودك و مراقب اوست كه تأثير فوق العاده اى درطول زندگى دارد و اگر اين پيوندها به درستى شكل گرفته باشند، الگوى ارتباطى و رويايى با مشكلات سازنده اى را باعث مى شوند. روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت افراد دارند (بالبی، 2006). بالبی اظهار داشت که پیوند والد–کودک، بافت غیر قابل جایگزینی را برای رشد هیجانی فراهم می نماید. به نظر وی اکثر مشکلات دوران کودکی و بزرگسالی منتج از تجربیات واقعی دوران کودکی است (بالبی، 2006). 2-4-1- تعریف دلبستگی دلبستگی عبارت است از پیوند های عمیقی که با افراد خاصی در زندگی خود برقرار می کنیم، طوری که باعث می شود وقتی با آن ها تعامل می کنیم احساس شعف و نشاط کرده و به هنگام استرس از این که آن ها را در کنار خود داریم احساس آرامش کنیم. نوباوگان در پایان سال اول زندگی به افراد آشنایی که نیازهای جسمانی و تحریکی آن ها را فراهم کرده اند دلبسته می شوند ( برک، 2001، ترجمه یحیی سید محمدی، 1383). نظریه دلبستگی ریشه در نظریه کردارشناسی دارد. از پیشروان کردارشناسی لورنس و تینبرگر مشهورترند. بر اساس اصول موضوعه ی کردارشناسی، هر رفتاری که در موجود زنده وجود دارد دارای ارزش بقایی است. به منظور مطالعه ی جاندار، باید او را در زندگی طبیعی مطالعه کرد. نقش پذیری مهم ترین الگوی رفتاری است که در موجودات زنده ی دیگر وجود دارد و مشابه دلبستگی در انسان است (بالبی، 1960). نظریه دلبستگی در ابتدا توسط جان بالبی (1979، 1988) روانکاو انگلیسی ابداع شد. وی متأثر از آموزه های کردارشناسی و روانکاوی سنتی، دلبستگی را به عنوان مهم ترین رفتار قابل مطالعه در کودکان عنوان کرد. بالبی مشاهده کرد که کودکان به منظور جدا نشدن از والدین یا برقراری مجدد نزدیکی با آن ها، رفتارهای گوناگونی از خود نشان می دهند (برای مثال گریه کردن، چسبیدن و بی قراری کردن). در آن زمان متخصصین روانکاوی بر این اعتقاد بودند که اینگونه رفتارها تظاهرات مکانیزم های دفاعی نابالغی هستند که برای سرکوبی درد هیجانی به کار گرفته می شوند (بالبی، 1958). بالبی (1980) متوجه شد این رفتارها در گونه های مختلف پستانداران نیز دیده می شود. بنابراین به طرح این فرضیه پرداخت که این رفتارها احتمالاً از لحاظ تکاملی نقش به سزایی را ایفا می کنند. بالبی معتقد بود که انسان ها همانند بسیاری از موجودات زنده یک سیستم بیولوژیکی دلبستگی دارد که به محض رویارویی با خطرات داخلی و خارجی فعال می شود. اگر در این زمان منابع فرد برای حذف خطر کافی نباشد پدیده ای به نام رفتارهای دلبستگی ظاهر می شود. کودکان بر مبنای کیفیت تجربه ای که از دلبستگی اولیه دارند، از دنیا، اشخاص و خود الگوهایی می سازند که بالبی این الگوها را الگوی کارکرد درونی می نامد. این الگوی کارکرد درونی، رفتار کودک را هدایت خواهد کرد. کودک بر پایه این الگوها رفتار دیگران را پیش بینی کرده و اسنادهای انگیزشی می سازد. این الگوها تغییر ناپذیرند و تجارب بعدی در پرتو تجارب قبلی تفسیر می شود (بالبی، 1979). جان بالبی (1969) که اولین دیدگاه کردارشناسی دلبستگی را در مورد نوباوه- مراقبت کننده مطرح کرد از تحقیقات کنراد لورنز در مورد نقش پذیری بچه غازها الهام گرفت که معتقد بود بچه ی انسان مانند بچه ی حیوانات از یک رشته رفتارهای فطری برخوردار است که به نگه داشتن والد نزدیک او کمک می کند و احتمال محفوظ ماندن بچه را افزایش می دهد. در ضمن تماس با والد، تضمین می کند که بچه تغذیه خواهد شد، اما بالبی محتاطانه اشاره کرد که تغذیه، مبنای دلبستگی نیست. در عوض پیوند دلبستگی، خودش مبنای زیستی قدرتمندی دارد و می توان آن را در بشر تکاملی بهتر شناخت، بشری که بقای گونه در آن اهمیت بسیار زیادی دارد. به عقیده بالبی (1969) رابطه نوباوه با والد، به صورت یک رشته علایم فطری آغاز می شود که والد را به طرف نوباوه می کشاند. به مرور زمان، پیوند عاطفی صمیمی ایجاد می شود، که توانایی هایی جدید شناختی و هیجانی به علاوه ی تاریخچه مراقبت صمیمانه و پذیرا از آن حمایت می کند. از دیدگاه بالبی نظام دلبستگی در سطوح گوناگونی از برانگیختگی عمل می کند. گاه کودک نیاز شدیدی به ماندن در کنار مادر دارد و گاه اصلاً چنین نیازی پیدا نمی کند. هنگامی که کودکان نوپا مادر را به عنوان پایگاهی امن برای کاوش های خود مورد استفاده قرار می دهند سطح فعال شدن آن ها نسبتاً پایین است. البته کودک هر از گاهی از حضور مادر مطمئن می شود و حتی مکن است گاه مجدداً نزد او باز گردد. اما در کل کودک می تواند به راحتی با قدری فاصله از مادر، بازی کند و به کاوش در اطراف خود بپردازد (بالبی، 1988). با این همه ممکن است این موقعیت به سرعت تغییر کند. اگر زمانی که یک کودک نوپا به مادر نگاه کند و او را در دسترس نبیند ( یا بدتر از این، او را در حال رفتن ببیند) با عجله به سمت مادر باز خواهد گشت. همچنین اگر کودک از حادثه ای مثلاً صدایی بلند بترسد، به سرعت نزد مادر بر می گردد. در این شرایط کودک مایل است تماس جسمانی نزدیکی با مادر داشته باشد و ممکن است پیش از آن که دوباره مادر را ترک کند نیاز داشته باشد در کنار مادر، آرامش زیادی به دست آورد. رفتار دلبستگی، به متغیرهای دیگری همچون وضعیت جسمی کودک نیز بستگی دارد اگر کودکی خسته یا بیمار باشد نیاز او به ماندن در کنار مادر، بیش از نیاز او به کاهش در محیط خواهد بود (بالبی، 1982). یک متغیر هم در پایان نخستین سال زندگی، الگوی کارکرد کلی کودک از نماد دلبستگی است. یعنی کودک بر مبنای تعامل های روزانه خود، به تدریج طرحی کلی از پاسخ دهی و قابل دسترس بودن مراقب خود بوجود آورده است. بنابراین مثلاً دختر یکساله ای که نسبت به در دسترس بودن مادرش دچار تردید هایی کلی شده باشد، در مورد کاوش موقعیت های جدید در هر فاصله ای از او احساس اضطراب خواهد کرد. برعکس اگر دختر بچه اساساً به این نتیجه رسیده باشد که مادرم مرا دوست دارد و هر گاه به او نیاز داشته باشم در کنارم است، با شهامت و شور و شوق بیشتری به کاوش جهان خواهد پرداخت. با وجود این نیز گاه به گاه حضور مادرش را کنترل خواهد کرد زیرا نظام دلبستگی بیش از آن حیاتی است که بتواند به زودی خاموش شود (بالبی، 1973). روانشناسان نخست این نظریه را مطرح کردند که کودک به این علت به مادر دلبستگی پیدا می کند که مادر منبع تغذیه یعنی برآورده ساختن یکی از نیازهای کودک است. اما این نظریه پاسخگوی برخی واقعیت ها نبود. برای مثال جوجه اردک ها و جوجه مرغ ها هر چند از بدو تولد غذایشان را خودشان تأمین می کنند، ولی در عین حال دنبال مادر راه می روند و وقت زیادی با او صرف می کنند. آرامشی که آن ها از حضور مادر بدست می آورند نمی تواند از نقش مادر در غذا دادن به آن ها نشأت گرفته باشد. سلسله آزمایش های معروفی که «هری و هارلو» با میمون ها انجام دادند نشانگر آن است که در دلبستگی مادر– فرزند چیزی فراتر از نیاز به غذا مطرح است (هارلو و هارلو، 1969). بالبی (1982) معتقد بود که رفتار انسان را تنها از طریق بررسی محیط انطباقی آن یعنی محیطی بنیادی که این رفتار در آن محیط تکامل یافته است، می توانیم درک کنیم. در بخش بزرگی از تاریخ بشر احتمالاً انسان ها در گروه های کوچک از این سو به آن سو به جستجوی غذا بر می آمدند و غالباً در خطر حمله ی شکارچیان و حمایت از کودکان و بیماران، با یکدیگر همکاری می کردند.کودکان برای برخوردار شدن از این حمایت، باید نزدیک بزرگسالان می ماندند. اگر کودکی از بزرگسالان جدا می شد، ممکن بود کشته شود بنابراین کودکان احتمالاً رفتارهای دلبستگی یعنی حرکات و علایمی که نزدیکی و مجاورت آن ها با مراقبان را حفظ می کند و افزایش می دهد در خود بوجود آورده اند. گریه یک کودک یک علامت مشخص است، گریه فریاد پریشانی است. هنگامی که نوزاد درد می کشد و یا می ترسد، گریه می کند و والدین مجبور می شوند به سرعت به سراغ او بروند و ببینند چه مشکلی پیش آمده است. نوع دیگر رفتار دلبستگی، لبخند کودک است. هنگامی که کودک در پی نگاه والدینش لبخند می زند والدین به کودک احساس محبت می کنند و از بودن در کنار او لذت می برند. غان و غون کردن، چنگ زدن، مکیدن و تعقیب کردن، از جمله ی دیگر رفتارهای دلبستگی هستند (کرین، 1943، ترجمه خوی نژاد و رجایی، 1384). 2-4-2- پیدایش دلبستگی در کودک بالبی معتقد بود دلبستگی در کودک بدین ترتیب بوجود می آید: در آغاز، پاسخدهی اجتماعی کودکان تصادفی است. مثلاً آن ها به هر چهره ای لبخند می زنند و با رفتن هر کسی گریه می کنند. بین 3 تا 6 ماهگی، کودکان پاسخدهی خود را به چند آشنا محدود می کنند و به ویژه فرد خاصی را آشکارا ترجیح می دهند و حضور غریبه ها آن ها را نگران می کند. اندک زمانی بعد، تحرک بیشتری پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری را ایفا می کنند و مراقب هستند که این والد کجاست و هر علامتی دال بر جدا شدن ناگهانی والد، پاسخ دنباله روی را در آن ها راه اندازی می کند. کل این فرایند، یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست. کودکان آدمی نیز همانند بچه های بسیاری از گونه های دیگر، از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند و وقتی این والد به راه افتد، بلافاصله او را دنبال می کنند. بالبی متوجه شد که چرا نوزادان و کودکان هنگام جدا شدن از والدین شان چنین مضطرب می شوند. به نظر او، کودک آدمی به عنوان محصول تکامل، به بودن در کنار والد یا کسی که از او نقش پذیرفته است، نیاز غریزی دارد. این نیاز در کنه وجود کودک ریشه دارد و شاید اگر این نیاز نبود، نسل آدمی پابرجا نمی ماند تا حدی که خود کودک گاه ممکن است احساس کند که قطع تماس با والد، به مرگ او منجر خواهد شد (کرین، 1943، ترجمه خوی نژاد و رجایی، 1384). بالبی معتقد بود اگر چه الگوی دلبستگی در خلال روابط کودک با مراقبش در طی سال اول زندگی شکل می گیرد، اما می تواند در زمان های بعدی تغییر کند، هر چند ساختار اولیه ی این بنای دلبستگی تقریباً ثابت باقی می ماند. در ابتدا، دلبستگی نوزاد به چهره ی دلبستگی، بقای او را تضمین می کند. در بزرگسالان نیز به هنگام مواجهه با خطر، سیستم دلبستگی آن ها که در اوایل کودکی شکل گرفته فعال می شود و موجب ظهور رفتارهای دلبستگی جستجوی حمایت می گردد (اینسورث و همکاران، 1978). 2-4-3- انواع دلبستگی مری اینسورث، یکی از همکاران بالبی، مشاهدات گسترده ای روی کودکان و مادران شان در اوگاندا و ایالات متحده انجام داد و نوعی شیوه ی آزمایشگاهی برای سنجش درجه ی امنیت دلبستگی کودکان 12 تا 18 ماهه ابداع کرد. این شیوه که موقعیت ناآشنا نامیده شد، شامل مجموعه ای از رویدادهاست که در آن کودک هنگامی که مراقب اولیه اتاق را ترک می کند و به آن برمی گردد، مورد مشاهده واقع می شود. طی این توالی، کودک از طریق آینه ی یک طرفه تحت مشاهده قرار می گیرد و شاخص های گوناگون از جمله سطح فعالیت، میزان درگیری در بازی، گریه و سایر نشانه های آشفتگی، فاصله از مادر و تلاش برای جلب توجه مادر، فاصله با غریبه و تعامل با او، ثبت می شوند. از نظر آن ها، کودکان بر اساس رفتارهایشان در یکی از سه گروه زیر طبقه بندی می شوند. دلبسته ی ایمن: صرف نظر از اینکه کودک به هنگام رفتن مادر از اتاق، آشفته می شود یا نه، شیرخوارگانی که به عنوان دلبسته ی ایمن طبقه بندی می شوند، هنگام بازگشت مادر به اتاق، با او تعامل می کنند. بعضی از کودکان از فاصله ی دور با نگاهی نشان می دهند که متوجه برگشت مادر شده اند و همچنان مشغول بازی با اسباب بازی ها می مانند. برخی دیگر خواهان تماس بدنی با مادر می شوند. عده ای هم در سراسر جلسه ی ارزیابی، فقط به مادر توجه دارند و هنگامی که مادر از اتاق بیرون می رود، پریشانی شدیدی نشان می دهند. به طور کلی 60 تا 65 درصد کودکان شیرخوار آمریکایی در این گروه قرار می گیرند. دلبسته ی ناایمن – اجتنابی: این شیرخوارگان به هنگام بازگشت مادر، از تعامل با او پرهیز می کنند. بعضی از آن ها مادر را تقریباً به کلی نادیده می گیرند و برخی نیز در جهت تعامل با مادر و هم از جهت اجتناب از تعامل با او، واکنش هایی انجام می دهند. شیرخوارگان اجتنابی هنگام حضور مادر در اتاق توجه کمی به او دارند و هنگامی که مادر از اتاق بیرون می رود، معمولاً پریشانی نشان نمی دهند و اگر پریشانی هم نشان دهند، هر غریبه ای نیز همانند مادر می تواند به آسانی آن ها را آرام کند. حدود 20 درصد از شیرخوارگان آمریکایی در این طبقه قرار می گیرند. دلبسته ی ناایمن – دوسوگرا: شیرخوارگانی به عنوان دوسوگرا طبقه بندی می شوند که در موقع بازگشت مادر، در برابر او به مقاومت دست می زنند. آنان در آن واحد، هم در جستجوی برقراری ارتباط جسمانی با مادر هستند و هم از آن پرهیز می کنند. برای مثال ابتدا گریه می کنند تا مادر آن ها را بغل کند، اما پس از بغل شدن با عصبانیت پیچ و تاب می خورند تا از آغوش مادر در بیایند. برخی کودکان رفتار منفعلانه دارند. به این معنا که وقتی مادر باز می گردد، با گریه کردن، او را به خود می خوانند ولی سینه خیز به سوی او نمی روند و وقتی هم مادر به سوی آن ها می رود، در برابرش مقاومت نشان می دهند. حدود 10 درصد از شیرخوارگان آمریکایی در این دسته طبقه بندی شده اند (اینسورث و همکاران، 1978). در پژوهش هایی که توسط مین و سولومون (1986) انجام شد، مشخص شد بعضی از شیر خوارگان در هیچ یک از این گروه ها جای نمی گیرند. این شیرخوارگان عنوان گروه آشفته را گرفتند. شیرخوارگان گروه آشفته، غالباً رفتارهای متناقض نشان می دهند. برای مثال، به مادر نزدیک می شوند، در حالی که سعی دارند به او نگاه نکنند یا به او نزدیک می شوند و سپس رفتار اجتنابی همراه با منگی نشان می دهند یا پس از آرام شدن، ناگهان گریه سر می دهند. بعضی از آن ها گم گشته، فاقد احساس و یا افسرده به نظر می رسند. حدود 10 تا 15 درصد از شیرخوارگان آمریکایی در این طبقه جایگزین شده اند، اما درصد این موارد در میان شیر خوارگانی که با آن ها بدرفتاری می شود یا والدین شان برای اختلالات روانی تحت درمان هستند به مراتب بیشتر است. 2-4-4- مراحل ایجاد دلبستگی به عقیده ی بالبی (1980) کودکان در نتیجه ی تجربیات خود در طول این چهار مرحله، پیوند عاطفی با مراقبت کننده برقرار می کنند که در غیاب والدین می توانند از آن به عنوان یک پایگاه امن استفاده کنند. این بازنمایی درونی، جزئی مهم از شخصیت می شود که به عنوان الگوی واقعی درونی یا یک رشته انتظارات درباره ی در دسترس بودن شخصیت های دلبستگی و احتمال فراهم آوردن حمایت در موقع استرس، عمل می کند. این تصویر ذهنی، الگو یا راهنمایی برای کلیه ی روابط صمیمی در آینده می شود. در زیر مراحل ایجاد دلبستگی از نظر بالبی آورده شده است: مرحله ی پیش دلبستگی (تولد تا 6 هفتگی): انواع علایم فطری مانند چنگ زدن، لبخند زدن و گریه کردن به نوزاد کمک می کند تا با سایر انسان ها تماس نزدیک برقرار کنند. وقتی که مادرها پاسخ می دهند نوباوگان را ترغیب می کنند تا نزدیک بمانند، زیرا وقتی آن ها را بغل می کنند، در آغوش می گیرند و نوازش می کنند و به آرامی با آن ها صحبت می کنند تسلی می یابند. نوزادان در این سن می توانند بو و صدای مادر خود را تشخیص بدهند، اما هنوز به مادر دلبسته نیستند، زیرا اهمیتی نمی دهند که با فرد نا آشنایی به سر برند. مرحله ی دلبستگی در حال انجام (6 هفتگی تا 8-6 ماهگی): در طول این مرحله ، نوباوگان به مراقبت کننده ی آشنا به صورتی پاسخ می دهند که با یک غریبه تفاوت دارد. مثلاً برای مادر می خندند اما برای غریبه نمی خندند. در این مرحله با اینکه نوباوگان می توانند مادر خود را تشخیص دهند، در صورتی که از او جدا شوند اعتراض نمی کنند. بنابراین دلبستگی در حال انجام است ولی هنوز ایجاد نشده است. مرحله ی دلبستگی واضح (8-6 ماهگی تا 18 ماهگی – 2 سالگی): اکنون دلبستگی به مراقبت کننده ی آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان اضطراب جدایی نشان می دهند، یعنی هنگامی که فرد بزرگسالی که به او تکیه کرده اند آن ها را ترک می کند، ناراحت می شوند. اضطراب جدایی بعد از 6 ماهگی در همه ی بچه های دنیا وجود دارد و تا حدود 15 ماهگی شدید می شود. نوباوگان و کودکان نوپای بزرگ تر، علاوه بر اعتراض کردن به رفتن والد، تلاش سختی می کنند تا او را نزد خود نگه دارند. نوباوگانی که سینه خیز و یا راه می روند، نزدیک شدن به والد، دنبال کردن او و بالا رفتن از بدن او را به سایر افراد ترجیح می دهند و از او به عنوان پایگاه امن استفاده می کنند که با اتکا به آن به کاوش و خطر کردن در محیط می پردازند و سپس برای حمایت عاطفی، به سمت مادر برمی گردند. تشکیل رابطه ی متقابل (18 ماهگی تا 2 سالگی و بعد از آن): در پایان سال دوم زندگی، رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان، به کودکان نوپا امکان می دهد تا رفت و آمد والد را درک کرده و برگشت او را پیش بینی کنند. در نتیجه، اعتراض به جدایی کاهش می یابد. اکنون کودکان، مذاکره با والد را آغاز می کنند و به جای دنبال کردن و آویزان شدن به او، از قانع سازی و خواهش استفاده می کنند. 2-4-5- دلبستگی و رشد بعدی بازآزمایی کودکان نشان می دهد که طبقه بندی دلبستگی آنان طی چند سال بعد تا حدود زیادی ثابت می ماند، مگر این که تغییرات عمده ای در شرایط خانوادگی صورت گرفته باشد. تغییرات تنش زای زندگی به تغییراتی در نحوه ی پاسخدهی والدین به کودک می انجامد و این نیز به نوبه ی خود بر احساس ایمنی کودک اثر می گذارد. به نظر می رسد الگوی دلبستگی اولیه، با نحوه ی کنار آمدن کودک با تجربه های چند سال بعد نیز ارتباط دارد. برای مثال، در یک بررسی، به کودکان 2 ساله مسایلی ارائه شد که حل آنها مستلزم استفاده از ابزار بود. بعضی از مسایل در حد توان و ظرفیت و برخی دیگر بسیار مشکل بودند. کودکانی که در دوازده ماهگی به عنوان دلبسته ی ایمن شناخته شده بودند با پشتکار و اشتیاق به حل مسایل پرداختند و در برخورد با مشکلات به جای این که گریه سر دهند و یا عصبانی شوند، از بزرگسالان دور و بر خود کمک خواستند. کودکانی که قبلاً به عنوان دلبسته ی ناایمن شناخته شده بودند رفتاری کاملاً متفاوت داشتند. آن ها به راحتی دچار خشم می شدند، به ندرت تقاضای کمک می کردند، رهنمودهای بزرگسالان را یا نادیده می گرفتند و یا قبول نمی کردند و خیلی زود از تلاش در جهت حل مسأله دست می کشیدند (ماتاس، آرند و سروف، 1978). 2-4-6- دلبستگی بزرگسالان بالبی بر این اعتقاد بود که " نظریه دلبستگی " فقط نظریه تحول کودک نیست بلکه نظریه تحول در " گستره حیات " نیز هست. وی چنین می نویسد: در حالی که رفتار دلبستگی در اوایل کودکی بیشتر از هر زمان دیگری قابل مشاهده است، اما می توان در " چرخه حیات " و به ویژه در فوریت ها آن را مشاهده کرد (بالبی، 1979). هال (1995) استدلال می کند که دانستن این که شخصی وجود دارد که نگران شماست و شما را در ذهن خود دارد، در هر سن و در هر شرایطی نقش اساسی داشته و به عنوان یک پایگاه " ایمنی بخش " عمل می کند. این تصور ذهنی، رفتار مستقلانه را حتی در غیبت " تصویر دلبستگی " پشتیبانی و تقویت می کند. بنابراین مفهوم دلبستگی در زندگی بزرگسالان نیز تحت عنوان " دلبستگی بزرگسالان " به کار گرفته شده است. 2-4-6-1- تعریف دلبستگی بزرگسالان ویس (1982) سه معیار اصلی تعریف کننده یک رابطه دلبستگی را در دوره طفولیت دانسته اند از جمله " جستجوی همجواری " ، " تاثیر پایگاه ایمنی بخش" و " اعتراض جدایی " . سپس بر پایه مطالعات گسترده مصاحبه ای تاکید می کند که روابطی که معیار های ذکر شده را دارا می باشند به طور منظم در پاره ای از روابط زندگی بزرگسالان یافت می شوند. همچنین برمن و اسپرلینگ (1994؛ به نقل از مظاهری، 1379) دلبستگی بزرگسالان را به این صورت تعریف می کنند: دلبستگی بزرگسالان گرایش پایدار شخص است به تلاش ویژه برای دست یافتن ، یا حفظ همجواری و ارتباط با یک یا چند شخص خاص که توانایی فراهم آوردن سلامت و امنیت جسمی و روانشناختی وی را دارا می باشند. 2-4-6-2- الگوی چهارگانه دلبستگی بزرگسالان بارثولومیو (1990) اظهار می دارد که برای توصیف چهار الگوی دلبستگی بزرگسالان، الگوهای خویشتن (مثبت و منفی) می تواند با الگوی کاری دیگران (مثبت و منفی) ترکیب گردند. بنابراین این چهار الگو برخاسته از دو بعد اساسی است. موضوعات الگوهای درونی (خویشتن یا دیگران) و احساسات غالب در رابطه با این افراد (مثبت یا منفی). الگوی خویشتن، انعکاس گستره وابستگی به پذیرش دیگران است (الگوی منفی خویشتن با وابستگی در ارتباط است) و الگو های دیگران بازتاب گستره اجتناب از ارتباطات نزدیک است (الگوهای منفی دیگران درارتباط با اجتناب است). بر طبق نظر بارثولومیو (1990) افراد با الگوهای مثبت دیگران (مثل غیر اجتناب گر) بسته به درجه وابستگی شان ممکن است به عنوان ایمن یا مجذوب و پریشان طبقه بندی شوند. این الگو به طور قابل توجهی شبیه الگوهای ایمن و دوسوگرای هازن و شیور (1987) هستند. افراد با الگوهای منفی دیگران (مثل اجتناب گر) ، بسته به میزان وابستگی آن ها، ممکن است هم طردکننده و هم توأم با ترس باشند. بنابراین، هم گروه های دارای ترس و هم طرد کننده تمایل به اجتناب از ارتباطات نزدیک دارند اما نسبت به پذیرش دیگران متفاوتند. اجتناب های ناشی از ترس، خواهان صمیمیت هستند اما اعتماد و اطمینان کمی را تجربه می کنند و ترس از طرد شدن دارند، دلیلش این است که آن ها از ارتباط نزدیکی که ممکن است ناشی از فقدان یا طرد شدن باشد و به آن ها آسیب برساند، اجتناب می کنند (بارثولومیو،1990). نمونه های اولیه ای از توصیف های الگوهای دلبستگی چهارگانه را شبیه عبارت سه گانه دلبستگی هازن و شیور (1987) ارائه نمودند. الف – ایمن: در مقایسه با سایرین راحت تر می توانم با دیگران ارتباط عاطفی نزدیکی داشته باشم. من به راحتی به دیگران وابسته می شوم و آن ها به من وابسته می شوند. من از تنهایی یا این که دیگران مرا نپذیرند، نگرانی ندارم. ب – انفصال: من بدون ارتباطات عاطفی نزدیک، راحت هستم. برایم مهم است که احساس استقلال و خودکفایی کنم و ترجیح می دهم که نه وابسته به دیگران باشم و نه دیگران به من وابسته باشند. ج – مجذوب و پریشان: من می خواهم به طور کاملاً عاطفی با دیگران صمیمی باشم، اما من گاهی حس می کنم به اندازه ای که من دوست دارم، دیگران در داشتن ارتباط نزدیک با من، بی میل هستند. من بدون ارتباط نزدیک ناراحتم، اما گاهی اوقات از این که دیگران به اندازه ای که من به آن ها ارزش قایل می شوم برایم ارزش نمی گذارند، نگرانم. د – ترس: من تا اندازه ای در نزدیک شدن با دیگران احساس ناراحتی می کنم. من خواهان ارتباطات نزدیک عاطفی هستم، اما اعتماد کامل داشتن به دیگران یا وابسته شدن به دیگران را مشکل می دانم. من برخی اوقات از این که به خودم اجازه بدهم که با دیگران خیلی صمیمی شوم، نگرانم چون فکر می کنم که صدمه خواهم دید. 2-4-7- نظریه های دلبستگی در این بخش به طرح نظریه هایی که به طور مستقیم دلبستگی را بررسی کرده اند می پردازیم. روانشناسان در بیشتر سالهای قرن حاضر به روابط کودکان با کسانی که مراقبت از آن ها را بر عهده دارند تاکید کرده اند و این کنش های متقابل را بر اساس عمده رشد عاطفی و شناختی می دانند. این نظریه پردازان تمام توجه خود را به مادر کودک به عنوان کسی که این محبت، توجه و مراقبتش به کودک احساس امنیت می دهد و اهمیتی اساسی دارد متمرکز کرده اند (مانسن و همکاران، 1985؛ ترجمه یاسایی، 1380). 2-4-7-1- نظریه کردارشناختی بالبی جان بالبی روانپزشک و روان تحلیلگر انگلیسی (1990-1970) نخستین روان تحلیلگری است که الگوهایی را برای تحول کنش وری شخصیت (یا نظریه غرایز) پیشنهاد کرده است که از نظریه کشاننده های فروید ی فاصله می گیرد. او راه خود را با تکیه بر یافته های عملی جدید تر و اساساً یافته های رفتارشناسی و سیبرنتیک (فرمانگری) از فروید جدا می سازد. بی همتایی و بدیع بودن مفهوم دلبستگی در نظام بالبی در عین تکیه بر آزمایشگری، بیان این فرضیه است که نیاز به دلبستگی نخستین است (منصور و دادستان، 1379). بالبی در قلمرو دلبستگی چند نکته مهم را مورد تاکید قرار می دهد: اول آنکه کودک از نظر ژنتیکی برای واکنش هایی آمادگی دارد: کودک به علامات محرکی (به راه افتادن فعالیت، پایان یافتن) پاسخ می دهد که هم از اطلاعاتی مشتق می شوند که ناشی از ارگانیزم اند (سرما، گرما، درد)، و هم از اطلاعاتی که منبعث از محیط (صدای شدید، تاریکی و جز آن) هستند. واکنش های کودک به اهداف ثابتی منتهی می شوند، و در این مورد خاص، واکنش وی عبارت است از تامین مجاورت با یک فرد خاص یعنی مادر که بر همه افراد دیگر مرجح است (منصور و دادستان، 1379). این خواست در کودکی تحت تأثیر جدایی از چهره دلبستگی و بعد ها بر اثر خستگی، تنیدگی، تهدید یا بیماری فعال می شود (هلمز، 1993؛ ترجمه بشارت، 1379). دوم آنکه رفتار دلبستگی متحول می گردد : بالبی در آغاز به پنج نظام رفتاری مکیدن، به دیگری آویختن، دنبال کردن، گریه کردن و لبخند زدن اشاره کرده است. این پنج قالب رفتاری معرف رفتار دلبستگی در کودک الزاماً پیش از آن که به دو دسته رفتارهای دنبال کردن یا پیوستن (مکیدن و به دیگری آویختن) و طلبیدن (گریه و لبخند) تقسیم شوند، استقرار می یابند و کودک آن ها را تدریجاً بر پایه ظرفیتهای قبلی سازمان دهی می کند. کودک در واقع با طیف وسیعی از ظرفیت های بالقوه آمادگی برای عمل به دنیا می آید. ظرفیت هایی که در عمل بتدریج چهره بیش از تمایز یافته را هدف قرار می دهند. در جوامع امروزی این چهره عمدتاً مادر است که غالباً وظیفه مواظبت از کودک را بر عهده دارد. بعد ها دلبستگی با فوریت کمتری متجلی می گردد، چه کودک بر اثر تحول شناختی خویش به وسایل جدیدی مجهز می گردد که از میان آن ها باید به کاربرد رمزها (زبان)، بنا کردن راهبردها، کشش نسبت به دیگر کانون های رغبت اشاره کرده بدین ترتیب، کودک می تواند در مدت های بیش از پیش طولانی تر، با این فکر که مادر وی به هنگام نیاز به سادگی در دسترس وی خواهد بود، خشنود باشد. در این هنگام، تعامل مادر و کودک به شکل ظریف تری در می آید و بر اثر نوعی صلاحیت که به کندی تحول می یابد، کودک این فکر را می پذیرد که مادر وی دارای اهداف خاص خویش است و ایجاد نوعی همسازی برای آن که هر یک به رضایت خاطر لازم دست یابند (پشت سر گذاشتن خود میان بینی " پیاژه ای " ) ضروری است (تامپسون، 2008). تمام این فرایند از سه سال اول زندگی سرچشمه می گیرند و از نخستین روز های زندگی در سازماندهی رفتار دلبستگی مشهوداند. این مرحله ای است که در آن فرد تمام ظرفیت های انسانی را کسب می کند. رفتار دلبستگی که از نقطه شروع در کودک وجود دارد به تدریج متنوع می گردد، به چهره های معین گسترش می یابد، در تمام زندگی پا بر جا می ماند و تحت اشکال مختلف متجلی می گردد و گاهی حتی تحت اشکال رمزی (نامه نگاری ها، ارتباطات تلفنی) به منظور تأمین تماس بروز می کند. این روابط چند گانه تحت تأثیر متقابل افراد به یکدیگر حداقل در درون خانواده پابرجا می ماند (زانگ و چن، 2010). رفتار دلبستگی که هم از یک نیاز فطری و هم اکتساب ها منتج می کردد، دارای کنش مضاعف است: یک کنش حمایتی، که به اندازه رفتار تغذیه ای و رفتار جنسی مهم است و به کودک فرصت می دهد تا از مادر خویش فعالیت های لازم برای تداوم حیات را بیاموزد. چه تجهیزات رفتاری وی که از انعطاف لازم برخوردارند، و به وی اجازه می دهند که به تقلید بپردازد و سپس به ابتکار دست زند (منصور و دادستان، 1379). بالبی در توضیح کنش محافظتی رفتار دلبستگی معتقد است که در طول دوره تکامل، انسان همواره در معرض خطرهای گوناگون مانند سرما، گرسنگی، غرق شدن و سایر حوادث بوده است. جهان کنونی نیز علاوه بر خطرات قدیمی مانند آب، آتش و گاهی حیوانات خطرناک، شامل خطرات جدیدی مانند برق، خودرو و امثال آن است، در مقابل این خطرات، گرایش غریزی به حفظ تماس و نزدیکی به چهره های دلبستگی، شانس فرد برای زنده ماندن و تولید مثل را افزایش می دهد. به علاوه الگوی غریزی شامل آمادگی های ژنتیک برای دلبستن به یک فرد و یادگیری درباره این که کدام چهره را انتخاب کند و چگونه رفتار را در ارتباطات با آن چهره سازمان دهد، می باشد (بالبی،1982). کنش دیگر دلبستگی اجتماعی شدن است: دلبستگی در جریان چرخه های زندگی از مادر به نزدیکان و سپس به بیگانگان و بالاخره به گروههای بیش از پیش وسیع تری تسری می یابد و به صورت عاملی به همان اندازه مهم برای ساخت دهی شخصیت کودک که تغذیه زندگی جسمانی وی است، در می آید (منصور و دادستان، 1379). دلبستگی به " پایگاه امن " منتهی می شود. احساس ایمنی " رفتار اکتشافی " ره آورد دلبستگی در ایام طفولیت و اوایل کودکی است. بین رفتار دلبستگی، جستجوی چهره دلبستگی با تمسک به آن و اکتشاف، رابطه ای متقابل وجود دارد (هلمز، 1993؛ ترجمه بشارت، 1379). جدایی فرد از چهره دلبستگی به " اعتراض جدایی " می انجامد که غالباً با خشم و اضطراب و تلاش برای اتحاد مجدد توأم است (هلمز، 1993؛ ترجمه بشارت، 1379). در صورت تداوم جدایی، ابتدا مرحله نومیدی و نهایتاً مرحله بریدگی یا قطع دلبستگی پدیدار می شود (منصور و دادستان، 1379). اگر این جدایی به صورت موقتی باشد " یک رفتار دلبستگی دلهره آمیز " را القاء می کند. این رفتار دلبستگی دلهره آمیز اگر شدید باشد، ایجاد استقلال و ظرفیت های سازش اجتماعی کودک را با اشکال مواجه می سازد. بنابراین هر شکافی که در این مبادله زودرس نخستین روابط (که جریان کودکی و تا دوره نوجوانی استقرار می یابند) ایجاد گردد، می تواند تاثیر قاطعی بر تحول شخصیت داشته باشد و در آینده به اختلالات کم و بیش وخیم مرضی منجر گردد (منصور و دادستان، 1379). به دنبال نظریه ی بالبی بازدید والدین از بیمارستان فراهم شده و یتیم خانه ها به شکل مهد کودک مسکونی با مراقب و سرپرست به سبک خانه توسعه یافت (راتر، 2008). به علاوه تحقیقات طولی سایکوفیزیولوژیک در زمینه زیست شناسی دلبستگی نشان می دهد که پاسخهای فیزیولوژیک خودمختار مانند ضربان قلب و تنفس، و فعالیت محور هیپوتالاموس، هیپوفیز و ترشح آدرنال و در نتیجه مدیریت استرس در آزمایش وضعیت غریب با در نظر گرفتن تفاوتهای فردی، در مراقبت های با کیفیت بالا موفق تر عمل می کند (فوکس، هین، 2008). 2-4-7-2- نظریه روان تحلیل گری اکثر کارهایی که در زمینه تحول دلبستگی انجام گرفته به طور مستقیم یا غیر مستقیم متأثر از نظریه روان تحلیل گری است: زیر بنای نظریه دلبستگی در واقع همان مبحث روابط موضوعی است که در روان تحلیل گری مطرح شده است (هریس، 2004). به اعتقاد فروید، بنیان گذار روان تحلیل گری، کودکان خردسال موجوداتی دهانی هستند که از طریق مکیدن یا بردن اشیاء به دهان ارضاء می شوند و کودکان به کسی وابسته می شوند که لذت دهانی آنان را فراهم سازد. زمانی که مادران لذت دهانی کودک را از طریق غذا دادن ارضاء می کنند، کودکان به آن وابسته می شوند. بر اساس این دیدگاه فعالیتهای مراقبتی والدین، فعالیت های چون شیر دادن که برای حیات کودک ضروری است در شکل دهی دلبستگی نقش بنیادین دارند (هال و لیندزی، 1957؛ به نقل از شیور و میکولینسر، 2005). ارضای نیاز کودک از طریق ارضای دهانی، یعنی مکیدن و شیوه های دیگر تحریک دهانی، منجر به ایجاد دلبستگی به پستان ارضاکننده مادر و در نهایت خود مادر می شود (شیور و میکولینسر، 2005). بنابراین از نظر فروید نیاز دلبستگی کشاننده ثانوی است که از ارضای کشاننده نخستین گرسنگی مشتق می گردد (هریس، 2004). فروید دلبستگی کودک به مادر را احساس بی همتایی می داند که بدون تغییر در سراسر زندگی به منزله نخستین و نیرومندترین موضوع عشق می باشد. به اعتقاد فروید کودک پیوسته انرژی لیبیدویی خود را بر کسانی سرمایه گذاری می کند که از وی مراقبت به عمل می آورند. بدین ترتیب دلبستگی کودک به مادر که نوعی سرمایه گذاری روانی از سوی کودک است، بر پایه ارضای نیازهای اولیه او مانند تغذیه، گرمی، مهربانی و کاهش درد از سوی مادر شکل می گیرد. لذا برای فروید منطقی است اگر مادر موضوع نخستین امنیت و عاطفه قرار گیرد (شیور و میکولینسر، 2005). 2-4-7-3- نظریه اریکسون اریکسون توصیف فروید از مرحله دهانی را گسترش داده است او نخست نشان می دهد که این تنها منطقه دهانی نیست که اهمیت دارد بلکه شیوه ی دهانی تعامل با جهان مهم است. نخستین شیوه مسلط "جزء خود کردن" است که نه فقط تمایل به خوردن از طریق دهان بلکه از طریق همه حواس می باشد "جزء خود کردن" و پس از آن گاز گرفتن و چنگ انداختن به نظر می رسد که از طرق عمومی تعامل "ایگو" را با جهان شامل می شود (کرین، 1943؛ ترجمه فدایی، 1382). در مرحله اول که اریکسون آن را اعتماد در برابر عدم اعتماد نامیده است کودک نیاز دارد که با دیگری رابطه برقرار کند تا از این راه نیازهای خود را تأمین کند. بنابراین وقتی کودکان احساس کنند که یک والد با ثبات و قابل اتکاء است یک حس اعتماد اساسی به آن والد پیدا می کنند. آنان به این درک می رسند که هر گاه احساس سرما، خیس بودن و یا گرسنگی نمایند می توانند برای رفع رنج روی دیگران حساب کنند. در عوض، چنان چه مواظبت ها پایدار نباشند، ممکن است کودک احساس عدم اعتماد به اطرافیان کند یعنی این احساس که والد غیر قابل پیش بینی و غیر قابل اطمینان است (کرین، 1943؛ ترجمه فدایی، 1382). بنابراین اریکسون اعتقاد داشت که اعمال غذادهی مادر بر نیرومندی و ایمنی دلبستگی های کودکش تأثیر خواهد داشت. با این وجود او ادعا کرد که پاسخ دهی کلی مادر به نیازهای کودکش از غذادهی مهم تر است. طبق نظریه اریکسون مراقبتی که بدون تناقض به تمام نیازهای کودک پاسخ دهد یک حس از اعتماد نسبت به افراد دیگر را در او پرورش خواهد داد. در حالی که مراقبت "بی ثبات" و "غیر پاسخگو" بی اعتمادی را منجر می شود. به نظر وی کودکانی که اعتماد مراقبین را در طول کودکی کسب نکنند، ممکن است از روابط نزدیک و متقابل در سراسر زندگی اجتناب کنند (شافر، 2000). 2-4-7-4- نظریه ارتباط موضوعی ملانی کلاین " موضوع " در نظریه ارتباط موضوعی، می تواند یک فرد، یک حیوان یا موجودی بی روح مثل یک پتو یا اسباب بازی باشد به نظر کلاین اولین موضوع برای یک نوزاد تازه متولد شده ، مادر است. البته نه تمام وجود مادر ، بلکه فقط بعضی از قسمت های مادر، مثل پستان او، در رابطه با مادر، کودک دو نوع احساس متضاد را در خود شکل می دهد: از یک سو ، نوزاد تمایل به تصرف موضوع یا هدف را دارد و از سوی دیگر، موضوع به صورت دشمن و خطرناک جلوه می کند و این امر منجر به یک مرحله رشدی ضروری می شود که در آن نوزاد را به دو موضوع خوب یا بد تفسیر می کند. ابتدایی ترین شکل ارتباط موضوعی زمانی اتفاق می افتد که کودک می تواند اشیاء را طبقه بندی کند. در این زمان به نظر کودک، مادر به صورت یک فرد کامل در می آید. اما همین فرد کامل هم دارای جنبه های مثبت و هم دارای جنبه های منفی است. در نتیجه کودک نسبت به مادر دارای دو احساس مثبت و منفی می شود. و این گونه احساس های دو سوگرا باید از طرف کودک تجزیه و تحلیل شود. این تجزیه و تحلیل کودک را قادر می سازد که مادرش را یک فرد جدا و مستقل از خود بداند، گر چه او شدیداً به مادر وابسته است. پایه های اصلی یک ارتباط اجتماعی بارآور و سودمند زمانی گذاشته می شود که ارتباط مادر و کودک به صورت دوست داشتن، گرم و حفاظتی باشد. ولی اگر رابطه مادر و کودک، مبتنی بر عدم قبول یکدیگر باشد پایه های حسادت، دشمنی و پرخاشگری بنا خواهد شد. مارگارت ماهلر به عقیده ماهلر به هنگام تولد، نوزاد بین خود و غیر خود تمایزی قایل نیست و مادر را به عنوان جزیی از وجود خود می داند. ماهلر این مرحله نخستین را همزیستی نامید. به تدریج کودک تصورات ذهنی یا بازنمایی از اشیاء و چیز های قابل توجه و معنی دار مثل پستان مادر، شیشه شیر، پدر و مادر را شکل می دهد. این نوع درونی سازی، منجر به تشخیص اشیاء و یا تجسم ذهنی آن ها توسط کودک می شود. ماهلر مرحله ای که کودک می تواند از مادر جدا شود و به استقلال برسد را جدایی– تفرد نامید که آن را به چهار مرحله کوچک تر یا زیر مرحله تقسیم کرد. مرحله تفکیک در حدود 4 تا 5 ماهگی روی می دهد. در این دوره فرعی، طفل از مادرش دور می شود و واجد مهارتهای حرکتی می شود و می تواند بازی کند. از لحاظ تصویری، طفل می تواند دیگران را نگاه و مادرش را با آن ها مقایسه کند. در این مقطع، طفل آن چه را به بدن مادرش تعلق دارد و آن چه را به بدن وی تعلق ندارد بررسی می کند. ماهلر و همکاران (1975؛ به نقل از آلن، 1987؛ ترجمه جمالفر، 1373) برای اشاره به هوشیاری و توجه به دیگران از اصطلاح تخم شکنی استفاده می کنند. اگر مادر در مراحل اولیه خیلی مزاحم و مداخله گر باشد، طفل خیلی از مادر فاصله می گیرد و متمایز می شود. زیر مرحله تمرین از 9 ماهگی تا حدود 15 تا 18 ماهگی طول می کشد. در این مرحله کشف و دستکاری، به محیط باز و سریع گسترش می یابد و جدایی موقت از مادر نیز افزایش می یابد (آلن، 1987؛ ترجمه جمالفر، 1373). در نیمه دوم اولین سال زندگی، کودک وارد زیر مرحله ای به نام تمایل به دوستی می شود. در این مرحله کودک بین دو احساس متضاد جدا شدن از مادر و پناه بردن به آن قرار می گیرد. این تضاد بین استقلال و وابستگی باید به شکلی حل شود. یکی از راه های حل این تضاد، این است که کودک بتواند در زمینه ایجاد ارتباط حسنه یا تمایل به دوستی، موفق شود؛ و این امر وابسته به نحوه رها کردن و آزاد ساختن کودک از طرف مادر بوده که حایز اهمیت است. زیرا ممکن است کودک در تمایل به فعالیت های مستقل و در تماس با دیگران با شکست مواجه شود. زیر مرحله فردیت و ثبات شیء هیجانی در سومین سال زندگی کودک شروع می شود. کودک در این دوره فرعی دارای هویت می شود و تحت تاثیر عشق و تاییدی که در مراحل و دوره های قبلی دریافت کرده، می تواند از مادرش جدا شود. در شروع این دوره، کودک احساس یا تصور می کند مادرش کارهای " خوب " وی را تایید می کند. ثبات شیء وقتی پدید می آید که کودک دارای یک خودپنداره با ثبات و در مورد دیگران خصوصاً مادرش شود ( گرینبرگ و میچل، به نقل از شارف،1983؛ ترجمه فیروز بخت، 1384). 2-4-7-5- نظریه رفتار گرایی رفتارگرایان فرض را بر این گذاشته اند که تشنگی و گرسنگی غرایز اساسی هستند که کودک را به عمل وا می دارند. به نظر آن ها آن چه نیازهای زیستی کودک را ارضاء می کند (به عبارتی سائق را کاهش می دهد) "تقویت کننده اولیه" نامیده می شود؛ مثلاً؛ غذا برای کودک گرسنه تقویت کننده اولیه محسوب می شود. افراد و اشیایی که به هنگام کاهش سائق حضور می یابند، از طریق تداعی با آن تقویت کننده، "تقویت ثانویه" نامیده می شوند (ماسن، 1985؛ ترجمه حقیقی، 1381). آن ها بر این باورند که مراقبت کننده یک تقویت کننده شرطی شده می شود. نوزاد یک پاسخ (بازتاب) غریزی به تغذیه شدن دارد. او لذت را تجربه می کند. و مراقبت کننده به وی نزدیک می شود تعمیم پیدا می کند (فلانگان، 1999). مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز آرام می کند. کودک با لبخند و غان وغون کردن های خود، به کسانی که او را آرام می کنند، پاداش می دهد (اینسورث و همکاران، 1378). 2-4-7-6- نظریه شناختی بر طبق نظریه شناختی، شکل گیری دلبستگی تا حد زیادی به سطح شناختی کودکان وابسته است. قبل از ایجاد دلبستگی کودک باید بتواند اشخاص آشنا (موضوع بالقوه دلبستگی) را از غیر آشنا یا غریبه متمایز سازد. او در عین حال باید به شکل گیری مفهوم پایداری شیء دست یافته باشد. بنابراین شاید تصادفی نباشد که دلبستگی ها نخستین بار در سن 7 تا 9 ماهگی ظاهر می شوند، دقیقاً زمانی که کودکان شروع به نشان دادن شواهد آشکار پایداری شیء می کنند (کافتسیوس، 2004). 2-4-8-دلبستگی و مشکلات رفتاری – هیجانی دوره نوجوانی نظریه دلبستگی مبنای نظری قوی را برای درک وجود مشکلات رفتاری و هیجانی در دوران نوجوانی در اختیار قرار داده است (مارش و همکاران، 2003). نظریه دلبستگی به علت نقشی که برای رویدادهای دوران کودکی و محرومیت مادرانه در ایجاد رفتار مجرمانه قایل است، جایگاه خاصی در بین نظریه هایی دارد که به تبیین رفتار بزهکارانه پرداخته اند. در نظریه دلبستگی همواره بر دو نکته تاکید شده است: اول این که رابطه گرم، نزدیک و پیوسته مادر (یا جانشین دایم وی) با کودک برای سلامت روانی اش ضروری است. و دوم این که جدایی از مادر و یا طردشدگی از سوی وی در اغلب بزهکاران دیده می شود (بالبی و اینسورث، 1965؛ به نقل از دادستان، 1382). بزهکاری از نظر روانشناختی و روانپژشکی در چارچوب اختلال های مختلف مورد بررسی قرار می گیرد؛ به صورتی که راهنمای تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکی آمریکا (2000) بزهکاری را تحت چندین برچسب متفاوت، مبتنی بر شدت مشکل رفتاری از جمله اختلال تضاد ورزی، اختلال سلوک و اختلال شخصیت ضد اجتماعی به کار برده است. بالبی جدایی از مادر را در ایجاد بزهکاری دخیل می داند، چرا که کودکان با دلبستگی ناسالم، محیط شان را به عنوان یک محیط متزلزل و تهدیدکننده، دریافت می کنند، سپس هنجارهای جامعه تنزل پیدا کرده و به تدریج افراد از لحاظ عاطفی- هیجانی از جامعه ای که به آن تعلق دارند، جدا می شوند. مطالعه خط سیر نوجوانی گویای آن است که همه نوجوانان یک نیاز ذاتی به دلبستگی دارند؛ در عین حال، نوجوانانی هستند که با روش ها و سبک های دلبستگی ناسالم مواجه اند (شالیزا، 2001). مطالعات مختلف نشان داده اند که بین سبک های دلبستگی نوجوان و بروز مشکلات رفتاری در دوره نوجوانی ارتباط وجود دارد. پیشینه سبک های دلبستگی لاریت سن (1993) در مطالعه اي به بررسی روابط بین پیوندهاي عاطفی خانواده و بزهکاري نوجوانان پرداختند. نتایج نشان داد نوجوانانی که به والدین خود دلبسته بوده و آن هایی که زمان بیشتري را با خانواده سپري می کردند، سطوح پایین تري از رفتارهاي بزهکارانه را نشان دادند و از طرف دیگر، نوجوانانی که دلبستگی ضعیفی با والدین داشته و زمان کمتري را با والدین و خانواده سپري کردند بیشتردر معرض بزهکاري قرار داشتند. این متغیر ها با ایجاد فضایی نامناسب در درون خانواده سطح ارتباطی والدین با نوجوان را تحت تأثیر قرار داده و می تواند منجر به بروز رفتارهاي مشکل آفرین و زمینه ساز رفتارهاي بزهکارانه گردد . تحقیقات نشان می دهد که روابط سرد بین کودک و مراقب اولیه، در تحقق احساس تنهایی در بزرگسالی، بسیار مهم است. پژوهشگران، متوجه شده اند که دلبستگی اضطرابی، بیش از دلبستگی اجتنابی به احساس تنهایی می انجامد (برلین، کاسیدی و بلسکی، 1995). رابرتز، گوتلیب و کاسل (1996) در توجیه این رابطه بر این عقیده اند که پیامد روانشناختی سبک های دلبستگی ناایمن در شرایط تنش زا، اضطراب و افسردگی است و پیامد روان شناختی سبک دلبستگی ایمن در چنین شرایطی، آرامش روانی است. مطالعه ی بشارت، قلی نژاد و احمدی (2000) مشخص کرد که واحد های مورد پژوهش با سبک دلبستگی ایمن نسبت به ناایمن و هم چنین آن هایی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی بودند نسبت به سبک دوسوگرا، مشکلات بین شخصی کمتری داشتند. سافورد (2002) نشان داد که احتمال بیشتری دارد افراد با دلبستگی ناایمن، اضطراب و افسردگی را تجربه کنند. سبكهاي دلبستگي از منابع درونفردي هستند كه ميتوانند سطوح تنش و ناتواني را در شرايط ناگوار تعديل كنند و اثرات منفي تنش را كم رنگ تر جلوه دهند. بنابر نتايج پژوهشها، سبكهاي دلبستگي اهميت پيش بيني كننده ي زيادي در بهداشت رواني دارد (لینلی و جوزف، 2004). آلن (2002) در پژوهشی دیگر با بررسی سبک دلبستگی به عنوان پیش بینی کننده ی مهارت هاي اجتماعی و رفتار بزهکارانه در 117 نوجوان 16 تا 18 سال دریافتند که سبک دلبستگی ایمن مهارت هاي اجتماعی را در نوجوانی افزایش می دهد، در حالی که سبک دلبستگی ناایمن پیش بینی کننده ی بزهکاري طی این دوران است. آلن (2005) نشان داد که بین سبک دلبستگی نوجوان و بروز مشکلات رفتاري در دوره ی نوجوانی ارتباط وجود دارد .به عبارت دیگر، سبک دلبستگی ناایمن کودکان و نوجوانان با الگوهاي رفتارهاي سازش نایافته و کنش وري روانی- هیجانی در سال هاي بعدي زندگی مرتبط می باشد. همچنین، دلبستگی ناایمن در کودکان و نوجوانان ممکن است منجر به پرخاشگري بیشتر نسبت به والدین، توجه کمتر نسبت به خواسته هاي آنان و کاهش نفوذ آن ها در کنترل رفتارهاي نوجوانان گردد. دلبستگی نقش به سزایی در کمک کردن به نوجوان دربرخورد با چالش هاي نوجوانی دارد؛ به طوري که الگوهاي دلبستگی ناسالم در طی دوره ی کودکی مشکل رفتاري و اعمال بزه را در نوجوانی ایجاد می کند (کاسیدی و شیور، 2008). کاسکو، دیورال، اونن، یاسا، یایلا، باساران، تورهال و بکیروگال (2009) نیز نشان دادند که افسردگی را می توان از روی دلبستگی دوسوگرا و حمایت اجتماعی ادراک شده خانواده پیش بینی کرد. پژوهش جهانبخش (2010) نشان داد که بین مشکلات دلبستگی و میزان افسردگی در دختران همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد. سامانی (1384) نشان داد که دختران فراری در مقایسه با دختران عادی در زمینه همبستگی با مادر تفاوت معنی داری ندارند، ولی به طور معنی داری از همبستگی عاطفی کمتری با پدر خود برخوردار هستند منابع و مأخذ 1- آلن آُ. ر. ، 1975، روانشناسی شخصیت (نظریه ها و فرایند ها)، ترجمه سیاوش جمالفر، 1373، چاپ اول، تهران: انتشارات بعثت. 2- آلن راو،1370، اختلالات روانی کودکان و نوجوانان، تهران: انتشارات رشد، 1370. 3- احدی، حسن؛ لطفی کاشانی، فرح، 1386، ویژگی های شخصیتی دختران فراری و عادی، روان شناسی کاربردی، دوره ی اول، شماره ی 4، تابستان 1386. 4- احدی، حسن؛ محسنی، نیکچهر،1370، روانشناسی رشد (مفاهیم بنیادی در روانشناسی نوجوانی و جوانی)، چاپ اول، تهران: نشر بنیاد، 1370، ص 11. 5- احمدی، احمد؛ باغبان، ایران؛ بهرامی، فاطمه؛ صالحی، اعظم، 1390، رابطة بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و مشکلات هیجانی با توجه به عوامل فردی و خانوادگی، فصلنامه مشاوره و روان درمانی خانواده، سال اول، شماره 1، ص. 1-18. 6- اسپالدینگ، جریل، ال، 1377، انگیزش در کلاس درس، ترجمه بیابانگرد و نایینیان، تهران : انتشارات مدرسه. 7- امیری، م، 1389، مهارت های زندگی، تهران: انتشارات آوای کلار. 8- بازیاری میمندی، مهتاب؛ رسول زاده طباطبایی، کاظم؛ آزادفلاح، پرویز، 1382، بررسی مقایسه ای عوامل تنیدگی زا و شیوه ای مقابله با آن در دختران فراری و عادی شهر تهران، مجله ی روان شناسی، سال هفتم، شماره ی 4، زمستان 1382. 9- برک، لورا، 2001، روانشناسی رشد، ترجمه یحیی سید محمدی، 1383، جلد اول، تهران: نشر ارسباران. 10- بیگی، پروین، 1390، مقایسه اثربخشی آموزشهای شناختی-رفتاری و مهارتهای تنظیم هیجان بر وضعیت تحصیلی دانش آموزان مبتلا به اضطراب امتحان. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل. 11- بهارلویی، مهناز، 1377، رابطه کمال گرایی، هماهنگی مولفه های خودپنداشت و جایگاه مهار با اضطراب اجتماعی در دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز با توجه به نقش تعدیل کننده حمایت اجتماعی، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز. 12- بیابانگرد، اسماعیل، 1378، روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان، چاپ پنجم، تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان. 13- پاکدامن، شهلا، 1380، بررسی ارتباط بین دلبستگی و جامعه طلبی در نوجوانی، پایان نامه ی دکترای روانشناسی، دانشگاه تهران. 14- حاج امینی، زهرا؛ اجلی، امین؛ فتحی آشتیانی، علی؛ عبادی، عباس؛ دیبانی، مارال؛ دلخوش، مرجان، 1387، بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر واکنش هیجانی نوجوانان، مجله علوم رفتاری، دوره ی دوم، شماره 3. 15- حسنی، جعفر؛ آزاد فلاح، پرویز؛ رسول زاده طباطبایی،کاظم؛ عشایری، حسن، 1387، بررسی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان بر اساس روان نژدگی گرایی و برون گرایی، فصلنامه تازه های علوم شناختی، سال دهم، شماره4، 13-1. 16- حسینیان، سیمین؛ زهرایی، شقایق؛ خدابخشی کولایی، آناهیتا، 1384، مقایسه و ارتباط عملکرد خانواده و سلامت روانی نوجوانان فراری از خانه با نوجوانان عادی، تازه ها و پژوهشهای مشاوره، شماره 16، 46-25. 17- حمیدی، فریده؛ افروز، غلامعلی؛ کیامنش، علیرضا؛ رسول زاده طباطبایی، کاظم، 1383، بررسی ساخت خانواده ی دختران فراری و اثر بخشی خانواده درمانی و درمانگری حمایتی در تغییر آن، مجله ی روانشناسی 30. 18- خلعتبری، جواد؛ قربان شیرودی، شهره؛ رهبر طارسری، خدیجه؛ کیخای فرزانه، محمد مجتبی، 1389، مقایسه ی اثر بخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر ابراز وجود و سلامت روان دانش آموزان کم توان ذهنی، فصلنامه روانشناسی تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن، سال اول، شماره 4، زمستان 1389، صص 71-86. 19- خدیوی، اسداله؛ وکیلی مفاخری، افسانه، 1390، رابطه بین انگیزه پیشرفت، منبع کنترل، خودپنداره و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سال اول متوسطه نواحی پنج گانه تبریز، مجله علوم تربیتی، سال چهارم، شماره 13، بهار 1390، ص.ص، 66-45. 20- دادستان، پریرخ، 1382، روانشناسی جنایی، تهران: سمت. 21- رسول زاده طباطبایی، کاظم؛ بشارت، محمد علی؛ بازیابی، مهناز، 1384، بررسی مقایسه ای ویژگی های شخصیتی، شرایط اجتماعی و اقتصادی دختران فراری و دختران غیر فراری، ماهنامه علمی- پژوهی دانشگاه شاهد، شماره 10، 34-23 22- زواره ای، فاطمه، 1380، بررسی علل خانوادگی و اجتماعی فرار دختران از منزل، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی ایران. 23- سامانی، سیامک، 1384، همبستگی خانوادگی و استقلال عاطفی در دختران فراری از خانه، مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، پاییز 1385، ص: 258- 262 24- سامانی، سیامک؛ صادقی، لادن، 1389، بررسی کفایت روانسنجی پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان، مجله روش ها و مدل های روانشناختی، شماره 1، 62-51. 25- سعیدی، محمد، 1372، بررسی علل فرار نوجوانان از خانه، تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی. 26- شارف، ر. د، 1384، نظریه های روان درمانی و مشاوره، ترجمه فیروز بخت، چاپ دوم، تهران: انتشارات رسا. 27- شعاع کاظمی، مهرانگیز، 1391، آسیب های اجتماعی (نو پدید) با تاکید بر تئوری های زیر بنایی و راهکارهای مقابله ای، تهران: آوای نور. 28- شولتز، داون و الن شولتز، سیدنی، 1380، نظریه های شخصیت، مترجم: یحیی سید محمدی، تهران: انتشارات نشر ویرایش. 29- شیخ، محمود؛ یوسفی، بهرام؛ حسنی، زهره؛ زپویار، فرزاد، 1385، بررسی و مقایسه منبع کنترل و احساس تنهایی در بین دختران ورزشکار و غیر ورزشکار، پژوهش در علوم ورزشی، شماره دهم، ص 135-125. 30- صمدی راد، انور، 1381، بررسی عوامل اجتماعی و خانوادگی موثر بر فرار دختران از خانه، خلاصه مقالات اولین همایش ملی آسیبهای اجتماعی در ایران، ناشر: دبیر خانه همایش. 31- طهرانی زاده، مریم، رسول زاده طباطبایی، کاظم، آزاد فلاح، پرویز،1384، بررسی مقایسه ای نگرشهای ناکارآمد در دختران فراری و عادی، فصلنامه ی علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، سال پنجم، شماره 19، 1384. 32- عبدی، سلمان؛ جلیل باباپور، خیرالدین؛ فتحی، حیدر، 1389، رابطه سبک های تنظیم هیجان شناختی و سلامت عمومی دانشجویان، مجله علوم پژوهشی دانشکده علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران، سال هشتم، شماره 4، صفحات 258-264. 33- فراهاني، محمدتقی، 1378، روا نشناسي شخصيت نظريه، تحقيق، كاربرد ، تهران : دانشگاه تربيت معلم. 34- قاسم زاده نساجی، سوگند؛ پیوسته گر، مهرانگیز؛ حسینیان، سیمین؛ موتابی، فرشته؛ بنی هاشمی، سارا، 1389، اثربخشی مداخله شناختی-رفتاری بر پاسخ های مقابله ای و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان. مجله علوم رفتاری، دوره چهارم، شماره اول، بهار، ص 43-35. 35- قاسمی، طاهره، 1375، بررسی ارتباط بین منبع کنترل و شیوه های مقابله و نیمرخ های روانی دختران در نظام جدید آموزش و پرورش در شهر تهران، پایان نامه ارشد، روانشناسی، دانشگاه الزهرا(س). 36- کرین، و، 1943، نظریه های رشد، ترجمه خوی نژاد، ر، رجایی، ع، 1384، چاپ اول، تهران، انتشارات رشد. 37- کرین، و، 1943، پیشگامان روانشناسی رشد، ترجمه فربد فدایی، تهران: انتشارات اطلاعات. 38- ماسن، پ، کیگانف ج، هوستون، آ، کارول، ج، کانجر، ج، 1985، رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی، 1380، چاپ چهارم، تهران : نشر مرکز. 39- محمدخانی، شهرام، 1386، عوامل روانی و اجتماعی موثر در فرار دختران از خانه، فصلنامه رفاه اجتماعی، (25) 6 : 147-168. 40- مطهری، مرتضی، 1361، انسان و سرنوشت، تهران: انتشارات صدرا. 41- مظاهری، م، 1379، نقش دلبستگی بزرگسالان در کنش وری ازدواج، تهران: نشریه روانشناسی (3)4، 286-318. 42- معظمی گودرزی، بهمن، 1380، بررسی تاثیر آموزش تنش زدایی تدریجی و مهارت های مقابله ای و حل مساله بر میزان تنیدگی و شیوه های مواجهه دختران فراری، پایان نامه ارشد، دانشگاه تربیت مدرس. 43- منصور، محمود؛ دادستان، پریرخ، 1379، روانشناسی ژنتیک 2 ، تهران: انتشارات رشد. 44- میرزمانی، م؛ کاووسی، ر؛ بشارت، محمدعلی،1383، ویژگیهای زمینه ای دختران و زنان گریزان از خانه تحت پوشش مراکز بازپروری سازمان بهزیستی تهران، فصلنامه تازه های رواندرمانی، سال نهم، شماره 33 و34 : ص 41-52 . 45- میر هاشمیان، حمیرا، 1378، تاثیرات اعتقادات مذهبی در شکل گیری منبع کنترل و نیم رخ روانی دانشجویان دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد اسلامی ، 1378؛ 8: 76-69. 46- نادری، فرخ؛ برومند نسب، مسعود؛ ورزنده، مهتاب، 1388، تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر اضطراب و ابراز وجود دانش آموزان دبیرستانی شهرستان بهبهان، یافته های نو در روانشناسی، 1388. 47- نیسی، عبدالکاظم؛ شهنی ییلاق، منیجه، 1380، تاثیر آموزش ابراز وجود بر ابراز وجود، عزت نفس، اضطراب اجتماعی و بهداشت روانی دانش آموزان پسر مضطرب اجتماعی دبیرستانی شهرستان اهواز، مجله ی علوم تربیتی روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره ی سوم، سال هشتم، شماره های 1 و 2، ص 30-11. 48- هلمز، ج، 1993، نظریه دلبستگی: مبنای زیست شناختی روان درمانگری، ترجمه محمد علی بشارت، 1379، فصلنامه تازه های روان درمانی، سال چهارم، شماره 13 و 14. 49- یار یاری، فریدون؛ مرادی، علیرضا؛ یحیی زاده، سلیمان، 1386، رابطه هوش هیجانی و منبع کنترل با سلامت روانشناختی در بین دانشجویان دانشگاه مازندران، مطالعات روانشناختی، دوره 3 ، شماره 10 ، 40-21. 50- یوسفی، فریده، 1385، بررسی رابطه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان با افسردگی و اضطراب در دانش آموزان مراکز راهنمایی استعدادهای درخشان، پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، سال ششم، شماره4، 892 -871. 51- Abbott, B.V. 2005. Emotion dysregulation and re-regulation: predictors ofrelationship intimacy and distress.[PhD thesis].Texas A & M University. 52- Ainsworth, M., D. Belhar, M. C., Waters, E., Wall, S. 1978. Patterns of attachment: A psychological Study of the strange situation. Ltillsdale, NJ: Erlbaum. 53- Alberti, R., Emmones, M., L. 1977. Your perfect right: Human Sciences Press. 54- Alberti, R., Emmones, M. 1982. Your perfect right: A guide for ssertive living (4t eds).Impact, Sun Luis Obispo, California. 55- Aldao, A., Nolen- Hoeksema, S. 2010. Specificity of cognitive emotion regulation strategies: A trandiagnostic examination.Behaviour Research and Therapy. 48: 974-983. 56-Allen, J.P., & et al.1998.Attachment and adolescent psychosocial functioning. Child Development, 69: 1406–1419. 57- Allen, J.P. & et al. 2002.Attachment and autonomy as predictors of the development of social skills and deviance during mid-adolescence. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 70: 56-66. 58- Allen, J.P. & et al. 2005. The two faces of adolescents’ success with peers: Adolescent popularity, social. 59- Anderson, C. A., Miller, R. S., Riger, A. L., Dill, J. C., Sedikides, C. 1994. Behavioural and characterological styles as predictors of depression and loneliness: review, refinement, and test. Journal of Personality and Social Psychology, 66: 549–558. 60- Arrindell, W. A., Sanderman, R., Hageman, W. J., Pickersgill, M.J. 1991. Correlatesof assertiveness in normal and clinical samples: A multidimensional approach.Behavior Research and Therapy. Vol. 12 (4): 153-282. 61- Arthur, P. J., Waugh, R. 2009. Status Offenses and the Juvenile Justice and Delinquency Prevention act The Exception that Swallowed the Rule, Journal for Social justice, Vol, 7: 555-576. 62- Azais, F., Granger, B., Debray, Q., Ducroix, C. 1999.Cognitive and emotional approach to assertiveness. Encephale, 4: 353-355. 63- Baron, R. B., and Byrne, D. 1997. Social psychology: understanding Human interaction, Boston: Allyn and Bacon. 64- Beauregard, M., Lévesque, J., Bourgouin, P. 2001. Neural Correlates of Conscious Self-Regulation of emotion. The Journal of Neuroscience, 21: RC165:1-6. 65- Beck, A. T., 1991.Motivation, Theories, and Principle, Prentice-Hall, Inc. 66- Berlin, I. J., Cassidy, J., & Belsky, J. 1995. Loneliness in young children and infant-mother attachment: A longitudinal study. Merrill-Palmer Quarterly, 41: 91-103. 67- Besharat, M. A., Golinejad, M., Ahmadi, A. A. 2000 [Relationship between attachment styles and personal problems]. Journal of psychiatry and clinical psychology ; 8(4): 74-81. (Persian) 68- Bowlby, J. 1969.Attachment and loss. London: The Hogarth Press and Institute of Psycho Analysis.1969; 125. 69- Bowlby, J. 1973. Attachment and loss: separation. New York: basic books.1973; 113-119. 70- Bowlby, J. 1982. Attachment and Loss: Attachment. New York: Basic Books. 71- Bowlby, J. 1980. Attachment and Loss: Loss, Sadness and Depression. New York: Basic Books. 72- Bowlby, J. 1960. Grife and mourning in infancy and early childhood psychology. Psychanalytic study of the child, 15: 9-52. 73- Bowlby, J. 1979.The child Attachment. New York: basic books. 74- Bowlby, J. 1958.The natures ofchilds tie to his mother.International Journal of Psychoanalysis. 39: 350-373. 75- Bowlby, J. 1988.A secure base.Clinical implications of attachment theory. London: Routledge. 76- Bowlby, J. 2006.[Attachment theory, Elite psychology and education]. Safarzadeh Khoshabi K, Abohamzed E. (translators). 1 ed. Tehran: Danjeh: 32-135 (Persian). 77- Brannon, L., feist, J. 2000. Health psychology: An introduction to behavior and health (pp. 82-104). Belmont, CA: Wadsworth. 78- Bruce, D., Roy, y., Adrian, F. 2002.The Influence of type behariour and locus of control upon jop satisfaction and occupational health Personality and indiridual Differences, 33: 1361. 79- Campos, J. J., Carl, b. F., Camras, L., 2004.On the nature of emotion regulation. Child development, 75: 377-394. 80- Carver, C. S., Scheier, M. F., Weintraub, J. K. 1989.Assessing coping strategies: a theoretically based approach. Journal of Personality and Social Psychology, 56: 267–283. 81- Cassidy, J., Shaver, P.R. 2008. Handbook of attachment: theory, research, and clinical applications. New York: Guilford Press. 82- Collins, N.L., Cooper, L., Albino, A., Allard, L. 2002 Psychosocial vulnerability from adolescence to adulthood: A prospective study of attachment style differences in relationship functioning and partner choice. J Pers 2002; 70(6): 965-1007. 83- Cole, P. M., Martin, S. E., Dennis, T. A., 2004. Emotion regulation as a scientific construct: Methodological challenges and directions for child development research. Child development, 75: 317-333. 84- Cooner, M. U. 2001.Understanding and Preventing Teenage Runaways. Counseling. org. 85- Derks, W., Leeuw, J. R., Hordijk, G. J., Winnubst, J. A. 2005.Differences in coping style and locus of control between older and younger patients with head and neck cancer. Clin Otolaryngol 2005; 30(2):186-192. 86- Farrow, J. A., Deisher, R.W., Brown, R., Kulig, J. W. and Kipke, M. D. 1992. Health and health needs of homeless and runaway youth.A position paper of the Society for Adolescent Medicine. Journal of Adolescent Health, 13(8): 717-726. 87- Flangan, C. 1999. Early Socialization: sociabity and attachment. New York. Ng. us: Koutledge. 88- Fox, N. A., Hane, A. A. 2008.Studing the Biology of Human Attachment. In Cassidy, J, Shaver, PR. Handbook of Attachment: Theory, Research and clinical Application.New York and London. Guilford.Press. PP.23-47. 89- Gary, F., Moorhead, J., Warren, J. 1996.Characteristics of troubled youth in shelter. Archives of Psychiatric Nursing, 10: 41-48. 90- Garnefski, N., Baan, S, & Kraaij, V. 2003.Relationship between cognitive start gies of adolescents and depressive symptomatology across type of life evdnt. Journal of youth and Adolescen, 32: 401-408. 91- Garnefski, N., Kraaij, V. 2006. Relationship between cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: a comparative study of five specific samples.Personality and Individual Differences, 40:1659- 1669. 92- Garnefski, N., Kraaij, V., Spinhoven, Ph. 2001.Negative life events, cognitive emotion regulation and depression. Personality and Individual Differences, 30: 1311-1327. 93- Garnefski, N., Kraaij, V., Spinhoven, Ph. 2000.Negative life events, cognitive emotion regulation and depression. Personality and Individual Differences, 30: 1311–1327. 94- Garnefski, N., Kraaij, V., Spinhoven, P. 2002. CERQ: Manual for the use of cognitive Emotion Regulation Questionnaire. Leiderdorp, The Netherlands: DATEC. 95- Garnefski, N.S., Kraaij, V. 2003.Relationships between cognitive strategies of adolescents and depressive symptomatology across different types of life events. J Youth Adolesc, 2003; 10 (32):401-8. 96- Garnefski, N., Rieffe, C., Jellesman, F., Terwogt, M. m., Kraaig, V. 2007.Cognitive emotion regulation strategies and emotional problems in 9-11-yearold children. Europan Child Adolescent Psychiatry, 16: 1-9. 97- Goleman, D. 1995.Emotional Intelligence. N Y: Bantam Book. 98- Gross, J. J. 1998. The emerging field of emotion regulation: An integrative review. Review of General Psychology, 2(3), 271-299. 99- Gross, J.J. 1999. Emotion regulation: Past, present, future. J of Cognitive and emotion, 1999; 13 (5): 551-573. 100- Gross, J. J., 2001. Emotion regulation in adulthood: timing is everything. Current Directions in psychological science, 10: 214-219. 101- Gross, J. J., 2002.Wise Emotion regulation. In L. felderman Barrett & P. Salorey (ED), The Wisdom of fillings: Psychological Processes in emotion intelligence. New Yourk: Guilford, 297-318. 102- Gross, J. J., & Munoz, R. F., 1995.Emotion regulation and mental health. Clinical Psychology: Science and Practice, 2: 151-146. 103- Gross, J. J., & Thompson, R. A., 2007. Emotion regulation: Conceptual foundation.In J. J. Gross(Ed), handbook of emotion regulation, 3-27. 104- Gross, J.J., John, O.P. 2003. Individual differences in two emotion regulation processes: Implications for and Affect, relationships, and well- being. Journal of Personality and Social Psychology, 2003; 85 (2): 348- 362. 105- Harris, T. 2004.Implication of attachment theory for working in psychotherapy. Int fourm psychoanal, 13: PP: 134-161. 106- Harris, C., Linda, O. & Pamela, M. 2002. Situation and Personality correlates of psychological Well-Being: Social Activity an personal, Control. 107- Harlow, H. F., Harlow, M. K. 1969.Effect of various mother- infantrelationship on rhesus monkey behaviors.In B. M. foss (Ed.).Determinants of infant behavior (vol. 4). London: Methuen. 108- Hazan, C., Shaver, P., 1987. Romantic love conceptualized and attachment process.Journal of personality and social psychology, 52: 511- 524. 109- Jahanbakhsh, M. 2010. Effect of attachment based therapy on behavioral problems in girl students of primary schools in Isfahan [Thesis]. Isfahan: Isfahan University; 2010. 110- Jih, C. S., Sirgo, V. I., Thomure, J. C. 1995.Alcohol consumption, Locus of control, and self-esteem.Of high school and college students. Psychological Reports, 76: 851-859. 111- Kafetsios, K. 2004.Attachment and emotional intelligence abilities across the life course. Personality and Individual Differences, 37:129-145. 112-Khetrapal, N. 2009.The early attachment experience of psychopathology. Interperson. 2009; 3(1): 1-13. 113- Kirkcaldy, D., Shepard, J. Furnham, F. 2002. The influence of type A behavior and locus of control upon job satisfaction and occupational health. Personality and individual differences, 33: 1361-1371. 114- Klein, J.D., Keller, J.M. 1996.Influence of student ability, locus of control and type of instructional control on performance and confidence, Journal of educational research, Vol.82, No.1-4, pp.30-48. 115- Kraaij, V., Pruymboom, E., Garnefski, N. 2002. Cognitive coping and depressive symptoms in the elderly: A longitudinal study.Aging Ment Health. 2002; 4(6): 275-81. 116- Krouse, N., Show, B. 2000.Specific feeling of control and mortality. School of public health university of Michigan. 117- Kurtz, D. P., Lindsey, E. W., Jarvis, S. and Nackeud, L. 2000. How Runaway and Homeless Youth Navigate Troubled Waters; The Role of Formal and Informal Helpers, Child and Adolescent Social Work Journal. Vol. 17: 115-141. 118- Kuscu, M. K., Dural, U., Onen, P., Yasa, Y., Yayla, M., Basaran, G., Turhal, S., Bekiroğlu, N. 2009.The association between individual attachment patterns, the perceived social support, and the psychological well-being of Turkish informal caregivers. Psycho-oncology, 18(9): 927- 935. 119- Lange, A., Jakubowski, P. 1979.Responsible assertive behavior. Rescarch Pres, Champaign, IIIinois. 120- Lee, T. R., Mancini, J. A. (1982).Locus of control and premarital sexual behaviors.Psychological Reports.49, 882. 121- Levenson, R.W. 1999.The intrapersonal functions of emotion. J of Cognitive and Emotion 1999; 13 (5): 481-504. 122- Lewis, M. 1991. Child and adolescent psychology a comprehensive text book, Londom, Kowkab publisher. 123- Linley, P.A., Joseph, S. 2004. Positive change following trauma and adversity: A review. J Trauma Stress 2004; 17: 11-21. 124- Lauritsen, J. L. 1993.Siblingresemblance in juvenile.Delinquency. Criminology, 31: 387-406. 125- Lyn, M. 2002.The Lost child from lost child EBS (Emergency BroadcastSystem). Http://www.Covenanthouse.org/Runaways. 126- Main, M., Solomon, J. 1986. Discovery of an insecure disorganized disoriented attachment pattern: Procedures, findings and implications for the classification of behavior.In T. B. BRAZELTON., & M. Yogman (Eds).Affective development in infancy (PP, 95-124). Norwood, NJ: Alex. 127- Malekpour, M.2007.Effects of attachment on early and later development. Br J dev disab. 2007; 53(105):8195. 128- Malos, E., Hague, G. 1997.Women, housing, homelessness and domestic violence.Women Studies International Forum, 203: 397-409. 129- Marsh, P. & et al. 2003.Attachment, autonomy and multifinality in adolescent internalizing and risky behavioral symptoms. Development and Psychopathology, 15: 451-467 130- Maltby, J., Day, L., Macaskill, A. 2007. Personality, Individual Differences and Intelligence, Harlow: Pearson Prentice Hall, ISBN0-13- 12976-0. 131- Marte, R. M. 2008. Adolescent Problem Behaviors Delinquency: Aggression, and Drug Use, LFB Scholarly Publishing LLC, New York. 132- Matas, L., Arend, R. A., Srouf, L. A. 1978.Continuity of adoption in the second year.The relationship between quality of attachment and later competence. Child Development, 49: 547-556. 133- Mc Gee, R., Wolf, D., and Olson, J. 2001. Multiple Maltreatmen, Attribution of blame, and Adjustment among adolscents, Development and Psychopathology, 13: 827-846. 134- Neisi, E., Shahni Yeilagh, M. 2001.Effectiveness of assertion, self esteem, social anxiety and mental health training on socially anxious male highschoolers in Ahvaz.Journal of Psychology and Educational Science, Shahid Chamran University of Ahvaz. 135- Ostrov, J. M., Pilat, M. M., Crick, N. R. 2006. Assertion strategies and aggression during early childhood: A short-term longitudinal study. Early Childhood Research Quarterly, 21: 403-416. 136- Pegg. R., Ashbridge, D., Cullough, M. 1994.The effect of self esteem, family structure, locus of control and career goals on adoleseent. Adolescence. 1994; 29 (115): 605-610. 137- Peled, E., Cohavi, A. 2009. The Meaning of Running Away for Girls, Child Abuse & Neglect, Vol, 33: 739-749. 138- Randy, L.S., Michelle, J. 2008.Exploring the Effects of Social Skills Training on Social Skill- Development on Student Behavior.National Forum of Special Education Journal. 139- Ravicz, S. 1998. High on stress: A woman’s guide to optimizing the stress in her life. Oakland, California: New Harbinger Publication Inc. 140- Reeh. H. E; Hiebert. B; et.al. 1998. “Adolescence health: The relatonship between health locus of control, beliefs and behaviors.” Journal of Euuidance & counseling. 13 (53). 7-23. 141- Ribeiro, M. O. 2008.Street children and their relationship with the police. International Nursing Review, 55: 89-98. 142- Roberts, J.E., Gotlib, I.H., Kassel, J.D. 1996. Adult attachment security and symptoms of depression: The mediating roles of dysfunctional attitudes and low self-esteem. J Pers So Psychol. 1996; 59: 981-6. 143- Rosenthal, D., Mallett, S., Myers, P. 2006. Why do homeless young people leave home? Australian and New Zealand, Journal of Public Health, 30: 281-185. 144- Rutter, J.B., Hochreich. 1975. Personality, Unitet States of American, Scott, Faresman and company, pp.93-112. 145- Rutter, I. B. 1966. Generalized expectancies for internal versus external control of reinforcement. Psychological Monographs, 80 No. 609. 146- Ryan, C., Martin, Eric, R. D. 2005. Cognitive emotion regulation in the prediction of depression, anxiety, stress, and anger.Personality and Individual Differences, 39:1249–1260. 147- Safford, S.M.2002.The relationship of attachment style and cognitive style to depression, anxiety and negative affectivity.Ph.D.Dissertation. Temple University, 2002: 12-46. 148- Seligman, M. E. 1975. Helpessness: on depression, and death. Sanfrancisco: W. H. Freeman. 149- Schwartz, S.2000.Abnormal psychology. Mountain view, CA: Mayfield publishing.Company. 150- Shaffer, D. R. 2000.Social & Personality development. CA: Wadsworth. 151- Shaver, P., Miculincer. M. 2005. Attachment theory and serch: Resurrection of the psychodynamic approach to personality. Gournal of Research in personality, 39: PP: 22-45. 152- Sherman, S. S., Plitt, S., UL Hassan, S., Cheng, Y., & Zafar, S.T. 2005.Drug use, street survival, and risk behaviors among street children in Lahore, Pakistan. Journal of Health: Bulletin of New York Academy of Medicine, 82: 113-124. 153- Skinner, B. F. 1971.Beyond freedom and dignity.new Yourk; Knopf. 154- Spaeth Cherry, S. 2003. TEEN THREAT: Im going to runaway.http:I www.Family Fun.Go.Com. 155- Shaliza, S. 2001 A potential clinical approach to decreasing behavior in adolescents.Dissertation of psychology; California school of professional psychology. 156- Tavakoli, S., Lumley, M., & Hijazi, A. 2009. Effects of assertiveness training and expressive writing on acculturative stress in international students: A randomized trial Journal of Counseling Psychology, 56 (4): 590-596. (Persian). 157- Thompson, R. A. 1994. Emotion regulation: A theme in search of definition. Monographs of the Society for Research in Child Development, 59: 25-52. 158- Thompson, R. A. 2008. Early attachment and later development familiar: questions, new answers in Cassidy and Shaver (Eds).Handbook of attachment. 2 ed. New York: Guilford; 2008. 159- Tyler, K. A., Bersani, E. 2008. A Longitudinal Study of Early Adolescent Precursors to Running Away, Journal of Early Adolescence, Vol. 28: 230-251. 160- Van Oudenhoren, J. P., Vander Zee, K. I. 2002.Predicting multicultural effectiveness of international student: The Multicultural Personality Questionnaire. International Journal of Intercultural Relation, 26:677-694. 161- Vims, B. Pina, W. 2010. The assessment of emotion regulation: Improving construct validity in research on psychopathology in yoth.Journal of psychological Behavior assessment, published onloin. 10(1): 169-178. 65: 12-35. 162- Yoo, S.H., Matsumoto, D., Le Roux, J.A. 2006.The influence of emotion recognition and emotion regulation on intercultural adjustment. International Journal of Intercultural Relation, 30: 345-363. 163- Zhange, X., Chen. C. 2010. Reciprocal Influenes between parents perceptions of Mother- Child and Father- Child Relationships: A shortterm longitudinal study in Chinese preschoolers. The Journal of Genetic Psychology, 111(1): 22-34.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید