صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق در مورد طلاق 50 صفحه

مبانی نظری و پیشینه تحقیق در مورد طلاق 50 صفحه (docx) 50 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 50 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بسم الله ‌الرّحمن الرّحیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان دانشکده علوم انسانی، گروه روانشناسی پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد ) M.A. ( گرایش: عمومی عنوان: مقایسه سبک‌های دلبستگی و عزت نفس در زنان متقاضی طلاق و زنان عادی استاد راهنما: دکتر میترا محمودی نگارش: فهیـمه شیـری تابسـتان 1393 سپاسگزاری خداوند متعال را سپاس می گویم که توفیق قدم نهادن در راه کسب علم و دانش را به من عطا نمود. شایسته است که از زحمات ارزشمند و دلسوزانه استاد راهنمای محترم سرکار خانم دکتر میترا محمودی تشکر و قدردانی نمایم. همچنین از سرکار خانم فریبا رضایی معاونت بخش بهداشت و روان دانشگاه علوم پزشکی که مجوز انجام کار تحقیق در مراکز بهداشتی را به اینجانب دادند کمال تشکر را دارم. تقديم به: پدر و مادرم که تمام موفقیت هایم را بعد از لطف خداوند، مدیون همراهی‌ها و کمک‌های بی دریغشان هستم. و همسر مهربانم که در پیمودن این راه مرا یاری نمودند. فهرست مطالب 3-1-2طلاق38 1-3-1-2 تعريف طلاق38 2-3-1-2 مراحل طلاق40 3-3-1-2 علل و عوامل طلاق در جامعه41 4-3-1-2 آسيب شناسي طلاق47 5-3-1-2 طلاق خاموش48 6-3-1-2 آسيب شناسي طلاق بر زن و مرد49 7-3-1-2 راه هاي كاهش وقوع طلاق52 6-1- تعریف نظری متغیرها: طلاق: طلاق خاتمه دادن به پیوند زناشویی تحت شرایط خاص قانونی، شرعی و عرفی است که پس از آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر حقوق و تکلیفی ندارند (لطافت، 1390). سبک دلبستگی: دلبستگی، پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد است، به طوری که یکی از دو طرف کوشش می‏کند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونه ای عمل نماید تا مطمئن شود که ادامه می‏یابد (بالبی، 1969). عزت نفس: از دیدگاه مزلو (1968) عزت نفس عبارت است از: شایستگی، توانمندی، اطمینان، استقلال، آزادی. چنان چه عزت نفس ارضا گردد، افراد احساس ارزشمندی، توانایی، مثمر ثمر بودن و اعتماد به خود می‏کنند و اگر ارضا نشود به احساس حقارت و درماندگی منجر می‌گردد. عزت نفس عبارت از ارزشی است که اطلاعات درون خود پنداره، برای فرد دارد و از اعتقادات فرد در مورد تمام صفات و ویژگی‏هایی که در او هست، ناشی می‏شود. عزت نفس از مجموعه‏ای از اعتقادات و احساساتی تشکیل می‏شود که فرد در مورد خود دارد ومی‏توان از آن به عنوان "درک فردی" نیز نام برد (بیابانگرد، 1382). 7-1- تعریف عملیاتی متغیرها: زنان متقاضي طلاق:زنان متقاضي طلاق را در این پژوهش افرادی را تشکیل مي‌دهند که برای دادخواست طلاق به دادسرا، دادگستری یا وکیل مراجعه کرده بودند. سبک‏های دلبستگی:منظور از سبک‏های دلبستگی در این پژوهش میزان نمره ای است که هر آزمودنی از پرسشنامه تجدید نظر شده در روابط نزدیک (ECR-R) به دست می‌آورد که کمترین نمره آن 36 و بالاترین نمره 144 می‏باشد. عزت نفس: میزان نمره ای است که هر آزمودنی از پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت به دست می‌آورد؛ پرسشنامه‏ای 58 ماده‌ای که کمترین نمره به دست آمده در آن صفر و بیشترین نمره50 می‏باشد. فصل دوم مباحث نظری و پیشینه تحقیق 2113492253238000 3-1-2-طلاق: 1-3-1-2- تعریف طلاق طلاق را می‏توان شیوه‌ای نهادینه شده و تحت نظارت سازمان‏های اجتماعی در راه پایان دادن به پیوند زناشویی دانست. به عبارت دیگر طلاق خاتمه دادن به پیوند زناشویی تحت شرایط خاص قانونی، شرعی و عرفی است که پس از آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر حقوق و تکلیفی ندارند. طلاق یک معضل اجتماعی است که زندگی افراد درگیر را به شدت تحت تاثیر قرار می‏دهد. طلاق نه تنها سبب گسیختن پیوندهای زناشویی می‏شود، بلکه اغلب سبب از هم پاشیدن و آسیب دیدگی روابط بین والدین و کودک نیز می‏شود. طلاق علل متفاوت روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز دارد و بالاتر از همه یک پدیده روانشناختی است که در شرایط یکسان اجتماعی همه افراد به طلاق روی نمی‏آورند و لذا باید روحیه طلاق گرفتن در افراد وجود داشته باشد (ساروخانی، 1377 به نقل از لطافت، 1390). مطابق نظریه تبادل اجتماعی یک شخص در صورتی در یک رابطه باقی می‌ماند که جاذبه‌های درونی آن قوی‌تر از کشش‌های بیرونی آن باشد. به طور کلی زوج‏هایی که رویدادهای استرس زای بیشتری را تجربه می‏کنند باید بیشتر در معرض پیامدهای زناشویی منفی باشند و این تأثیر باید به سطوح منابع زوجین و تعریف زوجین از رویدادها تعدیل شود. بر اساس سالنامه آماری کشور، آمار طلاق در ایران از 7% در سال 1370 به 16% رسیده است (سالنامه آماری کشور). طبق گزارش همین مرکز طلاق در ایران 103 درصد افزایش یافته است به این صورت که در سال 1383، 73882 طلاق صورت گرفته و در سال 1391، 150324 طلاق صورت گرفته است (سایت آمار کشور). تغییراتی که در حوزه ازدواج صورت گرفته در حوزه طلاق نیز به وقوع پیوسته است. درسال‌های اخیر پژوهش‏های زیادی در حوزه طلاق صورت گرفته است. نرخ رشد طلاق به سرعت رو به افزایش است به طوریکه نرخ طلاق در دهه 1980 به اوج خود رسید واین رشد تا کنون ادامه داشته است. پژوهش‏های مختلفی نشان داده اند که افراد دیدگاه مثبتی نسبت به طلاق پیدا کرده اند و افرادی که نگرش مثبتی به طلاق دارند به احتمال زیاد در زندگی طلاق خواهند گرفت. هم‏چنین آماتور و راجر (1999) به نقل از لطافت (1390) در پژوهش خود بر روی دانشجویان دانشگاه به این نتیجه رسیده‏اند که افرادی که دیدگاه مثبتی به طلاق دارند، کیفیت زناشویی پایینی را تجربه می‏کنند. طلاق در هنگ کنگ 746 درصد افزایش یافته است به این صورت که در سال 1981، 2060 طلاق صورت گرفته و در سال 2006، 17424 طلاق صورت گرفته است. در سال 1988 حدود 47 درصد پاسخ‏گویان مخالف طلاق و 22 درصد آن‏ها موافق طلاق بودند در حالی که در سال 2006، 38 درصد موافق طلاق بودند ولی به خاطر فرزندان حاضر به طلاق نبودند. هم‏چنین 51 درصد از مشارکت کنندگان اعلام کردند در صورتی که همسرانشان به آن‏ها خیانت کند حتی در صورت وجود فرزند از او جدا خواهند شد. هم‏چنین هر دو جنس موافق بودند که طلاق تنها راه حل مشکلات نیست و نیز لزومی به ادامه زندگی در صورتی که شاد نباشند وجود ندارد. 64 درصد از مشارکت کنندگان اعتقاد داشتند که طلاق یک داغ و ننگ نیست و حتی حاضرند با شخص مطلقه ازدواج کنند. این اعتقاد در هر دو جنس یکسان بود. در انگلیس نرخ رشد طلاق، بعد از دهه 1970 تقریبا ثابت ماند اما در میان خانواده‏هایی که وضعیت اقتصادی پایینی داشتند، افزایش داشته است. دلیل آن این است که مشکلات مالی، دعواها و کشمکش‌های زیادی را در خانواده‏ها به دنبال دارد (آماتور و راجرز، 1999).در آمریکا نیز نرخ رشد طلاق بیشتر از سایر فاکتورهاست و از هر 14 زوج 2 مورد آن‏ها به طلاق ختم می‏شود و 40 درصد از بچه‏ها با شانزدهمین جشن تولد خود طلاق والدینشان را دیده اند (همان منبع). بر اساس آمارهای منتشره از سوی سازمانهای مربوط در سال 1375، در ایران 38817 نفر از یکدیگر جدا شده اند که نرخ آن برابر با 42 درصد بوده است و در سال 1382، از جمعیت متاهل کشور 72359 نفر طلاق گرفته اند که رشد آن 91 درصد می‌باشد (اسکویی، 2007 به نقل از افشار، 1387). 2-3-1-2- مراحل طلاق: مي توان پدیده‏ی طلاق را به 6 مرحله تقسیم کرد، زوجی که از یکدیگر جدا میشوند، ناچار با این مراحل رو به رو میشوند: 1.  طلاق عاطفی: بیانگررابطه زناشویی که به زوال میرود. 2.  طلاق قانونی: متضمن زمینهها و دلایلی که بر پایهی آن به ازدواج پایان داده میشود. 3.  طلاق اقتصادی: که به تقسیم ثروت و دارایی مربوط میشود. 4.  طلاق هماهنگی میان والدین: که مسایل نگهداری کودک و حق ملاقات را دربرمیگیرد. 5.  طلاق اجتماعی: به تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی مربوط میشود. 6.  طلاق روانی: که از طریق آن فرد سرانجام باید پیوندهای عاطفی را قطع کند و با الزامات تنها زیستن رو در رو شود (ژوبرت، گاي، 1383). 3-3-1-2- علل و عوامل طلاق در جامعه: علل طلاق به اشکال مختلفی بررسی و دسته بندی شده است؛ ولی آنچه حائز اهمیت است این است که اغلب عوامل ایجادکننده آن در دسته بندی‌های مختلف مشترک است. یکی از دسته بندی‌ها شامل:الف) علل طلاق در جوامع سنتی ب) علل طلاق در جوامع صنعتی. الف) علل طلاق در جوامع سنتی: مسائل و مشکلات مالی 2-اعتیاد 3-وجود همسر جدید 4-خشونت و بدرفتاری مردان5-دخالت‌های دیگران. ب) علل طلاق در جوامع صنعتی: عدم تعلق خاطر زن و مرد به همدیگر:در این حالت زن و مرد احساس می‏کنند دیگر از نظر عاطفی و روحی نمی‏توانند به همسر خود کمکی بکنند یا کمکی بگیرند. افزایش آگاهی زنان از حقوق خود. اختلاف سلیقه زوجین. عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان. به هم ریختگی و نابسامانی روابط خانوادگی و عدم انسجام خانواده. (قبلا افراد با فامیل، همسایه، یا با هم طایفه و هم محله‏ای خود ازدواج می‏کردند و ازدواج با تمهیدات خاص و تحت نظارت خانواده بود ولی اکنون افراد تابع خانواده نیستند و فرد گرایی توسعه یافته است. عامل اقتصادی: الف (زن و مرد خواهان استقلال مالی‏ند و در نتیجه در این حالت همکاری و هماهنگی بین آن‏ها حاکم می‏شود. ب (استقلال مالی زنان باعث عدم اتکای آنان به شوهر می‏شود + خشونت تاریخی مردان علیه زنان و عدم تحمل خشونت توسط زنان مثل گذشته. ج (مشکلات اقتصادی + تورم +چند شغلی بودن افراد +دور هم بودن = عدم ارضای نیازهای عاطفی همدیگر = عدم تعلق خاطر و در نتیجه طلاق). بالا رفتن سطح سواد و آگاهی زنان و عدم تحمل و زیر بار زور نرفتن و افزایش درخواست طلاق توسط این دسته از زنان. نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان و دختران مثل قوانین کشور (مرد هر وقت بخواهد می‏تواند زن را طلاق دهد). رواج دوستی‌های به اصطلاح خیابانی (عدم شناخت کافی از جنس مخالف.زیرا دوستی ها سطحی است و دو طرف خیلی از مسائل را با هم مطرح نمی‏کنند). عدم همسانی در ازدواج (هم کفو نبودن) به خصوص در زمینه‌های (اقتصادی، تحصیلی، سنی، فرهنگی،مذهبی، شغلی، هویتی، روانی، نژادی، محل سکونت (شهری یا روستایی بودن)، هرچه از لحاظ موارد فوق تشابه بیشتر باشد طلاق کمتر صورت می‌گیرد. تشریفات ازدواج، سنت‌های افراطی و تفریطی. فقدان سیستم‌های حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه. نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده، فقدان دوستان آگاه و دلسوز). بیماری روانپزشکی یکی از زوجین مثل وسواس، سوء ظن. برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین (که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، مشکلات جسمی و روانی زوجین و در نهایت منجر به طلاق شود). نگرش مثبت به طلاق (کاهش قباحت طلاق در بین افکار عمومی). فحشا و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده. بی خانمانی و فقر. عدم شناخت کافی از همدیگر قبل از ازدواج. نبود آموزش‌های مناسب قبل از ازدواج. عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آن‏ها. ازدواج‏های اجباری (ازدواج‏های دختران با افراد مسن پولدار). ازدواج‏های اجباری (در بین کسانی که قبل از ازدواج رسمی، رابطه داشته اند). بالا رفتن سطح توقعات افراد در اثر ادامه تحصیل، شبه پولدار شدن، ارتقاء موقعیت اجتماعی. عدم درک تفاوت‌های همدیگر توسط زوجین. عدم وجود بلوغ فکری. نبود روحیه از خود گذشتگی در بین زوجین مطلقه. احساس رقابت با همدیگر تا رفاقت در بین زوجین مطلقه. زیاده خواهی و توقعات نا به جا. ضعف اعتقادات مذهبی. عدم درک متقابل (ساروخانی، 1377). در بررسی های دیگری عوامل ایجادکننده طلاق به اشکال زیر دسته بندی شده است. زوجيني كه طلاق گرفته اند همواره علل مختلفي را به عنوان عامل طلاق خود بيان مي كنند در نتيجه يك مشكل يا علت هميشه دليل طلاق نيست و برحسب شرايط و ويژگي هاي زوجين علت طلاق مي‏تواند متفاوت باشد كه برخي از علل ايجاد طلاق به شرح زير است: عدم تفاهم زوجين: تفاهم يعني اين كه فرد بتواند علايق و خواسته هاي خود را با ديگري هماهنگ و همسو كند در نتيجه تفاهم به فرد كمك مي كند تا بتواند انسانهاي ديگر را، حتي وقتي با آنها كمي متفاوت است بپذيرد و به آنها احترام بگذارد و به ايجاد رفتارهاي حمايت كننده و پذيرنده منجر شود. در نتيجه عدم تفاهم منجر به عدم حمايت از سوي طرفين و سردي روابط شده و بين آنها فاصله ايجاد مي كند. مسئله مهمي كه قبل از ازدواج وجود دارد اين است كه جوانان قبل از وارد شدن به زندگي زناشويی، در موضوع هاي مهم زندگي توافق نظر داشته باشند و اين توافق معمولاً روي علايق و طرز فكر قرار مي‏گيرد. طرز فكر، موضوع بسيار مهمي است زيرا بر اساس آن فلسفه زندگي هر فردي شكل مي گيرد. علاوه بر طرز فكر، مسئله مهم ديگر در زناشويي، توافقي است كه زن و شوهر در مورد قضاوت در مسائل زندگي‏ دارند. مثلاً اگر شوهر فردي تخيلي و ايدآليست و زن شخصي واقع بين باشد زن ممكن است از دست شوهر خيالباف خود به ستوه آيد و مرد هم از رويه خشك زن خود خسته شود و احساس كند زنش قدرت درك معنويات و ظرايف را ندارد. البته علايق رابطه نزديكي با طرز فكر دارد و شامل فعاليتهاي متعدد روزانه از قبيل رفتن به سينما، تماشاي تلويزيون، خواندن كتاب، رفتن به مهماني و... مي گردد. البته نبايد انتظار داشت كه زن و شوهر در همه اين علايق با يكديگر توافق داشته باشند، ولي براي سعادت خانواده توافق در قسمت عمده‏اي از علايق، ضرورت دارد (علیایی، 1389). اختلاف طبقاتي: سعادت و خوشبختي زندگي زناشويي به مقدار زيادي بستگي به موضوعات كوچك دارد، بدين معني كه عادات كوچك و به نظر ناچيز شخص، ممكن است باعث عصبانيت و آزردگي همسرش شود. اين عادات به ويژه زماني جلب توجه مي كند كه زن و مرد در دو محيط كاملاً متفاوت با يكديگر رشد كرده اند. اختلاف طبقاتي مي تواند هم جنبه مادي و هم فرهنگي داشته باشد. گاهي خانواده زوجين از نظر مادي و امكانات رفاهي در سطح متفاوتي هستند .گاهي نيز همسر از نظر درآمد در سطح متفاوتي از سطحي است كه همسر وی در آن رشد كرده است در نتيجه باعث اختلاف بين آنها مي شود كه گاه دخالت اطرافيان آن را تشديد مي كند همچنين تفاوت زوجين از نظر فرهنگي اغلب منجر به طلاق می‏شود (همان منبع) تفاوت تحصيلات: تحقيقات نشان مي دهد كه مدارج تحصيلي نيز در خوشبختي خانوادگي بسيار مؤثر است. زيرا میزان تحصيل معمولاً به مقام اجتماعي شخص بستگي دارد. بنابر اين اگر يكي از زوجين تحصيلات دانشگاهي دارد ولي ديگري تحصيلات ابتدايي دارد ممكن است سبب ايجاد احساس حقارت و آزردگي در فردي كه تحصيلات كمتري دارد شود، اين موضوع به ويژه در مورد مردي كه همسر او تحصيلات عالي تري دارد صدق مي كند زيرا در اين صورت شوهر ممكن است زن خود را برتر احساس كند و زن نيز به دوستان خود كه داراي شوهران تحصيلكرده هستند رشك ببرد. البته اين امكان وجود دارد كه زندگي سعادتمندي داشته باشند زيرا از ساير جهات مشابه‌اند (همان منبع). اعتياد: معمولاً اعتياد را با عنوان بلاي خانمان برانداز مي شناسند زيرا خود اعتياد همسر و همچنين گاهي ترس از آينده زندگي با يك معتاد و تبعاتي چون فقر و بيكاري فرد معتاد منجر به پاشيده شدن خانواده مي شود. برخي از خانواده ها فكر مي كنند وقتي فرزندشان به اعتياد روي آورد راه نجاتش اين است كه ازدواج كند و داراي مسئوليت گردد در حالي كه آنها با اين كار فقط شرايط را براي فرزندانشان سخت تر، آينده شخص ديگري را خراب مي كنند؛ در حالي كه اعتياد گاهي تبعات روحي و رواني دارد و گاهي هم عوامل ديگري همچون فقر و پرخاشگري را به همراه دارد (هنریان، 1390). پرخاشگري و تندخویي: تندخويي و پرخاشگري يكي از زوجين و بي احترامي به همسر نيز باعث سرد شدن روابط و از هم پاشيدن زندگي‏ مي شود (علیایی، 1388). فقر: عدم توانايي براي تهيه مايحتاج زندگي و برآورده كردن نيازهاي روزمره زندگي اغلب منجر به جدايي زوجين مي‏شود. آرزوهاي بلند و زياده خواهي يكي از زوجين: البته عوامل مختلف اجتماعي ديگر نيز در وقوع طلاق مؤثرند كه مي توان به ناهماهنگي طبقاتي، دخالتهاي خانواده ها، دوستان ناباب، ازدواجهاي اجباري، تعدد زوجين، رسيدن به ثروت ناگهاني، پركاري، اشتغال فوق العاده هر يك از زوجين، اختلافات فرهنگي و تربيتي، نداشتن مسكن، محكوميتهاي درازمدت، بدآموزي هاي وسايل ارتباط جمعي، اشاره نمود تحت چنين شرايطي معمولاً زن و شوهر وابستگي و اعتماد نسبت به يكديگر را از دست داده و پس از مدتي ترجيح مي دهند كه از يكديگر جدا شوند (شاملو، 1381). 4-3-1-2- آسيب شناسي طلاق: طلاق تأثيرات متفاوتي بر زن و مرد مي گذارد و اين تأثير مي تواند برحسب شرايط متفاوت باشد يعني براي بررسي اين مورد ابتدا بايد علت طلاق را مورد توجه قرار داد. مثلاً زني كه به علت اعتياد همسر از او جدا شده و حضانت و سرپرستي فرزندان را نيز بر عهده گرفته است طبيعي است در خانه پدري جايگاه خوبي نداشته و مجبور است براي تأمين هزينه هاي زندگي خود و فرزندانشان از هر راهي كسب درآمد كند كه متأسفانه عده اي از زنان مطلقه به باندهاي فساد گرايش پيدا مي كنند. يكي ديگر از تبعات و تأثيرات طلاق بر زندگي زنان مطلقه به وجود آمدن پديده تکدی گری است زيرا هيچ نهاد و سازماني در جامعه عهده دار مسئوليت حمايت مادي و معنوي از زنان مطلقه و كودكان طلاق نيست (تایبر، 1372). تأثير طلاق بر روي مردان نيز به صورت ناهنجاری ها بروز مي كند به عبارت ديگر وقتي مردي از همسر خود جدا مي شود با مشكلات و ناراحتي هاي روحي و رواني فراواني روبه رو مي شود، زيرا او ديگر حاضر نيست و نمي تواند براي ادامه زندگي به درون خانواده پدري خود بازگردد بنابراين ترجيح مي‏دهد كه در خانه اي به صورت تنها و مجردي زندگي كند اين گونه مردان معمولاً براي رهايي از تنهايي به دوستان ناباب پناه برده و به فساد اخلاقي گرايش پيدا مي كنند. از ساير تبعات طلاق بر روي مردان مي‏توان گرايش آنها به سوي استعمال مواد مخدر و الكل اشاره كرد. مردان تحت چنين شرايطي براي فراموش كردن مشكلات سعي مي كنند از اين گونه مواد به عنوان آرامش بخش و تسكين دهنده استفاده كنند. گرايش به سرقت، جيب بري و... از ساير تأثيرات طلاق بر روي مردان مطلقه است. طلاق به هر دليل درست يا نادرست پيامدهايي دارد، هم براي فرد و هم براي اجتماع و فرزندان طلاق در بهترين حالت شايد ترحم محيط و افراد پيرامون خود را دريافت كنند و زندگي بعد از طلاق به معني يك زندگي ناقص است كه غالبا زنان و فرزندان بيشترين آسيب را متحمل خواهند شد و دو نيمه شدن خانواده در اغلب موارد اثرات روحی، رواني، و اقتصادي دراز مدتي را بر جميع اعضاي خانواده و حتي اطرافيان بر جاي خواهد گذاشت كه مهمترين اين آسيب ها عبارتند از: فساد اخلاقي ايجاد روحيه پرخاشگري بحرانهاي اقتصادي و عواقب آن بوجود آمدن زمينه اضطراب بوجود آمدن زمينه وسواس و عدم امنيت بي قراري و فرار از منزل سوء ظن و حسادت انكار حقايق و وقايع ارضا نشدن نيازها و واكنش منفي نشان دادن فقدان انعطاف و صميميت روابط نامطلوب حصر و زندان اعتياد و ولگردي (همان منبع). 5-3-1-2- طلاق خاموش تنها در جامعه، طلاق شرعي نداريم گاهي در خانواده ها طلاق عاطفي به وجود مي آيد و باعث ايجاد روابط عاطفي ضعيف در خانواده مي شود كه آثار منفي آن از طلاق بيشتر است و باعث گريزان شدن فرزندان از محيط خانواده مي شود، زيرا بچه ها در طلاق به يك آرامش نسبي در محيط خانه دست مي‏يابند. هر چه همبستگي و تعامل در محيط خانواده كاهش يابد فردگرايي بيشتر مي شود و هر فرد هر كاري كه مي خواهد انجام مي دهد در نتيجه ميزان آسيب افزايش مي يابد. طلاق خاموش به عنوان يك طلاق غيررسمي، موذيانه در كمين روابط همسران نشسته است و شايد بيراه نباشد كه بگوييم اصلي ترين قربانيان را از ميان فرزندان خانواده انتخاب مي كند. كودكان شاهد احترام متقابل بين پدر و مادر نيستند و محبت و عاطفه جاي خود را به پرخاشگري داده است. در اين شرايط، دور از انتظار نيست كه كودكان هم مثل والدين، براي تحمل شرايط، به كناره گيري از روند زندگي عادي روي بياورند و به گفته آسيب شناسان اجتماعي بيشترين افراد بزهكار جامعه را تشكيل مي دهند. فرجاد در پژوهش خود نشان مي‏دهد در خانه هايي كه والدين به طور مستمر با يكديگر درگيري دارند؛ نبود روابط عاطفي بين والدين و خشونت عامل اصلي در بزهكاري نوجوانان و جوانان محسوب مي شود. 6-3-1-2- آسیب شناسی طلاق بر زن و مرد: اكثر تحقيقات كه در سالهاي اخير صورت گرفته نشان مي دهد در خانواده هايي كه يكي از والدين در آن حضور ندارد رشد عاطفي، اجتماعي و حتي عقلي كودكان آسيب ديده است. در احساسات كودكان خانواده گسسته، اضطراب و ناايمني، بي اعتمادي و همچنين بدبيني و سوء ظن و احساس محروميت دايم از پدر و مادردیده مي شود. البته خانواده‏ی گسسته به خودي خود اثر مخرب ندارد بلكه كيفيت اين جدايي مهم است، مثلاً اگر طلاق در سالهاي اول زندگي صورت گيرد تأثيرات سوء آن بيشتر از مرگ يكي از والدين خواهد بود.    مهمترین اثری که طلاق بر فرد مطلقه دارد احساس جدا شدن، تنهایی و منزوی شدن فرد است که این اتفاق احتمال سوء تعبیر و حتی خودکشی را افزایش می‌دهد در اینجاست که فرد از زندگی لذت نمی‌برد و احساس پوچی می‌کند. بااین احساس، بدبینی فرد نسبت به جنس مخالف و تعمیم آن نسبت به سایر افراد جامعه شکل می‌گیرد. یک عامل که باعث تشدید این حس می‏شود، ترحم افراد جامعه نسبت به این افراد است و یا برچسب هایی است که به آنها می‏زنند. در نتیجه فرد احساس کمبود بیشتری کرده و تنهایی او تشدید می‌شود. از طرفی دلسوزی بیش از حد اطرافیان و جامعه نیز باعث مشکلات روحی در افراد مطلقه و احساس بی اعتمادی در آنها می‌شود (شکرکن، 1385). طلاق تأثیرات متفاوتی بر زن و مرد می‌گذارد و این تأثیر می‌تواند برحسب شرایط، متفاوت باشد و بستگی به این دارد که علت طلاق چه بوده. مثلاً زنی که به علت اعتیاد همسرش از او جدا شده و حضانت و سرپرستی فرزندان را نیز بر عهده گرفته است طبیعی است که در خانه پدری جایگاه خوبی نداشته و مجبور است برای تأمین هزینه‌های زندگی خود و فرزندانشان از هر راهی کسب درآمد کند که متأسفانه عده ای از زنان مطلقه به باندهای فساد گرایش پیدا می‌کنند.یکی دیگر از تبعات و تأثیرات طلاق بر زندگی زنان مطلقه به وجود آمدن پدیده «قاچاق زنان» است زیرا هیچ نهاد و سازمانی در جامعه عهده دار مسئولیت حمایت مادی و معنوی از زنان مطلقه و کودکان طلاق نیست. تأثیر طلاق بر روی مردان نیز به صورت ناهنجاری ها بروز می‌کند؛ به عبارت دیگر وقتی مردی از همسر خود جدا مي شود با مشکلات و ناراحتی‌های روحی و روانی فراوانی روبه رو می‌شود، زیرا او دیگر حاضر نیست و نمی‌تواند برای ادامه زندگی به درون خانواده پدری خود بازگردد؛ بنابر این ترجیح می‏دهد که در خانه ای به صورت تنها و مجردی زندگی کند. این گونه مردان معمولاً برای رهایی از تنهایی به دوستان ناباب پناه برده و به فساد اخلاقی گرایش پیدا می‌کنند. از سایر تبعات طلاق بر روی مردان می‏توان به گرایش آنها به سوی استعمال مواد مخدر و الکل اشاره کرد. مردان تحت چنین شرایطی برای فراموش کردن مشکلات سعی می‌کنند از این گونه مواد به عنوان آرامش بخش و تسکین دهنده استفاده کنند. گرایش به سرقت، جیب بری و... از سایر تأثیرات طلاق بر روی مردان مطلقه است. تحقيق ظهيرالدين و خدايي‏فر (1382)، در اصفهان نشان داد رفتارهاي تعاملي، روابط مختل بين فردي، خلقبي‌ثبات، خودبيمار انگاري، بدگماني، اختلال انطباق، افسردگي، انزوا، تفكر غيرمعمول، اضطراب، وسواس و هراس بيشترين يافته‌ها در نيمرخ شخصيتي مراجعين طلاق بود. در تحقيقي به بررسی و مقایسه‏ی سلامت روانی فرزندان و مادرانی که حضانت فرزندان‏شان را دارند با فرزندان و مادرانی که حضانت فرزندان‏شان از آن‏ها سلب شده است پرداخته شد،نتایج یافته‏ها نشان داد که:1-بین سلامت روانی مادرانی که حضانت فرزندان‏شان را به عهده دارند با مادرانی که حضانت فرزندان‏شان از آنها سلب شده است، به استثنای خرده مقیاس کنش اجتماعی، تفاوت معناداری وجود ندارد.2-بین سلامت روانی فرزندانی که حضانت آنها بر عهده‏ی مادران‏شان است با فرزندانی که حضانت آنها از مادران‏شان سلب شده، تفاوت معناداری وجود دارد.3-بین سلامت روانی مادران و سلامت روانی فرزندان آنها تفاوت معناداری وجود دارد(حسینیان، 1382). در پژوهش ديگري نشان داد که زوج‏هاى متقاضى طلاق از لحاظ سازگارى در زیر مقیاس‏هاى روان‏شناختى شامل جنبه شناختى، اجتماعى، رفتارى، عاطفى، رفتار جنسى و رفتار مذهبى(به عنوان یک مقیاس مستقل) با زوج‏هاى عادى تفاوت معنى‏دار داشته‏اند.این پژوهش تفاوتهاى معنى‏دار بین زوج‏هاى متقاضى طلاق وعادى، در مورد همشهرى بودن یا نبودن، طول مدت ازدواج زوج‏ها، میانگین سنى زوج‏هاى متقاضى طلاق و زوج‏هاى عادى را نیز نتیجه‏گیرى کرده است (شکرکن، 1385). 7-3-1-2- راه‏هاي كاهش وقوع طلاق از آنجا كه ناآگاهي در زمينه هاي مختلف يكي از مهمترين عوامل طلاق است بنابراين مشاوره دادن به افرادي كه مي خواهند ازدواج كنند و بالابردن سطح آگاهي آنان در جهت موفق بودن ازدواج كمك شاياني مي كند. در جوامع مختلف از مركز مشاوره خانواده استفاده مي شود. در كشور ما آگاهي هاي مناسبي در مورد جنس مخالف داده نمي شود و اين خود مي تواند عاملي براي شكست در ازدواج و در نتيجه افزايش طلاق در جامعه باشد. رسانه هاي جمعي به خصوص صدا و سيما مي تواند كمك بزرگي در اطلاع رساني در زمينه ازدواج و زندگي مشترك داشته باشد و شيوه هاي درست زندگي كردن را در قالب برنامه هاي خود ارائه دهد و بايد سعي شود در رسانه هاي جمعي عواملي كه باعث افزايش طلاق در اين سالها شده همچون افزايش سطح توقع همسران از يكديگر و نسبت به وضعيت مادي خانواده مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا اين رسانه داراي طيف وسيعي از مخاطبان در سراسر كشور هست. بايد به جوانان تفهيم كرد ازدواج پيوندي پايدار است كه بايد رفتار و شيوه هاي منطقي آن را دنبال كرد براي نيل به اين منظور بهتر است جوانان دوران نامزدي حدود 3 تا 6 ماه را بگذرانند و طي اين مدت با مراجعه به مشاوران، تحت آموزشهاي قبل از ازدواج قرار گيرند، كه به طور قابل توجهي ميزان طلاق را كاهش مي دهد. بعد از طلاق، شركاي زندگي به ازدواج عاطفي با يكديگر پايان مي دهند ولي بايد شراكت خود را در نقش پدر و مادر حفظ كنند آنجا بايد بتوانند براي كمك به نيازهاي رشد بچه ها با هم همكاري كنند مخصوصاً به هنگام نوجواني فرزند، ضرورت دارد كه مادر و پدر موضع مشتركي را در برابر او اتخاذ كنند نوجوانان ممكن است از عدم آگاهي كامل والدين و تفاوتهاي بين خانه هاي آنها سوء استفاده كند و براي كسب آزادي هايي كه هر دو والد آنها را ممنوع كرده اند آنها را به جان هم بيندازد. در بهترين وضعيت همسران سابق مي توانند اين پيام را به بچه هاي خود منتقل كنند (عادل، 1389). ناسازگاري هايي كه منجر به طلاق مي شوند معمولاً بعد از طلاق برجسته مي شوند و خود را در شيوه‏هاي متفاوت زندگي و اداره آنها توسط زوجين نشان مي دهند بنابر اين بچه ها با ديدار والد ديگرشان بين دو سبك زندگي متفاوت رفت و آمد مي كنند و قدري طول مي كشد تا به اين كار عادت كنند خروج از يك خانه و ورود به خانه ديگر ساده است اما انتقال از يك وضعيت به وضعيت ديگر مشكل است. هرگاه عمل طلاق بدون وجود انگيزهاي منطقي صورت گيرد، به عنوان فرار از تعهد تلقي شده و سبب بروز مشكلاتي براي همسر و فرزندان مي گردد و سرانجام براي جامعه زيانبار خواهد بود. از اين رو تمامي عناصر جامعه مي بايست به هر نحو ممكن و منطقي از آن جلوگيري كنند. در اين ميان نقش خانواده بسيار مهم است. خانواده و والدين مي توانند تا حد امكان از وقوع چنين پيش آمد ناگواري پيشگيري كرده و با بكاربستن برخي رفتارها، وظيفه پيشگيرانه خود را عملي سازند. در اين قسمت به برخي از آن وظايف اشاره خواهد شد (همان منبع). 1-رعايت اصول همسر گزيني 2- توجه به مسائل معنوي و ديني 3- پرهيز از خشونتهاي خانوادگي 4- تعديل كردن توقعات 5- آگاهي از اهميت و شرايط ازدواج 6- ازدواج عاقلانه 7- حمايت مالي اطرافيان 8- اشتغال مناسب 9- ساده زيستي 10- پرهيز شديد از ازدواج اجباري 11-داوري صلح جويانه 12- عدم دخالت اطرافيان. دلايل احتمالي از هم گسيختگي زندگي زناشويي از طريق طلاق، تقريبا بي شمارند زيرا پيوند زناشويي دو شخصيت منحصر به فرد با دو زمينه متفاوت را براي زندگي در زير يك سقف گرد هم مي آورد. شايد مهم ترين دليل طلاق اين باشد كه پيش از ازدواج، يكي از طرفين از ديگري چشم داشت هاي بيش از حد و انتظارات نامعقول دارد. در جوامع امروزي عشق و علاقه پرشور يكي از عوامل مهم زندگي زناشويي به شمار مي‏آيد. پيش از ازدواج يك زوج معتقدند تا زماني كه عشق شان به همديگر فروكش نكند، بر هر مشكلي مي توان فائق آمد .آن ها بزودي تشخيص مي دهند كه آتش عشق پيشين فروكش كرده و براي حل مسائل بايد راههاي عملي تري را در پيش بگيرند. مرور تحقیقات پیشین طلاق و سبک‏های دلبستگی: ماجرس، (2011) بیان مي‏دارد كه سبك‏هاي دلبستگي مي‏توانند بر تعهد افراد نسبت به رابطه عاطفي‏شان اثرگذار باشد. هاليست و ميلر،(2005) در مطالعه خود با عنوان بررسي رابطه بين سبك دلبستگي و كيفيت رابطه زناشويي در زوج هاي ميانسال، دريافتند كه سبك‏هاي دلبستگي بر كيفيت رابطه زناشويي تاثير مي‏گذارد.نتايج اين مطالعه نشان داد كه سبك‏هاي دلبستگي نا ايمن با كيفيت رابطه زناشويي مرتبط است و مي‏توان با استفاده از درمان هيجان مدار، سبك دلبستگي زوج‏هايي كه روابطشان مختل شده است را از نوع دلبستگي نا‏ايمن به سبك دلبستگي ايمن سوق داد. اين در حالي است كه ميلر در پژوهش خود به اين نتيجه رسيد كه سبك‏هاي دلبستگي بر روابط زناشويي كه چندين سال از آنها گذشته است، تاثير كمتري دارند و سبك دلبستگي ايمن در نوجواني باعث شكل گيري مجموعه اي از رفتارها مي‏شود كه مي‏تواند منجر به رضايت در روابط زناشويي در آينده شود. پارسونز و فلچر (2005، به نقل از اميري، 1390) بر این عقیده‌اند که افزایش آمار طلاق به خاطر افزایش انتظارات و تقاضاها از زندگی زناشویی است. امروزه زوجین انتظارات بسیار بیشتری از رابطه زناشویی خود دارند تا والدین یا اجدادشان. مؤلفه‌هایی نظیر عشق ورزیدن، مصاحبت و همراهی، درک و تفاهم، سازگاری جنسی، ارضای شخصی و سبک دلبستگی، امروزه با احتمال بیشتری اجزاء اصلی یک زناشویی موفق را تشکیل می‏دهد. سيبل (2004) در مطالعه خود در مورد تصميمگيري براي طلاق به اين مطلب اشاره مي‏كند كه به رغم اينكه انواع دلبستگي در سال‏هاي اوليه زندگي در افراد شكل مي‏گيرد، ميتواند بر دلبستگي‏هاي دوران بزرگسالي تاثير بگذارد. هر چند عوامل اجتماعي بسياري از جمله عوامل خرد و كلان در كنار سبك دلبستگي بر تصميم گيري براي طلاق تاثير گذار هستند. اين عوامل همبستگي مثبتي بين اثرات اجتماعي و تغييرات فردي كه نهايتا منجر به گرفتن تصميم براي طلاق خواهد شد را نشان ميدهند. همسرانی که دارای سبک‌های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا هستند، به احتمال بیشتری از نوع روابط عاشقانه و زناشویی خود ابراز نارضایتی مینمایند، تمایلی به برقراری روابط صمیمی دراز مدت ندارند، از خود افشاگری هراسانند و از مهارت‌های اجتماعی بی بهره اند. چنین همسرانی همواره نگران طرد شدن و ترک شدن از سوی همسرشان هستند، در روابط با دیگران مستعد بی اعتمادی می‌باشند و در روابط خود قهر و آشتی‌های مکرر دارند (مارش و دالوس،2002). تحقیق در مورد بزرگسالان و بزرگسالی نشان داده است کسانی که از دلبستگی ایمن برخوردارند، عواطف منفی کمتری را گزارش می‏کنند و ارتباطات عمیق‌تری با کسانی برقرار می‏کنند که به آن‏ها دلبستگی ایمن دارند (هیندی و شوارتز، 1994؛ روت بارد و شور، 1994). تحقیقات سروکس و بل (1992، به نقل از مؤمن زاده و همکاران 1384) نیز نشانگر اهمیت باورها و انتظارات غیر منطقی و غیر واقعی به عنوان یک عامل شناخته شده در اختلافات زناشویی است. هم‏چنین بسیاری از محققین گزارش کرده‌اند که ارزشیابی روابط زناشویی به طور معناداری با سبک دلبستگی خود و همسر ارتباط دارد (کیرکبانریک و دنویس، 1994، به نقل از مؤمن زاده، 1384؛ فینی و نوار، 1994). فینی(1994) به نقل از شکرکن (1385) مشخص ساخت که دلبستگی ایمن با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت دارد. سن‏چاک و لئونارد (1992) به نقل از شکرکن (1385) با بررسی سبک‏های دلبستگی و سازگاری زناشویی نشان دادند که زوج‏هایی که هر دو دلبسته ایمن بودند، شواهد بهتری از سازگاری زناشویی داشتند تا زوج‏هایی که هر دو دلبسته ناایمن بودند. شواهد تحقیقی بسیاری در دسترس است که نشان از ثبات سبک دلبستگی از کودکی تا بزرگسالی و حتی انتقال آن در بین نسل ها دارد (گلردبرگ،1991 به نقل از شکرکن و همکاران، 1385). پیستول (1989) به نقل از شکرکن (1385) نیز به این نتیجه دست یافت که افراد دارای دلبستگی ایمن به طور معنی‌داری رضایت ارتباطی بیشتری را نسبت به افراد دلبسته اضطرابی و افراد دلبسته اجتنابی نشان دادند. افرادی که دارای دلبستگی ناایمن هستند تجارب عاطفی مثبت کمتری از کسانی که دلبستگی ایمن دارند تجربه می‏کنند و ناتوانی‌هایی در تنظیم اضطراب و افسردگی و عواطف منفی نشان می‌دهند (پارکر، 1982). نتایج تحقیقات متعدد علاوه بر آن که نقش الگوهای دلبستگی را بر رشد و ساختار شخصیت بزرگسالی مشخص ساخته است، به طور اخص بیانگر این نکته است که کودکانی که از الگوهای دلبستگی ناایمن (اعم از دوسوگرا یا اجتنابی) برخوردار هستند، در بزرگسالی نیز در روابط عاشقانه، روابط دوستانه و حتی رفتار سازگارانه جمعی، مشکلاتی را متحمل میشوند (به نقل از عارف نظری، مظاهری،1384). در پژوهشاخوي ثمرين، نوابي نژاد و ثنايي، (1392) که با هدف بررسي رابطه بين سبك‌هاي دلبستگي و ميزان بخشودگي ميان زنان متقاضي طلاق و زنان عادي انجام شده است. نتايج بيا‌ن‌كننده آن بود كه بين سبك‌هاي دلبستگي ايمن و ناايمن اضطرابي با ميزان بخشودگي، رابطه معناداري وجود دارد. همچنين بين زنان عادي و زنان متقاضي طلاق در سبك‌هاي دلبستگي و ميزان بخشودگي‌ آن‌ها تفاوت معناداري وجود دارد. نتایج پژوهش غفوری و گل پرور (1388) گویای این واقعیت است که هر چه زوجین از ویژگیهای مربوط به سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به میزان بیشتر و از ویژگیهای مربوط به سبک دلبستگی ایمن به میزان کمتری برخوردار باشند، پیش بینی شکست در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود. برعکس، هر چه زوجین به میزان بیشتری دارای ویژگی‌های سبک دلبستگی ایمن باشند و از ویژگیهای سبکهای اجتنابی و دوسوگرا به میزان اندکی برخوردار باشند یا فاقد آنها باشند، موفقیت در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بودیافته‌های عمده پژوهش مؤمن زاده و همکاران (1384) ارتباط عوامل مهمی چون تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی را تایید می‏کند. در این تحقیق در الگوی دلبستگی ایمن با سازگاری زناشویی همبستگی مثبت و معناداری مشاهده شد. دو سبک اجتناب گر و دوسوگرا با سازگاری زناشویی رابطه منفی و معناداری داشتند. این نشان گر ارتباط سبک‏های دلبستگی و روابط زناشویی زوج‏هاست. از جمله یافته‌های بدیعی که محققین در طی پژوهش خود به آن رسیده‌اند این است که بین تفکرات غیر منطقی – ارتباطات عاطفی – و الگوهای دلبستگی زوج‏ها ارتباط معناداری وجود دارد این بیانگر نقش و اهمیت «الگوهای کاری» در پی‌ریزی و یا نحوه ارتباطات دلبستگی است (مؤمن زاده و همکاران، 1384). طبق پژوهش عطاری و محرابی زاده (2006) موفقیت یا شکست رابطه زناشویی همسران در گرو پذیرش و اعتقاد به ارزشهای خاصی مانند نگرش مذهبی و برخی ویژگیهای شخصیتی از جمله دلبستگی است. شکرکن و همکاران (1385) و رضازاده (1381) بیان کردند که مفهوم دلبستگی به همسر، برای زنان و شوهران جزء پاداش‏های ازدواج قلمداد می‌شود. در یک رابطه زناشویی زن و شوهری که دارای سبک دلبسته ایمن باشند و از نظر این نوع سبک دلبستگی تفاوت کمتری داشته باشند بیشتر احتمال دارد که همدیگر را دوست داشته باشند، خوش مشرب باشند، درماندگی خود را اعلام کنند، تقاضای حمایت کنند و به نحو سازنده‌ای احساسات منفی خود را در حل مسأله تعدیل کنند و در نهایت در حفظ روابط طولانی کوشش بیشتری به عمل آورند. بر عکس، زوجینی که دارای سبک دلبستگی مخالف هم هستند (ایمن و ناایمن) کمتر به هم‏دیگر اعتماد دارند، کمتر به ارضای نیازهای اساسی هم‏دیگر از جمله آرامش، مراقبت و کام‏رواسازی جنسی توجه دارند وسواس و مشغولیت ذهنی بیشتری در مورد شریک خود دارند، خصمانه‌ترند و کمتر به صحبت با هم‏دیگر می‌پردازند و در نتیجه احساس تعهد کمتری نسبت به هم‏دیگر دارند. بنابراین، بیشتر احتمال دارد در جهت قطع این پیوند و در نهایت طلاق گام بردارند. عباسی سرچشمه (1384) نشان داد که: 1. بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی دانشجویان مرد متأهل دانشگاه رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. 2. بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. 3. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنی‌داری وجود دارد. 4. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. بشارت (1385) به نقل از شکرکن و همکاران (1385)، نیز در پژوهش خود نشان داد که زوج‏های با سبک دلبستگی ایمن، از وابستگی، اعتماد، تعهد و رضایت زناشویی بیشتری برخوردار بودند و زوج‏های با سبک‏های دلبستگی اجتنابی و اضطرابی دو سوگرا مشکلات بیشتری در روابط زناشویی خود داشتند. رضازاده (1381) با بررسی رابطه سبک‏های دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی نشان داد که بین سبک‏های دلبستگی زوجین همخوانی وجود دارد و بین زوج‏های ناایمن و ایمن در سه مقیاس از 12 مقیاس آزمون همسازی زناشویی تفاوت معنی‏داری وجود داشت. مظاهری (1379) در پژوهش خود مشخص ساخت که زوجین ناایمن ضعیف‏ترین و پایین‌ترین سازگاری و زوج‏های ایمن بالاترین سازگاری را نشان می‌دهند. وی به ارتباط قوی دلبستگی با سازگاری زناشویی در زوج‏های ایرانی اشاره می‏کند. طلاق و عزت نفس: علاوه بر سبک دلبستگی، عزت نفس نیز یکی از عوامل تعیین کننده‌ی رفتار در انسان به شمار می‌رود. ارول و اورث،(2013) در مطالعه خود با هدف بررسي تاثير عزت نفس بر رضايت از رابطه زناشويي بر روي 5 نمونه مستقل از زوج‏ها دريافتند كه عزت نفس پيش بيني كننده رضايت افراد از رابطه خود با همسر و رضايت همسرش از زندگي مشترك مي باشد. همچنين نتايج اين مطالعه نشان داد سبك دلبستگي ايمن، نقش عزت‏نفس در رضايت از زندگي زناشويي را تحت تاثير قرار مي‏دهد. ارول و اورث نتیجه گیری می‏کنند سبک دلبستگی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر عزت نفس و در نتیجه در رضایت از زندگی زناشویی تاثیر می‌گذارد. عزت نفس در شكل گيري و حفظ رضايت از زندگي زناشويي اثرگذار است و مطالعات نشان ميدهد نه تنها عزت نفس با رضايت از رابطه زناشويي همبستگي دارد(اسكيانگولا و موري، 2009)، بلكه پيش‏بيني‏كننده رضايت از رابطه زناشويي در دراز مدت است (اورث و ديگران، 2012). به علاوه، مطالعات نشان داد عزت نفس پيش بيني كننده رضايت از زندگي مشترك است؛ برعكس رضايت از رابطه زناشويي پيش بيني كننده عزت نفس بالا نيست (همان منبع). مطالعات نشان می‌دهد افرادی که عزت نفس پایینی دارند می‌پندارند که همسرشان نیز به همین شکل (به شکل منفی) به آنها می‌نگرند که به ایجاد نگرانی در مورد طرد شدن از سوی همسر منجر می‏شود(شاور، 2005)، و در طولانی مدت باعث کاهش عشق و تعهد در رابطه زناشویی خواهد شد(استار و داویلا، 2008). شاكلفورد، (2001) در مطالعه خود با عنوان عزت نفس در ازدواج دريافت كه عزت نفس زوجين همبستگي منفي با تعارضات زناشويي و عدم رضايت از زندگي زناشويي دارد. به عبارتي زوجيني كه عزت نفس بيشتري دارند از زندگي زناشويي خود رضايت بيشتري دارند و زندگيشان پايدارتر است. در حقیقت، برداشت و قضاوتی که افراد از خود دارند تعیین کننده‌ی چگونگی برخورد آنها با مسائل مختلف است. فردی که عزت نفس پایین دارد و برای خود ارزش و احترامی قایل نیست، ممکن است دچار انزوا، گوشه‌گیری و یا پرخاشگری و رفتارهای ضد اجتماعی شود و این عوامل بر روابط زناشویی تاثیر می‏گذارد (مکی و اسمیت،2002). تری (2002) در پژوهشی نشان داد که افزایش عزت نفس برای پیشگیری از مشکلاتی که ممکن است بر اثر عزت نفس پایین (حتی در زندگی زناشویی) به وجود آید ضروری است.هم‏چنینمطالعات متعددی نقش عزت نفس در سازگاری اجتماعی را نشان داده‌اند. اعتقاد بر این است که بین سازگاری شخصی مطلوب و عزت نفس ارتباط متقابلی وجود دارد (کاتا و جوینر، 2002). لنز و همکاران(1999) در پژوهشی به بررسی «ارتباط فرزند – والدین و عزت نفس نوجوان» در خانواده‏های جدا و طلاق گرفته، خانواده‏های دارای فرزند خوانده و خانواده‏های منسجم و عادی پرداخته‌اند. نتایج این پژوهش نشان داده است که نوجوانان از خانواده‏های طلاق گرفته نسبت به دو گروه دیگر عزت نفس پایین‌تری داشتند. پژوهش‏ها نشان داده‌اند که بین عزت نفس بالا و ویژگی‏های شخصیتی مثبت در افراد رابطه وجود دارد. افرادی که عزت نفس بالایی دارند، دارای ویژگی‏های چون پختگی روانی، ثبات، واقع‌گرایی، آرامش، توانایی بالا در تحمل ناکامی و شکست می‌باشند. در حالی که افرادی که عزت نفس پایینی دارند از چنین ویژگی‏هایی برخوردار نیستند (هال و رو 1991) و هر چه که این ویژگی در افراد بیشتر باشد به دنبال آن رضایت از زندگی زناشویی نیز گزارش خواهد یافت. در پژوهش‏های کرنیس، برا‌ک‌نر، و فرانکل (1989)، همبستگی دو سویه عزت نفس و تصور فرد از توانایی خود تایید شد، بدین سان که اگر عزت نفس کاهش یابد، احساس ضعف و ناتوانی در فرد پدید می‌آید، و به عکس، با افزایش عزت نفس، فرد احساس توانمندی و ارزشمندی می‏کند و این احساس توانمندی و ارزشمندی در بهبود روابط زناشویی تاثیر می‌گذارد. نتایج پژوهش موحد و دسترنج (1389) نیز بر این نکته تاکید داشته است که نوع رفتار والدین افزون بر این که در رابطه با عزت نفس و جامعه پذیری فرد در خانواده‌ی پدری بیشترین نقش را ایفا می‏کند، به طور کلی نیز از بین تمام متغیرهای مرتبط با جامعه پذیری دارای بیشترین قدرت تبیین کنندگی برای متغیر عزت نفس بوده است. در همین پژوهش نشان داده شد که در خانواده‏هایی که توزیع قدرت، بیش‌ تر دموکراتیک است، زنان از میزان عزت نفس بالاتری برخوردارند. در چنین خانواده‏هایی به دلیل کاهش سرکوب گری زنان و توجهی که به آن‏ها و مشارکت شان در تصمیم گیری‌ها و مسایل دیگر می‌شود، زنان احساس سودمندی و ارزشمندی بیش‌تری نموده، لذا از عزت نفس بالاتری برخوردارند. در پژوهشی که توسط کورش‏نیا (1386) انجام گرفت مشخص شد که فرزندان خانواده‏های دارای جهت‌گیری گفت و شنود، مهارتهای ارتباطی رشدیافته‏تری دارند که این به نوبه خود به آن‏ها اجازه می‏دهد به طور مؤثر درباره نقش‌های خود و دیگران گفتگو کنند. آن‏ها هم‏چنین از مهارت‌های حل مسئله کارآمد‌تری برخوردارند که باعث می‌شود در موقعیت‌های مختلف عملکرد مناسبی داشته باشند که این به نوبه خود باعث افزایش عزت‏نفس و خودیابی بالا در آنان می‌گردد؛ و در نتیجه باعث ایجاد روابط زناشویی بهتری خواهد شد. جمع‏بندي: اهمیت جایگاه خانواده و حفظ کیان آن و تاثیر آن بر فرایندهای خرد و کلان زندگی فردی و اجتماعی، چنان واضح، ملموس و روشن است که نیازی به ذکر شواهد و منابع در خصوص آن احساس نمی‏شود. صاحب‏نظران مختلف وجود دلبستگی ایمن و عزت نفس در اعضای خانواده را از عوامل مهم پایداری و استحکام خانواده ذکر کرده‏اند. و محققین مختلف عوامل متعددی را در تشکیل این دو متغیر دخیل دانسته‏اند. در میان این عوامل می‏توان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، تاثیر عوامل متعددی را که موجب تعارض در زندگی زناشویی می‏شود مورد عنایت قرار داد. مرور پژوهش‏های انجام شده در رابطه با موضوع تحقیق حاضر، نشان می‏دهد که با توجه به این که تحقیقات متعددی پیرامون علل و عوامل طلاق خارج از کشور، هم‏چنین در مناطق مختلف کشورمان صورت گرفته است، اما هنوز اطلاعات ما در ایران به خصوص در زمینه افزایش روز افزون عوامل منجر به طلاق ناچیز است که در این خصوص تحقیقات و فرا تحقیق‏های گسترده‏ای توسط محققان داخلی، ضرورت دارد. در همین راستا تحقیق حاضر به مقایسه‏ی سبک‏های دلبستگی و عزت نفس در زنان متقاضي طلاق و زنان عادی می‏پردازد تا گامی در این مسیر بردارد. منابع 1999788483575600 منابع فارسی: - آزاددار مکی، تقی؛ زند، مهناز و خزایی، طاهره (1379). بررسی تحولات اجتماعی و فرهنگی در طول سه نسل خانواده تهرانی. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 16، ص29-3. - احمدی، خدابخش (1384). بررسی عوامل زمینه ای، فردی و ارتباطی دو جانبه مؤثر بر سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 2، ص 236 – 221. - اخوی ثمرین، زهرا؛ نوابی نژاد، شکوه؛ ثنایی ذاکر، باقر؛ اکبری، مهدی (1392). سبک‌های دلبستگی و میزان بخشودگی میان زنان متقاضی طلاق و زنان عادی. مطالعات زنـان، دوره 35، شماره 2، ص 55-82. - افشار، حمید؛ مسایلی، نسرین؛ برکتین، مجید؛ کیانی، فرزانه (1387). فراوانی نسبی اختلالات طیف دوقطبی در متقاضیان طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره خانواده شهر اصفهان و رابطه آن با برخی از ویژگی‏های جمعیت شناختی. تحقیقات علوم رفتاری، دوره 6، شماره 1. - امیری، مدینه (1390). مقایسه ویژگی‌های شخصیتی، سبک دلبستگی و مکان کنترل در بیماران دچار اختلالات اضطراب و گروه گواه. پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان. - باغبان، ايران: مرادي، محمود (1382).بررسي تاثير خانواده درمان به روش ساختي بر كاهش تعارضات زناشويي زوجهاي طلاق شهرستان اصفهان. دانش و پژوهش، شماره 16، ص 112-99. - بشارت، محمد علي و كريمي، كيومرث و رحيمي نژاد، عباس (1385). بررسي رابطه سبك هاي دلبستگي و ابعاد شخصيت. مجله روان شناسي و علوم تربيتي، سال سي ششم، شماره 1 و 2 ص 37-55. - بیابانگرد، اسماعیل (1382). روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان. تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان. - بنی جمالی، شکوه السادات. نفیسی، غلامرضا.یزدی، سیده منور (1383). ریشه یابی علل از هم پاشیدگی خانواده ها در رابطه با ویژگی‌های روانی- اجتماعی دختران و پسران قبل از ازدواج، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، سال یازدهم، شماره1و 2، ص143-170. - بهبودی، معصومه؛ هاشميان، كيانوش؛ شريفي، حسن پاشا؛ نوابي، شكوه (1388). پیش‏بینی کارکرد خانواده براساس ویژگی‏های شخصیتی زوجین. مجله اندیشه و رفتار، دوره‏ی سوم، شماره 11، ص 66-55. - به پژوه، احمد؛ خانجاني، مهدي؛ حيدري، محمود و شكوهي يكتا، محسن (1386). بررسي اثر بخشي آموزش مهارت هاي اجتماعي بر عزت نفس دانش آموزان نابينا. مجلات پژوهش در سلامت روان شناختي دانشگاه تربيت معلم تهران، دوره اول، شماره سوم. - بهنام، جمشيد(1356). ساخت‏هاي خانواده و خويشاوندي در ايران. تهران: انتشارات خوارزمی. - بيابانگرد، اسماعيل (1381). جوانان و ازدواج. تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي. - تاجيك اسماعيلي، عزيزالله(1373). قوام خانواده يك رويكرد اسلامي. پيوند، شماره 180. - تايبر (1372). بچه هاي طلاق. ترجمه تمدن توراندخت. چاپ دوم. تهران. ناشر مترجم،10: -14. - جوکار، محمد؛ علیمی، سیامک (1388). تاب آوری، سلامت روانی و عزت نفس از زندگی. مجله روانشناسی بالینی ایران، سال سوم. شماره 2. صفحه 145-125 - حامدی، نواب (1383). زنان و راهکار جدایی: بررسی ابعاد روانی و حقوقی. نشریه علمی و پژوهشی قوه قضاییه، سال سوم، شماره هفتم، صفحه23-14. - حسيني، اكبر (1382). نوجوان امروز" شناخت و تربيت". موسسه منادي تربيت: تهران. - حسينيان سيمين (1382). مقايسه و ارتباط سلامت رواني فرزندان و مادراني كه حضانت فرزندانشان را دارند با فرزندان و مادراني كه حضانت فرزندانشان از آن ها سلب شده است. مجله مطالعات زنان، شماره 2: 168-153. - خانجانی، زینب (1384). تحول و آسیب شناسی دلبستگی از کودکی تا نوجوانی. تبریز: انتشارات فروزش. - دوراهکی، زینب (1392). بررسی اثر بخشی مهارتهای برقراری ارتباط موثر و خودشناسی بر عزت نفس دختران دبیرستانی شهرستان دیر. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان. - دهقان، فاطمه(1380). مقايسه تعارضات زناشويي زنان متقاضي طلاق با زنان مراجعه كننده براي مشاوره زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت معلم. - دیدگاه، طاهره (1390). مقایسه کارکرد و محتوای خانواده در خانواده‏های مواجه شده با بی‏وفایی وخانواده‏های عادی. پایان‏نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان. - راجرز، کارل (1369). در آمدی بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضی، تهران، نشر دانشگاه آزاد. - رسولی، زینب؛ فرحبخش، کیومرث (1388). رابطه ی سبک‌های دلبستگی و منبع کنترل با سازگاری زناشویی. اندیشه و رفتار، دوره چهارم، شماره 13، ص 17-24. - رضازاده حميد رضا(1376). روان شناسي خود. گناد: تهران. -رضا زاده محمد رضا(1381).رابطه سبکهای دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی در دانشجویان شهر تهران. - پايان نامه دكترايروان شناسي،دانشگاه تربيت مدرس تهران. - زرگر، فاطمه؛ عاشوری، احمد؛ اصغري پور، نگار و عاقبتي، اسماء (1386). مقایسه عملکرد خانواده بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده با بیماران بدون اختلالات روان‏پزشکی در شهر اصفهان. تحقیقات علوم رفتاری، دوره پنجم، شماره2، ص 106-99. - ژوبرت،ناتاشا؛ گاي، كاترتلين (1383). نياز فرزندان طلاق و جدايي. ترجمه فاطمه قديري. چاپ اول. تهران. ناشر دانژه. - سبحاني نيا، محمد (1389). جوان و اعتماد به نفس. بوستان كتاب: قم. - سليمانيان، علي اكبر(1373). بررسي تاثير تفكرات غير منطقي (براساس رويكرد شناختي) بر نارضايتي زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه تربيت معلم تهران. - سهرابی، فرامرز و رسولی، فاطمه (1387). بررسی رابطه بین سبک دلبستگی و روابط جنسی فرا‏ زناشویی در بین زنان بازداشت شده در مرکز مبارزه با مفاسد اجتماعی شهر تهران. خانواده پژوهی، سال 4، شماره 14، ص 143-133. - شاملو سعيد (1381).بهداشت روان،چاپ پانزدهم. - شعيبي، فاطمه (1392). سبك دلبستگي و روابط اجتماعي. انتشار الكترونيكي. - شكركن حسين، خجسته مهر غلام رضا، عطاري يوسف علي و ساير همكاران (1385). بررسي ويژگي هاي شخصيتي، مهارتهاي اجتماعي، سبك هاي دلبستگي و ويژگي هاي جمعيت شناختي به عنوان پيش بينهاي موفقيت و شكست رابطه زناشويي در زوج هاي متقاضي طلاق و عادي در اهواز. مجله علوم تربيتي و روانشناسي، (1)13: ص 30-1. - شكركن، حسين؛ نيسي، عبدالكاظم (1373). تاثير عزت نفس بر عملكرد دانش آموزان پسر و دختر دبيرستاني. مجلات علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه شهيد چمران اهواز، چاپ اول، شماره اول. - شریفی، ماندانا (1379). بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و انواع مکانیسمهای دفاعی، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشگاه تهران. - شیخ محسنی، اسماعیل (1385). رابطه كانون كنترل و سبك هاي اسنادي با سازگاري زناشويي دبيران مرد متوسطه شهر شيراز با همسران شاغل و غير شاغلشان. پايان نامه كارشناسي ارشد، رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان. - ظهيرالدين، عليرضا، خدايي فر، فاطمه (1382). بررسي نيمرخ هاي شخصيتي مراجعين طلاق به دادگاه خانواده تهران. مجله فيض، شماره 25، ص 7-1. - عادل، فرید (1389). فرزندان طلاق. نشریه اصلاح و تربیت. شماره 103؛ ص 56. - عارف نظری، مسعود؛ مظاهری، محمد علی (1384). سبک‌های دلبستگی و شیوه همسر گزینی (چند همسری– تک همسری). خانواده پژوهی. سال اول، شماره 4، ص 393- 405. - غفوری ورنوسفادرانی، محمد رضا؛ گل پرور، محسن؛ مهدی زادگان، ایران (1388). سبک‌های دلبستگی و نگرش‌های مذهبی به عنوان پیش بین‌های موفقیت و شکست رابطه زناشویی. تحقیقات علوم رفتاری. دوره 7، شماره 2، ص 143-153. - عباسي سرچشمه، ابوالفضل (1384). بررسي رابطه ساده و چندگانه نگرش مذهبي، خوشبيني وسبكهاي دلبستگي با رضايت زناشويي در دانشجويان مرد تأهل دانشگاه شهيد چمران اهواز. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه شهيد چمران: دانشكده علوم تربيتي و روانشناسی. - علامه، عاطفه (1384). بررسي روابط ساده و چند گانه متغيرهاي عزت نفس، اضطراب اجتماعي، كمال گرايي و تعلل با عملكرد تحصيلي و اضطراب امتحان در دختران دانش آموز سال اول دبيرستان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد رودهن. - عليايي، مرضيه (1388). بررسی علل وعوامل طلاق. پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی. دانشگاه آزاد رودهن. - فرجاد، محمدحسين(1374). مشكلات و اختلالهاي رفتاري ـ رواني در خانواده، تهران: انتشارات بدر. - فضل الله، سيد محمدحسين.(1373). شيوه همسرداري، مباني تشكيل خانواده در اسلام. تهران: انتشارات پيام آزادي. - فروتن سيدكاظم، ميلاني، مريم (1387). بررسي شيوع اختلالات جنسي در متقاضيان طلاق مراجعه كننده به مجتمع قضايي خانواده. مجله دانشور، دي، 16 (78)، ص 4-37. - فرهنگی، علی اکبر (1379). ارتباطات انسانی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران. - فيست، جس فيست، گري گوري جي (1386). نظریه‌های شخصیت. ترجمه سیدیحیی محمدی. تهران: انتشارات روان. - فيض آبادي، سارا (1386). بررسي سبك هاي دلبستگي و نوع تصوير از خدا و ارتباط آن با رضايت از زندگي در بين زنان خواهان طلاق و غير خواهان طلاق. پايان نامه كارشناسي ارشد، روان شناسي عمومي، دانشگاه الزهرا(س) تهران. - کاپلان، هارولد و سادوک، بنیامین (1375). خلاصه روانپزشکی، مترجم: نصرت ا... پورافکاری، جلد اول – تهران: انتشارات شهر آب. - كريمي، يوسف (1374). روان شناسي شخصيت، تهران: نشر ويرايش. - کورش نیا، مریم؛ لطیفیان، مرتضی (1386). بررسی رابطه ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده به میزان اضطراب و افسردگی فرزندان. خانواده پژوهی، سال سوم، شماره 10، ص 587-600. - گنجی، حمزه (1385). ارزشیابی شخصیت، تهران، انتشارات ساوالان. - لطافت، مریم (1390). بررسی عوامل مرتبط با تعارض زناشویی زوج‌های در آستانه طلاق و مقایسه آن با زوج‌های عادی شهرستان لارستان و بخش‌های تابعه. پایان نامه کارشناسی ارشد. رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان. - مطهري،مرتضي (1359).نظام حقوق زن در اسلام.دفتر انتشارات اسلامي، تهران، چاپ نهم. - مظاهري، محمد علي (1378). الگوي دلبستگي كودكان پيش دبستاني.مجله روانشناسي، شماره 4، دوره 3، ص 340-320. - مظاهری، محمد علی (1379). نقش دلبستگی بزرگسالان در کنش وری ازدواج. مجله روان شناسی، سال چهارم، شماره 3. - ملا زماني، ع (1382). بررسي تاثير آموزش ايفاي نقش بر ميزان تصورات از خود، عزت نفس و ابراز وجود نوجوانان. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران. - موحد، مجید؛ دسترنج، منصوره (1389). مطالعه ی زمینه‌های مرتبط با جامعه پذیری در خانواده و عزت نفس زنان متاهل. فصلنامه ی زن و جامعه، سال اول، شماره 3، ص 63-76. - مومن زاده، فرید؛ مظاهری، محمد علی؛ حیدری، محمود (1384). ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 4، ص 369-378. - نجاتي، حسين (1389). روانشناسي زناشويي. چاپ دهم، تهران: انتشارات بيكران. - هنریان، مسعود؛ یونسی، جلال (1390). بررسی علل طلاق در دادگاه‌های خانواده تهران. فصلنامه مطالعات روانشناسی بالینی. شماره سوم. سال اول. - هيلگارد، ارنست و ديگران 1368). درآمدي به روانشناسي. ترجمه: حسين مرندي. مركز نشر دانشگاهي: تهران. منابع لاتین: -Alicia, A & Petery, F. (2002). Self-esteem, it's not what you think. University of Washington. - Amato, Paul R. (1994). "Children of Divorce in the 1990s". Journal of Family Psychology. Vol. 15, No. 3. -Aranda Naranjo, Barbara; Irene, Anne Jillson (2004). Ethics-based nursing and health studies education, research and service: practicing what we preach. Journal of School of Nursing and Health Studies, 202: 687-131. -Attari YA, Abbasi A, Mehrabizadeh Honarmand M. Examining simple and multiple relationships of religious attitudes as predictors of success or failure of marital relationship. Journal of behavioral sciences research, 7:2. -Bartholomew, K., & Horowitz , L. (1991). Attachment styles among young adults: A test of a four category model. Journal of Personality and Social Psychology, 61 , 226-241. -Berk, L. E. (2010). Development through the lifespan(5th ed.). Boston, MA: Allyn &Bacon. -Besharat,M.A.(2003).Relation of attachment style with marital conflict.Journal of Psychology Republic , 92,3,5-40. -Bowlby, J. (1969). Attachment and loss:Vol. 1. Attachment. New York: Basic Books. -Bowlby, J. (1980). Attachment and loss:Vol. 3. Loss, sadness, and depression. New York: Basic Books. -Braiker, H. & Kelly, H. (1979). Conflict in the development of close relationships. In: R BURGESS & T. Huston (Eds), Social exchange and developing relationships. New York: Academic Press. -Brehm, S., Kassin, S.M. (1993). Social psychology. Hougton Mifflin Company. -Brehm, Sharon S. & Kassin, Saul M. (1993). Social Psychology. Houghton Mifflin, Dey 11, 1371 AP. -Cassidy (1988). Child-mother attachment and self in six-year-olds. Child development.59.121-134 -Cassidy; J., & Shaver, P. (1999). Handbook of attachment. The Guilford Press NewYork London. -Clapp, Genevieve (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York Clinical and developmental perspectives (pp.223-288). New York, London: -Colin, V.L. (1996) Human Attachment.Communication and Adolescent Self-esteem in Separated, Inter-countryAdoptive and Intact Non-adoptive Families". Journal of Adolescence.vol 22. pp, 785-794. -Copper, smith (1967).The antecedents of self- esteem. Sanfransisco, Freemand Company. -Erdman, P. & Caffery, T. (2003). Attachment and family system. Brunner-Routledge. -Erol Ruth Yasemin, Orth Ulrich (2013). Actor and partner effects of self-esteem on relationship satisfaction and the mediating role of secure attachment between the partners. Journal of research in personality 47(2013) 26-35. -Faber A.J, Edwards A.E, Karin H, Watchers J.L. (2003). Effects of adolescent attachment style and identity formation.The American journal of family therapy.31.245-255. -Feeney, J. A. & Noller, P. (1996). Adult Attachment. London Sage Series on Close relationships. -Feeney, J. A., (1996). Adult romantic Attachment. Handbook of Attachment: Theory, research and clinical applications, New York Guilford press. Personal Relationships1, 333-348. -Fitzpatick, M.A. (1988). Approaches to marital interaction. In P. Noller & M.A. fitzpatrich (Eds).Perspectives on marital interaction, p 998-120, Philadelphia: Multilingual Matters. -Flyn, B. (1987). Irrational Beliefs and Intervention. Journal of psychosocial NursingVol. No 3. -Genevieve, Clapp (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York. Guilford Press. -Gottman, J.M. (1993). A theory of marital dissolution and stability. Journal of Family Psychology, 7, 57-75. -Hall, L. & Row, J. (1991). Journal of educational psychology & psychological abstoacts, vol 82.No:9. -Hall, P.L. (2003).The cognitive behavior. Treatment of low self esteem a psychotic patient: a pilot study journal of behavior research and therapy. Journal of Personality and Social Psychology, 102, 1271–1288. -Hazan, C. & shaver, p. (1987). Attachment as an organizational framework for research on close relationships. Psychological Inguriy 5, 7-22. -Herman, k. (2000). Path models of the relations ships of instrumentality and expressiveness, social self efficacy and self esteem to depressive symptoms id college students /journal of social and clinical psychology.v o l 25 No:10. -Hindy, C. G., & Schwarz, J. C. (1994). Anxious romantic attachment in adult -Hollist Cody, Miller Richard. 2005. Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage. Family relations. pp 46-57. -Kata, J. & Joiner, E.(2002). Membership in a devalued social group and emotional wellieseem and group socialization sex roles. journal of research. Vol 12. PP 43-48. -Kernis, M.H., Brockner, J., & Frankel, B.S. (1989). Self-esteem and reactions to failure. Journal of Personality and Social Psychology, 57(4),707-714. - Lanz, M., Iafrate, R., Rosnati, R., & Scabini,E. (1999).Parent- child communication and adolescent self-esteem in separated, intercountry adoptive and intact non-adoptive families.J Adolesc. 22(6):785-94. - Mackie, M.D. & Smith, R.E. (2002). Social Psychology. (2nd, Ed) U.S.A: Psychology press.285. - Majeres, Justin. (2011). The effects of attachment styles, ethnicity and parental divorce on commitment in romantic relationships. The Chicago school of professional psychology, 56 pages;3463657. - Marsh R, Dallos R. (2002). Religious beliefs and practices and catholic couples management of anger and conflict. Clinical Psychology & Psychotherapy; 7(1): 22-36. - Mikulincer,M. & Shaver, P.R. (2007). Attachment in adulthood. New York: Guilford press. - Moher, D.C., and Pelletier, D.A. (2006). Temporal frame work for understanding the effects of stressful life events on inflammation in patients with multiple sclerosis. Brain Behave Immune; 20: 27-36 - Olson, D. H. (1999). Empirical approaches to family systems.Journal of Family Therapy, Special Edition. -Orth, U. Robins, R. W. & Widaman, K. F. (2012). Life-span development of self-esteem and its effects on important life outcomes.Journal of Personality and Social Psychology, Vol. 102, No. 6, 1271. - Parker, G. (1982). Parental representations and affective disorder: Examination for ahereditary link. British Journal of Medical Psychology, 55, 57–61. - Pellerin, L. A. (2005). Applying Baumrinds' parenting typology to high schools: Toward a middle-range theory of authoritative socialization. Journal of Social Science Research, 34, 283–303. - Pope, A.W. (1989). Self–esteem enhancement with children & Adolescents. New York, Pergamon press. - Ryan, D O; Richard, E. Redding; Eileen, P. (2004). A Review of Mood Disorders AmongJuvenile Offenders. American Psychiatric Association, 55:1397-1407. - Sciangula, A., & Morry, M. M. (2009). Self-esteem and perceived regard: How I see myself affects my relationship satisfaction. The Journal of Social Psychology, 149,143–158. - Shackelford Todd. (2001). Self-esteem in marriage. Personality and individual differences. 30(2001) 371-390. - Shaffer, D. R. (2000). Social and personality develop meant. Fourth edition, Wadsworth. - Shaver, P. R., Schachner, D. A., & Mikulincer, M. (2005). Attachment style, excessive reassurance seeking, relationship processes, and depression. Personality and Social  Psychology Bulletin, 31, 343-359. - Siebel Jaclyn. (2004). The decision to divorce: a socio-psychological view of reasons other than attachment separation.Rochester Institute of Technology. - Simpson, J. A. & Rboles , W. S.& Nelligan ,G. S. (1998). Attachment Theory and close relationships. New York: cuilford press. -Starr, L. R., & Davila, J. (2008). Excessive reassurance seeking, depression, and interpersonal rejection: A meta-analytic review. Journal of Abnormal Psychology, 117, 762–775. - Rothbard, J. C., & Shaver, P. R. (1994). Continuity of attachment across the life span. International Journal of Psychology and Behavioral Research; p. 93-110. - Teri, R.(2002. Self-esteem and self-efficacy of college students with disabilities. College student journal June. Vol 18:34-42. - Weiss, R. (1994) Attachment in adult life in adult in CM parkers.j. Stevenson – Hind. - Weiss, Robert S. (1975). Marital Separation. Basic Books Inc., New York. - West, M. & Sheldon – Keller, A.E. (1994). Patterns of relating. New York: Guilford press. - Whiteway, M. (2001). Adult Attachment style and their relationship to marital satisfaction in couples in first marriages of seven (7) years or longer. Submitted in partial fulfillment of the Requirement of the degree of Doctor of philosophy. Seton Hall University. York: Basic Books.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید