مبانی نظری و پیشینه تحقیق در مورد ازدواج 48 صفحه (docx) 49 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 49 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد ارسنجان
دانشکده علوم انسانی، گروه روانشناسی
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد ) M.A. (
گرایش: عمومی
عنوان:
مقایسه سبکهای دلبستگی و عزت نفس در زنان متقاضی طلاق و زنان عادی
استاد راهنما:
دکتر میترا محمودی
نگارش:
فهیـمه شیـری
تابسـتان 1393
سپاسگزاری
خداوند متعال را سپاس می گویم که توفیق قدم نهادن در راه کسب علم و دانش را به من عطا نمود. شایسته است که از زحمات ارزشمند و دلسوزانه استاد راهنمای محترم سرکار خانم دکتر میترا محمودی تشکر و قدردانی نمایم.
همچنین از سرکار خانم فریبا رضایی معاونت بخش بهداشت و روان دانشگاه علوم پزشکی که مجوز انجام کار تحقیق در مراکز بهداشتی را به اینجانب دادند کمال تشکر را دارم.
تقديم به:
پدر و مادرم که تمام موفقیت هایم را بعد از لطف خداوند، مدیون همراهیها و کمکهای بی دریغشان هستم.
و همسر مهربانم که در پیمودن این راه مرا یاری نمودند.
فهرست مطالب
فصل دوم: مباحث نظری و پیشینه پژوهش
1-2 مباحث نظري23
1-1- 2 ازدواج23
1-1-1-2 سبكهاي ازدواج25
2-1-1-2 عوامل تهديد كننده زندگي مشترك30
3-1-1-2 تعارضات در زندگي مشترك31
4-1-1-2 تعارضات سازنده و مخرب35
2-1-2 خانواده36
1-2-1-2 وظايف خانواده37
6-1- تعریف نظری متغیرها:
طلاق: طلاق خاتمه دادن به پیوند زناشویی تحت شرایط خاص قانونی، شرعی و عرفی است که پس از آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر حقوق و تکلیفی ندارند (لطافت، 1390).
سبک دلبستگی: دلبستگی، پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد است، به طوری که یکی از دو طرف کوشش میکند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونه ای عمل نماید تا مطمئن شود که ادامه مییابد (بالبی، 1969).
عزت نفس: از دیدگاه مزلو (1968) عزت نفس عبارت است از: شایستگی، توانمندی، اطمینان، استقلال، آزادی. چنان چه عزت نفس ارضا گردد، افراد احساس ارزشمندی، توانایی، مثمر ثمر بودن و اعتماد به خود میکنند و اگر ارضا نشود به احساس حقارت و درماندگی منجر میگردد. عزت نفس عبارت از ارزشی است که اطلاعات درون خود پنداره، برای فرد دارد و از اعتقادات فرد در مورد تمام صفات و ویژگیهایی که در او هست، ناشی میشود. عزت نفس از مجموعهای از اعتقادات و احساساتی تشکیل میشود که فرد در مورد خود دارد ومیتوان از آن به عنوان "درک فردی" نیز نام برد (بیابانگرد، 1382).
7-1- تعریف عملیاتی متغیرها:
زنان متقاضي طلاق:زنان متقاضي طلاق را در این پژوهش افرادی را تشکیل ميدهند که برای دادخواست طلاق به دادسرا، دادگستری یا وکیل مراجعه کرده بودند.
سبکهای دلبستگی:منظور از سبکهای دلبستگی در این پژوهش میزان نمره ای است که هر آزمودنی از پرسشنامه تجدید نظر شده در روابط نزدیک (ECR-R) به دست میآورد که کمترین نمره آن 36 و بالاترین نمره 144 میباشد.
عزت نفس: میزان نمره ای است که هر آزمودنی از پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت به دست میآورد؛ پرسشنامهای 58 مادهای که کمترین نمره به دست آمده در آن صفر و بیشترین نمره50 میباشد.
فصل دوم
مباحث نظری و پیشینه تحقیق
2113492253238000
سبکهای ازدواج
1-1-2-ازدواج
انسان براساس اراده الهي به صورت فطري موجودي است اجتماعي و اين ساختار اجتماعي در كوچكترين و محدودترين شكل خود در خانواده تجلي يافته است. ساختاري كه از طريق ميثاق ازدواج بين زن و مرد صورت گرفته و بوجودميآيد. در واقع ازدواج يك سنت ديرينه اجتماعي است،كه از زمان هاي بسيار قديم از آغاز زندگي بشر مرسوم بوده است (فضلالله،1373).
كارلسون1 (1963)ازدواج را فرآيندي میداند كه از كنش متقابل بين دو فرد، يك مرد و يك زن كه برخي شرايط قانوني را تحقق بخشيدهاند و مراسمي را براي برگذاري زناشويي خود برپا داشتهاند، بوجود ميآيد (به نقل از نجاتي، 1389).
به طور كلي، ازدواج را ميتوان ارتباطي دانست كه داراي تماميت بي نظير و گسترده اي ميباشد، ارتباطي كه داراي ابعاد زيستي، عاطفي، رواني، اقتصادي و اجتماعي است.به عبارت ديگر، همزيستي زوجين در درون خانواده موجب چنان ارتباط عميق و همه جانبه اي ميشود كه بي هيچ شك و شبهه اي قابل مقايسه با هيچ يك از ارتباطات انساني نميباشد، به نحوي كه قرار داد ناشي از آن نوعي تقدس است (مهدوي، 1375، به نقل از شیخ محسنی، 1385).
ازدواج يك سنت ديرينهي اجتماعي است كه از زمآنهاي بسيار قديم، بلكه از آغاز زندگي بشر مرسوم بوده است. پيماني است مقدس كه در بين تمام اقوام و ملل و در تمام اعصار و امكنه وجود داشته و دارد. در اين پيمان مقدس، زوجين، يعني زن ومرد، زندگي مشترك را تأسيس ميكنند و پيمان ميبندند كه در كنار هم و يار و غمخوار يكديگر باشند. ازدواج براي انسانها يك نياز طبيعي است كه از آفرينش ويژه آنها سرچشمه ميگيرد. چنان كه انسان به آب و غذا نياز دارد، در سنين خاصي به ازدواج هم نياز پيدا ميکند (بيابانگرد، 1382).
1-1-1-2-سبکهای ازدواج
در دهههای اخیر پژوهشهای زیادی درباره سبکها و گونههای ازدواج و شیوه ارتباط زن وشوهرها به عمل آمده است. برای نمونه کوپر و هارفس(2000)، به نقل ازشیخ محسنی، (1385). پنج سبک یا پنج گونه ازدواج را معرفی میکند که این سبکها عبارتند از:
ازدواج هایی که کشمکش در آن ها عادت شده است
ازدواجهای عاری از شور و شوق یا ازدواجهای بی روح و سرد
ازدواج هایی که در آن زوجین به گونه ای غیر فعال با هم به مراوده میپردازند
ازدواجهای سرشار از شور و شوق
ازدواجهای تمام عیار
ازدواج هایی که کشمکش در آن ها عادت شده است: این گونه ازدواج ها با نزاع و اختلاف نظر همیشگی مشخص میشود. در این قبیل ازدواج ها میل به دعواهایلفظی و کشمکش قوی است. آنان همواره به تحریک احساسات یکدیگر میپردازند. این تحریک نیز موجب دعوا و کشمکش میشود، به علاوه، کشمکش و اختلاف نظر ضامن تداوم ازدواج میباشد.
ازدواجهای عاری از شور و شوق یا ازدواجهای بی روح و سرد: در اینگونه ازدواج ها رابطههایی که زمانی عاشقانه و صمیمی بوده اند، رنگ و بوی طلاق عاطفی به خود میگیرند و ازدواج عاری از عشق میشود و زوجها نسبت به هم بی تفاوت اند، با این وجود آنان میکوشند با هم باشند، چون بین زوجین گفتگوی زیادی صورت نمیگیرد، اختلاف نظر نیز اندک است. ممکن است عده زیادی احساس کنند که احمقانه فرض کردن چنین ازدواج هايی، امری عادی است و عده ای از زوجها نیز احساس میکنند که وجود رابطه بهتر از نبود آن است. با این حال، عده ای از زن و شوهرها احساس میکنند که برای انجام برخی مسئولیتهای شخصی و اجتماعی حفظ وضعیت تأهل ضروری است.
ازدواجهایی که در آن زوجین به گونه ای غیر فعال با هم به مراوده میپردازند: در اینگونه ازدواج ها، زوجین به طرز غیر فعالانه با هم مراوده دارند. ممکن است که چنین ازدواج هایی از همان آغاز احمقانه به نظر برسند، در این گونه ازدواج ها هیچ گونه احساس رابطه رضایت بخش و مهیجی وجود ندارد. زیرا هیچ گونه تعلق به دیگری وجود نداشته است. این گونه ازدواج ها به ازدواج مصلحتی نیز موسوم است. در این نوع ازدواج شور زندگی وجود ندارد.
ازدواجهای سرشار از شور و شوق: در این گونه ازدواج ها رابطه عاشقانه و گرم و صمیمی به بهترین وجهی وجود دارد، زن و شوهر به یکدیگر علاقمندند و نسبت به یکدیگر و ازدواج پایبند و مقید میباشند. استقلال رأی و رشد شخصی طرفین تشویق میشود و در صورت وجود اختلاف نظرها، معمولاً شدت آن بسیار کم است. نسبت به اهداف زندگی اشتراک نظر دارند و مشتاقانه برای حفظ مشارکت تن به کار و فعالیت میدهند.
ازدواجهای تمام عیار: این گونه ازدواج ها به مراتب جذاب تر و گیراتر از ازدواجهای پرشور است. زوجین به چیزی غیر از شریک زندگیشان نمیاندیشند و با هم برای آینده بهتر تلاش میکنند و از انسجام بیشتری برخوردارند.
با این حال ازدواج به هرگونه ای که باشد از دو سبک عمده پیروی میکند. (الف) ازدواج با سبک سنتی، (ب) ازدواج با سبک غیر سنتی.
ماهیت روابط زوجین در ازدواجهای سنتی عبارتند از: شوهر نان آور / زن خانه دار، نقشهای جنسی سنتی به تبع الگوی مردانگی / زنانگی ثابت است، حق تقدم در تصمیم گیری با شوهر است، شوهر آغازگر رابطه جنسی است، شوهر نقش اجرایی دارد و زن نقش عاطفی دارد.
ماهیت روابط زوجین در ازدواجهای غیر سنتی عبارتند از: هر دو نان آور، هر دو نقش مراقبت از فرزندان را بر عهده دارند، نقشهای جنسی بر اساس انتخاب و تجربه انعطاف پذیر است، تصمیمات به صورت مشترک اخذ میشود، زوجین هر دو متقابلاً رابطه جنسی را برقرار میکنند، زوجین هر دو در احساسات سهیم هستند ( مهدوی و همکاران، 1380، به نقل از شیخ محسنی، 1385).
گاتمن(1993) و فیتزپاتریک(1988) با استفاده از پرسشنامه و مشاهده به وجود دو نوع سبک ازدواج یا الگوی ارتباطی در ازدواج پی بردند: زوجیت با ثبات، زوجیت بی ثبات. زوجیت باثبات شامل: زوجهای سنتی، زوجهای دوجنسیتی و زوجهای اجتنابی ( دوری گزین) میشود.
زوجهای سنتی با نقشهای جنسی سنتی یعنی نقشهای مردانه و زنانه انطباق دارند. زن و مرد کاملاً از یک دیگر متمایز و مشخص اند. اهداف خانوادگی را بر اهداف فردی ترجیح میدهند. دارای برنامه منظم و مشخص روزانه هستند. در منزل در مکانی مشترک زندگی میکنند و هیچ یک اطاق خصوصی متعلق به خود ندارد. حد متوسطی از هیجانات مثبت و منفی را از خود نشان میدهند. از به وجود آمدن تعارض به جز در مسایل بسیار مهم اجتناب میکنند. به یک دیگر گوش داده و سعی در ابراز همدلی به هم میکنند و بعد از پایان هر تعارض آشکارا در پی راضی کردن و متقاعد کردن طرف مقابل هستند.
در زوجهای دو جنسیتی ( آندروژن ) زن و مرد هر دو در قبول نقشهای جنسی زنانه و مردانه مساوات طلب هستند، یعنی وظایف زوجین به وظایف مردانه و زنانه تقسیم نمیشود، بلکه هر دو در مواقع مقتضی هر دو نقش را ایفا میکنند. اهداف فردی را بر اهداف خانوادگی ترجیح میدهند. برنامه زندگی منظم و از پیش تعیین شده ای ندارند. در منزل اطاق خصوصی دارند. سطوح بالایی از هیجان مثبت و منفی را از خود نشان میدهند و ترجیح میدهند برای حل مشکلات، درگیر در مذاکره و بحث طولانی در مورد بسیاری از مسایل شوند.
زوجین اجتنابی (دوری گزین) با نقشهای جنسی سنتی یعنی نقشهای مردانه و زنانه سازگاری دارند، وظایف مرد و زن کاملاً از هم جدا و متمایز است. در منزل اطاقهای خصوصی دارند. از بروز هرگونه تعارض اجتناب میکنند ؛ دارای مهارتهای اندکی در جهت حل تعارض هستند؛ زمانی که تعارضی به وجود میآید هر یک نظر خود را بیان میکند، ولی هیچ کدام تلاشی برای متقاعد کردن طرف مقابل و ایجاد تفاهم انجام نمیدهند؛ آن ها معتقدند که اختلاف شان در مقایسه با ارزش ها و اصول مشترک شان اندک و ناچیز است و بالاخره بحثهای آن ها هیجانی و عاطفی نیست.
زوجیت بی ثبات نیز شامل زوجهای ناسازگار و زوجهای آزاد و مستقل میشود: زوجهای ناسازگار در زمانی که درگیر تعارض میشوند هیچ کدام کوشش سازنده ای برای حل آن نمیکنند؛ ارتباط این زوجین توأم با عیب جویی و سرزنش دائمی، ذهن خوانی و حالت تدافعی، بروز هیجان منفی زیاد و هیجان مثبت اندک است؛ الگوی تعاملی با حمله و کناره گیری همراه است
زوجهای آزاد و مستقل از بروز تعارض جلوگیری میکنند و مهارتهای اندکی در جهت حل مسئله دارند؛ ویژگی تعامل و ارتباط آن ها با عیب جویی و سرزنش مختصر و کوتاه و ذهنخوانی و حالت تدافعی اندک همراه است. سطح هیجان آن ها بسیار پایین و تقریبا هیچ هیجان مثبتی از خود بروز نمیدهند؛ الگوی آنها کناره گیری – کناره گیری است.
السون و فاورز (1992؛ به نقل از احمدی، 1384) نیز در گونه شناسی خود، زوجین را به چهار دسته تقسیم کرده اند:
1- زوجین سرزنده: از رضایت مندی زناشویی سطح بالایی برخوردارند، آن ها توانایی بیان احساسات و قدرت حل مشکل را با مشارکت یکدیگر دارند، آن ها از روابط شان با یکدیگر و از این که اوقات فراغت را با هم بگذرانند، خوشحال هستند؛ به مسایل اخلاقی و مذهبی در ازدواج اهمیت میدهند؛ بر سر مسایل مالی با هم توافق دارند و در نقشهای مردانه و زنانه تساوی طلب هستند.
2- زوجین سازگار: رضایت مندی زناشویی در آن ها در سطح متوسط است و از شخصیت و عادات یک دیگر نسبتاً راضی هستند، احساس میکنند که توسط همسرشان درک میشوند؛ در احساسات هم دیگر شریک هستند؛ قادر به حل مشکلات با کمک هم هستند، گاه دیدگاه شان نسبت به ازدواج قدری غیر واقعی است؛ ممکن است در مورد مسایل مربوط به فرزندان و ارتباطات شان با یکدیگر اتفاق نظر نداشته باشند و مذهب بخش مهمی از ارتباط شان نیست.
3- زوجین سنتی: نارضایتی متوسطی در حوزههای ارتباطی دارند، از عادات شخصی همسرشان ناراضی هستند؛ در بیان احساسات و مواجهه با تعارض راحت نیستند؛ آن ها تمایل دارند که نظرشان نسبت به ازدواج واقعی باشد و به مذهب در ازدواج شان اهمیت میدهند.
زوجین متعارض: از عادات و شخصیت همسرشان ناراضی هستند؛ مشکل ارتباطی دارند و مشکلاتی را در حوزههای ارتباطی، نحوه گذران اوقات فراغت؛ روابط جنسی، اختلاف با دوستان همسر و خانواده او و غیره دارند.
2-1-1-2-عوامل تهدید کننده زندگی مشترک
گنجی (1380) معتقد است، معمولاً پنج عامل،زندگی مشترک را تهديد ميکند:
1ـ ناآگاهي همسران نسبت به زندگي مشترك خانوادگي، 2- رشد نيافتگي همسران، 3ـكارامد نبودن روابط بين آنها، 4ـ ارزش هاي متضاد همسران، 5- ناهماهنگي رفتاري آنان(به نقل از دیدگاه، 1390).
برخي از همسران نيازهاي ارضا نشده قبلي و محروميت و ناكامي و روياها و انتظارات خود را به درون خانواده مي آورند. در اين صورت به جاي زندگي مشترك خانوادگي و تفاهم همدلانه هر يك از همسران به تأمين نيازها و انتظارات خويش توجه دارد ومحور زندگي خانوادگي را فرديت ها تشكيل ميدهد و زندگي مشترك به فراموشي سپرده ميشود، ممكن است يكي از همسران سپر بلا واقع شود و همه مشكلات به او نسبت داده شود و به جاي شناخت مشكل و حل آن يك عضو متهم شود و زندگي مشترك زناشويي مورد غفلت قرار گيرد ( احمدي، 1384).
ناپختگي و رشد نيافتگي همسران يكي از مشكلات خانوادگي است. گاهي همسران از نظر جسمي يا جنسي به بلوغ كافي نرسيده اند و يا از لحاظ عاطفي و اجتماعي آمادگي براي تشكيل خانواده ندارند. همسراني كه از نظر عاطفي و اجتماعي رشد كافي ندارند، ممكن است با بهانه هاي كودكانه و يا برخورد غلط اجتماعي باعث تعارض در خانواده شوند (احمدي،1384).
زندگی مشترکو رابطه زناشویی ميتواند براي زوجها منبع رضايت يا تعارض باشد آنچنان كه اولسون در اين باره مي گويد: «ازدواج ميتواند پربارترين و بادوام ترين رابطه انساني باشد، از طرف ديگر ازدواج همچنين ميتواند مايوس كننده ترين، ناكام كننده ترين و تعارضزاترين رابطه انساني باشد. ارتباط قدرت اين را دارد كه دو زوج را به هم پيوند دهد و همچنين توانايي این را دارد كه بر آنها فشار وارد كرده تا از هم جدا شوند، توانايي ايجاد ارتباط و رضامندي از ارتباط به شدت بر سلامتي و رضامندي ارتباط زناشويي تاثير مي گذارد» (اولسون، 1999).
3-1-1-2-تعارضات در زندگي مشترک
تعارض در روابط زناشويي زماني به وجود ميآيد كه زوجها در زمينه همكاري و نيز تصميم هاي مشترك درجات متفاوتي از استقلال و هم بستگي داشته باشند. برخي از تعارضات و ناسازگاريها ممكن است در هر رابطهاي طبيعي باشد. اما امكان تعارض در هر انساني وجود دارد. بعضي از زوجها تعارضات بيشتري نسبت به بقيه دارند و بعضي قادرند با تعارضات به طور سازندهاي برخورد نمایند. زوجهايي كه نسبت به ديگران تعامل کمتری دارند امكان بيشتري براي جلب رضايت در روابط خود دارند. بنابر اين امكان تعارض بيشتري نيز دارند. تعارض ميتواند عشق و حتي يك ازدواج خوب را تخريب كند. از طرف ديگر ميتواند تنشها را تسكين دهد و دو نفر را بهتر از قبل در كنار هم قرار دهد. اين امر بستگي به شرايط كلي، نوع تعارض، روشي كه بر آن تكيه ميشود و نتيجهي نهايي دارد. ناسازگاري هاي درون خانواده سبب ميشود تا روابط اعضاي خانواده به هم بخورد و از هم بگسلد و وحدت ميان اعضاي خانواده به خطر بيفتد و در نهايت منجر به فروپاشي آن گردد (باغبان و مرادی، 1382).
تعارض پديدهاي است كه همراه با عشق و به موازات آن در ارتباطات زناشويي به وجود مي آيد، به همزيستي خود در كنار آن ادامه ميدهد و گاهي همچون سرطان تمامي رابطه را فرا مي گيرد. در تمام دوران هاي تاريخ بشر، تعارض بين مرد و زن مشهود است.
تعارض وقتي ايجاد ميشود كه اعمال يكي از طرفين با اعمال طرف مقابل تداخل كند. همچنانكه دو فرد به هم نزديكتر مي شوند، پتانسيل تعارض افزايش مي يابد. در حقيقت، وقتي تعاملات بين افراد بيشتر شود و فعاليت ها و موضوعات متنوع تري را در برگيرد فرصت مخالفت بيشتر ميشود(برايكر وكلي1، 1979).
نظريه تعارض مطرح ميکند كه براي دو نفري كه محصول تجارب مختلفي هستند، غير ممكن است تعارضي در رابطه با هم نداشته باشند. در حقيقت، هر ازدواجي لحظه به لحظه تعارض را به همراه دارد و اكثر زوجها روش هايي را براي حل آنها به كار مي برند و از طريق حل همين مخالفت ها رشد رابطه پيش مي آيد(لاسول و لاسول، 1991 به نقل از دیدگاه، 1390). به عبارت ديگر ازدواج سالم، ازدواجي است كه گاه و بيگاه به دعوا و تعارضات سازنده منتهي شود. در ازدواج تعارض به منزله تنوع نيازها و ارزش هاي دو طرف ميباشد،كه با بيان احساسات منفي نسبت به يكديگر نمایان ميشود. تعارض نه فقط بد نيست، بلكه امري لازم است و ميتواند سازنده باشد زيرا لازمه رشد است.
برايكر و كلي (1979) منابع تعارض را در سه مقوله كلي طبقه بندي كرده اند:
رفتارهاي خاص، برخي از تعارضات ناشي از رفتارهاي خاص يكي از طرفين رابطه است. زيرا رفتار يكي ميتواند براي ديگری گران تمام شود يا مزاحم انجام فعاليت مطلوب ديگري گردد.
هنجارها و نقش ها، برخي از تعارضات ناشي از حضور مسائل كلي تر دربارة حقوق و مسؤوليتهاي زن و شوهر در يك رابطه است. اين نوع از تعارضات ناشي از ناديده گرفتن برخي از توافق هاي صورت گرفته و شكست در انجام قرارهاي اعلام شده همسران براي سبك خاصي از زيستن است.
گرايشات شخصي، همسران با توجه به رفتار يكديگر اسنادهاي خاص را راجع به اهداف و نگرش هاي شريك خود در نظر مي گيرند و بر پايه اين اسنادها با همسر خود رفتار مي كنند (برايكر و كلي، 1979).
تعارض ميتواند به رشد رابطه كمك كند و يا به آن آسيب برساند. اين امر بسته به اين است كه تعارض چگونه حل و فصل شود. تعارض ميتواند موقعيتي براي روشن سازي و تفسير انتظارات دربارهی رابطه و مفاهيم خود و شريك زندگي براي هر يك از طرفين فراهم كند. تعارضات ميان همسران به آنها اجازه ميدهد، وابستگي خود و شريك زندگي خود را در رابطه آزموده و عمق احساسات آنان را نسبت به يكديگر كشف كرده و كوشش هايشان را براي ايجاد يك رابطه رضايتمند تجديد نمايند. از سوي ديگر، از آنجا كه تعارضات، هيجانات قوي را برانگيخته ميکند، ممكن است بهترين زمينه براي مشكل گشايي سازنده نباشد. تعارض بين اعضاي خانواده به وحدت و يگانگي آن لطمه مي زند. شدت تعارض موجب بروز نفاق، پرخاشگري و ستيزه جويي و سرانجام اضمحلال و زوال خانواده مي گردد. كانون خانواده كه بر اثر تعارض و جدال بين پدر و مادر آشفته است آثاري در دوران كودكي مي گذارد،كه چند سال بعد به صورت عصيان جواني و سركشي از مقررات اجتماعي بروز ميکند( سليمانيان، 1373).
بررسي تبهكاري كودكان تاييد كرده است كه نفاق و ستيزه جويي ميان والدين در بروز آن نقش عمدهاي دارد. نه فقط ستيزه جويي، نفاق و رفتار خشونت آميز، مفاسد خطرناكي براي كودك و جامعه به بار ميآورد، بلكه خونسردي والدين و كانون سرد و بي فروغ و خالي از محبت و مهر و نوازش آنان نيز پيامد شومي در بر خواهد داشت (برايكر وكلي، 1979).
مادن و بولمن 1981، به نقل از دهقان، 1380علل تعارض هاي زناشويي را اينگونه عنوان ميكنند:
1)خرج كردن پول، 2) روابط با خويشاوندان، 3)كودكان، 4) تقسيم كارهاي خانه و بچه داري،5) ارتباط روراستي (بخصوص در مورد احساسات منفي، 6) محل سكونت، 7) دلبستگي غير جنسي طرفين به شخص ديگر، 8) انتخاب شغلي يا درآمد شوهر، 9) نوع تفريحات،10) داشتن يا نداشتن فرزند، 11) اجتماعي بودن، 12) مقدار زمان صرف شده با يكديگر، 13) تنش حاصل از بيماري هاي جسمي، 14) قدرت و كنترل بر تصميم گيري هاي خانوادگي و15) شيوه انجام مراسم مذهبي.
ويس و هفنر،1990معتقدند خصوصيات رفتارهاي منفي زوجهاي دچار آشفتگي عبارتند از:
1) رفتارهاي كلامي منفي. انتقاد كردن، خوار و خفيف كرن، سرزنش كردن، به كار بردن جملات خصمانه و پرخاشگرانه، نارضايتي در محتواي ارتباط، دليل تراشي، توجيه كردن و شكايت كردن از رفتارهاي كلامي2) رفتارهاي غير كلامي منفي. ميزان توافق اين گونه زوجها، در مقايسه با زوجهاي فاقد آشفتگي و پريشاني بسيار كمتر است. همچنين ميزان ارايه راه حل ها، نشان دادن همدلي، شوخ طبعي و عاطفه مثبت، در روابط زوجهاي داراي پريشاني كمتر است (ويس و هفنر، 1990، به نقل از سليمانيان، 1373).
همانطور كه بررسي ها نشان ميدهد، تعارض در ازدواج اجتناب ناپذير بوده و مساله مهم در تداوم زندگي رضايتمندي زناشويي روش حل تعارض ميباشد. با در نظر گرفتن چگونگي حل تعارضها، اين مشكلات ميتوانند به رشد يك رابطه كمك كنند يا صدمه بزنند. تعارض ميتواند فرصتي براي روشن كردن اختلاف ها و تغيير انتظارات در مورد رابطه باشد. تعارض وقتي منجر به حالت تدافعي، لجاجت و كنارهگيري شود، ميتواند به رابطه صدمه وارد كند. تحقيقات نشان ميدهد كه زوجهاي امروزي مشكلات قابل توجهي را در كنار آمدن با تعارض و ايجاد يك رابطه بادوام دارند (برهم وكازين، 1993).
4-1-1-2-تعارضات سازنده و مخرب
رايس( 1966) معتقد است بايد بين تعارضات سازنده و مخرب تمايز قائل شد. تعارضات سازنده مباحثاتي هستند كه در آنها، صحبت در مورد مشكلات منـجر به يك درك كاملتر به منظور مسالحه، توافق يا حل مشكل ميشود. اين تعارضات، هيجانات منفي را كاهش ميدهد. احترام و اعتماد ايجاد كرده و باعث ميشود زوجين در كنار يكديگر قرار گيرند و همديگر را درك كنند. در واقع، آنها در يك جو اعتماد و دوستي قرار مي گيرند كه در آن مخالفت هاي مشروع مورد بحث قرار مي گيرد و اين امر مستلزم يك سطح پائين از پاسخ هاي كلامي منفي ميباشد (به نقل از دهقان، 1380).
تعارضات مخرب، تعارض هايي هستند كه شخص مقابل را بيشتر از مشكل مربوطه درگير ميکند. اين تعارضات شرمندگي، تحقير، تنفر، اهانت و يا حتي تنبيه را ايجاد ميکند. اين تعارضات به منظور تحت تاثير قرار دادن و ايجاد ايده هاي منفي نسبت به طرف مقابل صورت مي گيرد. تعارضات مخرب با عدم ارتباط واقعي، شك و ترديد مشخص ميشود و گاهي بر پايه راهبردهاي فردي باعث ايجاد زمينه تهديد و اضطراب ميباشد. بحث ها خيلي حاشيه دار ميشود. در نهايت تعارضات مخرب منجر به رنجش و خصومت نسبت به شخص مخاطب، كاهش اعتماد و اطمينان و همكاري ميشود (رايس، 1966، به نقل از دهقان، 1380).
2-1-2- خانواده
خانواده به عنوان يك گروه واحد اجتماعي در برگيرنده بيشترين، عميق ترين و اساسي ترين مناسبات انساني است. خانواده علاوه بر آنكه منبع اوليه ارضاي نيازهاي اساسي فرد ميباشد، موقعيت هاي متعدد براي يادگيري و شكل گيري نگرش ها و تشكيل باورهاي اساسي يك فرد را فراهم مي آوردكه براي زندگي اجتماعي و بهرهوري از ميراث فرهنگي و انتقال آن حائز اهميت است. خانواده يك گروه صرفاً قرار دادي نيست، بلكه يك واحد اجتماعي اوليه از مناسبات انساني است و براساس پيوندهايي است كه ريشه در طبيعت و فطرت انسان دارد (تاجيك و اسماعيلي، 1373).
كلمه خانوادهمشتق شده از يك كلمه لاتين ميباشد، كه شامل پدر و مادر، فرزندان، خدمتكاران و بردگان بود. كلمه معادل آن به زبان يوناني « ایکونومیا» است،كه كلمه « اکونومیکس»يعني اقتصاديات از آن مشتق شده است و نشانميدهد كه به زعم پيشينيان، خانواده قبل از هر چيز يك سازمان اقتصادي بوده است (نجاتي، 1389). اصطلاح خانواده گاه به گروهي از افراد كه روابط «زن و شوهري» يا «پدر و مادرـ فرزندي» ميانشان وجود دارد اطلاق ميشود و گاه مفهومي از يك گروه اجتماعي محدود را در بر دارد كه افرادش با روابط گوناگوني از جمله خويشاوندي به يكديگر مربوط هستند (بهنام، 1356). مي توان خانواده را از دو ديدگاه عام و خاص مورد بررسي قرار داد. خانواده در معني عام آن كه در قديم بيشتر مورد توجه بوده شامل پدر، مادر، فرزندان و تمام افرادي ميشود كه براساس قانون مدني مي توانند [به ترتيب اولويت] از آنچه كه فرد به جاي ميگذارد، ارث برند. اما در معناي خاص آن خانواده به ترتيب اولويت عبارت از شوهر، زن و فرزندان آنهاميباشد (فرجاد، 1374).
1-2-1-2-وظایف خانواده
مصلحتی (1379) به نقل از دیدگاه (1391) معتقد است، خانواده در گذشته و حتی شاید در زمان حاضر، دارای حداقل شش نوع « وظیفه و عملکرد» ویژه است که عبارتند از:
1-وظیفه زیستی: برای تولید مثل و پرورش و مراقبت از فرزندان و بقای نسل میباشد.
2-وظیفه تربیتی: به وسیله انتقال فرهنگ و معرفت علمی برای به تنهایی و یا با دیگران زندگی کردن، صورت میپذیرد و شامل: ارزشهای اخلاقی، عقاید و باورهای مذهبی و نظیر آن میشود.
3-وظیفه روانشناسی: برای رشد شخصیت متعادل و اجتماعی به وسیله بذل محبت مورد نیاز فرزند، همکاری، همیاری، دلجویی و سایر نیازمندیهای عاطفی و روانی کودک به کار میرود.
4-وظیفه اقتصادی: برای تأمین خوراک، پوشاک و مسکن اعضاء و ادامه حیات خود، انجام میپذیرد.
5- وظیفه پاسداری و انتظامی: برای ایجاد نظم و انضباط و کنترل اجتماعی در میان خانواده و تأمین امنیت و آرامش اعضاء خانواده در برابر مشکلات و خطرات داخلی و خارجی، مشخص میشود.
6-وظیفه دفاعی و تعاونی: که در جهت تثبیت مقام و منزلت اجتماعی اعضای خود و احقاق حقوق آنان در مواقع ضروری، کارایی دارد.
از آن جا که خانواده یک واحد اجتماعی است که از ازدواج یک زن و مرد به وجود میآید، لازم است اشارهای به ازدواج و سبکهای ازدواج شود.
مرور تحقیقات پیشین
طلاق و سبکهای دلبستگی:
ماجرس، (2011) بیان ميدارد كه سبكهاي دلبستگي ميتوانند بر تعهد افراد نسبت به رابطه عاطفيشان اثرگذار باشد.
هاليست و ميلر،(2005) در مطالعه خود با عنوان بررسي رابطه بين سبك دلبستگي و كيفيت رابطه زناشويي در زوج هاي ميانسال، دريافتند كه سبكهاي دلبستگي بر كيفيت رابطه زناشويي تاثير ميگذارد.نتايج اين مطالعه نشان داد كه سبكهاي دلبستگي نا ايمن با كيفيت رابطه زناشويي مرتبط است و ميتوان با استفاده از درمان هيجان مدار، سبك دلبستگي زوجهايي كه روابطشان مختل شده است را از نوع دلبستگي ناايمن به سبك دلبستگي ايمن سوق داد. اين در حالي است كه ميلر در پژوهش خود به اين نتيجه رسيد كه سبكهاي دلبستگي بر روابط زناشويي كه چندين سال از آنها گذشته است، تاثير كمتري دارند و سبك دلبستگي ايمن در نوجواني باعث شكل گيري مجموعه اي از رفتارها ميشود كه ميتواند منجر به رضايت در روابط زناشويي در آينده شود.
پارسونز و فلچر (2005، به نقل از اميري، 1390) بر این عقیدهاند که افزایش آمار طلاق به خاطر افزایش انتظارات و تقاضاها از زندگی زناشویی است. امروزه زوجین انتظارات بسیار بیشتری از رابطه زناشویی خود دارند تا والدین یا اجدادشان. مؤلفههایی نظیر عشق ورزیدن، مصاحبت و همراهی، درک و تفاهم، سازگاری جنسی، ارضای شخصی و سبک دلبستگی، امروزه با احتمال بیشتری اجزاء اصلی یک زناشویی موفق را تشکیل میدهد.
سيبل (2004) در مطالعه خود در مورد تصميمگيري براي طلاق به اين مطلب اشاره ميكند كه به رغم اينكه انواع دلبستگي در سالهاي اوليه زندگي در افراد شكل ميگيرد، ميتواند بر دلبستگيهاي دوران بزرگسالي تاثير بگذارد. هر چند عوامل اجتماعي بسياري از جمله عوامل خرد و كلان در كنار سبك دلبستگي بر تصميم گيري براي طلاق تاثير گذار هستند. اين عوامل همبستگي مثبتي بين اثرات اجتماعي و تغييرات فردي كه نهايتا منجر به گرفتن تصميم براي طلاق خواهد شد را نشان ميدهند.
همسرانی که دارای سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا هستند، به احتمال بیشتری از نوع روابط عاشقانه و زناشویی خود ابراز نارضایتی مینمایند، تمایلی به برقراری روابط صمیمی دراز مدت ندارند، از خود افشاگری هراسانند و از مهارتهای اجتماعی بی بهره اند. چنین همسرانی همواره نگران طرد شدن و ترک شدن از سوی همسرشان هستند، در روابط با دیگران مستعد بی اعتمادی میباشند و در روابط خود قهر و آشتیهای مکرر دارند (مارش و دالوس،2002).
تحقیق در مورد بزرگسالان و بزرگسالی نشان داده است کسانی که از دلبستگی ایمن برخوردارند، عواطف منفی کمتری را گزارش میکنند و ارتباطات عمیقتری با کسانی برقرار میکنند که به آنها دلبستگی ایمن دارند (هیندی و شوارتز، 1994؛ روت بارد و شور، 1994).
تحقیقات سروکس و بل (1992، به نقل از مؤمن زاده و همکاران 1384) نیز نشانگر اهمیت باورها و انتظارات غیر منطقی و غیر واقعی به عنوان یک عامل شناخته شده در اختلافات زناشویی است. همچنین بسیاری از محققین گزارش کردهاند که ارزشیابی روابط زناشویی به طور معناداری با سبک دلبستگی خود و همسر ارتباط دارد (کیرکبانریک و دنویس، 1994، به نقل از مؤمن زاده، 1384؛ فینی و نوار، 1994).
فینی(1994) به نقل از شکرکن (1385) مشخص ساخت که دلبستگی ایمن با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت دارد. سنچاک و لئونارد (1992) به نقل از شکرکن (1385) با بررسی سبکهای دلبستگی و سازگاری زناشویی نشان دادند که زوجهایی که هر دو دلبسته ایمن بودند، شواهد بهتری از سازگاری زناشویی داشتند تا زوجهایی که هر دو دلبسته ناایمن بودند. شواهد تحقیقی بسیاری در دسترس است که نشان از ثبات سبک دلبستگی از کودکی تا بزرگسالی و حتی انتقال آن در بین نسل ها دارد (گلردبرگ،1991 به نقل از شکرکن و همکاران، 1385).
پیستول (1989) به نقل از شکرکن (1385) نیز به این نتیجه دست یافت که افراد دارای دلبستگی ایمن به طور معنیداری رضایت ارتباطی بیشتری را نسبت به افراد دلبسته اضطرابی و افراد دلبسته اجتنابی نشان دادند. افرادی که دارای دلبستگی ناایمن هستند تجارب عاطفی مثبت کمتری از کسانی که دلبستگی ایمن دارند تجربه میکنند و ناتوانیهایی در تنظیم اضطراب و افسردگی و عواطف منفی نشان میدهند (پارکر، 1982).
نتایج تحقیقات متعدد علاوه بر آن که نقش الگوهای دلبستگی را بر رشد و ساختار شخصیت بزرگسالی مشخص ساخته است، به طور اخص بیانگر این نکته است که کودکانی که از الگوهای دلبستگی ناایمن (اعم از دوسوگرا یا اجتنابی) برخوردار هستند، در بزرگسالی نیز در روابط عاشقانه، روابط دوستانه و حتی رفتار سازگارانه جمعی، مشکلاتی را متحمل میشوند (به نقل از عارف نظری، مظاهری،1384).
در پژوهشاخوي ثمرين، نوابي نژاد و ثنايي، (1392) که با هدف بررسي رابطه بين سبكهاي دلبستگي و ميزان بخشودگي ميان زنان متقاضي طلاق و زنان عادي انجام شده است. نتايج بيانكننده آن بود كه بين سبكهاي دلبستگي ايمن و ناايمن اضطرابي با ميزان بخشودگي، رابطه معناداري وجود دارد. همچنين بين زنان عادي و زنان متقاضي طلاق در سبكهاي دلبستگي و ميزان بخشودگي آنها تفاوت معناداري وجود دارد.
نتایج پژوهش غفوری و گل پرور (1388) گویای این واقعیت است که هر چه زوجین از ویژگیهای مربوط به سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به میزان بیشتر و از ویژگیهای مربوط به سبک دلبستگی ایمن به میزان کمتری برخوردار باشند، پیش بینی شکست در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود. برعکس، هر چه زوجین به میزان بیشتری دارای ویژگیهای سبک دلبستگی ایمن باشند و از ویژگیهای سبکهای اجتنابی و دوسوگرا به میزان اندکی برخوردار باشند یا فاقد آنها باشند، موفقیت در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بودیافتههای عمده پژوهش مؤمن زاده و همکاران (1384) ارتباط عوامل مهمی چون تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی را تایید میکند. در این تحقیق در الگوی دلبستگی ایمن با سازگاری زناشویی همبستگی مثبت و معناداری مشاهده شد. دو سبک اجتناب گر و دوسوگرا با سازگاری زناشویی رابطه منفی و معناداری داشتند. این نشان گر ارتباط سبکهای دلبستگی و روابط زناشویی زوجهاست.
از جمله یافتههای بدیعی که محققین در طی پژوهش خود به آن رسیدهاند این است که بین تفکرات غیر منطقی – ارتباطات عاطفی – و الگوهای دلبستگی زوجها ارتباط معناداری وجود دارد این بیانگر نقش و اهمیت «الگوهای کاری» در پیریزی و یا نحوه ارتباطات دلبستگی است (مؤمن زاده و همکاران، 1384).
طبق پژوهش عطاری و محرابی زاده (2006) موفقیت یا شکست رابطه زناشویی همسران در گرو پذیرش و اعتقاد به ارزشهای خاصی مانند نگرش مذهبی و برخی ویژگیهای شخصیتی از جمله دلبستگی است.
شکرکن و همکاران (1385) و رضازاده (1381) بیان کردند که مفهوم دلبستگی به همسر، برای زنان و شوهران جزء پاداشهای ازدواج قلمداد میشود. در یک رابطه زناشویی زن و شوهری که دارای سبک دلبسته ایمن باشند و از نظر این نوع سبک دلبستگی تفاوت کمتری داشته باشند بیشتر احتمال دارد که همدیگر را دوست داشته باشند، خوش مشرب باشند، درماندگی خود را اعلام کنند، تقاضای حمایت کنند و به نحو سازندهای احساسات منفی خود را در حل مسأله تعدیل کنند و در نهایت در حفظ روابط طولانی کوشش بیشتری به عمل آورند. بر عکس، زوجینی که دارای سبک دلبستگی مخالف هم هستند (ایمن و ناایمن) کمتر به همدیگر اعتماد دارند، کمتر به ارضای نیازهای اساسی همدیگر از جمله آرامش، مراقبت و کامرواسازی جنسی توجه دارند وسواس و مشغولیت ذهنی بیشتری در مورد شریک خود دارند، خصمانهترند و کمتر به صحبت با همدیگر میپردازند و در نتیجه احساس تعهد کمتری نسبت به همدیگر دارند. بنابراین، بیشتر احتمال دارد در جهت قطع این پیوند و در نهایت طلاق گام بردارند.
عباسی سرچشمه (1384) نشان داد که: 1. بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی دانشجویان مرد متأهل دانشگاه رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. 2. بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. 3. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنیداری وجود دارد. 4. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. بشارت (1385) به نقل از شکرکن و همکاران (1385)، نیز در پژوهش خود نشان داد که زوجهای با سبک دلبستگی ایمن، از وابستگی، اعتماد، تعهد و رضایت زناشویی بیشتری برخوردار بودند و زوجهای با سبکهای دلبستگی اجتنابی و اضطرابی دو سوگرا مشکلات بیشتری در روابط زناشویی خود داشتند.
رضازاده (1381) با بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی نشان داد که بین سبکهای دلبستگی زوجین همخوانی وجود دارد و بین زوجهای ناایمن و ایمن در سه مقیاس از 12 مقیاس آزمون همسازی زناشویی تفاوت معنیداری وجود داشت. مظاهری (1379) در پژوهش خود مشخص ساخت که زوجین ناایمن ضعیفترین و پایینترین سازگاری و زوجهای ایمن بالاترین سازگاری را نشان میدهند. وی به ارتباط قوی دلبستگی با سازگاری زناشویی در زوجهای ایرانی اشاره میکند.
طلاق و عزت نفس:
علاوه بر سبک دلبستگی، عزت نفس نیز یکی از عوامل تعیین کنندهی رفتار در انسان به شمار میرود. ارول و اورث،(2013) در مطالعه خود با هدف بررسي تاثير عزت نفس بر رضايت از رابطه زناشويي بر روي 5 نمونه مستقل از زوجها دريافتند كه عزت نفس پيش بيني كننده رضايت افراد از رابطه خود با همسر و رضايت همسرش از زندگي مشترك مي باشد. همچنين نتايج اين مطالعه نشان داد سبك دلبستگي ايمن، نقش عزتنفس در رضايت از زندگي زناشويي را تحت تاثير قرار ميدهد. ارول و اورث نتیجه گیری میکنند سبک دلبستگی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر عزت نفس و در نتیجه در رضایت از زندگی زناشویی تاثیر میگذارد.
عزت نفس در شكل گيري و حفظ رضايت از زندگي زناشويي اثرگذار است و مطالعات نشان ميدهد نه تنها عزت نفس با رضايت از رابطه زناشويي همبستگي دارد(اسكيانگولا و موري، 2009)، بلكه پيشبينيكننده رضايت از رابطه زناشويي در دراز مدت است (اورث و ديگران، 2012).
به علاوه، مطالعات نشان داد عزت نفس پيش بيني كننده رضايت از زندگي مشترك است؛ برعكس رضايت از رابطه زناشويي پيش بيني كننده عزت نفس بالا نيست (همان منبع).
مطالعات نشان میدهد افرادی که عزت نفس پایینی دارند میپندارند که همسرشان نیز به همین شکل (به شکل منفی) به آنها مینگرند که به ایجاد نگرانی در مورد طرد شدن از سوی همسر منجر میشود(شاور، 2005)، و در طولانی مدت باعث کاهش عشق و تعهد در رابطه زناشویی خواهد شد(استار و داویلا، 2008).
شاكلفورد، (2001) در مطالعه خود با عنوان عزت نفس در ازدواج دريافت كه عزت نفس زوجين همبستگي منفي با تعارضات زناشويي و عدم رضايت از زندگي زناشويي دارد. به عبارتي زوجيني كه عزت نفس بيشتري دارند از زندگي زناشويي خود رضايت بيشتري دارند و زندگيشان پايدارتر است.
در حقیقت، برداشت و قضاوتی که افراد از خود دارند تعیین کنندهی چگونگی برخورد آنها با مسائل مختلف است. فردی که عزت نفس پایین دارد و برای خود ارزش و احترامی قایل نیست، ممکن است دچار انزوا، گوشهگیری و یا پرخاشگری و رفتارهای ضد اجتماعی شود و این عوامل بر روابط زناشویی تاثیر میگذارد (مکی و اسمیت،2002).
تری (2002) در پژوهشی نشان داد که افزایش عزت نفس برای پیشگیری از مشکلاتی که ممکن است بر اثر عزت نفس پایین (حتی در زندگی زناشویی) به وجود آید ضروری است.همچنینمطالعات متعددی نقش عزت نفس در سازگاری اجتماعی را نشان دادهاند. اعتقاد بر این است که بین سازگاری شخصی مطلوب و عزت نفس ارتباط متقابلی وجود دارد (کاتا و جوینر، 2002).
لنز و همکاران(1999) در پژوهشی به بررسی «ارتباط فرزند – والدین و عزت نفس نوجوان» در خانوادههای جدا و طلاق گرفته، خانوادههای دارای فرزند خوانده و خانوادههای منسجم و عادی پرداختهاند. نتایج این پژوهش نشان داده است که نوجوانان از خانوادههای طلاق گرفته نسبت به دو گروه دیگر عزت نفس پایینتری داشتند.
پژوهشها نشان دادهاند که بین عزت نفس بالا و ویژگیهای شخصیتی مثبت در افراد رابطه وجود دارد. افرادی که عزت نفس بالایی دارند، دارای ویژگیهای چون پختگی روانی، ثبات، واقعگرایی، آرامش، توانایی بالا در تحمل ناکامی و شکست میباشند. در حالی که افرادی که عزت نفس پایینی دارند از چنین ویژگیهایی برخوردار نیستند (هال و رو 1991) و هر چه که این ویژگی در افراد بیشتر باشد به دنبال آن رضایت از زندگی زناشویی نیز گزارش خواهد یافت.
در پژوهشهای کرنیس، براکنر، و فرانکل (1989)، همبستگی دو سویه عزت نفس و تصور فرد از توانایی خود تایید شد، بدین سان که اگر عزت نفس کاهش یابد، احساس ضعف و ناتوانی در فرد پدید میآید، و به عکس، با افزایش عزت نفس، فرد احساس توانمندی و ارزشمندی میکند و این احساس توانمندی و ارزشمندی در بهبود روابط زناشویی تاثیر میگذارد.
نتایج پژوهش موحد و دسترنج (1389) نیز بر این نکته تاکید داشته است که نوع رفتار والدین افزون بر این که در رابطه با عزت نفس و جامعه پذیری فرد در خانوادهی پدری بیشترین نقش را ایفا میکند، به طور کلی نیز از بین تمام متغیرهای مرتبط با جامعه پذیری دارای بیشترین قدرت تبیین کنندگی برای متغیر عزت نفس بوده است. در همین پژوهش نشان داده شد که در خانوادههایی که توزیع قدرت، بیش تر دموکراتیک است، زنان از میزان عزت نفس بالاتری برخوردارند. در چنین خانوادههایی به دلیل کاهش سرکوب گری زنان و توجهی که به آنها و مشارکت شان در تصمیم گیریها و مسایل دیگر میشود، زنان احساس سودمندی و ارزشمندی بیشتری نموده، لذا از عزت نفس بالاتری برخوردارند.
در پژوهشی که توسط کورشنیا (1386) انجام گرفت مشخص شد که فرزندان خانوادههای دارای جهتگیری گفت و شنود، مهارتهای ارتباطی رشدیافتهتری دارند که این به نوبه خود به آنها اجازه میدهد به طور مؤثر درباره نقشهای خود و دیگران گفتگو کنند. آنها همچنین از مهارتهای حل مسئله کارآمدتری برخوردارند که باعث میشود در موقعیتهای مختلف عملکرد مناسبی داشته باشند که این به نوبه خود باعث افزایش عزتنفس و خودیابی بالا در آنان میگردد؛ و در نتیجه باعث ایجاد روابط زناشویی بهتری خواهد شد.
جمعبندي:
اهمیت جایگاه خانواده و حفظ کیان آن و تاثیر آن بر فرایندهای خرد و کلان زندگی فردی و اجتماعی، چنان واضح، ملموس و روشن است که نیازی به ذکر شواهد و منابع در خصوص آن احساس نمیشود. صاحبنظران مختلف وجود دلبستگی ایمن و عزت نفس در اعضای خانواده را از عوامل مهم پایداری و استحکام خانواده ذکر کردهاند. و محققین مختلف عوامل متعددی را در تشکیل این دو متغیر دخیل دانستهاند. در میان این عوامل میتوان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، تاثیر عوامل متعددی را که موجب تعارض در زندگی زناشویی میشود مورد عنایت قرار داد. مرور پژوهشهای انجام شده در رابطه با موضوع تحقیق حاضر، نشان میدهد که با توجه به این که تحقیقات متعددی پیرامون علل و عوامل طلاق خارج از کشور، همچنین در مناطق مختلف کشورمان صورت گرفته است، اما هنوز اطلاعات ما در ایران به خصوص در زمینه افزایش روز افزون عوامل منجر به طلاق ناچیز است که در این خصوص تحقیقات و فرا تحقیقهای گستردهای توسط محققان داخلی، ضرورت دارد. در همین راستا تحقیق حاضر به مقایسهی سبکهای دلبستگی و عزت نفس در زنان متقاضي طلاق و زنان عادی میپردازد تا گامی در این مسیر بردارد.
منابع
1999788483575600
منابع فارسی:
- آزاددار مکی، تقی؛ زند، مهناز و خزایی، طاهره (1379). بررسی تحولات اجتماعی و فرهنگی در طول سه نسل خانواده تهرانی. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 16، ص29-3.
- احمدی، خدابخش (1384). بررسی عوامل زمینه ای، فردی و ارتباطی دو جانبه مؤثر بر سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 2، ص 236 – 221.
- اخوی ثمرین، زهرا؛ نوابی نژاد، شکوه؛ ثنایی ذاکر، باقر؛ اکبری، مهدی (1392). سبکهای دلبستگی و میزان بخشودگی میان زنان متقاضی طلاق و زنان عادی. مطالعات زنـان، دوره 35، شماره 2، ص 55-82.
- افشار، حمید؛ مسایلی، نسرین؛ برکتین، مجید؛ کیانی، فرزانه (1387). فراوانی نسبی اختلالات طیف دوقطبی در متقاضیان طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره خانواده شهر اصفهان و رابطه آن با برخی از ویژگیهای جمعیت شناختی. تحقیقات علوم رفتاری، دوره 6، شماره 1.
- امیری، مدینه (1390). مقایسه ویژگیهای شخصیتی، سبک دلبستگی و مکان کنترل در بیماران دچار اختلالات اضطراب و گروه گواه. پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
- باغبان، ايران: مرادي، محمود (1382).بررسي تاثير خانواده درمان به روش ساختي بر كاهش تعارضات زناشويي زوجهاي طلاق شهرستان اصفهان. دانش و پژوهش، شماره 16، ص 112-99.
- بشارت، محمد علي و كريمي، كيومرث و رحيمي نژاد، عباس (1385). بررسي رابطه سبك هاي دلبستگي و ابعاد شخصيت. مجله روان شناسي و علوم تربيتي، سال سي ششم، شماره 1 و 2 ص 37-55.
- بیابانگرد، اسماعیل (1382). روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان. تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان.
- بنی جمالی، شکوه السادات. نفیسی، غلامرضا.یزدی، سیده منور (1383). ریشه یابی علل از هم پاشیدگی خانواده ها در رابطه با ویژگیهای روانی- اجتماعی دختران و پسران قبل از ازدواج، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، سال یازدهم، شماره1و 2، ص143-170.
- بهبودی، معصومه؛ هاشميان، كيانوش؛ شريفي، حسن پاشا؛ نوابي، شكوه (1388). پیشبینی کارکرد خانواده براساس ویژگیهای شخصیتی زوجین. مجله اندیشه و رفتار، دورهی سوم، شماره 11، ص 66-55.
- به پژوه، احمد؛ خانجاني، مهدي؛ حيدري، محمود و شكوهي يكتا، محسن (1386). بررسي اثر بخشي آموزش مهارت هاي اجتماعي بر عزت نفس دانش آموزان نابينا. مجلات پژوهش در سلامت روان شناختي دانشگاه تربيت معلم تهران، دوره اول، شماره سوم.
- بهنام، جمشيد(1356). ساختهاي خانواده و خويشاوندي در ايران. تهران: انتشارات خوارزمی.
- بيابانگرد، اسماعيل (1381). جوانان و ازدواج. تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي.
- تاجيك اسماعيلي، عزيزالله(1373). قوام خانواده يك رويكرد اسلامي. پيوند، شماره 180.
- تايبر (1372). بچه هاي طلاق. ترجمه تمدن توراندخت. چاپ دوم. تهران. ناشر مترجم،10: -14.
- جوکار، محمد؛ علیمی، سیامک (1388). تاب آوری، سلامت روانی و عزت نفس از زندگی. مجله روانشناسی بالینی ایران، سال سوم. شماره 2. صفحه 145-125
- حامدی، نواب (1383). زنان و راهکار جدایی: بررسی ابعاد روانی و حقوقی. نشریه علمی و پژوهشی قوه قضاییه، سال سوم، شماره هفتم، صفحه23-14.
- حسيني، اكبر (1382). نوجوان امروز" شناخت و تربيت". موسسه منادي تربيت: تهران.
- حسينيان سيمين (1382). مقايسه و ارتباط سلامت رواني فرزندان و مادراني كه حضانت فرزندانشان را دارند با فرزندان و مادراني كه حضانت فرزندانشان از آن ها سلب شده است. مجله مطالعات زنان، شماره 2: 168-153.
- خانجانی، زینب (1384). تحول و آسیب شناسی دلبستگی از کودکی تا نوجوانی. تبریز: انتشارات فروزش.
- دوراهکی، زینب (1392). بررسی اثر بخشی مهارتهای برقراری ارتباط موثر و خودشناسی بر عزت نفس دختران دبیرستانی شهرستان دیر. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان.
- دهقان، فاطمه(1380). مقايسه تعارضات زناشويي زنان متقاضي طلاق با زنان مراجعه كننده براي مشاوره زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت معلم.
- دیدگاه، طاهره (1390). مقایسه کارکرد و محتوای خانواده در خانوادههای مواجه شده با بیوفایی وخانوادههای عادی. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان.
- راجرز، کارل (1369). در آمدی بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضی، تهران، نشر دانشگاه آزاد.
- رسولی، زینب؛ فرحبخش، کیومرث (1388). رابطه ی سبکهای دلبستگی و منبع کنترل با سازگاری زناشویی. اندیشه و رفتار، دوره چهارم، شماره 13، ص 17-24.
- رضازاده حميد رضا(1376). روان شناسي خود. گناد: تهران.
-رضا زاده محمد رضا(1381).رابطه سبکهای دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی در دانشجویان شهر تهران.
- پايان نامه دكترايروان شناسي،دانشگاه تربيت مدرس تهران.
- زرگر، فاطمه؛ عاشوری، احمد؛ اصغري پور، نگار و عاقبتي، اسماء (1386). مقایسه عملکرد خانواده بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده با بیماران بدون اختلالات روانپزشکی در شهر اصفهان. تحقیقات علوم رفتاری، دوره پنجم، شماره2، ص 106-99.
- ژوبرت،ناتاشا؛ گاي، كاترتلين (1383). نياز فرزندان طلاق و جدايي. ترجمه فاطمه قديري. چاپ اول. تهران. ناشر دانژه.
- سبحاني نيا، محمد (1389). جوان و اعتماد به نفس. بوستان كتاب: قم.
- سليمانيان، علي اكبر(1373). بررسي تاثير تفكرات غير منطقي (براساس رويكرد شناختي) بر نارضايتي زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه تربيت معلم تهران.
- سهرابی، فرامرز و رسولی، فاطمه (1387). بررسی رابطه بین سبک دلبستگی و روابط جنسی فرا زناشویی در بین زنان بازداشت شده در مرکز مبارزه با مفاسد اجتماعی شهر تهران. خانواده پژوهی، سال 4، شماره 14، ص 143-133.
- شاملو سعيد (1381).بهداشت روان،چاپ پانزدهم.
- شعيبي، فاطمه (1392). سبك دلبستگي و روابط اجتماعي. انتشار الكترونيكي.
- شكركن حسين، خجسته مهر غلام رضا، عطاري يوسف علي و ساير همكاران (1385). بررسي ويژگي هاي شخصيتي، مهارتهاي اجتماعي، سبك هاي دلبستگي و ويژگي هاي جمعيت شناختي به عنوان پيش بينهاي موفقيت و شكست رابطه زناشويي در زوج هاي متقاضي طلاق و عادي در اهواز. مجله علوم تربيتي و روانشناسي، (1)13: ص 30-1.
- شكركن، حسين؛ نيسي، عبدالكاظم (1373). تاثير عزت نفس بر عملكرد دانش آموزان پسر و دختر دبيرستاني. مجلات علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه شهيد چمران اهواز، چاپ اول، شماره اول.
- شریفی، ماندانا (1379). بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و انواع مکانیسمهای دفاعی، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشگاه تهران.
- شیخ محسنی، اسماعیل (1385). رابطه كانون كنترل و سبك هاي اسنادي با سازگاري زناشويي دبيران مرد متوسطه شهر شيراز با همسران شاغل و غير شاغلشان. پايان نامه كارشناسي ارشد، رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
- ظهيرالدين، عليرضا، خدايي فر، فاطمه (1382). بررسي نيمرخ هاي شخصيتي مراجعين طلاق به دادگاه خانواده تهران. مجله فيض، شماره 25، ص 7-1.
- عادل، فرید (1389). فرزندان طلاق. نشریه اصلاح و تربیت. شماره 103؛ ص 56.
- عارف نظری، مسعود؛ مظاهری، محمد علی (1384). سبکهای دلبستگی و شیوه همسر گزینی (چند همسری– تک همسری). خانواده پژوهی. سال اول، شماره 4، ص 393- 405.
- غفوری ورنوسفادرانی، محمد رضا؛ گل پرور، محسن؛ مهدی زادگان، ایران (1388). سبکهای دلبستگی و نگرشهای مذهبی به عنوان پیش بینهای موفقیت و شکست رابطه زناشویی. تحقیقات علوم رفتاری. دوره 7، شماره 2، ص 143-153.
- عباسي سرچشمه، ابوالفضل (1384). بررسي رابطه ساده و چندگانه نگرش مذهبي، خوشبيني وسبكهاي دلبستگي با رضايت زناشويي در دانشجويان مرد تأهل دانشگاه شهيد چمران اهواز. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه شهيد چمران: دانشكده علوم تربيتي و روانشناسی.
- علامه، عاطفه (1384). بررسي روابط ساده و چند گانه متغيرهاي عزت نفس، اضطراب اجتماعي، كمال گرايي و تعلل با عملكرد تحصيلي و اضطراب امتحان در دختران دانش آموز سال اول دبيرستان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد رودهن.
- عليايي، مرضيه (1388). بررسی علل وعوامل طلاق. پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی. دانشگاه آزاد رودهن.
- فرجاد، محمدحسين(1374). مشكلات و اختلالهاي رفتاري ـ رواني در خانواده، تهران: انتشارات بدر.
- فضل الله، سيد محمدحسين.(1373). شيوه همسرداري، مباني تشكيل خانواده در اسلام. تهران: انتشارات پيام آزادي.
- فروتن سيدكاظم، ميلاني، مريم (1387). بررسي شيوع اختلالات جنسي در متقاضيان طلاق مراجعه كننده به مجتمع قضايي خانواده. مجله دانشور، دي، 16 (78)، ص 4-37.
- فرهنگی، علی اکبر (1379). ارتباطات انسانی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران.
- فيست، جس فيست، گري گوري جي (1386). نظریههای شخصیت. ترجمه سیدیحیی محمدی. تهران: انتشارات روان.
- فيض آبادي، سارا (1386). بررسي سبك هاي دلبستگي و نوع تصوير از خدا و ارتباط آن با رضايت از زندگي در بين زنان خواهان طلاق و غير خواهان طلاق. پايان نامه كارشناسي ارشد، روان شناسي عمومي، دانشگاه الزهرا(س) تهران.
- کاپلان، هارولد و سادوک، بنیامین (1375). خلاصه روانپزشکی، مترجم: نصرت ا... پورافکاری، جلد اول – تهران: انتشارات شهر آب.
- كريمي، يوسف (1374). روان شناسي شخصيت، تهران: نشر ويرايش.
- کورش نیا، مریم؛ لطیفیان، مرتضی (1386). بررسی رابطه ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده به میزان اضطراب و افسردگی فرزندان. خانواده پژوهی، سال سوم، شماره 10، ص 587-600.
- گنجی، حمزه (1385). ارزشیابی شخصیت، تهران، انتشارات ساوالان.
- لطافت، مریم (1390). بررسی عوامل مرتبط با تعارض زناشویی زوجهای در آستانه طلاق و مقایسه آن با زوجهای عادی شهرستان لارستان و بخشهای تابعه. پایان نامه کارشناسی ارشد. رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
- مطهري،مرتضي (1359).نظام حقوق زن در اسلام.دفتر انتشارات اسلامي، تهران، چاپ نهم.
- مظاهري، محمد علي (1378). الگوي دلبستگي كودكان پيش دبستاني.مجله روانشناسي، شماره 4، دوره 3، ص 340-320.
- مظاهری، محمد علی (1379). نقش دلبستگی بزرگسالان در کنش وری ازدواج. مجله روان شناسی، سال چهارم، شماره 3.
- ملا زماني، ع (1382). بررسي تاثير آموزش ايفاي نقش بر ميزان تصورات از خود، عزت نفس و ابراز وجود نوجوانان. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران.
- موحد، مجید؛ دسترنج، منصوره (1389). مطالعه ی زمینههای مرتبط با جامعه پذیری در خانواده و عزت نفس زنان متاهل. فصلنامه ی زن و جامعه، سال اول، شماره 3، ص 63-76.
- مومن زاده، فرید؛ مظاهری، محمد علی؛ حیدری، محمود (1384). ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 4، ص 369-378.
- نجاتي، حسين (1389). روانشناسي زناشويي. چاپ دهم، تهران: انتشارات بيكران.
- هنریان، مسعود؛ یونسی، جلال (1390). بررسی علل طلاق در دادگاههای خانواده تهران. فصلنامه مطالعات روانشناسی بالینی. شماره سوم. سال اول.
- هيلگارد، ارنست و ديگران 1368). درآمدي به روانشناسي. ترجمه: حسين مرندي. مركز نشر دانشگاهي: تهران.
منابع لاتین:
-Alicia, A & Petery, F. (2002). Self-esteem, it's not what you think. University of Washington.
- Amato, Paul R. (1994). "Children of Divorce in the 1990s". Journal of Family Psychology. Vol. 15, No. 3.
-Aranda Naranjo, Barbara; Irene, Anne Jillson (2004). Ethics-based nursing and health studies education, research and service: practicing what we preach. Journal of School of Nursing and Health Studies, 202: 687-131.
-Attari YA, Abbasi A, Mehrabizadeh Honarmand M. Examining simple and multiple relationships of religious attitudes as predictors of success or failure of marital relationship. Journal of behavioral sciences research, 7:2.
-Bartholomew, K., & Horowitz , L. (1991). Attachment styles among young adults: A test of a four category model. Journal of Personality and Social Psychology, 61 , 226-241.
-Berk, L. E. (2010). Development through the lifespan(5th ed.). Boston, MA: Allyn &Bacon.
-Besharat,M.A.(2003).Relation of attachment style with marital conflict.Journal of Psychology Republic , 92,3,5-40.
-Bowlby, J. (1969). Attachment and loss:Vol. 1. Attachment. New York: Basic Books.
-Bowlby, J. (1980). Attachment and loss:Vol. 3. Loss, sadness, and depression. New York: Basic Books.
-Braiker, H. & Kelly, H. (1979). Conflict in the development of close relationships. In: R BURGESS & T. Huston (Eds), Social exchange and developing relationships. New York: Academic Press.
-Brehm, S., Kassin, S.M. (1993). Social psychology. Hougton Mifflin Company.
-Brehm, Sharon S. & Kassin, Saul M. (1993). Social Psychology. Houghton Mifflin, Dey 11, 1371 AP.
-Cassidy (1988). Child-mother attachment and self in six-year-olds. Child development.59.121-134
-Cassidy; J., & Shaver, P. (1999). Handbook of attachment. The Guilford Press NewYork London.
-Clapp, Genevieve (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York Clinical and developmental perspectives (pp.223-288). New York, London:
-Colin, V.L. (1996) Human Attachment.Communication and Adolescent Self-esteem in Separated, Inter-countryAdoptive and Intact Non-adoptive Families". Journal of Adolescence.vol 22. pp, 785-794.
-Copper, smith (1967).The antecedents of self- esteem. Sanfransisco, Freemand Company.
-Erdman, P. & Caffery, T. (2003). Attachment and family system. Brunner-Routledge.
-Erol Ruth Yasemin, Orth Ulrich (2013). Actor and partner effects of self-esteem on relationship satisfaction and the mediating role of secure attachment between the partners. Journal of research in personality 47(2013) 26-35.
-Faber A.J, Edwards A.E, Karin H, Watchers J.L. (2003). Effects of adolescent attachment style and identity formation.The American journal of family therapy.31.245-255.
-Feeney, J. A. & Noller, P. (1996). Adult Attachment. London Sage Series on Close relationships.
-Feeney, J. A., (1996). Adult romantic Attachment. Handbook of Attachment: Theory, research and clinical applications, New York Guilford press. Personal Relationships1, 333-348.
-Fitzpatick, M.A. (1988). Approaches to marital interaction. In P. Noller & M.A. fitzpatrich (Eds).Perspectives on marital interaction, p 998-120, Philadelphia: Multilingual Matters.
-Flyn, B. (1987). Irrational Beliefs and Intervention. Journal of psychosocial NursingVol. No 3.
-Genevieve, Clapp (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York. Guilford Press.
-Gottman, J.M. (1993). A theory of marital dissolution and stability. Journal of Family Psychology, 7, 57-75.
-Hall, L. & Row, J. (1991). Journal of educational psychology & psychological abstoacts, vol 82.No:9.
-Hall, P.L. (2003).The cognitive behavior. Treatment of low self esteem a psychotic patient: a pilot study journal of behavior research and therapy. Journal of Personality and Social Psychology, 102, 1271–1288.
-Hazan, C. & shaver, p. (1987). Attachment as an organizational framework for research on close relationships. Psychological Inguriy 5, 7-22.
-Herman, k. (2000). Path models of the relations ships of instrumentality and expressiveness, social self efficacy and self esteem to depressive symptoms id college students /journal of social and clinical psychology.v o l 25 No:10.
-Hindy, C. G., & Schwarz, J. C. (1994). Anxious romantic attachment in adult
-Hollist Cody, Miller Richard. 2005. Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage. Family relations. pp 46-57.
-Kata, J. & Joiner, E.(2002). Membership in a devalued social group and emotional wellieseem and group socialization sex roles. journal of research. Vol 12. PP 43-48.
-Kernis, M.H., Brockner, J., & Frankel, B.S. (1989). Self-esteem and reactions to failure. Journal of Personality and Social Psychology, 57(4),707-714.
- Lanz, M., Iafrate, R., Rosnati, R., & Scabini,E. (1999).Parent- child communication and adolescent self-esteem in separated, intercountry adoptive and intact non-adoptive families.J Adolesc. 22(6):785-94.
- Mackie, M.D. & Smith, R.E. (2002). Social Psychology. (2nd, Ed) U.S.A: Psychology press.285.
- Majeres, Justin. (2011). The effects of attachment styles, ethnicity and parental divorce on commitment in romantic relationships. The Chicago school of professional psychology, 56 pages;3463657.
- Marsh R, Dallos R. (2002). Religious beliefs and practices and catholic couples management of anger and conflict. Clinical Psychology & Psychotherapy; 7(1): 22-36.
- Mikulincer,M. & Shaver, P.R. (2007). Attachment in adulthood. New York: Guilford press.
- Moher, D.C., and Pelletier, D.A. (2006). Temporal frame work for understanding the effects of stressful life events on inflammation in patients with multiple sclerosis. Brain Behave Immune; 20: 27-36
- Olson, D. H. (1999). Empirical approaches to family systems.Journal of Family Therapy, Special Edition.
-Orth, U. Robins, R. W. & Widaman, K. F. (2012). Life-span development of self-esteem and its effects on important life outcomes.Journal of Personality and Social Psychology, Vol. 102, No. 6, 1271.
- Parker, G. (1982). Parental representations and affective disorder: Examination for ahereditary link. British Journal of Medical Psychology, 55, 57–61.
- Pellerin, L. A. (2005). Applying Baumrinds' parenting typology to high schools: Toward a middle-range theory of authoritative socialization. Journal of Social Science Research, 34, 283–303.
- Pope, A.W. (1989). Self–esteem enhancement with children & Adolescents. New York, Pergamon press.
- Ryan, D O; Richard, E. Redding; Eileen, P. (2004). A Review of Mood Disorders AmongJuvenile Offenders. American Psychiatric Association, 55:1397-1407.
- Sciangula, A., & Morry, M. M. (2009). Self-esteem and perceived regard: How I see myself affects my relationship satisfaction. The Journal of Social Psychology, 149,143–158.
- Shackelford Todd. (2001). Self-esteem in marriage. Personality and individual differences. 30(2001) 371-390.
- Shaffer, D. R. (2000). Social and personality develop meant. Fourth edition, Wadsworth.
- Shaver, P. R., Schachner, D. A., & Mikulincer, M. (2005). Attachment style, excessive reassurance seeking, relationship processes, and depression. Personality and Social Psychology Bulletin, 31, 343-359.
- Siebel Jaclyn. (2004). The decision to divorce: a socio-psychological view of reasons other than attachment separation.Rochester Institute of Technology.
- Simpson, J. A. & Rboles , W. S.& Nelligan ,G. S. (1998). Attachment Theory and close relationships. New York: cuilford press.
-Starr, L. R., & Davila, J. (2008). Excessive reassurance seeking, depression, and interpersonal rejection: A meta-analytic review. Journal of Abnormal Psychology, 117, 762–775.
- Rothbard, J. C., & Shaver, P. R. (1994). Continuity of attachment across the life span. International Journal of Psychology and Behavioral Research; p. 93-110.
- Teri, R.(2002. Self-esteem and self-efficacy of college students with disabilities. College student journal June. Vol 18:34-42.
- Weiss, R. (1994) Attachment in adult life in adult in CM parkers.j. Stevenson – Hind.
- Weiss, Robert S. (1975). Marital Separation. Basic Books Inc., New York.
- West, M. & Sheldon – Keller, A.E. (1994). Patterns of relating. New York: Guilford press.
- Whiteway, M. (2001). Adult Attachment style and their relationship to marital satisfaction in couples in first marriages of seven (7) years or longer. Submitted in partial fulfillment of the Requirement of the degree of Doctor of philosophy. Seton Hall University. York: Basic Books.