صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق تنظیم هیجان شناختی 51 صفحه

مبانی نظری و پیشینه تحقیق تنظیم هیجان شناختی 51 صفحه (docx) 52 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 52 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

Contents TOC \o "1-3" \h \z \u 1-6- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها PAGEREF _Toc18406253 \h 2فصل دومادبیات و پیشینه پژوهش PAGEREF _Toc18406254 \h 42-1- مقدمه PAGEREF _Toc18406255 \h 42-2- مبانی نظری تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc18406256 \h 52-2-1-هیجان PAGEREF _Toc18406257 \h 52-2-2- تنظیم هیجان PAGEREF _Toc18406258 \h 72-2-2-1- راهبردهای تنظیم هیجان PAGEREF _Toc18406259 \h 102-2-2-2- ساختار عصبروانشناسی تنظیم هیجان PAGEREF _Toc18406260 \h 12جدول 2-1 مناطق آسیبدیده مغز و نقص در تنظیم هیجان (گروس، 2007) PAGEREF _Toc18406261 \h 142-2-2-3- تنظیم هیجان و سلامت PAGEREF _Toc18406262 \h 172-2-2-4- تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc18406263 \h 202-2-2-4-1- راهبردهای تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc18406264 \h 212-2-2-4-2- راهبردهای تنظیم هیجان شناختی و سلامتروان PAGEREF _Toc18406265 \h 252-5- پیشینه مطالعاتی PAGEREF _Toc18406266 \h 292-5-1- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی PAGEREF _Toc18406267 \h 292-5-2- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی هوش معنوی PAGEREF _Toc18406268 \h 332-5-3- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عمل به باورهای دینی PAGEREF _Toc18406269 \h 372-6- جمع بندی PAGEREF _Toc18406270 \h 41فهرست منابع PAGEREF _Toc18406271 \h 44 1-6- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها 1-6-1- تنظیم هیجان شناختی تعریف نظری: هيجانها از ديدي كاركردي تلاشهايي همگرا توسط فرد محسوب ميشوند، به منظور ابقاء، تغيير و يا خاتمه دادن به روابط ميان فرد و محيط تأثيرگذار (امینآبادی، دهقانی و خداپناهی،1390). و تنظيم هيجان توسط جرمن و همکاران (2006) این طور تعریف شده است: تنظیم هیجان راهبردهای مورد استفاده در کاهش، افزایش، سرکوب و ابقای هیجان است و به دو نوع رفتاری و شناختی تقسیم میگردد (گرنفسکی، کریج و اسپینهاون، 2002). تعریف عملیاتی: نمرهای است که فرد از پرسشنامه تنظيم هيجان شناختي که توسط ناديا گرنفسكي، ويويان كريج، و فيليپ اسپينهاون(2001) طراحي شد، کسب میکند. 1-6-2- هوش معنوی تعریف نظری: هوش معنوی هوشی است که از طریق آن عمیقترین معنیها، مفهومها، هدفها و بالاترین انگیزهها را به دست میآوریم. آن هوشی است که ما را کامل میسازد، آن روح هوش است، هوش عمیق فردی، هوشی که ما توسط آن سؤالهای مهم و اساسی در مورد مسائل وجودی را پاسخ میدهیم و به یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره میپردازیم. بیانگر مجموعهای از تواناییها، ظرفیتها و منابع معنوی میباشد که کاربرد آنها در زندگی روزانه میتواند موجب افزایش انطباقپذیری فرد شود. (زوهر و مارشال، 2000، سیسک و تورنس، 2001 ، ولمن، 2001، ناسل، 2004، کینگ، 2007). تعریف عملیاتی: عبارت است از نمرهای که فرد از «پرسشنامه 24 سؤالی هوش معنوی کینگ» به دست میآورد. 1-6-3- عمل به باورهای دینی تعریف نظری: به کار بردن دستورات دین در جنبههای سهگانه اعتقادات، عبادات، و اخلاقیات است (شاه نظری، 1385). منظور از اعتقادات، بخشی از شناخت و دانش دینی است که اعتقاد به آنها لازم است؛ مثل ایمان به وجود خدا، ایمان به یگانگی او، عدل، حکمت، رحمت و دیگر صفات الهی. منظور از عبادات، همان شعائر دینی مثل نماز، روزه، دعا، ذکر، تلاوت قرآن و... است. منظور از اخلاقیات نیز آن بخش از تعالیم اسلام است که صفات و رفتارهای پسندیده و ناپسند را مشخص میکند (داوودی، 1385). تعریف عملیاتی: منظور از باورهای دینی در این تحقیق، نمراتی است که از پرسشنامه عمل به باورهای دینی یا معبد به دست میآیند. این پرسشنامه توسط گلزاری (1379) تنظیم شده است. فصل دومادبیات و پیشینه پژوهش فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش 2-1- مقدمه در این فصل به بررسی ادبیات و پیشینه پژوهش تنظیم هیجان شناختی، خواهیم پرداخت. برای این منظور در ابتدا به بررسی هیجان، تنظیم هیجان و راهبردهایش و تنظیم هیجان شناختی میپردازیم 2-2- مبانی نظری تنظیم هیجان شناختی 2-2-1-هیجان هیجان بخش تفکیکناپذیر زندگی ماست. هیجان میتواند پاسخ به یک موقعیت و منبع انگیزش باشد. همچنین، هیجان میتواند در نفس خود، هدف باشد. هیجانها بسیار پیچیدهتر از آن هستند که ابتدا به چشم میخورند. هیجان دارای کنشوریهای متعدد از جمله کنشوری تکاملی، ارتباطی و اجتماعی میباشند. نتایج بررسیها نشان میدهد که هیجانها در هر لحظه، توجه، تصمیمگیری، حافظه، پاسخهای فیزیولوژیک و تعاملهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهند (حسنی، آزاد فلاح، رسولزاده طباطبایی و عشایری، 1387). هیجانها چند بعدی هستند، آنها را به صورت پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند، اجتماعی وجود دارند (ایزارد، 1993). در اینجا برخی از ابعاد هیجان را از کتاب جانمارشال ریو (2005) بررسی مینماییم: بعد شناختی: هیجانها تا اندازهای احساس ذهنی هستند، به این صورت که باعث میشوند به شیوه خاصی عصبانیت یا خوشحالی را احساس کنیم که به هیجان، تجربه ذهنی میدهد که معنی و اهمیت شخصی دارد. هیجان هم از نظر شدت و هم از نظر کیفیت، در سطح ذهنی یا پدیدار شناختی، احساس و تجربه میشود و جنبه احساسی در فرایندهای شناختی و ذهنی ریشه دارد. بعد فیزیولوژیک: آن بعد از هیجان که پاسخهای بسیجکننده انرژی را فعال مینماید و بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه میشود، آماده میسازد. این واکنشها سیستمهای خودمختار و هورمونی را شامل میشود که رفتار مقابلهای بدن را هنگام هیجان، آماده و تنظیم مینماید. وقتی هیجانزده میشویم، بدنمان برای عمل آماده میشود و این آمادگی عبارتند از: افزایش ضربان قلب، آزاد شدن اپی نفرین در جریان خون و آمادگی عضلانی و حالت هوشیار بدن میباشد. بعد هدفمند: حالت انگیزشی هیجان است، تا فرد اقدام لازم را برای واکنش مناسب در شرایط هیجانی، انجام دهد. برای مثال، خشم میل انگیزشی برای انجام دادن کاری مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بیعدالتی در ما ایجاد میکند که در غیر این صورت چنین نمیکردیم. بعد هدفمند توضیح میدهد که چرا افراد از هیجاناتشان بهرهمند میشوند. بعد بیانگر- اجتماعی: جنبه ارتباطی هیجان است. علائم قابل تشخیص چهرهای غیرکلامی و کلامی که دیگران را از کیفیت و شدت هیجان با خبر میسازیم، مثل حرکت ابروها و لحن صدا. تعریف کردن هیجان خیلی پیچیدهتر از تعریف «مجموع اجزای آن» است. هیجان نوعی ساختار روانشناختی است که این چهار بعد هیجان را در یک الگوی همزمان، هماهنگ میکند (مارشال ریو، 2005). 2-2-2- تنظیم هیجان هيجان نقش مهمي در جنبههاي مختلف زندگي نظير سازگاري با تغييرات زندگي و رويدادهاي تنيدگيزا ايفا ميكند. اصولاً، هيجان را میتوان واكنشهاي زيستشناختي به موقعيتهايي دانست كه آن را يك فرصت مهم يا چالش برانگيز ارزيابي ميكنيم و اين واكنشهاي زيستي با پاسخي كه به آن رويدادهاي محيطي ميدهيم، همراه مي شوند (گرنفسکی، ون-در-کومر، کریج، تیردز، لگرستی و انستین، 2002). هر چند هيجانها مبناي زيستي دارند، اما افراد قادرند بر شيوههايي كه اين هيجانها را ابراز ميكنند، اثر بگذارند. اين توانايي كه تنظیم هيجان ناميده ميشود، فرايندهاي دروني و بروني است كه مسئوليت كنترل، ارزيابي و تغيير واكنشهاي هیجانی فرد را در مسير تحقق يافتن اهداف بر عهده دارد و به طور معناداری بر کیفیت، زمانبدی و شدت تجربه تاثیر میگذارند (تامپسون، 1994) و به توانايي فهم هيجانات، تعديل تجربهي هيجاني و ابراز هيجانات اشاره دارد (فلدمن- بارت، گروس، كريستنسن، بنونوتو، 2001 ؛ گروس، 2001). بنابراين تنظیم هيجان، يك اصل اساسي در شروع، ارزيابي و سازماندهي رفتار سازگارانه و همچنين جلوگيري از هيجانهاي منفي و رفتارهاي ناسازگارانه محسوب ميشود (گرنفسکی و همکاران، 2002). اين سازه يك مفهوم پيچيده است كه طيف گستردهاي از فرايندهاي زيستي، اجتماعي، رفتاري و همچنين فرايندهاي شناختي هشيار و ناهشيار را در بر ميگيرد (گرنفسکی، کریج و اسپینهاون، 2001). به عبارت ديگر، واژه تنظیم هيجان مشتمل بر راهبردهايي است كه باعث كاهش، حفظ و يا افزايش يك هيجان ميشوند (جرمن، ون-در-لیندر، اسرمونت و زرمتن، 2006). و به فرايندهايي اشاره دارد كه بر هيجانهاي كنونی فرد و چگونگي تجربه و ابراز آنها اثر ميگذارد (گروس، 1998). افراد در رويارويی با شرايط تنيدگیزا، شيوهها و راهبردهای مختلفی را جهت مهار يا هدايت و تنظیم هيجان به کار میبرند. تنظیم هيجان به عنوان تلاشهايی تعريف میشود که از سوی افراد برای حفظ، مهار و افزايش تجربه و ابراز هيجان به کار برده میشود (رابرتون، دافن و باکس، 2011). طبق مدل گروس (2001)، تنظیم هیجان شامل همه راهبردهاي آگاهانه و غیرآگاهانه میشود که براي افزایش، حفظ و کاهش مؤلفههاي هیجانی، رفتاري و شناختی یک پاسخ هیجانی به کار برده میشود. و به توانایی فهم هیجانات، تعدیل تجربه و ابراز هیجانات اشاره دارد. تنظيم هيجان وجه ذاتي گرايشهاي پاسخ هيجاني است (آمستادتر، 2008). در واقع، تنظيم هيجان به اعمالي اطلاق ميشود كه به منظور تغيير يا تعديل يك حالت هيجاني به كار ميرود در متون روانشناختي، اين مفهوم اغلب به منظور توصيف فرآيند تعديل عاطفه منفي به كار رفته است. هر چند تنظيم هيجان ميتواند در برگيرنده فرايندهاي هشيار باشد، الزاماً نيازمند آگاهي و راهبردهاي آشكار نيست (گروس و مونوز، 1995). تنظيم هيجان در مديريت هيجانها نقش اساسي ايفا ميكند (سارني، مومه، و كمپوس، 1998). تنظيم هيجان شكل خاصي از خودنظمبخشي است (تيس و براتسلوسكي، 2000). به عنوان فرآيندهاي بيروني و دروني دخيل در بازبيني، ارزشيابي و تعديل ظهور، شدت و طول مدت واكنشهاي هيجاني تعريف شده است (تامپسون، 1994) كه در سطوح ناهشيار، نيمه هشيار و هشيار به كار گرفته ميشود (مي ير و سالووي،1995). تنظیم هيجان فرايند درونی و تبادلی است که فرد از طريق آن هيجانهای جاری خود را به صورت هشيار يا ناهشيار مديريت و مهار میکند و به اين وسيله حالت يا برانگيختگی خود را نظم میدهد. تنظیم هيجان مسؤل نظارت، ارزيابی و تعديل واکنش های فرد است و به فرد در دستيابی به اهدافش ياری میدهد (برکينگ و ديگران، 2008). از ديد تحولی، تنظیم هيجان پيشنيازی مهم برای بسياری از کنشوریهای روانی- اجتماعی فرد، مانند پردازش شناختی، رفتارهای کاوشگری، توانايی اجتماعی و حل مسئله محسوب می شود (دياموند و اسپين وال، 2003) از سوی ديگر، نارساکنشوری در تنظیم هيجان موجب میشود که پاسخهای هيجانی فرد با پاسخهای مورد انتظار و بهنجار هيجانها متفاوت شود و مشکلات مزمن روانشناختی را درپی داشته باشد. در واقع تنظیم هيجان به اعمالی اطلاق میشود که به منظور تغيير يا تعديل يک حالت هيجانی به کار می رود. تنظیم هيجان در مديريت هيجانها نقش اساسی ايفا (تايس و براتس لوسکی، 2000). بنابراين میتوان گفت، تنظیم هيجان عاملي كليدي و تعيينكننده در بهزيستي رواني و كاركرد اثربخش است (گرنفسکی و کریج، 2006) كه در سازگاري با رويدادهاي تنيدگيزاي زندگي نقش اساسي ايفا ميكند (گروس، 1999؛ تامپسون،1994؛ گرنفسکی و کریج، 2006) تا جايي كه بايد گفت بر كل كيفيت زندگي فرد اثر ميگذارد. 2-2-2-1- راهبردهای تنظیم هیجان گروس (2007) راهبردهای تنظیم هیجان را این گونه شرح میدهد: انتخاب موقعیت: اولین رویکرد پیشگام در تنظیم هیجان، انتخاب موقعیت میباشد. این نوع تنظیم هیجان شامل انجام فعالیتهایی است که انتظار ما از موقعیت را افزایش یا کاهش میدهد. انتخاب موقعیت به درک خصوصیات مشترک اجزاء موقعیتهای پویا و پاسخهای هیجانی مورد انتظار برای این خصوصیات نیاز دارد و این مستلزم ارزشگذاری رشدی برای به دست آوردن این فهم میباشد. نگاه به گذشته، شکاف عمیق بین تجربه و به خاطر آوردن ایجاد میکند. و نگاه به آینده، باعث میشود پاسخهای هیجانی اشتباه برآورد شوند. این تمایلات برای نگاه به گذشته و آینده باعث میشوند بیان مناست این موقعیتها برای اهداف انتخاب موقعیت، مشکل شود. اصلاح موقعیت: موقعیتهای استنباط هیجانی به طور بالقوه و به صورت قطعی، پاسخهای هیجانی را هدایت نمیکند. تلاش برای اصلاح مستقیم موقعیت، در فرد ادامه مییابد تا فشار هیجانی شکل نیرومندتری از تنظیم هیجان را تشکیل دهد. مثلا حضور و مداخله یک فرد خاص به عنوان حمایتکننده در اصلاح موقعیت میزان بازشناسی افراد را افزایش خواهد داد. گسترش توجه: انتخاب موقعیت و اصلاح موقعیت به فرد امکان شکلدهی موقعیت را میدهند. به هر حال، این شکلدهی تنظیم هیحانات را بدون تعییر واقعی محیط امکانپذیر مینماید. موقعیتها ابعاد زیادی دارند و گسترش توجه شامل این است که چگونه افراد توجهشان را به یک موقعیت معطوف میکنند تا بر هیجاناتشان تسلط یابند. از راهبردهای گسترش توجه به عنوان یک روش درونی انتخاب موقعیت میتوان به حواسپرتی(توجه را از روی یک بعد به ابعاد دیگر موقعیت منتقل میکند) و تمرکز(توجه را روی خصوصیات هیجانی موقعیت معطوف میکند) اشاره کرد. تغییر شناخت: برای تنظیم هیجان نیاز است که ادراکات با معنی دریافت شود تا افراد ظرفیتشان را برای مدیریت موقعیت، ارزیابی کنند. تغییر شناخت شامل ارزیابی موقعیت، تغییر هیجان، تغییر تفکر درمورد موقعیت و مدیریت ظرفیت بر اساس نیازها میباشد. تعدیل پاسخ: در مقایسه با فرایندهای دیگر تنظیم هیجان، تعدیل پاسخ آخرین مرحله فرایند تنظیم هیجان میباشد. تعدیل پاسخ، تأثیرگذاری بر پاسخدهی فیزیکی، تجربی یا رفتاری را در حد ممکن و به طور مستقیم شامل میشود. داروها، تمرین آرمیدگی، الکل و سیگار و حتی تغذیه نیز میتوانند برای تعدیل تجربه هیجانی استفاده شوند. 2-2-2-2- ساختار عصبروانشناسی تنظیم هیجان بدن انسان نسبت به استرسهای هیجانی با مجموعهای از عوامل پیچیده پاسخ میدهد. حسگرهای انسان، تحریک استرسی وارد آمده را برای پردازش و شناخت به مغز میآورد. اطلاعات حسگرها برای درک اولیه، به تالاموس مغز وارد شده و اطلاعات خروجی از دو مسیر مستقیم و غیر مستقیم، از تالاموس به ترتیب وارد آمیگدال و قشر حسی مغز میشوند. مسیر مستقیم مخصوص واکنش های سریع، اما با بار اطلاعاتی محدود است، ولی مسیر غیر مستقیم پس از تبدیل اطلاعات به اشکال قابل شناخت، با بار اطلاعاتی غنیتر و جزئیات بیشتر، سیگنالهایی به دیگر بخشها ارسال میکند. در واکنشهای هیجانی، اطلاعات از دو مسیر هیپوکامپ و قشر ارتباطی مغز وارد هستههای جانبی آمیگدال شده، سپس این بخش سیگنالهایی به هستههای قاعدهای و کمکی و مرکزی ارسال میکند. خروجی هسته مرکزی آمیگدال، لوکوس سرولئوس و نواحی از مغز میانی را فعال میکند. بخش های نام برده به و سیله اعصاب دستگاه خودکار، واکنشهای هیجانی مانند فرار و گریز، افزایش نرخ تنفس و ضربان قلب را کنترل میکند. قشر پیشپیشانی مجموعهای هدفمند از مکانیسمهای عصبی است که مجموعهای از مدارهای پاسخ را برای عمل فراهم میآورد. قشر پیشپیشانی به جای این که پاسخ را به وجود آورد؛ شیوه پاسخ را برای زمان مناسب و تحلیل تحریکهای پیچیده نگه میدارد. بدین ترتیب، با تعامل دو طرفه قشر پیشپیشانی و تالاموس و دریافت اطلاعات از قشر حسی مغز، فرد برای مواجهه با تحریکهای بعدی آماده میشود. تعامل دو طرفه قشر پیش پیشانی و آمیگدال، پاسخ هیجان را کنترل میکند. گروس (2007) تنظیم هیجان از دیدگاه عصبروانشناسی از سه منظر مورد مطالعه قرار داده است. الف) انگیزش برای کسب پاداش و دوری از درد : انگیزش برای کسب پاداش و دوری از درد مشابه دو راهبرد انتخاب موقعیت و اصلاح موقعیت میباشد. اشخاصی که هیجانهایشان را از طریق انتخاب یا خلق موقعیتی که افزاینده هیجانهای مثبت و کاهنده هیجانهای منفی است تنظیم میکنند در واقع از این نظام انگیزشی بهره میگیرند، وظایف این نظام در مغز به عهده قطعه گیجگاهی، بادامه، قطعه پیشانی و سینگولیت قدامی میباشد. ب) دستکاری اهمیت پاسخ: دستکاری اهمیت پاسخ و تظاهرات چهرهای هیجان هر دو شبیه به راهبرد تعدیل پاسخ عمل میکنند. دستکاری اهمیت پاسخهای هیجانی دلالت بر تعدیل یک پاسخ هیجانی تولید شده دارد. ج) تظاهرات چهرهای هیجان: تظاهر چهرهای دلالت بر نشان دادن هیجان بر روی چهره در غیاب تجربه پدیده هیجانآور دارد. قطعه پیشانی و گیجگاهی مغز وظایف دستکاری اهمیت پاسخها را بر عهده دارند و وظایف تظاهر چهرهای هیجان بر عهده نظام حرکتی و قطعه پیشانی میباشد. جدول 2-1 عوارض ناشی از آسیبدیدگی هرکدام از مناطق مغزی عهدهدار تنظیم هیجان را در هرکدام از سه حوزه ذکر شده نشان میدهد. جدول 2-1 مناطق آسیبدیده مغز و نقص در تنظیم هیجان (گروس، 2007) منطقه آسیب دیدهحوزه مورد مطالعهنقص تنظیم هیجانقطعه گیجگاهی، قشر پیشانی حدقهای، قشر پیش پیشانی پشتی حدقهایانگیزش کسب پاداش و دوری از دردفقدان آگاهی از پاداشهای اجتماعیقشر پیشانی حدقهایفیلتر معیوب اطلاعات هیجانیقشر پیشانی حدقهایناتوانی در افزایش هیجانهای مثبتیادگیری وارونه معیوبقشر پیشانی حدقهایقشر پیشانی حدقهایپاسخ معیوب به وحشتهای پیش بینیپذیرقطعه گیجگاهی، بادامه، قشر پیشانی حدقهایدستکاری اهمیت پاسخرفتارهای منحرف جنسیقطعه گیجگاهی، بادامه، هسته دمدار، قشر سینگولیت جلویی، قشر پیشانی حدقهایافزایش خشم، خشونت، حالات انفجاری پرخاشگری، خصومت،زود رنجی، هتک حرمت، بیثباتیقشر پیشانی حدقهای و قشر پیش پیشانیبالا رفتن اضطرابقشر پیشانی حدقهایمغرور شدنقشر پیشانی شکمی- میانیتکانشی عمل کردنقشر پیشانی حدقهای، قشر سینگولیت جلوییتغییر دادن تجارب ذهنی هیجانقطعه گیجگاهی، بادامه، هسته دمدار، قشر سینگولیت جلویی، قشر پیشانی حدقهای، قشر پیش پیشانی جانبیآرامش، منفعل بودن، فقدان احساس و عاطفهقطعه گیجگاهی، قشر پیشانی حدقهای، قشر پیش پیشانی پشتی جانبیکندی هیجانیقطعه گیجگاهی، بادامه، تالاموس، قشرسینگولیت جلویی، قشر پیشانی حدقهایفقدان/ تقلیل خشم یا ترسقشر پیشانی حدقهایگستاخینوار حرکتی قشری، ارتباط قشری مغزتظاهرات چهرهای هیجانلبخند بازتابی معیوبقشر پیشانی حدقهای، قشر پیش پیشانی جانبی، هسته دمدار، قطعه گیجگاهیگریه یا خنده نامتناسبنظام خارج هرمیحالات معیوب تظاهرات چهرهای همچنین مغز از بیشمار سلول عصبی تشکلیل شده است. اطلاعات به وسیله اعصاب آوران از اعضا به مغز آورده میشود و دستورات از طریق اعصاب وابران به قسمتهای مختلف بدن برده میشود. فعالیتهای عالی انسانی نظیر تصمیمگیری، یادگیری، حافظه، ابتکار، تجسم ذهنی و ... را مدنظر قرار میدهد.در بعضی فعالیتها، فرد با تمرکز بر یک حسگر، به بقیه حسگرها توجه نمیکند. در این حالت، سطح آستانه فرد بالا برده شده و پاسخ به بقیه حسگرها منوط به بالاتر رفتن آنها از سطح آستانه است. بخش پردازشگر توجه به تمام ورودیها، به یک یا چند ورودی توجه بیشتری میکند (برونزینو،2000). بنابر این، تغییر یک حالت مغزی به حالت دیگر، به ورودیهایی با وزن اختصاصی بالا نیازمند است. 2-2-2-3- تنظیم هیجان و سلامت از آنجايي كه تنظیم هيجان نقشي محوري در تحول بهنجار داشته و ضعف در آن، عاملي مهم در ايجاد اختلالهاي رواني به شمار میرود (سیچیتی و کوهن، 2006) تنظیم مشکلدار هیجان در الگوهاي مختلف آسیبشناسی روانی اختصاصی مانند اختلال شخصیت مرزي (لینچ، تروست، سالسمن و لینهان، 2007 ؛ لینهان، 1993)، اختلال افسردگی اساسی (روتنبرگ، گروس و گاتلیب، 2005 ؛ نولن- هوکسما و همکاران، 2008)، اختلال دو قطبیی (جانسون، 2005) اختلال اضطراب فراگیر (منین و فراچ، 2007)، اختلال اضطراب اجتماعی (کشدان و برین، 2008)، اختلالهاي خوردن (بیدلوسکی، کورکس، جیممت و همکاران، 2005؛ پولیوي و هرمن، 2002 ؛ کلین و بلامپید، 2004)، اختلالهاي مرتبط با الکل (شر و گرکین، 2007) و اختلالهاي مرتبط با مصرف مواد (تیس، براتسلاوسکی و بومیستر، 2001؛ فوکس، اکسلرد، پالیوال و همکاران 2007) مطرح میشود. علاوهبراین، نتایج مطالعات همهگیرشناختی نشان میدهد که در اختلالهاي مذکور میزان شیوع و بروز خودکشی بالا است (پاریس و زویک-فرانک، 2001؛ حسنی و میرآقایی، 1391). استفاده از راهبردهاي ناكارآمد تنظيم هيجاني، از عوامل خطرساز ايجاد اختلالات شخصيتي است (گروس، 2001). ميتوان گفت كه ويژگيهاي تكانشگري همچون عمل بدون تامل، عدم پشتكار، ماجراجويي، جستجوي حسهاي نو، يافتن راههاي ساده دستيابي به پاداش، ضعف در خودداري از پاسخدهي نامناسب و ناكارآمدي در سازماندهي امور در اختلال شخصيت مرزي ميتواند ناشي از رشد عاطفي نابسنده، دشواري در ساماندهي هيجان و تجربهي مكرر هيجانات منفي باشد. راهبردهاي نامناسب تنظيم هيجان، همچون فرونشاني و سركوب ميتواند عامل افزايش تكانشگري در اختلال شخصيت مرزي باشد زيرا آنها فاقد مهارتهاي اوليه براي مديريت آسيبپذيري هيجانيشان هستند افرادي كه صفات شخصيت مرزي دارند، ظرفيت كمتري براي تنظيم هيجانات خود به صورت مثبت و سازنده و توان كمتري براي فايق آمدن بر تجارب هيجاني منفي دارند. بنابراين، تنظيم هيجاني ميتواند پيشبينيكنندهي مستقل صفات مرزي باشد (علیلو، قاسمپور، عظیمی، اکبری و فهیمی، 1391). بررسی متون و مطالعات روانشناختی نشان میدهد كه تنظيم هيجان سازگارانه با عزتنفس و تعاملات اجتماعي مثبت، مرتبط است (تامپسون، 1991) و افزايش تجربههاي هيجاني مثبت باعث مواجهه مؤثر با موقعيتهاي استرسزا شده (گروس، 2001؛ 2002) و پاسخ مناسب به موقعيتهاي اجتماعي را افزايش ميدهد (توگيد و فردريكسون، 2002). پژوهشهاي ديگر نيز نشان داده است كه تنظيم هيجان، سازگاري مثبت را پيشبيني ميكند (يو، ماتسوموتوو ليراكس، 2006) و ارزيابي مجدد به عنوان يك راهبرد تنظيم هيجان با بهزيستي و سلامت رواني بالا، مرتبط است (گروس، 2002). بر اساس پژوهشهاي مختلف، تنظیم هیجان علاوه بر تأثیرات مثبت بر بهزیستی ذهنی، موجب بهبودي سلامت جسمانی میشود (جورجنسن، جانسون، کلودزج و اسکریر، 1995). در برخی پژوهشها نشان داده شده است که مشکل تنظیم هیجان منجر به مشکلات جسمانی میشود (گروس و جان، 2003). بازداري هیجانی به عنوان یک راهبرد منفی در تنظیم هیجان منجر به بیماري هاي قلبی- عروقی میشود و خطر ابتلا به سرطان را افزایش میدهد و تسریعکننده سرطان است (بالتر، ایگلاف، ویلهلم، اسمیت، اریکسون و گروس، 2003). و بازارزیابی شناختی هیجانات به عنوان یک راهبرد مثبت تنظیم هیجان کاهش فشار خون را به دنبال دارد (نیکلک و وینگرهات، 2009). 2-2-2-4- تنظیم هیجان شناختی اگرچه دیدگاههای اوليه زيست عصب شناختی هيجان پذيرفته بودند که هيجانهای مختلف به وسيله پيامهای اختصاصی سيستم عصبی يعنی دستگاه کناری توليد میشوند، اما دیدگاههای معاصر، هيجانها را به عنوان يک حوزه کنشوری واحد که به صورت آشکار از شناخت متمايز هستند، تعريف نمیکنند (تتامانتی و همکاران، 2012). پژوهشهای روانشناختی فزايندهای گزارش دادهاند که فرايندهای هيجانی با ديگر جنبههای شناخت تعامل دارند، به طوری که محرکهای هيجانی بر دامنه گستردهای از عملياتهای شناختی تأثيرگذار است و توانايی انسان در به کارگيری ساز و کارهای شناختی در نظمدهی پاسخهای هيجانی اثر میگذارد (گلستانه و سروقد، 1391). تنظیم هيجان میتواند در طيف گستردهای از فرايندهای زيستی، اجتماعی، رفتاری و نيز فرايندهای شناختی هشيار و ناهشيار به کار رود. افراد پس از تجربه رويدادهای منفی از روشهاي مختلفي جهت نظمجويي هيجاناتشان استفاده ميكنند، يكي از متداولترين اين روشها استفاده از راهبردهاي شناختي است که کانون تمرکز پژوهش حاضر میباشد. شناخت یا فرآیندهای شناختی به افراد کمک میکند که هیجانها و احساسات خود را تنظیم نموده و توسط شدت هیجانها مغلوب نشوند. اين راهبردهای شناختی نقش بسزايی در رابطه بين تجربه رويدادهای منفی زندگی و گزارش نشانههای افسردگی و اضطراب ايفا میکنند که ممکن است در زمينه پيشگيری و درمان اين بيماریها باارزش باشند (گارنفسکی، کريچ و اسپينهاون، 2001). مفهوم كلي تنظيم هيجان شناختي دلالت بر شيوه شناختي دستكاري ورود اطلاعات فراخواننده هيجان دلالت دارد (تامپسون، 1991؛ اوكسنر و گروس، 2005). تنظیم هیجان شناختی، فرايندهاي شناختي هستند كه افراد براي مديريت اطلاعات هيجانآور و برانگيزاننده به كار ميگيرند و بر جنبه شناختي مقابلهای تأكيد دارند. بنابراين، افكار و شناختها در توانايي مديريت، تنظیم و كنترل احساسها و هيجانها بعد از تجربه يك رويداد تنیدگیزا نقش بسيار مهمي دارند و نیز تفاوتهای فردي نیز در فعاليتهاي شناختي و محتواي افكار بر چگونگي تنظیم هيجانها مؤثر است (گرنفسکی، بون و کریج، 2003) و راهبردهاي تنظيم هیجان شناختي، به نحوه تفكر افراد پس از بروز يك تجربه يا واقعه اطلاق مي گردد. بر اين اساس نشان دهنده نحوه پردازش شناختی فرد در هنگام مواجهه با وقايع ناگوار و تنيدگیزاست (سامانی، سهرابی شگفتی، و منصوری، 1390). 2-2-2-4-1- راهبردهای تنظیم هیجان شناختی در تنظيم هيجان شناختی بیشتر از دو چهارچوب مهم بررسي میشوند كه عبارتند از: 1- راهبردهاي تنظيم هيجان كه قبل از وقوع حادثه يا در آغاز بروز آن فعال ميشوند.2- راهبردهاي تنظيم هيجان كه پس از بروز حادثه و يا بعد از شكلگيري هيجان فعال ميشوند. راهبردهاي تنظيم هيجان كه قبل از وقوع حادثه فعال ميشوند در كنترل هيجان منفي حوادث نقش مهمي دارند (گروس، 1998)، زيرا موجب تفسير واقعه به نحوي ميشوند كه پاسخهاي هيجاني منفي را كاهش ميدهد. پژوهش نشان میدهد تفاوتهاي افراد در استفاده از سبکهاي مختلف تنظيم هيجان شناختي موجب پيامدهاي عاطفي، شناختي و اجتماعي مختلفي میشود چنانکه استفاده از سبکهاي ارزيابي مجدد با هيجانهاي مثبت و عملكردهاي ميان فردي بهتر و بهزيستي بالا ارتباط دارد (گروس و جان،2003). راهبردهاي تنظيم هيجاني در تحول اجتماعي، شناختي و هيجاني، ريشه دارند و بدكاركردي درارزيابي مجدد ميتواند در ايجاد و تداوم اختلالهاي هيجاني و شخصيتي موثر باشد (گروس،2001). امینآبادی (1390، به نقل از گرنفسکی و همکاران، 2002) راهبردهای تنظیم هیجان شناختی را این گونه توصیف کرده است: سرزنش خود: خود را مسئول و مقصر دانستن در تجربيات تلخ. كسي كه در وقايع پيشآمده به سرزنش خود ميپردازد به اين معني است كه شخص به شدت گرفتار احساس گناه است. احساس گناه بالا ممكن است منجر به بيماريهاي رواني چون افسردگي شود گفته ميشود. سبكهاي اسنادي در سرزنش خود دخيل هستند و با افسردگي و ديگر بيماري هاي رواني نيز مرتبط مي باشند (گرنفسکی، کریج و اسپینهاون، 2002 )؛ سرزنش خود در سطح رفتاری با بازده مثبت در عملكرد همراه میشود (گرنفسکی، وندرکومر، کریج، تردز و لگراستف، 2002). سرزنش ديگران: نحوه تفكري مبتني بر اينكه ديگران مسئول و مقصر اتفاق بدي كه براي شما رخ داده هستند. مطالعات نشان دادهاند كه تمام نمونههايي كه تجارب منفي دارند شخص ديگري را در اين رويداد مقصر ميدانند و به سرزنش او ميپردازند، چنانچه گفته ميشود كه سرزنش و مقصر دانستند ديگران با بهزيستي هيجاني ضعيف همراه ميباشد و درسطح عملكردي با مشكلات رفتاري همراه میشود. سرزنش خود و ديگران سبكهاي اسنادي دروني، باثبات و كلي میباشند (گرنفسکی و همکاران، 2002). پذيرش: دلالت دارد بر پذيرش رويداد و تجربه تلخ و كنارهگيري از آنچه روي داده است. پذيرش يك راهبرد مقابلهاي است كه رابطه مثبت و تعديل كنندهاي با ميزاني از خوشبيني و عزتنفس و رابطه منفی (تعديل كننده) با ميزاني از اضطراب دارد. اگرچه خود فرآيند پذيرش، خوب است اما براي بسياري از وقايع، سطوح خيلي بالاي پذيرش میتواند نشانگر نوعي از كنارهگيري حسي شود و به احساس عدم توانايي در تأثيرگذاري بر وقايع منجر شود (گرنفسکی و همکاران، 2002). نشخوار ذهني: تفكر مداوم به احساسات و تفكرات همراه با اتفاق ناخوشايند بدون اقدام به اصلاح محيط بلاواسطة مؤثر. اثبات شده است كه شيوه مقابلهاي نشخوار ذهني با سطوح بالاي افسردگي همراه ميباشد و البته اين نحوة تفكر تا حدي هم به مقابله مؤثر با شرايط تنيدگيزا كمك ميكند (گرنفسکی و همکاران، 2002). توجه مثبت مجدد: فكر كردن درباره وقايع مثبت به جاي وقايع منفي، تحقيقات نشان دادهاند كه اين راهبرد به خودي خود تأثير مثبت روي سلامت رواني انسانها دارد؛ اما به كارگيري اين راهبرد در سطوح بالا ميتواند به عنوان ترك رابطه رواني محسوب گردد. گمان بر اين است كه اين راهبرد در كوتاه مدت ياريدهنده ولي در بلند مدت مانع از مقابله سازنده با رويداد منفي گردد (گرنفسکی و همکاران، 2002). توجه مجدد به برنامهريزي: تفکر درباره برنامههايي كه براي مداخله در اتفاقات طرحريزي ميشود، يا تفكر روي طرحي كه موقعيتها را تغيير ميدهد. اين راهبرد لزوماً یک راهبرد مقابلهای شناختی مثبت است. اين راهبرد مقابله شناختی متمرکز بر عمل است و رفتاری حقیقی به دنبال دارد. توجه مجدد به برنامه ريزي ميان مقابله مواجههاي (تلاش پرخاشگرانه براي مواجهه با موقعيت) و حلمسأله برنامهريزي شده تمايز قائل ميشود. حلمسأله برنامهريزي شده شامل دو مؤلفه مي باشد؛ الف) شناختی: رويكرد تحليلي به مسأله داشتن؛ ب) رفتاري: تلاش رفتاري براي تغيير موقعيت. اين راهبرد همچنين ميان دو حوزه از مقابله مسأله محور تمايز قائل مي شود: الف) حوزه رفتاري محور (مقابله فعال)؛ ب) حوزه شناختي محور(برنامهريزي). بنابراين اين راهبرد درهم آميزنده عناصر شناختي و رفتاري ميباشد، كاربرد برنامهريزي به عنوان يك راهبرد با خوشبيني و عزتنفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفي دارد (گرنفسکی و همکاران، 2002). بازارزيابي مثبت: معناي مثبت بخشيدن به وقايع و اتفاقات دوران رشد و فكر كردن به اينكه اين اتفاقات ميتوانند فرد را قويتر كنند و يا جستجوي جنبههاي مثبت يك اتفاق؛ اين راهبرد نيز با خوش بيني و عزت نفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفي دارد (گرنفسکی و همکاران، 2002). اتخاذ ديدگاه: اتخاذ اين ديدگاه يا نحوه تفكر كه وقتي يك سري از عوامل با هم همراه شوند و يا نقش يك سري عوامل ديگر اگر ضعيف شود اتفاقي خواهد افتاد. اين راهبرد با انواع گوناگوني از بيماریهاي رواني همبستگي نشان ميدهد (گرنفسکی و همکاران، 2002). فاجعه آميزپنداري: فكر كردن به اينكه اتفاق رخ داده چقدر وحشتناك بوده و اين اتفاق بدترين چيزي است كه در زندگي هر كسي رخ مي دهد. كاربرد زياد اين راهبرد به مشكلات هيجاني و بيماریهاي رواني منجر ميشود در كل اين راهبرد به نظر ميرسد كه با غير انطباقي بودن، پريشاني هيجاني و افسردگي مرتبط باشد (گرنفسکی و همکاران، 2002). 2-2-2-4-2- راهبردهای تنظیم هیجان شناختی و سلامتروان در رويكردهاي نوين، علت اختلالات هيجاني به نقص در كنترلهاي شناختي نسبت داده ميشود، به طوري كه ناتواني در كنترل هيجان منفي ناشي از وجود افكار و باورهاي منفي درباره نگراني و استفاده از شيوههاي ناكارآمد مقابلهاي است (ولز، 2004). پژوهشگران سرزنش خود و سرزنش ديگران را با منبع مهار دروني و بيروني مرتبط دانسته و توانستهاند افسردگي را پيشبيني كنند و گروهي استرسهاي ناشي از عدم توازن محيط و شناخت را پيشبينيكنندة ناتواني در تنظيم هيجان ميدانند كه اين عدم توانايي در تنظيم هيجان در شناخت و رفتار را باعث به وجود آمدن اضطراب و دور معيوب ناتواني در تنظيم هيجان ميشود استفاده از راهبردهاي شناختي نشخوار ذهنی، فاجعه آمیزپنداری و سرزنش خود نسبت به ديگر راهبردها، آسيبپذيري فرد براي اختلالهاي درونيسازي بيشتر ميكند در حالي كه استفاده از راهبردهايي مانند بازارزيابي مثبت آسيبپذيري كمتري به دنبال دارد (گرنفسکی، و کریج، 2006). همچنين، نتايج پژوهشها نشان دادهاند كه كودكان و نوجوانانی که به طور ويژه از راهبردهاي شناختي ناسازگارانه نظير سرزنش خود، نشخوار ذهنی و فاجعهآمیزپنداری استفاده ميكنند بروز رفتارهاي ناسازگار در آنها بیشتر است (گرنفسکی و همکاران، 2001). در همين راستا، نتايج مطالعات متعدد نيز نشان ميدهد كه راهبردهاي شناختي ناسازگار با اختلالهاي درونيسازي از قبيل افسردگي و اضطراب رابطه معنادار دارد (گرنفسکی، کوپمن، کریج، و کیت، 2009). افرادي كه در مواجه با رويدادهاي تنيدگيزا، از راهبردهاي سازگارانه (پذيرش، توجه مثبت مجدد، توجه مجدد به برنامه ريزي و بازارزيابي مثبت) استفاده ميكنند، افسردگي كمتري را گزارش ميكنند. در واقع رابطه منفي راهبردهاي ناسازگارانه با افسردگي به اين دليل است كه استفاده از اين راهبردها موجب ميشود كه فرد با نگاهي متفاوت به ارزيابي رويدادهاي منفي بپردازد، و به جنبههاي مثبت و فوايد احتمالي كه آن رويداد در درازمدت براي وي به دنبال دارد، توجه كند، در نتيجه ناراحتي و تنيدگي كمتري را تجربه كرده و راحتتر با آن رويداد كنار ميآيد. براي مثال، در تأييد رابطه منفي معنادار راهبرد پذيرش با نمرات افسردگي، اعتقاد بر اين است كه پذيرش به عنوان يك راهبرد مقابلهاي سازگارانه با خوشبيني و عزتنفس رابطه مثبت، و با اختلالهاي هيجاني رابطه منفي دارد (کارور، اسکییر، وینتراب، 1989). به عبارت ديگر، افراد زماني كه افكاري در رابطه با پذيرش اتفاقي كه برايشان رخ داده، دارند، سعي خواهند داشت با آن اتفاق كنار آمده و براي جبران آن اتفاق تنيدگيزا و بهتر شدن اوضاع زندگيشان تلاش كنند، چون آنها به بهتر شدن آينده اميد دارند. بر اساس يافتههاي يك مطالعه سركوب هيجان در هنگام رويارويي با يك رويداد استرسزا باعث پديد آمدن نشخوار فكري بعد از رويداد میشود (دیویسو کلارک، 1998). مطالعه بر روي مبتلايان به وسواس فكري-عملي نشان میدهد اين بيماران نسبت به افراد سالم از سبكهاي خود سرزنشي، فاجعه انگاري بالاتر و سبك ارزيابي مجدد مثبت كمتر استفاده میكنند (گرنفسکی، وندن و کریج و همکاران، 2002). در مطالعه دیگر سرزنش خود، نشخوار فكري، فاجعه انگاري از پيشبیني كنندههاي قوي هيجانهاي منفي گزارش شده است (مارتین و دالن، 2005). مطالعات اندرسون، میلر، ریگر و همکاران (1994)،گارنفسكي و كريج (2006)، سوليوان، بيشوپ و پيواك(1995) مشهدي، ميردورقي و حسني (1390) نشان میدهد راهبردهاي ناسازگارانه از قبيل سرزنش خود، نشخوار ذهنی، سرزنش ديگران و فاجعه آمیزپنداری با اضطراب رابطه مثبت معناداري دارند، در حاليكه راهبردهاي پذيرش، توجه مجدد به برنامهريزي، توجه مثبت مجدد و بازارزيابي مثبت، رابطه منفي و معنيداري با اضطراب داشتند. به عبارتي ميتوان گفت كه استفاده از راهبردهاي ناسازگارانه فرد را مستعد اضطراب كرده و در نتيجه به جاي واكنش مناسب به رويدادهاي تنيدگيزا، با آشفتگي و تشويش به آنها عكس العمل نشان ميدهد. در حاليكه راهبردهاي سازگارانه، اين پيامدها را به دنبال ندارد. نتايج پژوهشهاي مذكور بيانگر آن است كه استفاده بيشتر از راهبردهاي نشخوار ذهنی و فاجعهآمیزپنداری و استفاده كمتر از راهبردهاي پذيرش و توجه مثبت مجدد به كسب نمره بالا در افسردگي منجر ميشود. شايان ذكر است كه از بين راهبردهاي فوق الذكر، راهبرد فاجعهآمیزپنداری بيشترين قدرت پيشبينيكنندگي را براي نمرات افسردگي دارا بود. در مورد نقش پيشبينيكنندگي راهبرد دو نوع سرزنش چه معطوف به خود باشد چه ديگري، موانعي براي سازگاري با رويدادهاي منفي زندگي و بروز افسردگي محسوب مي شوند. نتايج پژوهش دیگر نشان داد كه بين سبکهاي تنظيم هيجان شناختي سازگار (تمركز مجدد مثبت، ارزيابي مجدد مثبت و تمركز دوباره بر برنامهريزي) و سلامت عمومي همبستگي مستقيم وجود و بين سبكهاي تنظيم هيجان شناختي ناسازگار (فاجعه انگاري، سرزنش ديگري و نشخوار فكری) و سلامت عمومي همبستگي معكوس وجود دارد (عبدی، باباپور و فتحی، 1389). زو و همكاران (2008) اذعان ميكنند كه تفاوتهاي فرهنگي در رابطهاي كه بين راهبردهاي مختلف تنظیم شناختي و اختلالهاي هيجاني وجود دارد، اثر گذار است. درباره تفاوتهاي فرهنگي بايد متذكر شد كه در فرهنگ شرقي خويشتن وابسته به ديگران ميباشد يعني فرد خويشتن را در ارتباط تنگاتنگ و وابستگي به ديگران معنا ميبخشد و هماهنگي با اطرافيان و گروه خود را ارزشمند ميداند، در نتيجه زماني كه فرد براي وقوع اتفاق بد ديگران را سرزنش ميكند، از لحاظ هيجاني بيشتر دچار آشفتگي شده و خلق افسرده پيدا ميكند. در حاليكه در فرهنگ غربي خويشتن ناوابسته به ديگران است و فرد خود را مستقل از ديگران ميداند. زماني كه فرد اتفاق بدي را تجربه ميكند، وقوع آن را ناشي از نقايص و كمبودهاي خود ميداند، خود را سرزنش ميكند و در اين حالت بيشتر دچار افسردگي ميشود. بنابراين بر اساس اين يافته و آنچه گفته شد، در فرهنگ غربي راهبرد سرزش خود با افسردگي رابطه بيشتري دارد در حاليكه در فرهنگ شرقي ملامت ديگران رابطه معناداري با افسردگي داشته و پيش بينيكننده آن ميباشد. 2-5- پیشینه مطالعاتی 2-5-1- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی نتايج پژوهشها نشان ميدهند كه تنظیم مؤثر هيجان داراي پيامدهاي مطلوبي بر بهداشت رواني، بهزيستي روانشناختي، سلامت جسماني و روابط بين فردي ميباشد. برعكس بيكفايتي در نظمجويي هيجان ناكارآمدي مكانيسمهاي مقابله با تجارب هيجاني، فراهم كننده زمينههاي مختلف آسيبشناسي رواني است؛ به طوري كه نشانههاي نارسايي تنظیم هيجان در بيش از نيمي از اختلال هاي محور I و در تمام اختلالهاي شخصيتي محور II، چهارمين مجموعه بازنگري شده راهنماي تشخيصي و آماري اختلالهاي رواني، اتفاق ميافتد (گروس، 1998 و 1999 و 2000) تنظيم هيجاني اثربخش و كارآمد براي سلامت رواني بسيار حياتي است و مشكل در تنظيم هيجان در ارتباط با دامنهاي از رفتارهاي مسألهساز و اختلالات رواني مثل سوء مصرف مواد، خودآزاري، افسردگي، اضطراب، اختلال شخصيت مرزي و اختلال استرس پس از سانحه ميباشد (روبرتون و همکاران، 2011). در مدل بینظمی هيجانی (منين، هيمبرگ، تارک و فرسکو، 2004) نگرانی به عنوان راهبرد مديريت هيجان در نظر گرفته میشود. بر اساس اين مدل نارسايی در تنظیم هيجان و به کارگيری راهبردهای سازش نايافته تنظیم هيجانی باعث افزايش شدت هيجانهای ايجاد شده توسط رويدادهای آسيبزا میشود، نگرانی به عنوان يک راهبرد مهار هيجان از طريق اجتناب و عدم تمرکز، از شدت هيجانهای ايجاد شده توسط وقايع يا رويدادهای آسيبزا میکاهد. طبق اين ديدگاه استفاده از نگرانی به عنوان يک راهبرد مديريت هيجان باعث توقف در به کار بردن حلمسئله فعال و پردازش مؤثر میشود. سالتر، رامر، منين و راکر (2006) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هيجان شناختی ناکارآمد با نگرانی مزمن رابطه وجود دارد. بدين صورت که افراد دچار نقص در تنظیم هيجان افرادی با اختلال اضطراب فراگير و نگرانی مزمن گزارش شدند. زلومکی و هان (2010) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هيجان کارآمد با نگرانی رابطه منفی معنادار و بين تنظیم هيجان ناکارآمد با نگرانی رابطه مثبت وجود دارد.گارنفسکی و ديگران (2007) در پژوهش خود راهبردهای سازش نايافته تنظیم هيجان را به عنوان معتبرترين پيشبينی کنندههای نگرانی و افسردگی معرفی کردند. در گرفتاریهاي زندگي نيز سبكهاي شناختي تنظيم هيجان از شرايط بوجود آمده متاثر میشود به طوري كه مطالعه در كشاورزان مالباخته حاكي از اين است كه سبكهاي تنظيم هيجان شناختي خود سرزنشي، ديگر سرزنشي، نشخوار فكري و برنامهريزي با ناراحتي روانشناختي رابطه مستقيمي دارد. همچنين سبكهاي تنظيم هيجان شناختي تمركز مجدد مثبت و ارزيابي مجدد مثبت با ناراحتي روانشناختي رابطه معكوس دارد (گرنفسکی، بن و کریج، 2005). مارتين و داهلين (2005) در مطالعهای که به بررسي رابطة بين مؤلفههاي هيجاني (استرس، افسردگي و اضطراب) و تنظيم هيجان شناختي در 362 دانشجوي دورة كارشناسي پرداختند، به اين نتيجه رسيدند كه بين استرس، اضطراب و افسردگي با راهبردهاي منفي تنظيم شناختي هيجان (نشخوار فكری، مقصر دانستن خود، مقصر دانستن ديگران) و راهبردهاي مثبت تنظيم شناختي هيجان (پذيرش، باز ارزيابي مثبت، توجه مثبت به خود) به ترتيب ارتباط مثبت و منفي معنادار وجود دارد. علاوه بر اين راهبردهاي منفي تنظيم هيجان شناختي به صورت مثبت و راهبردهاي مثبت تنظيم هيجان شناختي به صورت منفي قادر به پيشبيني استرس، افسردگي و اضطراب در دانشجويان بودند. به باور پژوهشگران افراد داراي اختلالات هيجاني گوناگون در برخورد با شرايط ناگوار، از راهبردهاي متفاوتي استفاده ميكنند. شواهد پژوهشي نشان ميدهند كه افسردگي نه تنها به وسيله تجربه هيجاني ناهنجار شناخته ميشود (مثلاً عاطفه مثبت پايين و عاطفه منفي بالا) بلكه همچنين به وسيله راهبردهاي ناكارآمد تنظيم شناختي هيجان نيز مشخص ميشود. در نمونههاي باليني استفاده بيشتر از نشخوار فكري در پاسخ به هيجانات منفي، شروع، طول مدت و عود دوره هاي افسردگي را پيشبيني ميكند. همچنين نقص در تنظيم شناختي هيجانات نقش مركزي را در افسردگي بازي ميكند (ماركوئین، 2011). منین، مگلوگين و فلنگان در پژوهشی دریافتند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگير و اضطراب اجتماعي، ناتواني عمدهاي در تنظيم شناختي هيجان دارند. به طوري كه درك هيجاني پايين، بهترين پيشبين براي شناسايي اختلال اضطراب اجتماعي و ناتواني در پذيرش هيجانات، بهترين پيشبين براي تشخيص اختلال اضطراب فراگير است. در پژوهش ديگري فيلو، بالي و سيس(2010) به بررسي نقش هيجانپذيري منفي و تنظيم هيجان در تشخيص افسردگي و اضطراب در نوجوانان 12 تا 17 ساله پرداختند و نشان دادند كه هيجانپذيري منفي و راهبردهاي تنظيم هيجاني منفي همچون سركوبي و اجتناب عمدهترين پيشبين براي تشخيص افسردگي و اضطراب در نوجوانان هستند. گارنفسکی و کريچ (2006)، مکگی، وولف و السون (2001)، نولن-هاکسما، مک برايد و لارسون (1997)، و سوليوان و همکاران (1995) نشان دادند استفاده از راهبردهای ناکارآمد تنظیم هيجان در بزرگسالان دچار اختلال روانی شايعتر است و نوع راهبردهای تنظیم هيجان شناختی با نشانه های افسردگی و اضطراب رابطه دارد. سالتر و همکاران (2006) در پژوهش خود نشان دادند بين تنظیم هیجان شناختی ناکارآمد با نگرانی مزمن رابطه وجود دارد. جورمن و گاتليب (2010) نشان دادند فرايندهای شناختی خاصی در افراد افسرده با استفاده از راهبردهای سازش نايافته در تنظیم هيجان مرتبط اند. افسردگی با دشواریهايی در مهار شناختی و به خصوص با دشواریهايی در بازداری پردازش محتوای منفی رابطه دارد. اين افراد هنگام پردازش محتوای منفی با فقدان بازداری مواجه میشوند. سامانی و صادقی (2010) در پژوهش خود نشان دادند راهبردهای ناکارآمد تنظیم هيجان با افسردگی و اضطراب همبستگی منفی معنادار و راهبردهای سازش نايافته با اين شاخصهای سلامت روانی همبستگی مثبت معنادار دارد. ريان و داهلن (2005) و گارنفسکی و ديگران (2007) نيز در مطالعات خود نشان دادند غالب افرادی که از افسردگی رنج میبرند از راهبردهای منفی نظمدهی هيجان مانند نشخوا فکری، فاجعهسازی و سرزنش خود در رويارويی با شرايط ناگوار استفاده میکنند. به طور خلاصه میتوان چنين نتيجهگيری کرد تنظیم هيجان شناختی عامل مهمی در سلامت روانی به شمار میآيد. 2-5-2- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی هوش معنوی نازل (2004) بيان ميكند تجارب معنوي از طريق ايجاد انعطافپذيري عاطفي، به سلامت رواني و بهزيستي فرد كمك ميكند. با وجود شبهات متعدد در اين خصوص، نتايج تحقيقات بيشماري نشان ميدهد كه بين دین و معنويت و سلامت، رابطه پيچيدهاي وجود دارد و بيان ميكنند كه مذهب و معنويت تأثير فوقالعادهاي بر سلامت رواني فرد دارد. در پژوهش آقابابایی، فراهانی و فاضلی مهرآبادي، (1390) رابطه مثبت معناداری بین بهزیستی فاعلی و هوش معنوی گزارش شد و از میان خرده مقیاسهاي هوش معنوي، معناسازی شخصی، قويترین همبستگی را با بهزیستی فاعلی دارد و بهترین پیشبینی کننده آن است، طلاب در خصوص تواناییهاي ذهنی مربوط به دینداري، به ویژه بسط حالت هشیاري، معناسازی شخصی و آگاهی متعالی نیز نمره بالاتري از دانشجویان کسب کردهاند. در گروهی از دانشجویان کانادایی نیز از میان مؤلفههاي هوش معنوي، معناسازی شخصی قويترین همبسته رضایت از زندگی آنها بوده است (کینگ، 2008). پژوهش ساندرا و هوگي (2003) نيز نشان داد كه معنويت با رضايت از زندگي در زنان آفريقايي آمريكايي كه سطح معنويت بالاتري داشتند همبستگي مثبت داشت و معنويت به عنوان متغييري بود كه در رضايت از زندگي زنان در ميانسالي عليرغم، درآمد و سطح تحصيلات، نقش داشت. پژوهش كيامرثي و ابوالقاسمي (2010)، نشان داد كه هوش معنوي با كيفيت زندگي در نمونهاي از بيماران كه مبتلا به سندرم روده تحريك پذير بودند رابطه مثبت و معنيداري دارد. ایمونز (2000) در پژوهش خود نشان داد كه افراد داراي جهتگيري معنوي هنگام مواجه با جراحت به درمان بهتر پاسخ میدهند و به شكل مناسبتري با آسيبديدگي كنار ميآيند. بريل هارت (2005) در بررسي رابطه معنويت و رضايت از زندگي افرادي كه دچار ضايعه نخاعي شوكي شده بودند نتيجه گرفت كه ارتباط مثبت و معنيداري بين رضايت از زندگي و فاكتورهاي معنوي روانشناختي ابزار كيفيت زندگي وجود دارد. كندا ، پارکر و پاتریکا (2006) ارتباط بين مذهب/ معنويت و كيفيت زندگي را با واسطه مقابله در بيماران مبتلا به سرطان بررسي كردند. نتايج نشان داد كه بين مذهب/ معنويت از طريق استفاده از مقابله موثر و بهزيستي عملكردي رابطه مثبت وجود دارد. کپینگ و زین (2009) پژوهشي بر روي 130 نفر از پرستاران بيمارستاني در چين كه داراي عقايد ماترياليستي بودند انجام داد در اين پژوهش رابطه بين بهزيستي معنوي اين پرستاران با كيفيت زندگيشان مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان داد %90 از پرستاران از دردهاي جسمي و رواني رنج ميبردند. پژوهشهاي مختلف نشان دادهاند كه بين هوش معنوي و عوامل روانشناختي رابطه وجود دارد. عابدي و سرخي (2009) در تحقيقي با موضوع رابطه بين هوش معنوي و صفات شخصيتي با استفاده از پرسشنامه 5 عاملي در جمعيت سنین 19-50 سال نشان دادند كه بين هوش معنوي رواننژندي رابطه منفي معنيدار وجود دارد. بين هوش معنوي و عاملهاي شخصيتي برونگرايي و با وجدان بودن رابطه معنيدار مثبت وجود دارد. مصلانژاد و خداپناهی (2012) طی پژوهشهایی دریافتند که معنا درمانی و معنویت میتواند علائم و نگرانیهای روان شناختی زنان نابارور را کاهش داده و در طول درمان های ناباروری، به زوج نابارور یاری برساند تا بتوانند مشکلات و دلمشغول های ناشی از ناامیدی به اثربخشی درمانی را کاهش دهند. سایر مطالعات در حوزه روانشناسی و بارداری نشان میدهند که یکی از منابع تابآوری در دوران بارداری، باورها و ارزشهای زنان ازجمله جهان بینی، معنویت، اخلاق و ارزشهای فرهنگی میباشد (دانکلاسچیتر، 2011). مطالعاتی که در زمینه رابطه هوش معنوی با ویژگیهای روانشناختی و پیامدهای جسمانی انجام شدهاند، نشان میدهند که بین هوش معنوی و عامل شخصیت برونگرایی و با وجدان بودن، ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد (عبدی و همکاران، 1389). مطالعه لیسن و واچهولتز (2011) نشان داد که معنویت، مقاومت افراد را در برابر درد افزایش میدهد. هوش معنوی با مؤلفههای روانشناختی بسیاری در ارتباط است که میتوان به برونگرایی، ثبات هیجانی و رفتاری و همچنین تاب آوری در برابر استرس اشاره کرد. گلاورکراف، مارینی و باک (2007) نیز دریافتند آن موردی که در باورهای دینی به افراد امکان میدهد تا به توانایی و بردباری روانی بهتری برای تحمل دردهای زندگی دست بیابند، جستجوی معنا در زندگی، مفهوم و درک پدیدههای زندگی، نیرو و قدرت روانشناختی و تمایل به مرتبههای متعالیتر در زندگی میباشد. مطالعه واکهولتز و پارگامنت (2005) نیز نشان داد زمانی که مردم به یک منبع معنیدار از مراقبت، آسایش و عشق متصل هستند، بیشتر میتوانند دردهای زندگی را تحمل کنند. آكليز كازرين (2009) رابطه بين مذهب/ معنويت و رضايت از زندگي را در 79 كشور انجام داد. نتايج به دست آمده نشان داد ابعاد مذهبي با سرمايههاي اجتماعي مرتبط هستند و هر چه رضايت از زندگي بيشتر باشد سرمايههاي اجتماعي بيشتر است و افراد مذهبي در كشورهاي مذهبي شادتر هستند. به عبارت ديگر مذهب و معنويت به خوديخود باعث شاد شدن افراد نميشود بلكه موقعيت اجتماعي آنها باعث شادي آنها ميشود. فابريكا، هندل و فنزل (2000)، در پژوهش خود دريافتند كه معنويت بر رضايتمندي كلي زندگي تاثير ميگذارد و معنويت شخصي بهطور موثقي، رضايتمندي بيشتر از زندگي را پيشبيني میكند و همچنين به عنوان يك مكانيسم سازگاري ارزيابي ميشود كه به افراد كمك ميكند نسبت به كساني كه سطح پايينتري از معنويت را دارا هستند، بهتر و آسانتر عوامل تنش زا را كنترل كنند. 2-5-3- پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی عمل به باورهای دینی در پژوهش آرين (1380) كه جامعة آماري آن ايرانيان مقيم كانادا بودند، همبستگي ميان دينداري و مؤلفههاي سلامت رواني (رضايتمندي، خشنودي، عدم افسردگی) را مورد تحقيق قرار داده است. در اين مطالعه كه 201 نفر از افراد جامعه مذكور به پرسشنامهها پاسخ كامل دادند، همبستگي مثبت و معناداري بين رضايتمندي و خشنودي با دينداري به دست آمده است. ميان دينداري و افسردگي نيز همبستگي منفي معنادار مشاهده شد. مطالعه دیگر که روی دانشجویان رشته پزشکی انجام شد نشان میدهد که باورهای دینی به عنوان یک عامل پیشگیری کننده در برابر بیماریهای روانی مطرح میباشد و افرادی که دارای اعتقادات مذهبی قویتری هستند، شیوع افسردگی و اضطراب به طور معنیداری پایینتر است (واثق و محمدی، 2007). باورهای دین تمایل افراد برای انجام رفتارهای پرخطر و تهاجمی کاهش و نقش مهمی در تصمیمگیریهای افراد در شرایط مختلف دارد. همچنین قدرت غلبه بر پیشامدهای هیجانی و عاطفی و روانی افراد را بالا میبرد (فرانزینی، ریبل و ونگفیلد 2005). در يك مطالعه مالتبي (1998) با بررسي جهتگيريهاي ديني و رابطه آن با خوشبختي رواني دريافتند كه دينداري فردي و جهتگيري دروني نسبت به دين همبستگي مثبتي با خوشبختي رواني و عزت نفس دارد. در اين مطالعه همچنين مشخص شد كه تكرار اعمال ديني به صورت فردي مانند دعا كردن و نماز، بيش از جهتگيري كلي نسبت به دين در خوشبختي رواني نقش دارد و الگوي مقابله ديني درك رابطه بين دين و خوشبختي رواني را كامل مي سازد. ميلر در سال ١٩٩٧ (به نقل از بائومل ، ٢٠٠٠) تحقيقي برروي ٨١ مادر و ١٥١ كودك متعلق به آنها در يك بازه زماني١٠ ساله انجام داد. نتايج كار او نشان داد كه مادران مذهبيتر ٨١ درصد كمتر از مادران ديگر دچار افسردگي شدند. دختران مادران مذهبي ٦٠ درصد كمتر از دختران مادران غيرمذهبي و فرزندان پسر مادران مذهبي ٨٤ درصد كمتر از فرزندان پسر مادران غيرمذهبي دچار افسردگي شده بودند. کوئنيگ (۲۰۰۴) بيان ميكند كه تا قبل از سال ٢٠٠٠ بيش از ٧٠٠ تحقيق كمي در حيطة رابطه بين معنويت و دین با سلامتروان صورت گرفته است كه نزديك به ٥٠٠ مورد از آنها وجود رابطه بين دينداري با سلامتروان و حمايت اجتماعي را تأييد كردهاند. نكته قابل توجه ديگر اين است كه تنها در فاصله سالهاي ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٢ بيش از ١١٠٠ پژوهش و بازنگري در اين حيطه منتشر شده است. اين مساله نشاندهندة افزايش علاقه محققان به بررسي در حيطه مورد نظر است. وي با تحليل پژوهشهاي موجود در اين زمينه به نتايج زير نايل گرديد: از ١١٤ تحقيق كمي انجام شده كه به بررسي رابطه بين دينداري با هيجانات مثبت و روابط اجتماعي مناسب پرداخته بودند، ٩١ مورد وجود رابطة معنادار و مثبت بين آنها را تأييد كردند .از ١٦ تحقيق انجام شده در مورد رابطة بين دينداري با هدف و معنا در زندگي، ١٥ مورد گزارش كردند كه بين اين دو مقوله رابطه وجود دارد. ٣٥ تحقيق از ٣٨ تحقيق نشان دادند كه بين دينداري با ثبات و رضايت از زندگي زناشويي رابطة مثبت وجود دارد. ١9 تحقيق از ٢٠ تحقيق انجام شده حاكي از وجود رابطه مثبت بين دينداري با حمايت اجتماعي بودند. در مورد رابطة بين دينداري و افسردگي ٩٣ تحقيق انجام شده بود كه ٦٠ مورد از آنها نشان دادند بين دينداري و نشانههاي افسردگي رابطة معكوسي وجود دارد. ٦٨ پژوهش در زمينة گرايش به خودكشي، اقدام به خودكشي و موفقيتآميز بودن خودكشي و ارتباط آنها با خودكشي صورت گرفته بود كه ٥٧ مورد از آنها گزارش دادند افراد با گرايشهاي مذهبي قويتر، نگرشهاي منفي و اقدام به خودكشي کمتری داشتهاند .٣5 پژوهش از ٦٩ پژوهش نشان دادند نشانههاي اضطراب با مذهب رابطه منفي دارند. در ٩٨ تحقيق از ١٢٠ تحقيق گزارش شده بود كه بين مذهب با الكليسم و سوء مصرف مواد رابطه منفي وجود دارد. کامر (2005) به پژوهشهايي استناد كرده و بيان ميكند افراد مذهبي در مقايسه با افراد غيرمذهبي و كساني كه خداوند را سرد و بيتوجه به خود ميپندارند، كمتر احساس تنهايي كرده و كمتر به بدبيني، افسردگي و اضطراب دچار ميشوند. آنها در برابر استرسهای عمدة زندگي از بيماري گرفته تا جنگ، بهتر مقابله ميكنند و كمتر اقدام به خودكشي ميكنند. آرنيا-كيتبونكا (2009) پژوهشي در زمينه ميزان رضايت از زندگي در زنان مذهبي تايوان انجام داده است. نتايج نشان داد رابطه مثبت و معناداري بين مذهب زنان تايواني با رضايت از زندگيشان وجود دارد. در بعد اجتماعي زماني كه زنان مذهبي در فعاليت هاي گروهي از قبيل «سفرهاي گروهي» و یا «شامهاي دسته جمعي» شركت داشتند بيشتر لذت ميبردند. همچنين نتايج نشان داد زنان مذهبي تايواني كه از نظر سني در رده بالاتري بودند ترجيح میدادند بيشتر در فعاليت هاي مذهبي گروهي شركت كنند تا فعاليتهاي انفرادي مذهبي مثل دعا خواندن، مراقبه و... . نتايج تحقيق بهرامي (1381) نشان داده است كه بين جهت گيري مذهبي و عزت نفس همبستگي مثبت بالايي وجود دارد. همچنين نمرات جهتگيري مذهبي و دو جنبه حالت و رگة اضطراب داراي رابطة معكوس بودند. او بيان ميدارد كه مذهب قادر است نقش دروني در تأمين سلامت روانی افراد ايفا نمايد. از طرفي، چارچوبهاي مرجع مذهبي، مكانيزمهاي مقابلهاي، عزت نفس و اضطراب را كنترل مينمايد . ميرزماني و محمدي(1380) نيز ارزشهاي مذهبي تعدادي از بيماران رواني را مورد بررسي قراردادهاند. آنها در اين مطالعه از آزمون ارزشهاي مذهبي آلپورت براي سنجش ارزشهاي مذهبي و براي سنجش علايم رواني كهSCL90 استفاده كردند. نتايج تحقيق آنها نشان داد ارزش مذهبي در بيماران رواني به شكل معناداري كمتر از افراد گروه كنترل است. از ديگر يافتههاي تحقيق مذكور اين بود كه بين شدت اضطراب و افسردگي و ارزشهاي مذهبي همبستگي منفي و اين معناداري مشاهده شد. نتايج اين تحقيق با مطالعة خداياريفرد (1380) هماهنگ است. نتیجه این تحقيق نيز حاكي از وجود رابطهای مثبت و معنادار بين دینداری و سلامت جسماني و رواني است. از طرفي آنها دريافتند كه مذهب ميتواند در مقابله با عوامل فشارزا كمك شاياني به فرد بنمايد . در تحقيقات زير كه در مورد رابطه بين نگرش ديني، مهارتهاي مقابلهاي و سلامتروان ميباشد، عمدتاً حاكي از رابطه مثبت معنيدار بين نگرش ديني و مهارتهاي مقابلهاي مؤثر و سلامت رواني است و هرچه افراد از اعتقادات ديني بالاتري برخوردار باشند پاسخهاي مقابلهاي مسألهمدار را مورد استفاده قرار داده و استفاده از سبكهاي مقابلهاي اجتنابي با اعتقادات ديني رابطه معكوس دارد (صولتي و همكاران، 1380 ؛ قهرماني و همكاران، 1380 ؛ نجفي و همكاران، 1380 ؛ آرين، 1380؛ به نقل از منظریتوکلی و عراقیپور،1390). در چند فرضيه دين به عنوان سپري در برابر اثرات نامطلوب حوادث منفي شرايط دشوار عمل ميكند تأييد گرديد و مشخص شد كه نگرش ديني با رفتارهاي مخرب و سبكهاي مقابلهاي منفي رابطه معنیدار معكوس و با سبكها مقابلهاي كارآمد رابطه معنيدار مثبت دارد. همچنين افراد در مقابله با مشكلات شديد فردي به دعا و عبادت روي ميآوردند و رضايت خاص از نتايج و راهبردهاي مقابله ديني اظهار داشتند (اليسون وتايلور، 1998 ؛ براون و گری، 1983؛ هارد ، 1996؛ ميكنتاش، 1993؛ به نقل از منظریتوکلی و عراقیپور، 1390). 2-6- جمع بندی در این فصل به بررسی مبانی نظری مربوط به متغیرهای پژوهش یعنی تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی پرداخته شد. در قسمت تنظیم هیجان شناختی، ابتدا به تعریف هیجان با توجه به ابعاد آن پرداختیم. سپس ضرورت و تعریف تنظیم هیجان مورد بررسی قرار گرفت، که به طور کلی شامل همه راهبردهاي آگاهانه و غیرآگاهانه میشود که براي افزایش، حفظ،کاهش و تغيير يا تعديل مؤلفههاي هیجانی، رفتاري و شناختی یک پاسخ هیجانی به کار برده میشود. راهبردهای تنظیم هیجان که ارائه گردید عبارتند از: انتخاب موقعیت، اصلاح موقعیت، گسترش توجه، تغییر شناخت و تعدیل پاسخ. گروس (2007) تنظیم هیجان را از دیدگاه عصب روانشناسی از سه منظر مورد مطالعه قرار داده است: انگیزش برای کسب پاداش و دوری از درد، دستکاری اهمیت پاسخ و تظاهرات چهرهای هیجان. در ادامه تنظیم هیجان شناختی، شيوه شناختي دستكاري ورود اطلاعات فراخواننده هيجان که اطلاعات برانگیزانندهی هیجان را مدیریت میکند، توضیح داده شد. راهبردهای تنظیم هیجان شناختی شامل: سرزنش ديگران، پذيرش، نشخوار ذهني، توجه مثبت مجدد، توجه مجدد به برنامه ريزي، بازارزيابي مثبت، اتخاذ ديدگاه و فاجعه آميزپنداري توضیح داده شدهاند و سپس به اهمیت راهبردهای تنظیم هیجان شناختی و سلامت روان پرداخته شد. مبانی نظری هوش معنوی با تعریف هوش و عناصری که مورد توافق غالب پژوهشگران است آغاز میشود که شامل: توانایی پرداختن به امور انتزاعی، توانایی حل کردن مسائل، توانایی یادگیري میباشد. سپس به ضرورت و تعریف معنویت پرداخته شد به طور مثال شهیدی(1391) معنویت را به عنوان تلاش دائم بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگی تعریف نموده است. پس از آن به بررسی دیدگاههاي مختلف در زمینه معنویت پرداختیم. در ادامه مذهب و معنویت را متفاوت دانسته شد و هوش معنوی را به عنوان ترکیب دو مفهوم معنویت و هوش در مفهوم جدید هوش معنوي توضیح داده شد که گاردنر (1999) ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشید، ایمونز (2000) تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش مطرح کند و بیان میدارد که پایههای زیست شناختی هوش معنوي را در سه سطح زیست شناسی تکاملی، ژنتیک رفتاري، و دستگاه هاي عصبی میتوان بررسی کرد. سپس در تمایز معنویت و هوش معنوی، هوش معنوی را کاربرد انطباقي اطلاعات معنوی با هدف تسهيل حل مسائل روزمره و دستيابي به هدف بیان شد. در ادامه تعاریف و مؤلفههای هوش معنوی از نظر برخی صاحبنظران تشریح شد و به مقایسه و اتباط هوش معنوی با هوشهای دیگر و جایگاه عصبی- زیستی هوش معنوی پرداخته شد. پس از آن هوش معنوی و خصیصههای روانشناختی آن که از آن جمله خودآگاهی، سلامتی، حل مسئله و اخلاق میباشد، توضیح داده شد. در نهایت مؤلفههای هوش معنوی در دین اسلام و راهكارهاي رشد و تقويت هوش معنوي از منظر آموزههاي دين اسلام مورد بررسی قرار گرفت. در قسمت مبانی نظری عمل به باورهای دینی، در ابتدا به اهمیت و تعاریفی از دین پرداختیم، به عنوان مثال دين مكتبي است كه از يكسري عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات تشكيل شده و هدف آن راهنمايي انسان براي نيل به سعادت است (جوادي آملي، 1382) . در بررسی دین و روانشناسی، به كُنشهاي دين در حيطه روانشناختي پرداخته شد. در زمینه روانشناسی دین، مطالعات در این زمینه، در طول سال ها با فراز و نشیبهایی مواجه بوده است. در ادامه عمل به باورهای دینی، به کار بردن دستورات دین در جنبههاي سهگانه اعتقادات، عبادات، و اخلاقیات تعریف شد و اثرات باورهای دینی مورد تبیین قرار گرفت. کوئینگ (2004) ١٠ دليل براي تبيين رابطة بين دین و سلامت روان ارايه نمود و پارگامنت (1997) بیان کرد که باورهای دینی از سه طريق ميتواند در مقابله با فشارهاي گوناگون رواني و محيطي و در تنظیم هیجان شناختی مؤثر باشد. پیشینه مطالعاتی که شامل پژوهشهایی در زمینه پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی است، بیان گردید. فهرست منابع منابع فارسی احسانی، محمد. (1388). تربیت دینی در خانواده. قم: معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. احمدي، خدابخش؛ فتحیآشتیانی، علی و عربنیا، علیرضا. (1385). بررسي رابطه بين تقيدات مذهبي و سازگاري زناشويی. فصلنامه خانواده پژوهي، سال 2، شماره 5، 55-67. آذربايجاني، مسعود و موسوي اصل، سيدمهدي. (1385). درآمدی بر روانشناسی دین. قم: پژوهشكدة حوزه و دانشگاه. آذربایجانی، مسعود. (1387). تهیه و ساخت آزمون جهتگیري مذهبی با تکیه بر اسلام. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. آرين، خديجه. (1380). رابطة دينداري و رواندرستی. اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، تهران. اژهای، جواد. (1381). نیازها در قرآن. مجله روانشناسی، سال ششم، 24 (4)، 307-323. اژهای، جواد؛ مظاهری، محمدعلی و نشاطدوست، حمیدطاهر. (1382). چگونه بنویسیم؟ (روش نگارش مقالات پژوهشی/ شیوه نگارش فارسی). تهران: سمپاد. اسماعيلي بهبهاني، منيژه. (1380). بررسي رابطه دينداري و سعادتمندي دانشجويان دانشگاههاي دولتي تهران. پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبائي. اصفهانی، راغب. (1392). مهجم المفردات الفاظ القرآن. تهران: مکتبۀ الرضویۀ. افروز، غلامعلی؛ هومن، حیدرعلی و محمودی، نسرین. (1388). بررسی عملی بودن، اعتبار، روایی و نرمیابی پرسشنامه هوش معنوی در دانشجویان. پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی. آقابابایی، ناصر؛ فراهانی، حجت اله و فاضلی مهرآبادي، علیرضا. (1390). هوش معنوي و بهزیستی فاعلی. روانشناسی دین، سال 4، شماره 3، 83-96. امینآبادی، زهرا؛ دهقانی، محسن و خداپناهی، محمدکریم. (1390). بررسی ساختار عاملی واعتباریابی پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی، مجله علوم رفتاری. دوره 5، شماره 4، 365-371. انیسی، جعفر؛ احمدی، خدابخش؛ مرزآبادی، اسفندیار آزاد؛ احمدیزاده، محمدجواد؛ ملکی، مهدی؛ ابراهیمی، فائزه و کشاورز افشار، حسین. (1392). ارتباط هوش معنوی با میزان التزام عملی به اعتقادات دینی درکارکنان. مجله علوم رفتاری، دوره 7، شماره 2. بديع، على؛ سوارى، الهام؛ باقرى دشت بزرگ، نجمه؛ لطيفى زادگان، وحيده. (1389). ساخت و اعتباريابى پرسشنامه هوش معنوی. اولين همايش ملى روانشناسى دانشگاه پيام نور، تبريز. برجعلی، زهرا. (1389). بررسی رابطه هوش معنوی با جهتگیری مذهبی و هویت شخصی در دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته روانشناسی عمومی، دانشکده روانشناسی، دانشگاه الزهراء تهران. بهرامی احسان .(1381). رابطه بين جهت گيري مذهبي، اضطراب و حرمت خود. روانشناسي ، ج ٦ ، شماره 4، شماره 24، ص 45-53. پورافکاری، نصرتاله. (1375). نشانهشناسی بیماریهای روانی. چاپ ششم، تهران: انشارات آزاده. جانمارشال، ریو. (2005). انگیزش و هیجان، ترجمه یحیی سید محمدی (1386). ویراست چهارم، تهران: نشر ویرایش. جوادي آملي، عبدالله. (1382). تفسير قرآن كريم. جلد 6، مركز نشر اسراء. جيمز، ويليام. (1372). دين و روان. ترجمه مهدي قائمی. تهران: انتشارات آموزش و پرورش انقلاب اسلامي. چراغی، مونا و مولودی، حسین. (1385). رابطة بين ابعاد مختلف دينداری و سلامت عمومی در دانشجويان دانشگاه اصفهان. مجلة پژوهشهای تربيتی و روانشناختی، سال 2، شماره ۲ ، شمارة پياپي ۶، 1-22. حسنی، جعفر و میرآقایی، محمدعلی. (1391). رابطه راهبردهاي تنظیم شناختی هیجان با ایدهپردازي خودکشی. روانشناسی معاصر، 7 (1)، 61-72. حسنی، جعفر؛ آزاد فلاح، پرویز؛ رسولزاده طباطبایی، سیدکاظم و عشایری، حسن. (1387). بررسي راهبردهاي تنظيم شناختي هيجان بر اساس ابعاد روان نژندي گرايي و برو نگرايي. تازه هاي علوم شناختي، سال 10 ، شمارة4 ، 1-13. حسینچاری، مسعود و ذاکری، حمیدرضا. (1389). تاثیر زمینههای تحصیلی دانشگاهی، علوم دینی و هنری بر هوش معنوی؛ کوششی در راستای رواسازی و پایاییسنجی مقیاس هوش معنوی. فصلنامه اندازهگیری تربیتی. حیدری، ناصر. (1390). رابطه سبکهای ابراز هیجان و تابآوری در برابر مصرف مواد مخدر در دانش آموزان پسر دبیرستانی. پایاننامه ارشد مشاوره دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. خداپناهی، م ك؛ و خوانين زاده نيروي، م. (1379). بررسي ساخت شخصيت در جهت گيري مذهبي دانشجويان. مجله روانشناسي. خداياري فرد، محمد و همكاران. (1378). گزارش نهايي طرح پژوهش تهيه مقياس اندازه گيري اعتقادات و نگرش مذهبي دانشجويان. تهران: دانشگاه صنعتي شريف. خدایاریفر، محمد. (1380). گستره پژوهشهاي روان شناختي در حوز ۀ دين. انديشه و رفتار، جلد6، شماره 4، نسخه 24، 45-53. خوانینزاده، مرجان؛ اژهای، جواد و مظاهری، محمدعلی. (1384). مقایسه سبک دلبستگی دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی. مجله رونشناسی، سال9، شماره 3، 227-247. داوودی، محمد. (1385). نقش معلم در تربیت دینی. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه. دلاور، علی. (1387). احتمالات و آمار کاربردی در روانشناسی و علوم تربیتی. چاپ سوم تهران انتشارات رشد. رایگان شلمانی، رویا؛ خداكرمي، ناهید؛ حسنزاده خوانساری، سیدمهدی و اکبرزاده باغبان، علیرضا. (1391). ارزیابی سلامتروان مادران با بارداری پرخطر و کم خطر. مجله علمي سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران، دوره30 ، شماره 4. رجایی ، علیرضا ؛ بیاضی، محمدحسین و حبیبی پور، حمید. (1387). پرسشنامه باورهاي اساسی دینی. تربت جام: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربت جام. رجایی، علیرضا. (1389). هوش معنوي دیدگاهها و چالشها. پژوهشنامه تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تربتجام، شماره 22، 22-44. رفيعي، بهاره؛ اكبرزاده، مرضيه؛ اسدي، نسرين و زارع، نجف. (1392). مقايسه تأثير آموزش دلبستگي و آرام سازي بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگي و افسردگي پس از زايمان در زنان نخست باردار. مجله دانشكده پرستاري و مامايي دانشگاه علوم پزشكي تهران (حيات)، دوره 19 ، شماره 1. روحانی، عباس و معنویپور، داوود. (1387). رابطة عمل به باورهاي ديني با شادكامي و رضايت زناشويي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مباركه. فصلنامه دانش و پژوهش در روانشناسي، شمارة 35و 36، 189-206. زاهد بابلان، عادل و معینیکیا، مهدی. (1389). بررسی هوش معنوی و هویت دینی در بین دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی. گزارش پژوهشی، دانشگاه محقق اردبیلی. ساغرواني، سيما. (1388). هوش معنوي. تهران: انتشارات آهنگ قلم. سامانی، سیامک؛ سهرابی شگفتی، نادره و منصوری، سپیده السادات. (1390). نقش واسطهگری تنظیم شناختی هیجان برای سبک والدگری و مشکلات هیجانی. روشها و مدلهای روانشناختی، سال 1، شماره 3. سراجزاده، سید حسین. (1384). بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهشهای اجتماعی، چالشهای دین و مدرنیته، مباحثی جامعه شناختی در دینداری و سکولار شدن. چاپ دوم، تهران: انتشارات طرح نو. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس و حجازی، الهه. (1385). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. چاپ سیزدهم، تهران: آگاه. سهرابي، فرامرز. (1387). مباني هوش معنوي. فصلنامه سلامت روان، سال 1، شماره 1، 14-18. شاهنظری،مهدی. (1385). رابطه بین ویژگیهای شخصیتی (روانرنجور خویی، برونگرایی، گشودگی به تجربه، توافق گرایی، وجدان گرایی) با عمل به باورهای دینی در دانشجویان مقطع کارشناسی در دانشگاههای دولتی تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه علامه. شلمزاري، عبدالله و معتمدي، عبدالله. (1380). رابطه هوش، نگرشهاي مذهبي و رويدادهاي زندگي با سالمندي موفق در شهر كرد. پاياننامه دكتري دانشگاه تربيت مدرس تهران. شهابیزاده، فاطمه و مظاهری، محمدعلی. (1390). دلبستگی ادراک شده دوران کودکی، کنشوری خانواده و مقابله مذهبی. روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، سال 8، شماره31، 221-233. شهبازي، آناهيتا. (1375). بررسي رابطه جهتگيري مذهبي دروني و بروني و سلامتروان. پاياننامه كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن. شهیدی، شهریار. (1379). روان درمانی و معنویت. سخنرانی ماهانه انجمن روان شناسی ایران، تهران، فرهنگسراي اندیشه. شهیدی، شهریار؛ فرجنیا، سعیده. (1391). ساخت و اعتباریابی پرسشنامه سنجش نگرش معنوي. روانشناسی دین، سال 5، شماره 3، 97-115. صادقی، منصوره السادات؛ مظاهری، محمدعلی. (1384). اثر روزهداری بر سلامت روان. مجله روانشناسی، سال 9، شماره3، 292-309. صمدي، پروين. (1387). هوش معنوی. انديشه نوين تربيتي، دوره 2، شماره3 و4، 99-114. عبداله زاده،حسن؛ باقرپور، معصومه؛ بوژمهراني، سمانه و لطفي؛ محدثه. (1388). هوش معنوي، ترجمه و تاليف، انتشارات روان سنجي. عبدی، سلمان؛ باباپور خيرالدين، جلیل و فتحي، حیدر. (1389). رابطه سبك هاي تنظيم هيجان شناختي و سلامت عمومي دانشجويان. مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي ارتش جمهوري اسلامي ايران، سال 8، شماره 4، 258-264. عزیزی، سمیه. (1390). مقایسه عمل به باورهای دینی و راهبردهای کنارآمدن با مشکل در دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی دخترانه شهر تهران با رویکرد متفاوت به تربیت دینی. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی. عسگریوزیری، علی؛ زارعیمتین، حسن. (1390). هوش معنوي و نقش آن در محیط کار با تأکید بر آموزههاي دینی. اسلام و پژوهشهای مدیریتی، سال 1، شماره 3، 63-90. فتاحی، مهدی؛ و فرهنگی، علی اکبر. (1387). هوش معنوي. وحدت بخش دیگر انواع هوش. مدیریت و توسعه، شماره 37، 95-110. فروزنده، نسرين. (1377). بررسي ميزان شيوع و عوامل مستعدكننده افسردگي پس از زايمان در زنان مراجعه كننده به مراكز بهداشتي درماني شهري شهرستان شهركرد، پاياننامه كارشناسي ارشد پرستاری، دانشگاه علوم پزشكي اهواز. كدخدا، محمد و جهاني، حوريه. (1389). منطقپذيري هوش معنوي در فرايند تصميمگیری. سومين كنفرانس ملی خلاقيتشناسي، تريز(TRIZ) و مهندسی مدیریت نوآوري ايران. كريم الهي، م و آقا محمدي، م. (1383). بررسي ارتباط بين اعتقادات مذهبي و افسردگي در دانشجويان پرستاري دانشگاه علوم پزشكي اردبيل. مجلة علمي پژوهشي طب و تزكيه، شمارة 53، 62-65. كوشا، محمدعلي. (کوشا، 1376). پايه شناسي دين. قم: انتشارات پارسيان. كويينگ، هارولد. (1997). آيا دين براي سلامتي شما سودمند است؟. ترجمه بتول نجفي. (1380). تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي. گلزاری، محمود. (1379). تهیه ابزارهایی جهت سنجش: عمل به باورهای دینی و انواع حیا و بررسی رابطه دینداری و حیا با ویژگیهای شخصیت و سلامت روان. پایاننامه دکتری روانشناسی عمومی، دانشگاه علامه. گلزاری، محمود. (1382). فرم تجديد نظر شده مقياس عمل به باورهاي ديني (معبد 2)، چكيدة مقالات همايش مباني نظري و روا نسنجي مقياسهاي دينی، تهران،مؤسسة پژوهشي حوزه و دانشگاه. گلستانه، افسون و سروقد، سیروس. (1391). نقش واسطهای نگراني در رابطه بین راهبردهای نظمدهي شناختي هیجان و افسردگي و اضطراب. روان شناسي تحولي، روان شناسان ايراني، سال 9، شماره 53. محمودعلیلو، مجید؛ قاسمپور، عبداله؛ عظیمی، زینب؛ اکبری، ابراهیم و فهیمی، صمد. (1391). نقش راهبرهای تنظیم هیجانی در پیشبینی صفات شخصیت مرزی. انديشه و رفتار، دوره 6، شماره 24. مشهدی، علی؛ میردورقی، فاطمه و حسنی، جعفر. (1390). نقش راهبردهاي نظمجويي شناختي هيجان در اختلالهاي درونيسازي كودكان. مجله روان شناسي بالينی، سال 3، شماره 3. مصباح، محمدتقی. (1380). راههاي تقویت ایمان و معنویت. سلسله سخنرانیهاي استاد در جمع طلاب علوم دینی، برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی استاد. مطهری، مرتضی. (1386). انسان در قرآن. چاپ بیست و ششم. تهران: انتشارات صدرا. منظری توکلی، علیرضا، عراقیپور، نجمه. (1390). بررسي رابطه بين دينداري و شادكامي در بين دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان. فصلنامه روانشناسي تربيتي، شماره 19، سال 6. موسوي اصل، سیدمهدي. (1387). نقش رفتارهاي دینی در بهداشت روانی. فصلنامه روانشناسی و دین، شماره1. میرزمانی، سید محمود و محمدی، محمدرضا. (1380). تحقيقي پيرامون ارزش مذهبي در گروهي از بيماران رواني براساس تست مطالعه ارزشهاي آلپورت، ورنن و ليندزی. مجله حكيم، جلد 4، شماره 1، 51-58. میرشمسی، فاطمه. (1388). بررسی هوش معنوی با کیفیت زندگی دانشجویان فنی مهندسی دانشگاههای دولتی و آزاد یزد، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی. نارویینصرتی، رحیم. (1390). دین و معنویت نگاهی دینی- روان شناختی، مبانی نظري مقیاس هاي دینی، گزیده مقالات همایش مبانی نظري و روانسنجی مقیاس دینی. به کوشش محمدرضا سالاري فر، مسعود آذربایجانی، عباس رحیمی نژاد، تهران: حوزه ودانشگاه. نیکلاس بریس، ریچارد کمپ و رزمری سنلگار. (1391). تحلیل دادههای روانشناسی با برنامه اس پی اس اس. ترجمه خدیجه علیآبادی و سیدعلی صمدی. تهران: نشر دوران. نیکویی، مریم و سیف، سوسن. (1384). بررسی رابطه دینداری و رضایت زناشویی. فصلنامه علمی پژوهشی تازههای پژوهشی مشاوره، جلد 4، شماره 13. واثق، بهاره. (1390). هوش معنوي هوش یکپارچه کننده، کاربردهاي هوش معنوي. پایگاه نداالحق، 1-10. وست، ویلیام. (1999). رواندرمانی و معنویت. ترجمه شهیدی و شیرافکن. (1383). تهران: نشر رشد. وولف، دیوید. ام. (1386). روانشناسی دین. ترجمه محمد دهقانی. تهران: رشد. یعقوبی، ابوالقاسم. (1389). بررسی رابطۀ هوش معنوي با میزان شادکامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان. پژوهش در نظامهاي آموزشی، شماره 9.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه اینترنتی بروز فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید